مرد متاهل و دختر فراری

1392/07/29

سلام
بی مقدمه میرم سر خاطره ای که برام اتفاق افتاده:
الان که دارم این خاطره رو مینویسم تو شرکت هستم. روز یکشنبه ساعت 12:30 . خاطره منم برای برج اسفند سال 91 هست .
طبق معمول از خواب بیدار شدم کارامو کردم و اماده شدم برای رفتن به سرکار .اول پسرم رو بردم مهد کودک چون با زنم دعوام شده بود اونم رفته بود خونه باباش مجبور بورم همه کارهارو خودم انجام بدم .
بچه های تهران اتوبان نواب رو خوب میشناسن همین که از پل حق شناس اومدم پایین دیدم یه دخترو پسر وایستادن بهشون چراغ دادم که سوار شن پسره گفت جمهوری اما من مسیرم نمیخورد اما چون نیش ترمز زده بودم یهو دختره سوار ماشین شد من فکر کردم با پسرست اما بعد متوجه شدم با هم نیستند .
شروع به حرف زدن کردیم و من متوجه شدم از خونش فرار کرده و چند شبه تو خیابونها و خونه این و اون میخوابه . خدایی یه دختر خیلی خوشگل با 17 سال سن و چشمهای درشت و اندام کاملا سکسی . با اینکه من متاهل هستم اما خودمم نمیدونم چی شد که خواستم با هم باشیم . با هم رفتیم شرکت و من ماشین رو گذاشتم پارکینگ و موتورم رو برداشتم و برای انجام کارهای شرکت زود زدم بیرون و رفتم سر کوچه سوارش کردم و رفتیم بازار.خلاصه تا عصر با هم بودیم و از بد بختی هاش برام گفت و منم که جو گیر شدم خواستم کمکش کنم بهش گفتم من برات جا و کار پیدا میکنم و اونم قبول کرد و منم به رفیقم زنگ زدم که یه خونه مجردی داشت اونم قبول کردو کلیدش رو بهم داد . بچه رو هم گفتم داداشمینا برن از مهد ببرن خونشون و گفتم خودمم دارم میرم اصفهان برای کار شرکت .سرتونو درد نیارم بریم سراغ اصل ماجرا :
حدود ساعت 7 عصر بود که بعد از کلی گشت زنی و سفره خونه و خوش گذرونی رفتیم خونه رفیقم .
خیلی خسته شده بودم و رفتم رو تخت دراز کشیدم .این شیطون همش میومد سراغم اما وجدانم اجازه هیچ حرف زدنی رو نمیداد دختره هم همینطور هیچی نمیگفت . بعد 10 دقیقه دیدم اومد پیشم دراز کشید و شروع رکد ازم تعریف کردن که تو اولین کسی هستی که با من کاری نکرد و ازم چیزی نخواسته و از این جور حرفها دل مم داشت همین جور میریخت که یهو دیدم لباساشو در اورد و اومد پیشم دراز کشید و شروع کرد به ماساژدادنم لامسب انگار ماساژور به دنیا اومده بود . کون نگو بهش بگو خندق لامسب یه کونی داشت جنیفر نداشت گرد وگوشتی کمر باریک سینه 85 و لبای انجلینایی.
این همینجور که شروع کرد با من بازی کردن من دیگه کنترل خودمو از دست دادم و برگردوندمش رو تخت حالا من شروع کردم به ماساژدادنش کیرم داشت منفجر میشد میدونستم چی ازم میخواد . از نوک شصت پاش شروع کردم به لیسیدن تا رسیدم وسط پاهاش با نوک زبونم بازیش میدادم و اونم خودشو هی جمع میکرد کم کم رفتم بالا و سینه و گردن و رسیدم به لباش داشت بدتر از من میمیرد کلی لب و لوچه بازی کردیم و من رفتم سراغ نازش نمیدونم چی بود تا حالا کوس به اون سفیدی و تر تمیزی ندیده بودم عین یه غنچه بود خودش میگفت اکه اکه اما خدا میدونه . شروع کردم با چوچولاش بازی کردن و خوردن کوسش از حشر داشتم میمردم کوس و کونش رو با هم میخوردم و اونم همش ناله میکرد حالت برعکس شدیم و کیرمو انداختم دهنش و اونم مثل یه قحطی زده شروع کرد به ساک زدن و منم همینطور کوسش رو میخوردم دیگه دست خودم نبود و چشمام کور شده بودن و برگردوندمش و پاهاشو دادم بالا و شروع کردم به مالیدن کیرم رو کوسش که یهو مثل وحشیا خودش کیرمو تا ته کرد تو کوسش داغ و تنگ داشتم میمیردم همینطور که تلمبه میزدم خودم برگشتم و اون نشست رو کیرم و همین که چند تا بالا پایین کرد یه لرزه شدیدی گرفت و فهمیدم که ارضائ شده و منم سریع برگردودمش و از کون شروع کردن به گاییدنش انگشتم به زور میرفت تو کونش چه برسه به کیرم یه چند بار اروم جلو عقب کردم تا راهش باز شد و نزدیکای ارضا شدنم بود که شروع کردم به تند تلمبه زدنم . تو این چند وقته این جوری سکس نکرده بودم که با این دختره کردم موقع ارضا شدنم داشت کیرم میترکید اندازه یه خر با ازم ریخت تو کونشو اونم همینطور ناله میکرد و بعدش گرفتیم بغل همدیگه تا صبح خوابیدیم بقیه ماجرا بماند که چه بلاهایی سر این قضیه به سرم اومد اما هیچوقت این سکس من از یادم نمیره
قربون همتون برم

نوشته: بهی


👍 0
👎 1
135410 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

402035
2013-10-21 07:09:00 +0330 +0330
NA

خیلی با عجله نوشتی فکر کنم رئیست توی شرکت بالا سرت بوده تو هم تند تند تایپ کردی تا لو نری :D
خوب بود… هر چند خیانت بود

0 ❤️

402036
2013-10-21 07:09:52 +0330 +0330

مطمینی خانومت رفته بود خونه ی خودشون؟! :-D

0 ❤️

402037
2013-10-21 07:24:12 +0330 +0330
NA

من بی تجربه ام وگرنه منم یه نظری میدادم

0 ❤️

402039
2013-10-21 09:36:06 +0330 +0330

مختصر مفید بود،،،،

0 ❤️

402040
2013-10-21 11:13:48 +0330 +0330

من فکر می کنم کلا این نویسنده ها با “ص” مشکل مادرزادی دارن! بابا جان در این 32 حروف فارسی یه چیزی به نام صاد هست که یک جاهایی استفاده می شه، مثل اصرار و یا صابون و یا لامصب، حالا بگذریم که این رو هم عربا کردن تو کون ما ولی بلاخره ما استفاده می کنیم دیگه! پس باید درست بنویسیم! ضمنا واقعا متاسفم برای انسانیت که 99 درصدش باید این حرکت رو نرمال بدونن و می دونن و به موقعش اجرا می کنن ولی وقتی پای حرف به میون می یاد چنان شعار می دن که کون لق اشعار حافظ! در آخر هم خانمت خونه ی باباش اینا نرفته بود، یادت نمی یاد بخاطر اینکه عادت داری تو سکس حتما طرفت با دیلدو یه حالی به کون مبارک بده و برای همین هم باهاش به مشکل برخوردی چون زنت از این وضعیت و بوی گه خسته شده بود و دلش یه بکن حسابی می خواست که جرش بده نه اینکه خودش بشه بکن مردم. برای همینم امد پیش خودم که یه چیز صاف و خوشگل بدم دستش! خوش باشی جوجو

1 ❤️

402042
2013-10-21 12:18:06 +0330 +0330

دختر فراری
قصه همیشه تلخ خیابون های کشورمون
داغ ننگ روی پیشونی و وسیله کامجویی اکثر مردای سرزمین اریایی ما!
یادم میاد یکی تعریف میکرد _ یه راننده تاکسی_ یه دختر فراری رو سوار کرده بود دختره به التماس ازش خواسته بود بذاره صندوق عقب ماشینش بخوابه چون سه روز بوده نتونسته بخوابه چون هرکی بهش برخورد کرده کامشو ازش گرفته و از خونه پرتش کرده بیرون !!!
عجب حکایت تلخیست
حکایت دختران فراری و مردان باغیرت

0 ❤️

402043
2013-10-21 15:42:09 +0330 +0330
NA

گفتنی ها رو دوستان گفتن. دختر فراری یعنی یه کوه غم
هرچی میخواستم بگمو ساکت صبور زحمتشو کشید
بانو سپیده کجایی خانوم؟ نیستی یا من نمیبینمتون؟

0 ❤️

402044
2013-10-21 16:10:34 +0330 +0330
NA

احسان دمت گرم. :D

0 ❤️

402045
2013-10-21 16:15:33 +0330 +0330
NA

داستان قصه ها دیگه داره گند میشه؛ازترویج سکس با محارم و گی و خیانت,رسیده به ظلم به بدبخت ها

0 ❤️

402046
2013-10-21 16:17:20 +0330 +0330

فرناز عزیز افتخار آشنایی ندارم باهاتون
نیستم گلم

0 ❤️

402048
2013-10-21 17:10:32 +0330 +0330
NA

mikham begam jaye nastaran khali mitarsam foshkesh sham =))

