مرد مست (۱)

1401/02/10

دوهفته ای میشد همدیگه رو ندیده بودیم .۸روزی اهواز ماموریت بود و بعدشم من پریود شدم .هر دومون از رابطه تو پریودی بیزار بودیم .چند بار گفتم بزار برات ساک بزنم که گف سکس دوطرفش قشنگه .
دو روز مونده بود به تموم شدن پریودم که اصرار واصرار بریم باغبهادران .هم یه سفره وحال وهوا عوض کنیم ،هم بعد دو هفته یه سکس توپ داشته باشیم .قرار بود دو روزه بریم ولی دلم نمیخاست شب خونه نباشم با اینکه میشد ببهانه ماموریت تهران، با احمد باشم ولی دوست نداشتم مامان بزرگ همه رو خبر کنه که من شب خونه نیستم و تنهاست . زن مطلقه که باشی باید همه جا رو مواظب باشی .
-آرزو من کلی برای این سفر برنامه چیدم .از اهواز مشروب وعرق آوردم .بعد تو میگی فقط ۱روز
-احمد خوب هر کاری میخای تو ۲روز بکنی فشرده تو ۱روز بکن
-این منطقه تو داری ؟دلم میخاد شب تا صبح تو بغلم باشی تو دلم بخابی پس آرزو کاندوم هم نداریم این ماه رو برا دل من قرص بخور بزار تلافی ۲هفته دربیاد .
با اینکه قرص دیونه ام میکرد واصلا با من سازگاری نداشت قبول کردم .از مرد مست میترسیدم ،تااونموقع احمد پیش من مست نکرده بود.شب سفر اس دادم احمدمن ازمقعد نمیتونما ،دلم میخاد وقتی هم مستی هوام رو داشته باشی .احمد جواب داد مقعد نه وکون اون مقعد که میگی محل دفن امامه ! چشم مست هم باشم حواسم بت هس خیالت راحت
دوباره اس دادم احمد مست بشی فحش هم میدی ؟ من بخودم یا خونوادم توهین کنی تحمل نمیکنمابخصوص ناموسی . که جواب داد : آرزو تو چرا خودت رو از من جدا میدونی ؟ تو زن منی درسته موقتی ولی برام مثل دایم میمونی فحش بدم بت که بخودم دادم نه تو .به جای این حرفا بگو چجوری بکنمت ؟جواب دادم داگی .هر موقع داگی شدم محکم بزن رو کونم ومحکمترش بکنم .با اینکه نیم ساعت سکس چت کردیم ولی باز ذهن من آروم نبود ،نکنه خشن بکنه نکنه کتکم بزنه نکنه…
صبح وسایل سفرم رو تو ساک ورزشی جا دادم وبمامان بزرگ گفتم ظهر میمونم اضافه کار وبعدم میرم باشگاه ولی غروب حتما خونه ام .قرار بود صبح بریم کله پزی جزیره تو حکیم نظامی وماشین روبزارم پارکینگ آپارتمانش وبعد باهم بریم .روبه روش رو صندلی که قرار گرفتم دستام رو تو دستاش گرفت وگف : عاشق این داغ بودن بدنتم .بم انرژی میده .اصلا دستم که بت میخوره خودبخود سکس میاد تو ذهنم ودلم میخاد به شصت روش سامورایی بگامت
-نکنیمون سامورایی
-آرزو دوس دارم همیشه پیشم باشی مال من باشی اینجوری دوس ندارم که بالباس اداری بیای بام سفر. ۱روزه بیای
داشت هنوز صحبت میکرد که شالی که توکیفم بود رو درآوردم وبا مقنعه جابه جا کردم همزمان شاگرد کله پاچه ای که یه پسر بداخلاق بود به طبقه دوم رسید وباحرص بشقابها رو گذاشت رو میز .قبلا با شوهر سابقم هر صبح جمعه بعد ورزش میومدیم اینجا وحالا که با احمد میومدیم، یه نگاه تنفری تو چشمای شاگرد بود که واقعا عذابم میداد .چقدر سخته حتی تو چشم یه غریبه که حتی نمیشناسیش یه زن خراب باشی .قدیم که میومدیم بالبخند بمن میگف خانم چیز دیگه ای نمیخاید والان حتی حاضر نبود بشقاب رو درست جلوی من بزاره ،همیشه هر دوش رو به سمت احمد میزاشت .
-ببخشید چای نبات هم میخایم
وشاگرد با یه غیضی بدون اینکه بمن نگاه کنه گف بیایید پایین خودتون بردارید
احمد گف لطفا یکی برای من بیارید واون بدون حرف پله ها رو رفت پایین
-این چشه با تو ؟
-فکر میکنه من هرزه ام .قبلا با علی میومدیم الان که
-میشه امروز حرف اون مرتیکه رو نزنی .نرینی تو اعصاب ما .آرزو من هر چی میام فکر کنم که تو از اول وبکر مال من بودی تو نمیزاری .هنوز انگار اون باهاته بش فکر میکنی .این امروز رو بزار فکر کنم اصلا علی ای وجود نداشته
داشت میگف لطفا که شاگرد لیوان چای رو روی میزوکامل جلوی من گذاشت .
احمد ادامه داد تو طلاق گرفتی یعنی جدایی یعنی همه چیز تمومه چرا هنوز اسمش رو میاری ؟
بااینکه احمد دعوام کرده بود ولی خوشحال بودم که بالاخره این شاگرده فهمید من جدا شدم ودیگه با اون نیستم .نمیدونم چرا بعد از طلاق ،عوض شده بودم بااینکه قبل از اون بزرگترین مدافع این کلام بودم که برای خودت زندگی کن وگور بابای مردم ولی الان حتی ذهنیت یه شاگرد کله پزی برام مهم بود.
فلفل رو برداشتم وبا گفتن اینکه برای تو هم بریزم بحث رو تموم کردم .میدونستم بار اخره که با احمد میاییم اینجا .همیشه من رو از هر چی که به علی ربط داشت دور نگه میداشت .دوست داشت من اصلا به اون ۳سالی که باعلی بودم حتی ۱لحظه هم فکر نکنم ولی مگه میشد .منم دوست داشتم یادم بره ولی مگه میرفت …
افتادیم تو جاده .از اصفهان تا باغبادران ۴۵دقیقه بیشتر راه نبود .احمد دستم رو گرفته بود ومیبوسید انگشتام رو تو دهنش میکرد وریز گاز میگرفت .تماس ریشاش با دستم واینکه میدونستم این ریشا یکم دیگه به کسم مالیده میشه ،خیس وشهوتیم میکرد .اصلا انگار بدن احمد برق داشت .تماسش با من ،من رو داغ وحشری میکرد .آهنگ دوستت دارم رو گذاشته بود وباش برام میخوند .بینش بم نگاه میکرد ومن سرمست از این ابراز عشقش بودم .چیزی بود که فقط تو ۱سال عقد داشتمش .وقتی یادم میومد که علی بعد از یکسال تونوبت بودن که ویلای باغبادران رو از طرف دانشگاه بش بدند،چنان با تحکم گف با خانوادم میریم که من حتی جرات نکردم بگم بعد از ۱سال ونیمی که داره از ماه عسلمون میگذره بگذار این سفر رو با هم بریم .همیشه کوچکترین حرف من در مورد خونوادش رو ببهانه اینکه تو میخای گوشت وناخن رو از هم جدا کنی با مخالفت وپرخاش جواب میداد .همیشه کنار اونها بود وروبه روی من .من تو جبهه ای میجنگیدم که هیچ یاری نداشتم ودرعوض طرف مقابل خیلی قدر بود .یادم میومد که چطور تو راه با اینکه مادرش کنار من رو صندلی عقب بود ،بادوم به علی وشوهرش میداد وحتی یه تعارف بمن نمیکرد وعلی بی توجه به من ،از مزه اش تعریف میکرد .همیشه وقتی با اونها بودیم انگار من وجود نداشتم .من رو نمیدید ،من رو نمیفهمید .حتی شب که مادرش ببهانه سرد بودن اتاقها نگذاشت ما کنار هم بخوابیم با اینکه براش اس دادم بریم تو اتاق .دلم میخاد تو یه تخت جدید تو آغوشت باشم ولی باز حرف مادرش رو گوش داد …هنوز نمیدونستم کار درستی کردم طلاق گرفتم یا نه .با اینکه علی انقدرهنوز بزرگ نشده بود که بتونه همزمان من وخونوادش رو هندل کنه ،با اینکه هیچ وقت حتی وقتی کامل حق با من بود از اونها دفاع میکرد وانقدر اونها سر من شیر شده بودند که من هیچ عزتی پیششون نداشتم.
تا وقت طلاق فکر میکردم علی نمیفهمه یعنی انقدر دوسشون داره که نمیخاد بفهمه وخارسوم انقدر خوب روابط ما رو مدیریت میکرد که بچشم علی همیشه من مقصر بودم ولی شبی که قرار بود صبحش بریم محضر واومدباهام حرف زد وگف میدونه درحقم ظلم کرده ،میدونه که من با تمام بی احترامیهای اونها ،هیچ وقت بی ادبی نکردم .پدرش گفته که دختر از خونواده اصیل گرفتن یعنی همین .یعنی حتی وقتی هم که عصبانی بشه ،حرمت بزرگتر کوچکتری رو داره .گف پدرم گفته ما رو ول کن وبرو بزنت بچسب .گف میدونه که من بخاطرخودش ،تحملشون میکردم .اگه طلاق نگیرم دیگه اصلا خونوادش رو میزاره کنار .میدونه که مادرش همه تلاشی برای جدایی ما میکرده .میدونه که من خیلی کوتاه اومدم ولی از این ببعد هر چی که من بگم .هر وقت من بگم میریم خونشون .اصلا نمیریم …فکر میکرد با این حرفاش من خوشحال میشم درحالیکه من بیشتر ناراحت میشدم. تازه فهمیدم ،میدونسته وانقدر بمن ظلم کرده،میفهمیده چخبره وهمیشه من رو متهم میکرده .چرا ما آدما تا جاییکه طرف کوتاه بیاد واعتراض نکنه فکر میکنیم باید فشار بیاریم .چرا یه وقتی میخایم یه چیزی رو درست کنیم که دیگه قابل تعمیر نیس .انقدر روش فشار بوده که داغون شده ،خودشم بخاد، نمیتونه .شایدم من مقصر بودم لطف مکرر حق مسلم میشه .شاید اگه منم مثل بقیه دخترا با هر حرف نامربوطی ،قهر میکردم واعتراض میکردم ،انقدر قضیه لوث نمیشد …نمیدونم
-تا حالا اومدی باغبادرون؟
اره عموم یه خونه داره اینجا .البته لب اب نیس چند سال پیش اومدم .
خودش سوال میکرد ولی اگه راستشو میگفتی باز دعوا میکرد که چرا از علی گفتی .اینم خاصیت مرد بودنه .حتی ۱لحظه هم فکر نمیکنه خودش مقصره دلم میخاس اونروز بم خوش بگذره .دلم میخاس همه بدبختیام یادم بره .
وقتی رسیدیم باورم نمیشد درست همون ویلایی باشه که قبلا با علی اومدیم .تمام اون خاطرات ،تمام اون لحظه های سخت سر کردن با خارسوم مثل فیلم از جلوی چشمم رد میشد .ویلا همون بود هیچ تغییری نکرده بود .بعضی وقتا حسرت اشیا رو میخوری که چقدر از تو بهتر وراحت ترند .این ویلا ۱سال ونیم پیش همین بود والانم همینه ولی من چقدر داغون شده بودم چقدر روحی وجسمی اذیت شده بودم …
-احمد ویلا مال کیه ؟ چقدر خوشگله
-داییم رییس دانشگاهه اون برام گرفته ماهی یکبار سهمیه داره ومن به تفاوت زیاد بین رییس وکارمند تو حکومت مستضعفین فکر میکردم رییس ماهی یکبار واستاد سالی یکباروکارمند ۲سال یکبارو …
یه ساختمان دوبلکس که از طبقه دوم ویوی اب وزمینهای کشاورزی رو داشتی وهمه چیز سبز وابی بود تا به آبی آسمون وصل شه با یه درب فلزی کوچیک که بعد از طی کردن دوتا پله میتونسی راحت بری تو آب رودخونه یا بشینی رو پله اخروفقط پاهات رو بزاری تو اب ، یه حیاط پر از گل ودرخت واستخری که آبش باز بود تا پر شه .مستخدم با معذرتخواهی از اینکه دیشب استخر رو شسته واز دیشب اب رو باز گذاشته ولی فشار اب رو کم کرده اداره آب وتا ۱ساعت دیگه کامل پرمیشه ومن به این فکر میکردم که اونموقع شیر استخر شکسته بود وآب از فلکه قطع بود به علت اخطار اداره آب .خوب مملکتیه که قانون هیچ وقت برای همه یکسان نیس
تا احمد ویلا روتحویل بگیره رفتم لباسام رو با یه پیرهن قرمز کوتاه ویه شورت لامبادای قرمز وکفش مشکی عوض کردم انقدر کسم خیس شده بود که مجبورشدم با دستمال پاکش کنم ،موهام رو دم اسبی بستم که تو سکس مزاحممون نباشه ، داشتم آرایش میکردم که احمد اومد تو اتاق تا اومد بیاد سمتم ،سریع به سمت دررفتم وگفتم من میخام اول برم استخر بیا بریم استخر .احمد دنبالم میدوید ومیگف تو غلط کردی اول باید کس بدی .با اینکه خودم بیشتر ازاحمد سکس میخاستم ولی تجربه ۳سال زندگی مشترک بم فهمونده بود که باید مرد دنبالت باشه .خیلی که خودت رو مشتاق نشون بدی ،بی ارزش میشی .
دم درب ورودی دستاش دور شکمم حلقه شد وبخودش فشارم داد .
-وایسا دیگه استخرم میریم
برگشتم به سمتش دستام رو دور گردنش حلقه کردم وبا یکم کشیدن خودم به سمت بالا ،لبام رو روی لباش گذاشتم .لبام رو میمکید وزبونش با زبونم در تماس بود .دستاش رفت روی کونم واول از روی پیرهن وبعد از زیرش ،شروع به مالیدنش کرد .
-قربونت برم آرزو .آخ که چقدر دلتنگت بودم .امروز قرص خوردم تا التماسم نکنی ونگی که جر خوردی ،میکنمت.
دستام سمت کمربندش رفت وشروع به باز کردن زیپ ودکمه شلوارش کردم .سرش رو پایین آورد وبین سینه هام برد .از روی لباس شروع به گاز گرفتن اون قسمت سینه هام که از دکلته لباس بیرون بود ،کرد .دستاش ،پستونام رو از سوتین دراورد وشروع به مکیدنشون کرد .صدای نفسام با بلند شدن کیرش تو دستم ،بلند میشد .مثل دو تا عشقه به هم میپیچیدیم واز هم طلب میکردیم سکس رو ،عشق رو ونیازمون رو
لاله گوشم رو که میمکید ودستاش کمرم روبه نوازش گرفت کم کم به سمت کاناپه کشوندمش .اون تی شرتش رو با عجله درآورد ومن روی کاناپه دراز کشیدم .مخصوصا پاهام رو طوری گذاشتم که پیرهنم از روش بره کنار واحمد کسم رو ببینه .با گفتن اینکه باز که شورت پوشیدی ،دستش روی کسم رفت .از خیسی کسم ،همیشه خجالت میکشیدم ولپام سرخ میشد واحمد مسخره ام میکرد .کنارم روی کاناپه نشسته بود ومنم نیم خیز شدم وباز ببوسیدن هم ادامه دادیم .دستم رو به سمت کیرش بردم که با گذاشتن دستم روی کسم،مانعم شد .دوزانو روی زمین نشست وپاهام رو به سمت خودش کشید بین پاهام قرار گرفت وزبونش که روی کسم اومد ،ناله کردم .ریشای احمد ،بیشتر از زبون یا لبش ،کسم رو تحریک میکرد ،زبونش که تو کسم رفت شروع کردم جیغ زدن .اینجا راحت بودیم وهیچ محدودیتی برای مواظب بودن اینکه صدامون جایی نره،نداشتیم.دست احمد که شروع به حرکت روی کسم کرد ناله میکردم وازش کیر میخاستم
-احمد جون آرزو بسه دیگه .کیرتو میخام .احمد جون دو تایی
واحمد ریلکس وصدادار کسم رو میخورد وانگشتم میکرد .دوانگشتی که تو کسم تلمبه میزد دیگه طاقت نداشتم واز روی کاناپه بلند شدم وبه سمت اتاق رفتم .تو راه لباسم رو دراوردم ،داشتم میرفتم تو تخت که احمد از پشت سینه هام رو مشت کرد ،سرم رو به سمتش چرخوندم ودوباره از هم لب گرفتیم .کیرش بخاطر کفشای پاشنه بلندم ،کاملا روی لمبرای کونم بود وبیشتر شهوتیم میکرد .به زور خودم رو از دستش رها کردم وروی تخت خوابیدم .پاهام رو از هم باز کردم تا بفهمه کیر میخام ولی باز روم خوابید وشروع بمکیدن سینه هام کرد .کیرش وسط کسم بود وبیشتر مشتاقش میشدم .باهر زحمتی بود از زیرش بیرون اومدم وروی شکمش نشستم .کیرش رو تو کسم فرو کردم وشروع به ناله کردم .صدای احمد هم بلند شده بود .متکای کناری رو ،روی متکای زیر سرش گذاشتم وبابلاتر اومدن سرش ،نوک سینه هام رو تو دهنش جا دادم .دستای احمد کون گنده ام رو میمالید ومن بیشتر جیغ میزدم تا ناله .شروع ببوسیدنش کردم وهمزمان رو کیرش حرکت میکردم .کیرش رو تا نزدیک اینکه از کسم بیرون بیاد ،بیرون میوردم ودوباره تا آخر کیرش ،محکم فرو میکردم .
-گازم بگیر احمد بزن رو کونم
همیشه احمد با من نرم بود .وقتی میگفتم گاز بگیر فقط لبهاش رو روی پستونام فشار میداد .دیشب تو چت بش گفته بودم دلم میخاد انقدر ممه هام رو بخوری وگاز بگیری که کبود شند ولی اون فقط میمکید ولیس میزد
-احمد محکمتر بزار بفهمم دارم کس میدم به عشقم دارم کس میدم
حرفام بین ناله وصدای نفسام به سختی از گلوم بیرون میومد واحمد که حالش بدتر از من بود نفس زنان گف : به کی داری کس میدی
-به عشقم به نفسم به دلیل بودنم.
احمد شهوتی تر شده بود ومرتب روی کونم اسپنک میزد .صدای حرکت کیرش تو کسم ،شهوتم رو بیشتر میکرد .دوست داشتم سکسی بگم تا زودتر ارضا بشم
-احمد جان تا ظهرباید کیرت توی کسم باشه من کیر میخام
احمد داشت میگف تا هر وقت تو بخای که لرز تو بدنم افتاد .پاهام منقبض شد وکسم رو کیر احمد قفل کرد .
