مسافرت رفیق شفیق همسرم

1400/06/25

من حمید هستم ۴۳ سالمه ۱۸۵ قد وزن ۹۰ کیلو همسرم مهتاب سنش ۳۹قدش ۱۷۶ وزنش ۸۰ سینه ۸۵ گوشتی سفید سینه های خوش فرم سکس خوبی داره توی سکس احساسات هیچی براش کم نگذاشتم و اونهم که بخواهم بگم مشکل که نه ولی من همیشه دوست داشتم از عقب بکنم اونهم مخالف سفت سخت بجز یکی دوبار اول های عروسیمون
داستان که میخواهم باز گو کنم برای قبل از کرونا هستش همسرم با یه خانمی دوست شده بود زمانهای دور که مجرد بودند بنام یاسمین که بهش میگفتن یاسی اسم شوهر هم حمید بود ایشون که هم اسم من بود قد ۱۸۰ تایی وزن ۸۰ کیلویی بد نیست قیافه اش خوبه باید بگم از استایل مردانه خوبی برخوردار هستش یاسمین ۱۶۸ سانتی با حدودا ۷۴ کیلو وزن سینه های ۷۵ سفید شکل صورتش شبیه به همسرم هستش هرکسی ببینه میگه این دوتا با هم خواهر هستند ، با هم کم کم رفت امد پیدا کردیم توی دیدارهامون می فهمیدم که این حمید یه جوری به زن من نگاه میکنه غالبا میشه طرف مخاطب خیلی لاس میزنه موضوع را به زنم فهماندم اما چون جو میشد خانوادگی سکوت میکردم چندین چند مرتبه توی دیدارهای خانوادگی یاسمین با من درد دل میکرد میگفت اخلاق شما را کاش حمید داشت گاهی بقدری عصبی میشه که تا مدت ها حتی نزدیک من نمیشه از اینکارش عصبی میشم یا تلفنی تماس می گرفت درد دل میکرد منهم خیلی از این صحبتها را با همسرم در میان می گذاشتم که بدونه اینطوری من خودم راحت بودم ،،، گذشت برنامه سفر ریختیم راه افتادیم چون راه کمی دور بود و در وسط راه توقف می کردیم یه جا که ایستادیم بعداز خوردن قهوه ای که درست کردم اونها خواستن بروند بنزین بزنند و بروند دستشویی یاسی گفت مهتاب تا اقا حمید جمع جور میکنه بیاد ما میرویم بنزین دستشویی اگر میخواهی کاری داری بیا برویم اقا حمید بیاد اونجا بهش گفتم برو اونها گفت باشه صبر کنید می آیم رفت تو ماشین اونها رفت حدوداً یه بیست دقیقه طول کشید تا من قهوه خودم را خوردم جمع جور کردم راه افتادم رسیدم پمپ بنزین دیدم گویا تازه رسیده بودند تعجب کردم چون مهتاب یاسی با خنده بلند از ماشین تازه پیاده شده بودند میرفتند طرف دستشویی حمید هم که چهارتا ماشین جلوش بودند آمدم دم خروجی ایستادم بعداز یه ربعی که گذشت اونها آمدند یاسی امد جلو گفت اقا حمید اشکالی داره مهتاب بیاد توی ماشین ما تا شهر بعدی ما کلی حرف داریم بخصوص که میخواهم حمید شوهر خودش هم باشه یه سری مسائل هست که میخواهیم صحبت کنیم گفتم خب اشکالی نداره اون رفت توی ماشین اونها سه تا بچه جمع شدن توی ماشین ما منهم راه افتادم با کمی دلخوری من جلو افتادم امدم اونها هم توی آیینه داشتمشون یه جا به کله ام زد از پشت سر ببینمشون کمی با سرعت رفتم فاصله زیاد گرفتم یه جا که می شد رفتم پنهان شدم اونها رد شدن منهم پشت سرشون امدم چند دقیقه ای گذشت همسرم تماس گرفت کجایی گفتم من رفتم جلو اسم یه روستایی که بلد بودم توی را و فاصله نسبتا زیادی داشت را گفتم و پرسیدم شما کجایید از حمید پرسید اونهم گفت تا اونجا فکر کنم خیلی راه داریم ، شنیدم گفت زیاد تند نرو تا بهت برسیم اما نه ایست گفتم باشه اروم اروم پشت سرشون با فاصله آمدم که فاصله ام به واسطه که ماشین سنگین ویژه که جلویم بود زیاد شد یه بیست دقیقه ای که گذشت دیدم راهنما زد چون فاصله ام زیاد بود باهاشون آروم تر حرکت کردم دیدم یاسی رفت پشت رول حمید آمد عقب راه افتادن جوری شد که فاصله ام باهاشون خیلی خیلی کم شد اما شک‌ کرده بودم کمی که گذشت دیدم فقط یه سر پیداست اونهم یاسی بود که پشت رول بود خیلی خیلی به هم ریختم هی میخواستم سرعتم را زیاد کنم بهشون برسم یه حسی اجازه نمی داد خلاصه موضوع تا نزدیک اون روستا شدیم دیدم دوتا سر آمد بالا که با سبقت ماشین پشت سری من و‌نور بالایی که انداخت دیدم همسرم بدون روسری داره موهاشو درست میکنه اونها کمی که وارد منطقه روستا شدند همسرم زنگ زد گفت کجایی بهش گفتم ایستاده بودم چراغ هم زدم متوجه نشدید الان راه افتادم گفت ما می ایستم بیا رسیدم بهشون ایستادم آمدن پایین بچه ها خواب بودند نگاه توی صورت حمید و یأسی مهتاب که کردم متوجه اظطراب ترس شدن هیچی نگفتم خندیدم گفتم خانوم مشاور تمام شد گفت بله بله گفتم پس خوش هم گذشته اینطور که پیداست یاسی حمید سریع گفتند بله خیلی هم خوش گذشت یاسی مهتاب به هم چشمک زدند خندیدن ناخوداگاه من رفتم توی لب نگاه مهتاب کردم خودشو جمع کرد ، گفتم منکه شدم کاروان ، استراحت گاه بچه ها خندیدم گفتم بچه ها خواب هستند بهشون کاری نداشته باشید تا شهر بعدی ۲۰۰ کیلومتر راه است من میروم جایی خوابم گرفت خبر میدم می خوابم و گرنه به راهم ادامه میدم حمید وسط حرفم گرفت گفت خوب شما برو ما هم می اییم پست سرتون گفت باشه پریدم توی ماشین راه افتادم اونها هم پشت سر من می آمدند کمی جلوتر یاسی بهم زنگ زد گفت ببخشید که بچه ها را فرستادیم پیش شما و… تعارف خیلی خیلی عذرخواهی منهم گفتم اشکالی نداره بلاخره به اقا حمید هم زحمت میدیم خندیدم خودش فهمید خندید گفت گوشی را قطع نکن گفتم باشه منهم با هندزفری بودم کمی جلوتر متوجه شدم که یاسمین گوشی را جایی گذاشت تا صدا بهتر بیاد
صدای حمید را شنیدم که گفت شرتت را در بیار دیگه دارم میمیرم برات مهتاب هم میگفت خیلی پیداست حمید گفت هیچی پیدا نیست مگر بایستیم که شیشه ها کاملا سیاه شیشه عقب هم لباس گذاشته بودن با کیف
اونموقع که من از پشت سرشون می آمدم پیدا بود اما گویا بعد پوشانده بودند خلاصه صدای مهتاب می آمد که میگفت حالت میشه نکنیم بگذاریم برای اونجا حمید میگفت نه اونجا که جای خود داره تازه دستم بهت نمی رسه اگر پریود بشی که هیچی ، خلاصه گویا شروع کرده بودند حمید بهش گفت مهتاب خوشگله کونت اینطرفی کن می خواهم از عقب بکنم توش مهتاب هم میگفت نه یاسی می گفت عجب تنوعی شد مهتاب هم اب کیر خوری هم کس دادی هم کون باید بدی مهتاب می گفت نمیدم حمید گفت ندی بهش میگم توی ماشین من هستی باید اطاعت کنی می گقت درد می اد گفت درد بیاد نیاد باید کونت را باز کنم توی ماشین توی بیابون اول خیلی خیلی حال میده دوم هرچی خواستی جیغ بزن اشکالی ندارد اما طوری میکنمت گه توی حداقل درد باشی مطمئن باش قول بهت میدم هرچی مهتاب حرف زد نه حمید نه یاسی هیچ کدام قبول نمیکردند تازه یاسی بیشتر اسرار میکرد خلاصه گویا همه برنامه هاشون از قبل تنظیم شده بود چون ژل لیدوکائین هم با کاندم توی ماشین بوده حمید گفت با دستها کمی کمک کن کونت از هم باز بشه مهتاب هم گویا همکاری میکرد حمید هم که یکسره قربون کس کون سینه مهتاب میرفت خوب که لیدوکائین زد بهش گفت الان ژل هم میزنم با انگشت میکنم بازی اش را شروع کرد وشروع به مالیدن کس مهتاب و همزمان سوراخ کون