مزد رفاقت (۴)

1399/09/23

...قسمت قبل

تولد نوشین نزدیک بود .میدونستم توی چند سال گذشته جشنی نگرفته .کلی برنامه توی ذهنم مرور کردم تا بالاخره به این نتیجه رسیدم یک جشن تولد با کمک بچه ها توی خونه بگیریم.تولدش روز شنبه بود ولی ما برای پنجشنبه غروب برنامه ریزی کردیم.یک ست(گردن بند –گوشواره و انگشتر) نقره با سنگهای فیروزه براش گرفتم .روز چهارشنبه بهش گفتم فردا میخوام برم لباس بخرم دوست دارم با سلیقه تو باشه.قبول کرد قرار شد ساعت 5 جلوی پاساژ باشه . روز پنجشنبه حسابی به خودم رسیدم وکیک وشمع وسایل مربوطه رو خریدم . یک ربع به 5 سر خیابونشون بودم به محض خروج نوشین از کوچه شون ، بچه ها درو باز کردن ، رفتم بالا کفش هام رو هم قایم کردم و با کمک سیما ونیما به سرعت خون رو آماده کردیم . توی فرصت مناسب دور از چشم بچه ها رفتم کادوش رو گذاشتم روی میز آرایش .دو طرف راهروی ورودی خونه تا پذیرایی رو شمع گذاشتیم و میز کیک روهم آماده کردیم. چند دقیقه به ساعت 5 بهش زنگ زدم گفتم شرمنده ماشینم خراب شد .فکر کنم حالا حالا ها گیرم تو برو خونه، یک وقت دیگه میریم . تا خونه یک ربع فاصله بود .توی این فاصله همه چیز رو چک کردیم و آهنگ رو آماده کردیم به نیما گفتیم جلوی پنجره باش که وقتی مامان اومد تو پارکینگ، شمع ها رو روشن کنیم .بالاخره اومد. سریع شمعها رو روشن کردیم و کیک رو از یخچال آوردیم گذاشتیم روی میز. گوشیم رو جای مناسبی گذاشتم و تنظیم کردم که لحظه ورودش به خونه رو فیلم بگیره .با ورود نوشین به خونه آهنگ رو پلی کردم ، برف و بمب شادی رو زدیم . با شنیدن سر وصدای نا گهانی ودیدن شمع ها چند ثانیه ای شوکه بود . بعد که متوجه برنامه شد، خودش رو جمع و جور کرد. با خنده گفت خیلی کثافتید! بچه ها رو بوس کرد و امد سمت من. اشک توی چشماش جمع شده بود. اشاره کردم مراقب باش، دست دادم و تبریک گفتم.رفت لباساش رو عوض کرد و دستی به سر و صورتش کشید و با یک پیراهن آبی بلند اومد . با دست و هورا و کلی خوشحالی نوشین وبچه ها ، کیک رو برید .یکساعتی براش سنگ تموم گذاشتیم . حس خوشحالی و رضایت رو کاملا توی چشماش میدیدم .کیک رو که برید بچه ها کادویی که به من گفته بودند بگیرم ،دادن بهش .منم گفتم کادوی منم شام مهمون من .برید آماده بشید .بچه ها رفتند لباس بپوشند سریع نوشین رو بغل کردم و یک لب جانانه ازش گرفتم .تولدت مبارک عزیزم ، اگر چیزی کم بود…نذاشت ادامه بدم چند ثانیه ای لبش رو چسبوند به لبم .سعید نمیدونی چقدر از بودنت خوشحالم! چند تا بوس زد :بابت کادوت هم ممنون ولی آخر شب بازش میکنم. نوشین هم رفت آماده شد و رفتیم بیرون. اونشب تمام سعیم رو کردم که بهش خوش بگذره. بعد از رستوران هم یکساعتی خیابون گردی کردیم وساعت 11 برگشتیم خونه .بچه رو فرستاد بخوابند .بصورت فرمالیته جای منم پهن کرد و رفت دوشی گرفت و اومد .چند دقیقه ای روی مبل توی بغلم نشست .گفتم راستی نوشین شراب میخوری ؟ با ذوق گفت آره مگه داری ؟