مشتری سکسی (۴)

1400/06/12

...قسمت قبل

(دوستان شرمنده، داستانم این قسمت یکم طولانی میشه. طبق قوانین سایت که تازه متوجهش شدم باید تو پنج قسمت جمع شه و خلاصش میکنم و بعضی اتفاقاتو ذکر نمیکنم)

با کیر راست شدم سریع پاشدم رفتم تو راهرویی که بین حموم و اتاق خواب قرار داشت.سارا هم گوشیشو گرفت دستش و از جاش بلند شد و رفت سمت سینک تا مثلا ظرفا رو بشوره(سینک مقابل پنجره بود)
چند دقیقه گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد…
رفت همه پنجره ها رو قفل کرد و من فقط نظاره گر بودم. چون هم ترسیده بودم هم اولین بار بود ک میومدم خونش و خجالت میکشیدم محدوده قدمامو گسترش بدم
گفت:بیا بابا چیزی نبود.
تو دلم گفتم نکرده بگا نرم خوبه.!!
رفتم رو مبل نشستم و سارا هم محض مهمان نوازی همراه دو تا استکان رفت سمت گازو آبجوش ریخت و من هم دید میزدمش. با اون شلوار تنگ خونگی که مطمئنا واسه تحریک کردن من پوشیده بود قشنگ خط باسنشو میشد دید.با دیدنش آب دهنمو قورت میدادم. اون لحظه که داشتم دید میزدم برگشت و نگاهمو شکار کرد
با لبخندش منم لبخند زدم و با دو تا چایی نپتون اومد سمتم
من اون لحظه به تنها چیزی که فکر نمیکردم خوردن بود.مخصوصا چایی که با نپتون باشه
نپتونو زد به اب جوش و همونجوری که تو استکان بالا پایین میکرد گفت :اگه میخواست اتفاقی بیفته تا الان افتاده بود.پس الکی نترس و به منم ترس وارد نکن
گفتم نه بابا ترس چیه، فقط یکم خودمو خیس کردم
خندید و گفت:بیا چاییتو بخور بی مزه
چاییمو نصفه خوردم و پاشدم تا فیلمو بزارم… شانس تخمی تلويزيونش یکم قدیمی بود و فرمت mkv رو ساپورت نمیکرد و دستمون موند تو حنا. خیلی دوست داشتم یه روز تو بغل دوست دخترم فیلم ببینم… ولی تیوی گند زد تو فانتزیم
واسه اینکه ناراحت نشه گفتم فکر کنم فیلمی که ریختم مشکل داره… ظاهرا فایلش درست دانلود نشده.
گفت عب نداره وقت هست واسه فیلم دیدن.بیا بشین… انگار اونم واسه سکس بی تابی میکرد
دوباره نشستم پیشش.
نگام کرد و منم موهاشو از جلوی صورتش خیلی آروم زدم کنار
لبامو چسبوندم به لباش و شروع کردم به خوردن.
یه دستم رو سینش بود یه دستمم دور کمرش
یکم که گذشت از جاش بلند شد و گفت بیا بریم تو اتاق
برق پذیرایی رو خاموش کرد و رفتیم تو اتاقی که توش یه رخت خواب وسط اتاق پهن شده بود.
یه بالشت بهش اضافه کرد و دوباره سرپا شروع به خوردن کردیم… اما این دفعه با سرعت بیشتر
همزمان دستمو گذاشتم رو باسنش و مالیدم… چند ثانیه بعد دستمو کردم تو شلوارش و کون گرمشو گرفتم تو دستم و مشت کردم
بعد خودمو ازش جدا کردم و سریع تیشرتمو در اوردم…و انداختمش تو رخت خواب.شروع کردم به دراوردن لباساش هرچی لخت تر میشد آب دهنم بیشتر راه میفتاد
یه کوچولو شکم داشت اما به چشم نمیومد
خوب که برهنش کردم شلوارو شورتمو از پام در اوردم و پاهاشو باز کردم خوابیدم روش… سرشو محکم با دستام نگه داشتم و شروع کردم به لب گرفتن و همزمان کیرمو میمالیدم به کصش.
بعد بیست ثانیه اروم اروم با خوردن اومدم پایین تا کَشفش کنم که با خوردن کدوم بخش از بدنش بیشتر لذت میبره.
گردنشو حسابی مکیدم و رفتم سراغ سینه هاش که تو دستم جا نمیشد. دو تاشونو چسبوندم به هم تا نوک سینه هاش به هم نزدیک شن و همزمان دو تا شونو میخوردم،وقتی شروع کردم به خوردن، سارا دستشو کرد لای موهام و با کیرم ترشحات کصشو حس کردم… اونجا بود که فهمیدم نقطه حساسش سینشه
آروم آروم با بوسه اومدم پایین تا به کصش رسیدم. گفتم: میشه بخورم؟
حرفی نزد و فقط سرشو به نشانه تایید تکون داد.
با تاییدیش زبونمو از پایین تا بالای چاک کصش کشیدم و پاهاشو به نشانه لذت برد نزدیک هم و سرمو تحت فشار قرار داد… عطر و مزه آب کصش داشت دیوونم میکرد. تا جایی که کصش تو دهنم جا میشدو میکردم تو دهنم و میمکیدم… خیلی ناله هاش آهسته بود و به زور به گوشم میرسید