0 ❤️

402050
2013-10-21 17:59:32 +0330 +0330
NA

بذارین یه خاطره هم من بگم…
با دوستان قبل خدمت یه سفر تهران رفتیم خلاصه تو یه پارکی واسه تفریح و استراحت نشستیم.من رفتم چای بگیرم امدم دیدم یه دختر ناز مامانی نشسته داره با این دوستان کف الله ما گل میگه.
خلاصه میگفت دختر فراری هست و دست کسی نخورده و این دوستام اولین نفراتی هستن که لختشو میبینن.
هیچی رفتیم خونه منکه به دلم برات بود سرکارن.اما به کل دلم واسه دختر یا زن حالا پسر که فراری باشه میسوزه ترحم نه ابراز همدردی.
رسیدیم خونه خوب همه کیرشون رو تیز کرده بودن که کس ببرن تیکه تیکه.منکه مثل همیشه پای قلیون رفتم و گذاشتم حال کنن.
:D دوست اول رفت داخل دیدم اولش صدای اخ او :D :D :D :D :D :D :D خ و ناله میاد یه چند مین بعدش دیدم در اتاق باز شد این دوست ما کیر به دست کون لخت پرید بیرون رنگش مثل گچ سفید.حالا گریه هم میکرد مرد بزرگ پدر یه بچه.
هیچی رفتم تو اتاق ببینم دختره چکار کرده با این ماموت پیر.تا وارد اتاق شدم خشکم زد حالا هم خنده دار بود هم جای تاسف.
دختره دوجنسه بوده کیر داشت گرز رستم دسته بیل ادم کلنگ دهقان فداکار کیر خرس هندی حالا به دستش گرفته میگه بهش بگو بیاد اول اون بکنه بعد من میکنم :)) :)) =))
حالا اول داستان رو خوندم گفتم عجب ملت خرشانسی داریم بیا متاهلش دختر17فراری هم سن دخترش گیر میاره ما هم از شانس بعد قرنی یه کیر کلفت گیر اوردیم.
گرچه داستان تو با عقل جور در نمیاد کس گفتی در حد بادکردن کیر ولی تو یه کلام جواب احسان بسته

0 ❤️

402051
2013-10-22 00:53:51 +0330 +0330
NA

حالم بهم خورد از کس و شعرایی که نوشتی سنگ صبور خوبه گفت خوده طرف اومده سراغش تو بودی چه غلطی میکردی مجلوق

0 ❤️

402052
2013-10-22 02:05:25 +0330 +0330

سلام به همگی
حالاکه همه گفتن،بنده هم عرض کنم خدمت تمام دوستان خوب ماهم ازروی شانس بودیابدشانسی ،یک شب زمستونی که بارون هم به شدت داشت میباریدومنم داشتم مسافرکشی میکردم،حدودهای ساعت10 شب که دیگه کسی توی کوچه وخیابون نبودوفقط گاهی یه ماشینی ازکنارم ردمیشد،دیدم دیگه همه رفتن خونه هاشون وچرخ زدن ودنبال مسافرگشتن هم بایده ای نداره،این بودکه داشتم میرفتم به سمت خونه که یه دختری که زیر سقف یک ایستگاه
اتوبوس ایستاده بودازهمونجادادزد:تاکسی،تاکسی!منم باتعجب ازاینکه این دختربااین سن وسال ومانتوشلوارمدرسه،این وقت شب توی خیابون چیکارمیکنه؟ایستادم وداشتم ازتوی آینه نگاه میکردم که چطورسوارشدوروی صندلی عقب کمی جابه جاشدواومدازوسط صندلیهای جلوچشم دوخت توآینه به بنده وگفت:میخواهی تاصبح وایسی همینطورمنونیگاه کنی؟
حرکت هم کنی میتونی بازم نیگام کنی،اصلامیخواهی بیام جلو؟هم به بخاریت نزدیکترمیشم هم میام توبغلت!بعدم منتظر جواب بنده نشدوازهمون بین دوتاصندلی اومدجلو،خیلی خودمونی وراحت لپ بنده روبوسیدوگفت:چراماتت برده؟ حالاکه اومدم توجیگرت خیالت راحت فرارهم نمیکنم،فقط حرکت کن که الان پلیس اگربرسه نیگاه به تابلوی آژانس روی ماشینت نمیکنه چون من جلونشستم،نمیشه بگی مسافره!برودیگه توروخدابرو!یکهوبه خودم اومدم وچون نمیخواهم سرتون رودردبیارم خلاصه اش میکنم،این بماندکه باچه بدبختی وجیگرخونی تونستم مکان پیداکنم،اونم بدون سرخر،آخه منم دلم سوخته بودبراش ومخصوصاوقتی گفت که شب اول فرارش ازخونه است،باخودم گفتم مدتیکه زیربارون بوده حتما تنبیه شده،منم شبی باهاش حرف میزنم وراضیش میکنم برگرده خونش،خلاصه بعدکلی دربه دری ودادن انواع واقسام قول وقرارهاوپرداخت انواع رشوه هابه صاحب مکان وافرادی که بافهمیدن اینکه بنده یک دخترهمرامه اونم فراری آب ازلب ولوچه شون سرازیرشده بود،برای اینکه یک امشبوبی خیال ماباشن،حدودای ساعت 12:30بودکه واردخونه شدیم وبعداز اینکه شام مختصری خوردیم اول اون داستان خودش باخانواده اش واینکه چرافرارکرده روگفت وبعدهم نوبت بنده بودکه باهرترفندی که بلدبودم اون روقانعش کنم که برگرده خونش،حتی قرارشدهمراهش برم وباپدرومادرش هم صحبت کنم وضمنابگم که شب بامن بوده وصحیح وسالمه وخیالتون راحت باشه،وقتی که دیگه مطمئن بودم طرف کاملاحرفم روگوش کرده وخیلی هم خوشحال بودم برای اینکه هم به دل اون راه برم وهم خودم بی نصیب نمونم،وقتی اومدتوی بغلم وخوابیدکنارم منم دستام رودورش گرفتم ومنم بغلش کردم،اونم که دیدانگارمنم راضیم شروع کردبه لب گرفتن،که بعدازاینکه یکی دوبار،هربارهم چهار،پنج دقیقه که لب گرفتیم وهمدیگرومالیدیم ،هردوخوابمون برد،وقتی باصدای زنگ در ازخواب پریدم،دیدم ساعت 11ظهره،درب روبازکردم،صاحب خونه بودبادوست دخترش اومدن توبالبخندی بهم گفت:پس کوعروس خانم؟گفتم:بنده الان بیدارشدم،فکرکنم رفته بیرون چیزی برای ناهاربگیره!که دوستم بازبالبخندبهم گفت:دوست خوب وسادهء من پرنده ازقفس پرید!خلاصه بعدمعلوم شدوقتی من خوابم برده خانوم هم دخل اون روزم ازصبح تاشب به علاوه پولهای توجیبم وتمام نوارهای کاست توی ماشین وتوی خونه وخلاصه هرچیزبه دردبوخورکه دم دستش اومده روبرداشته،بعدهم سوارماشین بنده شده،اماازشانس من وقتی ازکوچه می اومده بیرون ماشینوانداخته توی جوب ودیده نمیشه کاریش کردهمونجا ولش کرده بودورفته بود.حالااینم عاقبت کسی که دلش برای جماعت دخترفراری سوخته و دستش نزده،قضاوت باشمادوستان…!

