سلام.رضام ۳۲سالمه
متاهلم و اهل اصفهانم
این قصه مربوط میشه به دوماه پیش
خانواده خانومم شهرستان زندگی میکنن فقط یه برادر خانم دارم که اصفهانه
خانمم رفته بود خونه پدرش یه ۴روزی اونجا میخواست بمونه
خونه برادر خانمم نزدیک خونمونه
و بهمین خاطر خانمم از زنداداشش خواست که هر از گاهی ی سری به خونمون بزنه واسه پخت و پز
البته بهش کلید داده بود که وقتی من سر کارم بیاد که راحت باشه
این زنداداش خانمم اسمش مریمه و من هر وقت میدیدمش یه حالی میشودم
یه زن ۲۸ ساله قد بلند و خوش هیکل و خوش کون
همیشه دوس داشتم این کون را بکنم اما…
روز اول که خانمم رفته بود از سر کار که اومدم دیدم غذا بدام پخته و رو گاز گذاشته و میز آشپزخونه را خیلی با سلیقه چیده
نهارو خوردم زنگ زدم خونشون ازش تشکر کردم
فردا هم همینطور و رومیز آشپزخونه یه شاخه گل رز قرمز گذاشته بود
منم مجددا زنگش زدم اول بخاطرغذا بعدم به خاطر گل ازش تشکر کردم وگفتم گلی که گذاشته بودید طمع غذا را دوچندان کرده بود
گفت واسه فردا چی بپزم گفتم زحمتتون میشه و از این تعارفا و گفتم هوس قورمه سبزی کردم فقط گوشت باید بخرم.فردا میخرم و نزدیکای ساعت۱۰میارم خونه.
فردا رفتم گوشت خریدم و حدود ساعت ۱۰ رفتم خونه
در حیاط قفل نبود
فهمیدم مریم اومده۰
قلبم داشت از جا کنده میشد
رفتم تو خونه صدا زدم مریم خاااانم
گفت من تو آشپزخونم
رفتم با پاکت گوشت تو آشپزخونه
چی میدیدم
با ی ساپورت کرمی رنگ و ی بلوز تنگ مشکی پای ظرفشویی بود
سلام کردم جواب داد
گفت چه به موقع اومدید
گوشتا را دادمش ولی اصلا هواسم نبود چیکار میکنم
مریمم فهمیده بود گفت آقا رضا چیزی شده
مات و مبهوتی گفتم ی کم استرس دارم
گفت لخاطر منه؟
و رفت پای ظرفشویی
ی جورایی عشوه گری میکرد
همینطور که پشتش ب من بود دولا شد که قاشقی که افتاد روزمینو برداره
وای چه کونی بود مطمئنم از قصد طولش داد دکلا شدنش را
داشتم میمردم
یهو با خودم گفتم خوبه نرم سر کار و تا وقتی مریم اینجاس بمونم خونه
گفتم مریم خانم اگه مزاحمتون نیستم من خونه کار دارم و نرم سر کار
گفت ن خواهش میکنم اما کارتون چی
گفتم باید ی دوش بگیرم و عصر جایی باید برم
یهو گفت ای ناقلا قرار داری
یخ بینمون شکست و گفتم نه بابا کی با من قرار میزاره آخه
گفت وا چرا مگه چتونه
گفتم مثلا یکی مثه شما حاضره با من دوست بشه و قرار بزاره
مکث کرد و چیزی نگفت.گفتم دیدی گفتم
گفت من شرایطم فرق داره خوب
ما فامیلیم.گفتم یعنی بخاطر فامیلیه
گفت اره.گفتم خوب بین خودمون میمونه قرار نیست کسی چیزی بفهمه.یه کم مردد بود فهمیدم دلش میخواد
رفتم نزدیکش.دستشو گرفتم تو دستم گفتم نترس خیالت راحت باشه
چشم تو چشم شدیم یهو لبمو گذاشتم رو لبش
اولش ترسید ولی بعد همراهی میکرد
ی کم باهاش حال کردم اما وقت نداشت
باید میرفت
دیگه مطمئن بودم میکنمش
تا شب باهاش چت کردم
قرار شد من فردا نرم سرکار و اونم به بهونه غذا درست کردن بیاد پیشم
بهش گفتم یه دست لباس خوشگل ولسه تو خونه بموش
اومدش تو در اتاق لباشو خوردم.گفت چ خبرته صبرکن من برسم تو خونه
رفت تو اتاق لباسشو عوض کرد
ی تاپ مشکی با یع ساپورت سفید
معلوم بود سوتین و شورت زیرش نداره
اومد بده سمت آشپز خونه که گفتم میخوای چیکار کنی
گفت نهار درست کنم
گفتم بیا تو اتاق خواب.نهار نمیخوام
اومد بردمش رو تخت
افتادم روش.لباشو میخوردم زیر گردنشو لیس میزدم
دستمم روسینه و رونش میتابید
گفتم تاپتو و شلوارتو در بیار
اول گفت نه ولی معلوم بود از خجالتشه
خلاصه خودم در اوردمیه سیری ممه هاشو خوردم و کسشو میمالیدم
بعد رفتم سراغ کسش و خوب خوردم
خیس خیس بود
گفتم داگی و گونشو خوب خوردم
یه کم برام ساک زد
اومدم پاهاشو دادم بالا و سر کیرمو دادم تو کسش
مثه کوره داغ بود
خیلی تنگم بود
شاید ۲۰تا تلنبه نزدم که اون ارضا شد و بیحال شد
منم از فرصت استفاده کردم و انگشتمو کردم تو کونش
هی میگفت نکن درد داره ولی من محلش نذاشتم
تو چند دقیقه کل انگشتم رفت تو کونش
تنگ بود اما معلوم بود از کون داده قبلا
گفت آقاااااا از کووون نه
گفتم عزیزم من دیونه این کونم
گفت درد داره خو
گفتم یواش یواش میکنم تا دردت نیاد
گفت پس کرم بیار تا لیز بشه
خوب با کرم مالیدمش بعد خودش پشتشو کرد بهم لا کونشو باز کرد.منم سر کیرمو گذاشتم دم کونش با حوصله یواش یواش سرشو کردم توش
شاید کمتر هز دودقیقه طول کشید که همش بره تو کونش
درد داشت اما نه اونقدری که نتونه تحمل کنه
یه چند تا تلنبه که زدم گفتم دمرو بخواب
دمرو خوابید لای کونشو باز کرد منم اومدم روش
کردم تو کونش.دیگه جا باز کرده بود
لامصب تا ته کیرمو میخورد
واااای چه کونی بود
درد داشت اما ناله هاش بیشتر از رو عشوه گری بود
گفتم عشقم مرسی با این کون تنگت
گفت تو دیگه گشادش کردی
گفتم فدات شم دیگه مال خودمه
میگفت جوووون پارم کن
جرم بده
کیرتو محکم بکن تو کونم
واااای تو ابرا بودم
گفتم عشقم کونتو سفت بگیر
سفت که گرفت تنگ شد و بلند گفت آخخخخخخخ
مردم از شهوت
آبم داشت میومد
گفتم عزیزم داره میاد
گفت جوووون
بریز تو کونم
آب بهم بده
کونم پره آب کن
آبم اومد و تا تهش را ریختم توش
رو کمرش بیهوش شدم
بعد چند دقیقه که سرحال شدم پاشودم
بوسش کردم و باهم رفتیم حمام
خلاصه دیگه مال خودم شد
رفت و اومدمون هم بیشتر شد
انصافا خیلی بهم حال میداد
منم به لحاظ مالی هواشو داشتم
مررررسی که خوندید
نوشته: رضا
آخه کیییر نوزده ونیم سانتیم تو کوس وکیون مادروخواهر زنت نمیفهمی زن شوهردار گناهه کبیره اس،ولد جلق
عجب کس شعری نوشتی انصافا
سریع پاداد و فوری هم بردیش تو اتاق
واسه کردن یه دختر که باهاش دوستی حداقل یه مدت باید مقدمه بچینی تا بتونی بیاریش خونه و بکنیش بعد زن داداش زنت فوری بهت پا داد ننویس جون مادرت حالم بهم خورد کسکش بی ناموس
لعنتی کیــــرمو شق کردی
کردن زن شوهردار آخره لذته وقتی خودشم بخواد که دیگه آخره سکـــسه
کیــــرم تو کـــس مریم جونت
با نظر
T1A3N6H7A موافقم اینجا همش دروغه…آخه مردک ابله زنت رفته چند روز مهمونی بعد به زن داداشش میگه بیا هر روز برا شوهرم ناهار درست کن اونم میاد و روز دوم میده عجب
جمهوری اسلامی باعث شده به اینجا برسید!
ما چه فرهنگ و تمدنی داریم بعد یه عده معتاد پورن که مغزشون گوزیده دارن تیشه به ریشه ایرانیت میزنن
ساعت 10 گوشت آوردی واسه ناهار؟؟؟ قورمه سبزی؟ بقیشو نخوندم چون این کسشعر جالبی نبود، پخت و پز برا شما میکرد، برا خودش کی میکرد؟ خانومتو کی میکرد؟ خانومت چی میکرد؟ زن داداش خاهر شوهرو میکنه، میومد پخت و پز میکرد؟؟؟
سکس با تنها زنی که ادمو اروم میکنه زن شوهر داره …
خيلي ساده بهت ميگم
ننويس ديگه، آفرين پسر گلم، برو همون جلقت رو بزن
ؤاقعا چجوری یادتون میمونه؟؟من زن برادر زنم رو بارها کردم اما هیچیش یادم نمیاد.فقط یادمه ارتجاعی بود و از کون نمیداد.دیگه هیچی یادم نیس
زن شوهر دار نمیخونم .دیسلایک