نکن آرزو شل کن آبم میادا باز کن پاتو
دست خودم نبود بدنم سفت شده بود ومیلرزید .همیشه وقتی رو کیرش قفل میکردم وارضا میشدم نمیتونست دووم بیاره وارضا میشد ولی ایندفعه ادامه داد .بعد از حدود ۱دقیقه منقبض شدن تنم ،بدنم بیحال وکرخت شد .احمد برم گردوند وبا نفس زدنای بلند ،شروع به تلمبه زدن تو کسم کرد .
-عشق کی بودی تو .دلبر کی بودی تو .آرزو داره میاد
کیرش تو کسم نبض میزد وآبش کسم رو خیس تر میکرد .خیلی برام چندش بود که آب منی بعد از تو کسم بیاد بیرون .عاشق کاندوم بودم که نمیزاشت این اتفاق بیفته ولی واقعا هر چیزی طبیعیش خوبه .حتی اون کاندومای خاردار هم نمیتونه جایگزین لذت سکس بی کاندوم بشه .انگار گوشت رو گوشت ،یه استطکاکی داره که خیلی لذتبخش تره .
احمد انقدر تلمبه زد تا کیرش شل شد ودیگه تو کسم نمیرفت .شروع ببوسه وتشکر واینکه چقدر خوب حال میدم، شد ومن با اینکه عاشق اینکارش بودم ،خودم رواز دستاش جداکردم وبه سمت حمام رفتم .
فقط کس وپستونام رو شستم وسریع رفتم که چای بزارم .خوبی احمد این بود که همیشه میدونس من چی میخام شاید علی هم میدونس ولی بم اهمیت نمیداد .با دیدن اینکه احمد برام موکاپات آوردت وقهوه ام درحال آماده شدنه ،پریدم بغلش وگفتم مرسی که به فکرمی .من چند تا نسکافه آورده بودم
-بخور تا من برم حموم
-پس خودت چی؟
-نه من بعداز عرق میخورم
رفتم لباس پوشیدم وبعداز خوردن قهوه ،وقتی احمد از حموم اومد بش گفتم من میرم تو حیاط وتو هم بیا
عاشق آب وآب بازی بودم .حرکت آب انگار غمهای تو دل من رو میبرد .رو پله دومی نشستم وپاهام رو تو آب کردم .سردم شد ولی لذت داشت .
شروع به خوندن آهنگ دریا اولین عشق مرا بردی دنیا دم به دم مرا تو آزردی دریا …
صدای پای احمد که از پشت سرم اومد ،ساکت شدم .حوصله بحث وتنش نداشتم .احمد کنارم نشست ومن به سینه مردونش پناه بردم .بغلم کرد وشروع به نوازش موهام کرد .همیشه میدونست من چی میخام .چیزی که علی هیچ وقت نفهمید
-سردت نشه ارزو آب سرده ها
پاهام رو به پاهاش مالیدم وگفتم با تو گرم گرمم .دوستت دارم احمدم
-منم آرزو .وقتی پیشتم عجیب آرومم .تمام ذهن وفکرم خالیه .فقط بتو فکر میکنم .

ادامه...

نوشته: آرزو


👍 13
👎 0
22001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

871374
2022-04-30 02:37:06 +0430 +0430

عالی بود سریع بقیه شو بگو

0 ❤️

871448
2022-04-30 12:06:14 +0430 +0430

خوب بود

0 ❤️

871588
2022-05-01 12:31:04 +0430 +0430

افتخار آشنایی میدین آرزو خانم
فول

0 ❤️

871811
2022-05-03 01:01:01 +0430 +0430

با یه بچه ننه و بچه کونی تا سر کوچه هم نرین چه برسه سر خونه زندگی
همون بهتر که بره پیش مامیش بخوابه توله سگ
عرضه زن نگهداشتن ندارین ازدواج نکنین بچه کونیا

0 ❤️