گفتم تا تو این خوراکی ها رو ببری توی اتاق منم برم بیارم .ده دقیقه ا ی رفتم از سوپری سر خیابون یک بسته کالباس و دوتا ماست موسیر گرفتم و از تو ماشین هم شراب رو برداشتم و اومدم بالا. یک پیرهن مشکی کوتاه و تنگ که یقه گرد باز داشت پوشیده بود و داشت آرایش میکرد.بسته کادوهنوز سر جاش بود .یکم هلش دادم جلوتر ونشستم لبه صندلیش از پشت بغلش کردم وشگردنش رو میبوسیدم .وسایلش رو جمع کرد و کادو رو باز کرد .محکم بغلش کرده بودم وحرکاتش رو از توی آیینه زیر نظر داشتم . رفتار و ذوق کردنش که نشون میداد خیلی خوشش اومده گوشواره و انگشترش رو خودش انداخت گردنبند رو داد من براش بستم. تناسب رنگ بدن،لباس و سنگهای فیروزه ، زیباییش رو بیشتر کرده بود . گوشیش رو برداشت واز توی آیینه چندتا عکس گرفت که توی عکس ها من بغلش کرده بودم.گوشی رو داد به من چندتا عکس تکی هم از زوایای مختلف ازش گرفتم .رفت دوتا جام آورد . چیپس و ماست وکالباس رو گذشت روی میز آرایش .سعید تو بشین روی صندلی تا من بشین رو پات .نشستم و به بغل نشست روی پام . یکم ماچ بازی کردیم و جام ها رو پرکردم .خواستم جام رو بردارم .دستمو گرفت .دوتا بوس کرد :سعید قبل از این که بخوری یک چیزی رو میخوام بگم ! خیره شدم تو چشماش . یک بوس دیگه کرد و با عشوه گفت سعید این جور نگاه نکن خجالت میکشم !! لبخندی زدم و گفتم خوب؟سعید مامان خیلی دوست داشت تو با ملیحه ازدواج کنی !!!از منم خواسته بود یک جوری ترغیبت کنم بیایی خواستگاری ! گفتم خوب ؟خوشحالم که این کار رو نکردم ، و الا حسرت این لحظات تا ابد به دلم میموند . لبی ازش گرفتم و گفتم از بس حسودی !!دوسه تا مشت زد بازوم رو گاز آرومی گرفت ! آره ،خیلی هم حسودم !مراقب باش و الا پشیمون میشی؟جامها رو زدیم به هم و…دوتا پیک پر و پیمون خوردیم و جمع کردیم .شراب کم کم داشت کارخودش رو میکرد .بغلش کردم وبردمش روی تخت .در رو قفل کردم . شب خواب رو روشن کردم واومدم روی تخت . با بوس و نوازش وقربون صدقه رفتن لختش کردم و همه زیور آلاتش رو درآوردم.و طاقباز خوابوندمش .یک ظرف ماست موسیر رو که اضافه بود ریختم روی سینش واز روی لباش تا بالای زانو هاش ماست مالی کردم .وای چکار میکنی سعید؟بدون اینکه جواب بدم از روی لباش شروع کردم با ولع خوردن ولیسیدن.گردنش رو زبون میکشیدم وتا روی حنجره ومیخوردم بازی زبون و لبام روی گردنش داشت تحریکش می کرد . بین پستونا تا گردنش رو چند تا بوس ریز زدم و میلیسیدم تا به پستوناش رسیدم .گفتم وای قربونشون برم که مستی واقعی ، بعد از خوردن ایناست. نوک پستوناش رو کردم دهنم وچند تا میک زد و زبونم رو دورانی دور شون میکشیدم ومیخوردم . چند دقیقه رو فقط صرف خوردن پستوناش کردم .زیر پستوناش رو که می لیسیدم ونوک زبونم رو میکشیدم ناله های شهوانی نوشین بیشتر شد .بلند شدم شراب رو آوردم گودی نافش رو پر کردم وچند قطره ای پاشیدم روی شکمش . سعید یکمم بده بخورم!!دهن خودم رو پر کردم وهمون رو خالی کردم توی دهن نوشین . محکم سرم رو گرفت و زبونش رو میکشید توی دهنم و لبام رو میخورد .