مشتری سکسی (۱)

1400/05/19

سلام خدمت دوستان شهوانی… من اولین باری که پامو تو شهوانی گذاشتم هشت سال پیش بود… تو این مدت یه بار داستان سکسیمو گذاشتم اما چون سکسش ب اون حد لازم نرسید، داستانم منتشر نشد.این داستانی ک میخوام تعریف کنم کاملا واقعیه و فقط اسامیشونو تغییر دادم. هر جا که واستون گُنگ و غیر قابل باور بود بگین تا من تو کامنتا واستون قضیه رو روشن کنم.
اسمم عرفانه(امیر زیاد شنیدیم تو داستانا) تقریبا 27 سالمه،از دوازده سالگی به خاطر الودگی و تنگی نفس مادرم اومدیم مازندران، قد 178،فوق دیپلم رشته نرم افزار.این داستانی ک میگم برمیگرده به سه سال پیش که به عنوان نرم افزار کار ،رفتم تو یه مغازه ی تعمیرات موبایل، کار کنم.کار من اونجا تعمیرات نرم افزاری گوشی(فلش گوشی) و فیلم و اهنگ ریختن بود… به گونه ای کارای کلوپم میکردم.و صاحبکارم ک اسمش حسن بود به عنوان سخت افزار کار اونجا فعالیت میکرد
اونجا مشتریای خانم زیاد به پستمون میخوره، که 30 درصدشون وقتی ک میان تو مغازه، قشنگ متوجه میشی ک آمارن…
بگذریم…
یه شب ک مغازه بودم و داشتم کار چند تا گوشی رو میرسیدم یه خانم قد بلند… با قیافه متوسط… و تپل وارد مغازه شد.
ازم خواست یه سی دی واسش رایت کنم.طبق معمول یه پوشه گلچین داشتم همونا رو رایت کردم واسش و رفت.
وقتی رفت حسن گفت عجب جنسی بود عرفان… از دستش نده.
گفتم کصشرنگو حسن… ندیدی پسرش تو ماشینش نشسته بود؟! (مغازمون لب خیابون بود و مشتریا دقیقا جلوی مغازمون ماشیناشونو پارک میکردن)
گفت تو با پسرش چیکار داری؟ندیدی یکسره زل زده بود بهت!
گفتم حالا هرچی… من سمت شوهردار نمیرم