مهتاب شد اینو از حرفهای دو طرف می فهمیدم که گفت یک انگشتی ام خوشگلم ، بعد دوباره ژل زد گفت دو انگشت صداهای ناله مهتاب بلند بلندتر شده بود بهش گفت سه انگشته کیف میکنی درد داری گفت نه هیچ دردی چهار انگشت را اشاره کرد بعدش گفت تکون زیاد نخور گفت از اینطرف بشو کیرم بخور زود باش مهتاب شروع کرد به خوردن صدای ملچ مولوچ خوردنش می آمد بهش گفت افرین از اپنطرف بخواب دوباره یه انگشت دو انگشت تا چهار رفت بازی داد کیرشو کرد توش که صدای ناله جیغ مهتاب بلند شد اون هم گویا مهتاب را سفت گرفته بود و نمی گذاشت تکون بخوره می گفت لعنتی اینقدر سفت منو نگیر از ماشین در نمیرم بیرون کمی اروم شده بود صدای خیلی خیلی کمی می آمد که ناگهان صدای بلند حمید امد گفت میبینی کردم توی کونت تا نصف بیشترش توشه یاسی گفت یعنی الان ۱۵ سانتش کردی حمید گفت نه عزیزم ۱۷ سانت از بیست دوسانت ۵ سانت دیگه مونده باید دوستت خوشگل من صبور باشه کمی گذشت صدای حمید عوض شده بود مشخص بود داره عقب جلو میکنه صدای ضربه ها روی کون مهتاب می آمد ناگهان فریاد بلندی آمد که می گفت پاره شدم درش بیار بسه دوباره اروم گرفت بعد از چند لحظه صدای مهتاب با لذت بود ناله ها إه ن هن هن مهتاب خیلی بلند شده بود اینقدر که انگار پهلوی گوش خودم بود صدای از اوج لذت هر دوتایی شون فریاد می زدند مهتاب میگفت بکن پاره پاره اش کن دارم دیونه میشم صدای ضربه دست حمید روی کون مهتاب بقدری بلند بود که فقط می‌ترسیدم از گوشی هندز فری بیرون بره مهتاب میگفت فکر نمیکردم اینقدر درد لذت را یک شبه تجربه کنم با کون کس دادن به تو نامرد یاسی میگفت حالا کجاش دیدی لذت می‌بری در حدی که هیچ وقت تجربه نکرده باشی ، حمید سر مهتاب را تا دم شیشه ماشین برد جلو چون بهش میگفت باید سرتو از شیشه بیرون کنی تا باد هم بره توی موهات هم صدات پخش بشه توی بیابون میخواهم جدی کونت را پاره کنم اونهم رفت دم شیشه شیشه اورد پایین سرش از شیشه بیرون کرد صدای باد بدی پیچید من توی آیینه میدیدم سرش امده بیرون نور ماشین پشت سرش دور بود گرنه بیشتر دیده میشد فریاد حمید بلند شده جوری که مهتاب داد میزد تمامش کن پاره شدم جر خوردم اهای دارم کون میدم پاره پاره شدم این کیر چیزی برام‌ نگذاشته واقعا نمیدونم چرا اینگونه صدا می آمد حمید بجای فریاد نعره میزد گویا کشیدش توی صدای سرعت کردندش بقدری زیاد بود که نمیشد بفهمی صدای ضربات را یاسی بهش گفت گازش بگیر اونهم مهتاب را سفت فشرد و با نعره های بسیار بسیار بلندتر ابشو خالی کرده بود توی کون مهتاب منهم هم از خودم بدم امده بود هم لذتی خاص داشتم که نمی توانم بازگو کنم البته این موضوع بی غیرتی نیست موضوع یه لذت جدید تنوع در سکس بود که هر دو دوست داشتیم
مقداری جلوتر که خوب قربون هم رفتند به شوخی افتادن یاسی گوشی را برداشت قطع کرد بیست دقیقه بعد به من زنگ زد مهتاب گفت خسته نیستی گفتم نه تا مقصد یه سره میریم شما خسته نباشی
حدودا نیم ساعت بعدش یه مرتبه دیگه از جلو کردش چون یاسی بهم پیام داد که بهت تصویری تماس میگیرم بتونی ببینی اگر فرصت بشه اونهم را هم می نویسم بعلاوه سکسهای چهار نفری من حمید یاسی و مهتاب البته فقط همان سفر و یک ماه بعد دیگه برای همیشه تعطیل شد
گذشت تا نزدیکی های مقصد منهم ایستادم بنزین زدم مهتاب امد توی ماشین خسته بود گرفت خوابید…

نوشته: حمید


👍 8
👎 47
113601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

832483
2021-09-16 01:23:19 +0430 +0430

ریدم تو این نوع نگارشت

5 ❤️

832486
2021-09-16 01:31:20 +0430 +0430

دمتگرم دیگه ننویس

5 ❤️

832489
2021-09-16 01:35:54 +0430 +0430

ریدی ننویس

5 ❤️

832496
2021-09-16 01:47:56 +0430 +0430

یعنی الان سیب زمینی بود یه تکونی به خودش داده بود ولی تو عین خیالت نبود تبریک میگم

1 ❤️

832506
2021-09-16 02:10:21 +0430 +0430

نمیدونم اما بنظرم اصلا قابل باور نبود، ربطی هم به نگارش ضعیف داستان نداشت، کلا قابل باور نیست…

4 ❤️

832538
2021-09-16 06:31:53 +0430 +0430

کس کش دستت تو شلوارت بوده موقع تایپ ؟
کیرم تو کونت با این داستان چرتت

1 ❤️

832542
2021-09-16 07:07:11 +0430 +0430

کیرم تو اون املات، به جای جق زدن ۴ تا کتاب بخون

2 ❤️

832569
2021-09-16 10:53:54 +0430 +0430

تهوع آور بود، دیس دوازدهم تو سوراخ همه کس و کارت
هرچند میدونم خوشت میاد و الان ارضا میشی.

0 ❤️

832596
2021-09-16 12:46:22 +0430 +0430

مزخرف
این چی بود نوشتی آخه
ریدن تو مغز معلم ادبیات قرمساقت

0 ❤️

832601
2021-09-16 13:12:06 +0430 +0430

خوشم نیومد شعر گفتی

0 ❤️

832634
2021-09-16 16:23:02 +0430 +0430

كيرم تو كس ننت و زنت كسكش عوضى

0 ❤️

832635
2021-09-16 16:29:43 +0430 +0430

دیگه معنی رفاقت و غیرت داره برام تغییر می‌کنه🤣🤣

0 ❤️

832640
2021-09-16 16:48:51 +0430 +0430

می آوردم و می آمدم و می گرفتند و می رفتند و می گفتند و می آیم و می ایستم و می …
خیر امواتت دست بردار و تا دیر نشده در کلاس اول دبستان ثبت نام کن و بار دیگر درس و مشق را سرلوحه کار خودت قرار بده

0 ❤️

832660
2021-09-16 22:46:56 +0430 +0430

گزارش فوتبالی شنیده بودم ولی گزارش کس و کون دادن رادیویی نوبره ، همه با صابون می زنن این بابا مثل اینکه با دنبه می زنه

0 ❤️

832675
2021-09-17 00:37:38 +0430 +0430

ننویس دیگه کونی

0 ❤️

832748
2021-09-17 05:21:11 +0430 +0430

فقط ک می آمدید و میرفتید.

0 ❤️

832752
2021-09-17 06:03:21 +0430 +0430

بسيار جالب،سكسي و نواورانه بود…
فقط بايد روي نگارشت كار كني…

1 ❤️

832771
2021-09-17 08:13:09 +0430 +0430

همچین گفتی با یاسی درد دل میکردی فکر کردم اول تو یاسی را بکنی ولی نه تو بد بخت تر از اونی بودی که میشه تصور کرد، به هر حال کسکش شدنت مبارکت باد.

2 ❤️

832818
2021-09-17 13:50:13 +0430 +0430

کوسکشیتو خوب به قلم کشیدی ادامه بده

0 ❤️

832985
2021-09-18 17:00:08 +0430 +0430

کیر هرچی مرده به صورت افقی تو کونت نکبت کس کش

0 ❤️

838175
2021-10-19 00:53:42 +0330 +0330

حشری کننده بود چرا تو زن اون نکردی؟بیا خاص

0 ❤️

867213
2022-04-05 17:49:24 +0430 +0430

خب مهتاب خانم رو هم بده من خوب میکنم

0 ❤️