0 ❤️

402059
2013-10-22 15:30:16 +0330 +0330
NA

لز با وب هست؟

0 ❤️

402053
2013-10-22 23:00:23 +0330 +0330
NA

دوستان عزيز. دور نيست زمانى كه يه فردى تو يه داستان به مهندس گل پسر عزيز نابجا حرف زده بود و من ديدم كه بيشتر كاربرن به اين شخص خرده گرفته بودن كه (از قوانين اين سايت اينه كه كسى به نظر ديگران نبايد كارى داشته باشه) اما متاسفانه الان مثل اينكه رعايت نميشه. و من پيش خودم فكر كردم اگه احيانا همچين اتفاقى برام پيش بياد من آدمى نيستم كه مثل جناب ساكت نخ سوزن بردارم لب و دهن طرف و به هم بدوزم اونم تو يه همچين داستانى كه قراره چند ده هزار مخاطب داشته باشه در نتيجه بهتره اين مورد رعايت بشه. و من به شخصه توهين به ساكت صبور رو با وجود اينكه نميشناسمش كار احمقانه اى ميدونم.

0 ❤️

402054
2013-10-23 06:10:30 +0330 +0330
NA

هرکی میخاره باید خاروندش ربطی به فراری بودن و بدبخت بودن و نبودن نداره مگه هزاران نفر بدبخت نیستن مگه همشون فراری و هرجایی میشن.

0 ❤️

402055
2013-10-23 07:35:39 +0330 +0330
NA

چى شده بعدش؟ ايدز گرفتى؟ بيا اينم نمونه يك مرد موجه وخانوده دار ايرانى… مثلا … آقا 2 روز با زنش دعواش شده فيلش ياد هندستون كرده. كه چي؟ داشته ميتركيده… نميدونم اگه بر فرض مثال اين برآمدگى، برآمدگى نبود اونوقت چى ميخواستين بگين بجاش؟؟؟
اگه به زنت نگفتم صبر كن.

0 ❤️

402056
2013-11-02 12:31:01 +0330 +0330
NA

لعنت به همه ما

0 ❤️

553003
2016-08-18 21:51:53 +0430 +0430
NA

چیشد براش کار پیدا کردی،خو چونی جقی خودت با موتور میری کارای شرکتو انجام میدی،بعد برا ی دختره فراری کار جور میکنی (hypnotized)

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها