مزه کس زندایی

1396/10/05

سلام
خب من اولین داستانیه که میخواهم بودم
لزومی نداره یه ساعت کسشعر بنویسم

من کلا یه زندایی دارم اسمش عصمته

تو پر، سفید، قده متوسط ولی کونو ممه درشت
17 سالم بود خونه روستایی مادربزرگم بودیم با خانواده دایی
قبله بهار بودو همه زیر کرسی، گاز نداشتنو کلا شب زیر کرسی میخواهیدیم
منو مامانم کنار هم کنار مامانم مامانبزرگو بابابزرگ بودن
روبروی من که کنار دیوار بودم زندایی کنارشم داییم بود
آقا شب 9خاموشی زدن مام که خواب نداشتیم، هی تکونمیخوردم
این ور به انور، ناخودآگاه مچ پام به ساغ زندایی خورد،
یه چندلحظه نگه داشتم چه حرارتی داشت، اونم دمر خوابیده بود،
از عمد یه حلی دادم پاشو دیدم تکون نمیخوره، خودمو کشوندم زیر کرسی
که پام بیشتر برسه بالا تنش نزدیک رونشرسوندم مچه پامو یه حس داغی داشت که ابتو میریخت، هرچی مالوندم تکون نخورد منم جرعت کردم تا زیر گردن رفتم پایین پاهامو جمع کردم تا با دستم شروع کنم مالشو دستم داحت رو باسنش بود، یه شلوار ریون سبز پاش بود، گفتم اینکه خوابش سنگینه بزلر زیر شلوارشو دست بزنم، یه دستی شلوارو تا وست رونش دادم پایین، بزور میومد ولی تکونی نخورد دست کشیدم دیدم شرتش مزاحمهو بازم حریستر شدم بنده شرتشو کشیم بزور پایین حالا راحت به کسش دست رسی داشتم، برای اولین بار همچین ریسکیو کردم، دسامو گذاشتم روش وااییی داغتر از اون قسمت چیزی ندیدم، مگه تکون میخورد این، منم یه انگشت انداختم توش خیسه خیس شد، سگ حشر شدم داغون، تو همون حالت خودمو جموجورکردمو پاشدم به بهانه دستشویی چنددقیقه بعد اومدم دیدم چشم چشمو نمیبینه تاریییک، همه هم خواب، گفتم سنگ مفت گنجشک مفت کنار دیوار میرم کنارش دراز میکشم، ارومو با احتیاط رفتم زیر کرسی، دیگه کونش سمتم بود اونم لخت، گفتم تو این شرایط بیدارم بشه از ترس این شرایط ساکت میمونه، پس متم سالارو انداختم بیرونو اروم گذاشتم لاپای زندایی عصمت جونم، یه تکونی خورد، ریدم به خودم کیرم لای پاش کلا خوابید، چندثانیه بعد باز سیخ شد، اروم کشیدم بیرون یکم تف مالی کردمش
دوباره لاپای گوشتیش گذاشتم، اخخخخخ چه حالی میده بار اول، هرچی میمومالوندم حریس تر میشدم، گفتم این کسکش بیداره پس کسشم بذارم هیچی نمیگه، دلوزدم دریاو بردم سمت کسش اروم بردم تو چه داغ بود لامصب خییییس
چند لحظه تلمه زدم دیدم دارع آبم داره میاد، جا نبود خالی کنم ریخت تو کسش، منم زودی کشیدم بیرونو خودمو جمع کردم رفتم سرجام، یه ده دیقه بعد دیدم پاشدو رفت سمت سرویس، از ترس فردا داشتم دیونه میشدم، چجوری بش نگاه کنم صبح، روزبعد بازم برخوردش عادی بود انگار نه انگار ولی دیگه حواسش بودو نمیذاشت نزدیکش بشم
اینم اولین سکس با ترس و استرسیه من

نوشته: ماهان بند


👍 6
👎 22
53324 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

667004
2017-12-26 20:25:44 +0330 +0330

باز هم توهمات یک ذهن مجلق .دوست عزیز مشخصه تا حالا سکس نداشتی …کردم تو کسش …خواب بود…تکون نخورد.خخخخخخخخخ

2 ❤️

667007
2017-12-26 20:43:47 +0330 +0330

چی زدی؟

0 ❤️

667014
2017-12-26 21:10:02 +0330 +0330

حریص کسکش با صاده نه سین کیرم توی سر در کس عمت کونی بیسواد خوار خمینی جاکش رو گائیدم تا بچه کونی مزلفی مثل تو اینجور کسشعر تفت نده خوار مادر جنده میخواس نسل تربیت کنه کیرم تو روحش زن جنده

0 ❤️

667015
2017-12-26 21:11:21 +0330 +0330

ماهان بند؟یاد این گروهه افتادم ماکان بند ? ماشالا به توهماتت !!!
به جای این اراجیف نوشتن ها از مغزت استفاده می کردی درس میخوندی حال و روزت خیلی بهتر میشد
دیس!

0 ❤️

667018
2017-12-26 21:16:23 +0330 +0330

نود درصد این داستانا رو ۱ نفر مینویسه و خیلی ام به کامه ی حالا و دیگه علاقه داره…
سعی میکنه یک مقدار بی سواد جلوه کنه که طبیعی به نظر بیاد…

داداش من همه ی کسایی که میان اینجا کمبود سکس دارن… راحت باش و هر کسو شعری دوست داری بنویس

سایت باید بازدید بشه دیگه… وگرنه تو نون از کجا بخوری

ولی جان ناموست سعی نکن مردمو بی غیرت کنی

بده زشته عیبه ایراد داره

0 ❤️

667019
2017-12-26 21:18:29 +0330 +0330

امثال شما شومبول بدستا آبروی وحرمت جق رو از بین بردین،یخورده مرام پهلوانی و جقولانه داشته باش

0 ❤️

667020
2017-12-26 21:23:16 +0330 +0330

شومبول بدست ،یخورده مرام پهلوانی و جقولانه داشته باش ،جق حرمت داره

0 ❤️

667024
2017-12-26 21:38:42 +0330 +0330

ماهان بند ؟:| بیا بخورش باو مرتیکه کون نشور

0 ❤️

667032
2017-12-26 22:06:52 +0330 +0330

شهوانی کسخل هشتگ زندانی چرا زدی؟

0 ❤️

667034
2017-12-26 23:05:01 +0330 +0330

محارم" محارمن محارمون

0 ❤️

667061
2017-12-27 07:19:07 +0330 +0330

چرا کس میگی مردک کسخل جقی ، گاگول اصلا تو کرسی میدونی چیه ؟ابنه ای …

0 ❤️

667063
2017-12-27 07:49:29 +0330 +0330

دیوث جنازه ام اینکارو بکنی پا میشه میگه غلاف کن کیرتو |: جقی

0 ❤️

667091
2017-12-27 11:21:24 +0330 +0330

از زندایی هم شانس نیاوردیم
(شهوانی را میبندد)

0 ❤️

667101
2017-12-27 15:26:47 +0330 +0330

کاش اونشب بابات ریخته بودت رو فرش
:(

1 ❤️

667185
2017-12-28 19:31:02 +0330 +0330

سکس با زندایی از علایق من هست
منم یه زندایی دارم اسمش سمیه هست
عجب کصیه
جوووووووووووووون
یه روزی میشه میکنمش

0 ❤️

667190
2017-12-28 20:46:07 +0330 +0330

جقی فحش دوستان نوش جونت

0 ❤️

668270
2018-01-07 04:20:50 +0330 +0330

من نمیدونم اینا چطور وقتی یکی خوابه میکننش والا ما که به هر کس که خواب بود نگاه کردیم پاشد گفت چی میخوای!!! احتمالا خودت تو خواب بودی و داییت …

0 ❤️

698858
2018-07-01 22:22:03 +0430 +0430
NA

ای ملجوق به کجا چنین شتابان

0 ❤️

712865
2018-08-24 19:28:53 +0430 +0430

چه کوچولو ریز بود ولی کسشعر قشنگی بود

0 ❤️

714789
2018-09-02 19:54:02 +0430 +0430
NA

آخه احمق جون فکر کردی اینجا همه مثل خودت اوسگلن شاشو

0 ❤️

862749
2022-03-07 12:05:21 +0330 +0330

مرسی از کص و شر های زیبات

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها