حدودا یک ماه پیش بود
از تولد دخترداییم چندروز گذشته بود
یک شب بهش پیام دادم گفتم میخوام دعوتت کنم برای تولدت رستوران قبول کرد
فرداش رفتم دنبالش مشروب هم گرفته بودم
چندباری خورده بودیم باهم
نصف بطری رو خوردیم رفتیم رستوران
مست شده بودیم البته شنگول
شاممونو خوردیم (رستوران خارج از شهر بود نیم ساعتی از شهر فاصله داشت)
زدیم بیرون منم از قبل برنامه ریخته بودم ک ترتیبشو بدم
بهم گفت مزه نداریم برو سوپر مارکت مزه بگیریم
یه مسیر بود خاموش و تاریک بود تقریبا از اونجا رفتیم
هرجا سوپر مارکت میدیدیم تعطیل بود تو مسیر هم یکم مخشو کار گذفتم گفتم کاش میشد توی خونه بودیم هم مشروب میخوردیم هم راحت تر بودیم. سرش تو گوشیش بود نیش خنده زد
خلاصه رسیدیم مغازه مزه گرفتم همون مسیر تاریکه رو دوباره برگشتم
تو مسیر دلو زدم ب دریا هنوزم سرش تو گوشیش بود گفتم سرتو از گوشی بیار بیرون خب
گوشیشو گذاشت کنار. دستشو گرفتم گفتم چخبر دیگ
یکم مالوندم کم کم اومدم از روی شلوار گذاشتم روی کیرم
دستشو کشید گفت وای نه گفتم دستتو بیار خب کاری ک نمیکنیم
گفتم فقط دستتو بزار اینجا
دستشو دوباره گرفتم گذاشتم روی کیرم از روی شلوار
دیدی بعضیا ادای تنگارو در میارن اینم دلش میخواس اما جاش نبود چون نمیشد در حین رانندگی و تو ماشین
یکم دستشو روی کیرم میمالوندم دیگه زد به سرم
کیرمو در اوردم دادم دستش هی میگفت وای دیوونه ای تو تصادف میکنیم گفتم حواسم هست دستتو بزار روش بمال برام
اونم دیگ رام شده بود
یکم برام مالوند کیرم سفت سفت شد
دیدم اینجوری نمیشه زدم بغل
خداروشکر ماشین و ادم رد نمیشد
گفتم یکم بیا بخورش کلی مقاومت کرد گفت نه و فلان
گفتم خب خشکه یکم تورو خدا فقط ۱۰ ثانیه
سرشوگرفتم اوردم نزدیک کیرم واسم خورد پر تف و خوب نمیخورد
بخاطر همین گفتم بسه گفتم تف بزن برام جق بزن
تف انداخت کف دستش شروع کرد جق زدن
یک دقیقه ای زد منم حس گرفتم ک زودتر ابم بیاد تموم شده
زد زد زد داشت ابم میومد دستمال گذاشتم روی کیرم ابم تا اومد دستشو کشید و خالی شدم و رفتیم خونه .✋🏻

نوشته: حشری