گفت:کصخلی، حیف ک من زن دارم، وگرنه خودم نونو میچسبوندم به تنور

خلاصه گذشت و شب بعدش دوباره اومد، نه سلامی نه علیکی، مستقیم بهم گفت:اینا چی بود که تو واسم زدی؟!
گفتم خانوم، اهنگ یه چیز سلیقه ایه… من مطابق با سلیقه خودم و عُموم مردم واستون اهنگ ریختم، حالا سلیقه شما خاصه تقصیر من نیست!!
بعد اینکه جملم تموم شد حسن گفت:شما اگه اهنگ خاصی مد نظرتونه شماره همکارمو بگیرید واسشون بفرستید تو تلگرام… (همونجا تو دلم گفتم دهنت سرویس)
خلاصه شمارمو گرفت و تو تلگرام همون شب اسم چند تا خواننده با اسم اهنگشونو واسم فرستاد… و با یه اوکی فردا شب سی دیت امادست، بیا بِبَر چتمونو تموم کردم…
فرداش اهنگاشو اماده کردم و اومد سیدیشو گرفت گفت:ببخشیدا اذیتتون کردیم… گفتم خواهش میکنم… پیش میاد
این رفت تا دو روز بعد بهم ی دفعه ای با یه اموجی ناراحت پیام داد :چرا دیگه بهم پیام نمیدی؟
اون لحظه پشمام ریخته بود از حرفش، میخواستم اَدای جنتلمنا رو در بیارم و بگم بلههههه؟؟ چ دلیلی داره من به شما پیام بدم اصلا؟؟
ولی خب خیلی وقت بود ک سکس نداشتم… تقریبا 6 ماه از رابطم با دوست دختر سابقم میگذشت.
نمیدونم اون لحظه چرا کیرم شق شد و بهش گفتم :ببخشید دیگه، این چند وقته سرم شلوغ بود.
بابت کم کاریم شرمنده…
گفت:حالا عب نداره… از خودت بگو برام
باهم صحبت کردیم و گفت اسمش معصومست، شوهرش اصلا اینو نمیخواد و با کسای دیگه رابطه پنهانی داره و اینم بو برده و فقط به خاطر پسرشه ک باهاش داره زندگی میکنه.
واسه اینکه خودمو تو دلش جا کنم و راحت تر باهام راه بیاد کلی قربون صدقش رفتم و بهش حق دادم
چند روز اولو با هم صحبتای معمولی کردیم و بعد چند روز خودش یه عکس با تاپ و شلوارک از خودش فرستاد… وای چی میدیدم… ممه ی 85 که میخواست سوتینشو جر بده…با یه کون قلمبه ک دلم میخواست بیفتم به جونش… با فرستادن عکسش خیلی هوسی شدم و فهمیدم اینم خیلی حشریه که خودش خواسته بحث سکسو باز کنه… گفتم: جون چ بدنی داری تو عزیزم…
گفت :چه فایده، شوهرم که نمیخواد
گفتم:واقعا کصخله، بدن به این نازی رو مگه میشه گذاشت کنار و ازش استفاده نکرد
بدون اینکه بگم بعد پنج دقیقه عکس کصشو فرستاد… وای چی میدیدم… یه کص تپل بدون مو که وسطش یکم معلوم بود و به صورتی میزد… گفتم اخ معصومه قربون کصت برم…حالمو بد کردی… الان دلم میخواست پیشت بودم و میکردمت…
گفت فردا شب بیا به این ادرسی ک میگم، بغل دست خونمون یه کوچه باغه که دربسته و مال عمومه…داخل کوچه کنار یه دیوار بلوکی هستش میریم اونجا کسی نمیبینه.
راستش اون لحظه یه حس ترس و شهوت بهم دست داد
گفتم:مطمئنی کسی نمیاد؟
گفت:اره… نکنه میترسی؟! اگه میترسی نمیخواد بیای
یه لحظه بهم بر خورد
گفتم:نه عزیزم… مگه میشه از تو گذشت؟؟ حتما میام
گفت :از همین الان باید قرص خوردنو شروع کنم
با این حرفش شهوتم بیشتر شد و تو دلم گفتم پس بریزم توش مشکلی نداره
فرداشبش یه کاندوم تاخیری دار خریدم واسه اینکه تایم سکسم بره بالا و ابروریزی نشه، وقتی هوا تاریک شد یه آژانس گرفتم رفتم محلشون.
چون ادرسشو دقیق نداشتم سر خیابونشون پیاده شدم و بهش پیام دادم گفتم:من سر خیابون محمدیانم
گفت همونو بیا بالا به دومین پیچ رسیدی کنارش یه کوچه باغه… برو تو کوچه باغ یه دیوار بلوکی میبینی… اونجا باش تا من بیام.
خیابونشون یه خاکی تاریک بود که توش دو سه تا سگ بود.چراغ گوشیمُ روشن کردم ، خایه کُنان از کنارشون گذشتم. رفتم تو کوچه باغ کنج دیوار بلوکی منتظرش موندم… بعد پنج دقیقه با چادر اومد پیشم…
چسبید بهم، چادرشو زد کنار دیدم لخت مادرزاده… هیچ چی تنش نبود
تا بدن عریانشو دیدم سینشو گرفتم تو چنگم و اونم با آخ و اوخ شروع به لب گرفتن کرد.
از عطش زیادش کپ کرده بودم،که باعث شده بود اون فعالتر از من باشه
همینجوری که داشتیم لب همیدیگه رو میخوردیم دست انداخت کمربندمو باز کرد و منم کمکش کردم تا شلوارمو تا زانوم بکشم پایین
کیرمو گرفت تو دستش و منم همونجوری سرپا محکم بغلش کردمو سوراخ کونشو از پشت میمالیدم… جفتمون آخ و اوخمون در اومده بود.
بعد کلی مالیدن و خوردن دراز کشیدم رو زمین(کونم خاکی شد) تا بیاد روم. قبل از اینکه بشینه روش سریع کاندومو از جیبم دراوردم با دندونم باز کردم کشیدم رو کیرم… تا خواست بشینه روش کیرم خوابید، انگار دنیا رو سرم خراب شد
نمیدونم واسه چی بود، ولی بهش گفتم ببخشید عزیزم به خاطر استرسه… یکم بمال تا بلند شه
پنج دقیقه از رو کاندوم مالید دید فرجی نمیشه، کاندومو دراورد کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد به خوردن… چند ثانیه کیرمو میخورد چند ثانیه تخمامو… تا ب حال همچین چیزی رو تجربه نکرده بودم. انگار یه سکس جداگونه بود… دوباره سالار بلند شد و معصومه نشست روش و همشو یه دفعه ای کرد تو کصش. وای بچه ها میشه گفت داغ ترین کصو داشتم میکردم…تند تند خودشو همراه با آخ و اوخ بالا پایین میکرد. منم همش رو این تمرکز داشتم ک آبم نیاد. سینه هاشو گرفته بودم و با نهایت قدرت کیرمو توش عقب جلو میکردم.بعد پنج دقیقه بهش گفتم داره میاد… هیچی نگفت و منم تا اخرین قطره رو ریختم توش.
ولو شد روم
با ناراحتی گفت:عرفان چرا کاندوم گذاشتی… میترسیدی مریضی بگیری ازم؟
گفتم: نه عزیزم، فقط خواستم تایم سکسمون بره بالا
همینجوری ک روم خوابیده بود با دستم یکم مالیدمش و بعد لباسامونو پوشیدیم و با فاصله ده دقیقه ای از هم اون مکانو ترک کردیم…
بعد اون قضیه یه بار دیگه تو خونمون کردمش و بعدش کم کم محو شد… حس میکنم اون لذت کافی رو ازم نبرد، که بیخیالم شده بود(اینم بگم ک سیر کردن اون کار هرکسی نبود)
یه ماه بعد اون تو مغازه داشتم یه گوشی میفروختم که یه مشتری سانتال…قد بلند و خوشگل وارد مغازه شد…

ادامه...

نوشته: عرفان


👍 17
👎 19
44801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

825265
2021-08-10 01:32:46 +0430 +0430

ولی متاسفانه مشتری دومی سانتال و قد بلند یه آقا بود و منم بعد از اون تبدیل به امیر شدم
لطفا دیگه تعریف نکن من تعریف کردم قسمت بعدشو
تا دروردی دیگر کیر تو کونت

واااای چی میبینم، یه عرفان که تبدیل به امیر شده

6 ❤️

825365
2021-08-10 13:38:58 +0430 +0430

خوب بود ممنون. با یکم ارفاق میشد باورش کرد. ولی خوب بخش باغ و خاک و اینا خیلی عجیب بود

1 ❤️

825377
2021-08-10 15:21:20 +0430 +0430

خخخخ بنویس خوب میشی

0 ❤️

825390
2021-08-10 16:50:16 +0430 +0430

عرفان و امیر نداره
کونی ک خارش میکنه خودش سفارش میکنه

0 ❤️

825434
2021-08-10 23:17:31 +0430 +0430

فکر کنم سه سال پیش فلش اختراع شده بود،دیگه الان کسی با سی دی آهنگ گوش نمیده…

0 ❤️

825650
2021-08-12 00:39:32 +0430 +0430

اگه قول بدی منم نکنی کامنت میذارم

1 ❤️

827176
2021-08-20 06:39:18 +0430 +0430

سلام
وقتتون بخیر
نوشتتون خوب بود.
روان و سلیس.
منتها
این داستانی رو که میخوام تعریف کنم واقعیه.
اگه اینارو اضافه نمیکردی.
بسی بهتر بود.
اینم بگم،
یادتونه چی گفتم راجب نوشتن.
شما هم مثال خواستین.
این نمونش جونم.
💅💅💅💅💅💅💅

0 ❤️