ازش جدا شدم رفتم پایین و شکمش رو هم سیر لیسیدم و بوس کردم ،تا رسیدم به دروازه بهشت یکم شراب ریختم توی دستم مالیدم دور کوس و روناش تا ماست های خشک تر بشن .سریع تا جایی که ماستی بود رو لیسدم و تمیز کردم .دوباره یکم شراب ریختم دهنم ودراز کشیدم روش ریختم توی دهنش . زبونش رو کشیدم توی دهنم و میک میزدم.وهمزمان سر کیم رو روی کوسش حرکت میدادم نوشین کامل مست و بی حال شد بود . ناله کنان گفت سعید؟ میشه باز برام بریزی گفتم نه عشقم بسه، اذیتت میکنه . سعید خیلی دارم حال میکنم .گفتم قربونت برم امشب شبته بایدم حال کنی ! سعید میشه باز کوس وکونمو لیس بزنی؟ حسابی تمیزش کردم، اونسری خیلی خوشم اومد .گفتم چرا نمیشه عشقم،مگه نگفتی روی این تخت تو ملکه هستی؟ پس هر چی میخوای بگو .رفتم پایین ،پاهاشو کامل باز کردم وزانو هاش رو جمع کردم.دراز کشیدم بین پاهاش وشروع کردم به خوردن و لیسیدن کون وکوسش. چندتازبون زدم روی سوراخ کونش و یک لیس زدم وکشیدم تا بالاچچولش .فکر میکنم حساس ترین نقطه تحریکش ،سوراخ کونش بود تا زبونم میخورد بهش ،نیم خیز میشد وخودش رو ول میکرد . چند باری که لیسیدم .نفس زنان گفت سعید من کیر میخوام 69 شو !با گفتن چشم،تیشرت وشلوارکم رو درآوردم و برگشتم روش. نوشین تخمام رو یکی یکی میکرد دهنش در میاورد .زیر تخمام رو لیس زد وسر کیرم رو گذاشت دهنش وفقط میک میزد . منم چوچولش رو میخوردم میلیسیدم و لبه های کوسش رو با لبام میکشیدم دوتا انگشتام رو کرد م توی کوسش و با شستم چوچولش رو ماساژمیدادم. انگشت سبابه دست دیگم رو خیس کردم و اول یکم کونش رو ماساژدادم و اندازه یک بند آروم فشار دادم تو .نمی دونم قبل هم اینجور بوده یا نه ولی از بازی با سوراخ کونش حسابی خوشش اومده بود .خیلی تحریکش میکرد .سعی داشت کل کیرمو بچپونه توی دهنش . مرتب انگشتم رو میکشیدم بیرون و با آبهای لزجی که ازکوسش سرازیر شده بود خیس میکردم و دوباره میکردم تو و می چرخوندم . انگشتام رو از کوسش درآوردم وفقط میخوردم و در عوض فقط کونش رو انگشت میردم و ماساژ میدادم . نوشین دیگه کامل بیقرار شده بود دستاش رو حلقه کرده بود دور باسنم ومحکم میکشید تا کیرم میخورد به ته حلقش . چند بار تکرار کرد و گفت سعید بسه بکن توم برگشتم و کیرم رو گذاشتم در کوسش آروم فشار دادم تا کامل چسبیدم بهش . ااای ی ی کشیده و بی حال نوشین همراه با سرخی بیش از حد صورتش نشان از اوج لذتش بود…دست رو گذاشتم زیر سرش و یواش یواش ریتم تلنبه هام رو تندتر کردم . نوشین پاهاش رو کامل گرفته بود بالا ودستاشم تور گردنم چفت کرده بود .خوردن کیرم توسط نوشین باعث شده بود کع عجله نکنم پس سعی میکردم هر چندتا ضربه یک مکث طولانی کنم .مستی و خستگی باعث میشد هی ولو بشم روش .کیرم روکشیم بیرون سرش رو با ترشحات کوسش خیس کردم وگذاشتم روی سورخ کونش و ذره ذره فشار دادم .نوشین هم مستی و اوج لذت حالی براش نذاشته بود واعتراضی هم نکرد. تا اندازه ختنه گاه فشار دادم داخل . کونش رو منقبض کرد یک بوس زد روی لبام،سعید مواظب باش .گفتم قربونت برم تا همین حده !نمیخوام اذیتت کنم !کمی شل کرد چند بار کشیدم بیرون و آرو م فشار دادم داخل .بدش نمیومد ، ولی قطعا دخول بیشتر اذیتش میکرد ،که واقعا اینو نمیخواستم . کیرموکشیدم بیروون و سریع کردمش توی قوطی ماست و بادستمال تمیزش کردم. یکم کوسش رو لیس زدم وخوردم .کیرم رو خیس کردم و با فشار کردم توی کوسش و با تمام قدرتم تلنبه میزدم انگار که تمام شیره جونم رو داشت می مکید . همونجور که تلنبه میزدم وآبم می پاشید توش، نوشین گفت سعید تو رو خدا محکمتر بکوب ، دارم میام .با وجودی که نفسم بالا نمیومد یک دقیقه ای حسابی تلنبه زدم تا نوشین هم تخلیه شد .تند تند بوسم میکرد و تشکر میکرد .ولو شدم روش . چند دقیقه روش خوابیدم گفتم میخوای بیایی رو من ؟ گفت نه خوبم تکون نخور تا حالم جا بیاد بعد …و با همین حس خوابم برد . چشمام رو که باز کردم دیدم هوا روشنه.نوشین توی بغلم پشت به من خوابیده . نگاهی به ساعت کردم.هشت ونیم بود .با بوسه های ریز و مکیدن لاله های گوشش، نوشین رو بیدار کردم .آروم وبا عشوه گفت:سعید بذار بخوابم !نمیخوام از این حس بیام بیرون !چند دقیقه ای بوسیدم ونوازشش کردم .گفتم قربونت برم بذار من برم توی پذیرایی الان بچه ها بیدار میشن زشته ؟ گفت اااههههه نمیخوام سعید ازیتم نکن، سفت بغلم کن . اونا تا 9بیدار نمیشن . یکم اذیتش کردم گوشیش رو برداشت .بذار ببینم این ملیحه چی میگه؟ نگاهی کرد یکدفعه از جاش بلند شد گفت وای سعیید ! گفتم چی شد ؟ گفت بد بخت شدم سوتی دادم. عکس با تو رو براش فرستادم .هم خندم گرفت هم شوکه شدم گفتم یعنی چی؟ گفت دیشب پیام فرستاد منم تو حال خودم نبودم .گفتم امشب بچه ها برام تولد گرفتند بجای اینکه عکس با کیک رو بفرستم این عکس رو فرستادم !!!عکسی که من از پشت بغلش کرده بودم ،فرستاده بود .ملیحه هم چندتا استیکر خنده فرستاده بود نوشته بود پس معلومه امشب حسابی جشن دارید ؟ خوش بگذره بهتون . ولی فردا باید همه چیز رو برام تعریف کنی!دوتایی زدیم زیر خنده .گفت بدبخت شدیم این فضول خانم دیگه پدر منو در میاره!!!بلند شدیم به نوبت سریع دوشی گرفتیم و لباسامون رو پوشیدیم . منتظر موندیم تا بچه ها بیدار شدند
دوستان عزیز ممنون که تحمل کردید یک خاطره زیبا هم از سفر عید به شیراز با نوشین دارم که اگر دوست داشتید میگم وگرنه پایان
خوش باشید

ادامه...

نوشته: سعید


👍 37
👎 3
28901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

781558
2020-12-13 08:17:06 +0330 +0330

زیبا بود

0 ❤️

781579
2020-12-13 13:56:10 +0330 +0330

داستانت واقعا قشنگ بود. مرسی از نوشتنت
اونجایی که نوشین اومد داخل و شوکه شد، یه لحظه اشکم دراومد

1 ❤️

781724
2020-12-14 14:53:58 +0330 +0330

عالیی

1 ❤️

810288
2021-05-18 01:06:48 +0430 +0430

داستان جدید نمینویسین چن وقته داستانا جذاب نیس ادم حال نمیکنه

1 ❤️

914685
2023-02-11 15:11:05 +0330 +0330

🌹 😎

0 ❤️