دیگه نفس کشیدن واسم سخت شد و بلند شدم
جا به جا شدیم و این بار سارا نشست بالاسر کیرم و شروع به خوردن کرد.
چشام بسته بود و فقط به این فکر میکردم که قرصا تاثیر بزاره و زود ارضا نشم.خیلی خوب میخورد… دقیقا مثل معصومه تخمامو میکرد تو دهنش و میمکید
فقط دعا دعا میکردم که زیاد واسم ساک نزنه و آبم زود نیاد
بعد دو دقیقه اومد نشست رو کیرم و دستشو گذاشت رو سینم، اروم اروم خودشو بالا پایین کرد…نه خیلی تنگ بود نه گشاد… حس لذت و غرور اینکه دارم تو این بی کصی یه کص خوشگلو میکنم رو با هم داشتم تجربه میکردم
حرکتاش سریع شد و منم بعد یه دقیقه داشتم ارضا میشدم که کشیدم بیرون ریختم تو دستمال
با خجالت دستمال کاغذی رو انداختم تو سطل آشغال و گفتم عزیزم شرمنده یه ده دقیقه دیگه دوباره شروع میکنم.
گفت:دیوونه،این چه حرفیه!!
محکم بغلم کرد و با عشق ازم لب میگرفت… اون لحظه اوج عاطفه رو تجربه کردم
دوست داشتم تو بغلش جون بدم
کم کم کیرم راست شد و ایندفعه من فاعل شدم و همینجوری که رو کمر خوابیده بود پاهاشو از هم باز کردم… کیرمو گذاشتم رو کص نازنینش و آروم کردم توش
سرعتمو زیاد کردم و محکم تلمبه میزدم. همینجوری که میکردمش دستمو بردم زیرش و قفل کردم به خودم.
واژنش پر آب بود و متوجه شدم ارضا شده.منم کم کم داشتم ارضا میشدم که یه لحظه تلمبه زدنو متوقف کردم. ازش پرسیدم بیاد؟
سرشو به نشانه نه تکون داد
برعکسش کردم.
این بار از پشت خوابیدم روش، کیرمو کردم لای پاش و تا خایه رفت تو کصش
همزمان که داشتم تلمبه میزدم دستمو بردم زیرش و سینه هاشو گرفتم.
آه و نالش در اومده بود و منم داشتم ارضا میشدم که صداش قطع شد
دیگه مطمئن شدم که ارضا شده و منم سرعتمو زیاد کردم تا زودتر آبم بیاد
وقتی خواستم به اوج برسم کیرمو کشیدم بیرون و محکم سرشو نگه داشتم و خیلی آروم از جام پاشدم تا آبم یه دفعه ای نپره بیرون. مستقیم رفتم دستشویی و خودمو تخلیه کردم.
بعدش یه نگاه تو آینه به خودم کردم و با بینی و چشمایی که به خاطر قرص sdf قرمز شده بود، گفتم دمت گرم.
دستامو شستم و از دستشویی خارج شدم،ساعتِ گوشیمو واسه 5:30 گذاشتم تا قبل از اینکه بقیه بیدار شن من از اونجا بزنم بیرون. بعدش لخت همدیگه رو بغل کردیم و خوابیدیم.
5:30صبح🔔
با آلارم گوشیم سریع چشامو باز کردم و صداشو قطع کردم که سارا اذیت نشه.بعدش سعی کردم با نوازش بیدارش کنم
+سارا جان؟
_هوومم(با صدای آهسته و خواب آلود)
+کم کم دیگه باید برم عشقم
_ساعت چنده؟ (با خمیازه)
+نزدیکای 6
یه نگاه خمار بهم کرد و دوباره خودشو مثل بچه گربه لوس انداخت تو بغلم… رفتاراش دقیقا همونی بود ک میخواستم
دوباره جفتمون تحریک شدیم.
با حالت جنینی که خوابیده بود یه پاشو دادم بالا و کیرمو کردم تو کصش.
صورتمو چسبونده بودم به کتفشو و چشامو بستم.
این دفعه جای اینکه تمرکزم رو تایم سکس باشه، رو لذتم بود.
بعد ده دقیقه با یه تکون رو شکم خوابوندمش و از پشت گذاشتم تو کصش.
موقع تلمبه زدن گردنمو کج کردم به سمت باسنم تا حرکت کمر زدنم تو کص سارا رو ببینم. (واسم خیلی لذت بخش بود)
با شدت میکوبیدم توش و بعد ده دقیقه ارضا شدم و ریختم رو کونش.
بعد سکس جفتمون خیلی سر و حال شدیم. لباسامونو پوشیدیم و من اماده رفتن شدم
رفتیم سمت در ورودی و من همونجا وایسادم. سارا رفت تو حیاط و من داشتم نگاش میکردم که روشو برگردوند با حالت لبخونی گفت بیا.
سریع کفشامو پوشیدم و در حیاطو خیلی آروم باز کرد و من از خونه خارج شدم.
تو راه همش به این فکر میکردم ک بالاخره از خروس بودن در اومدم…سکس با سارا اعتماد به نفسمو برده بود بالا
نزدیک خونه بودم که اس ام اس داد:
_رسیدی؟
+عاره نفسم
_خیلی بهم خوش گذشت
+به من بیشترررررر… تونستم ارضات کنم؟
_عاره بابا. دو بار دیشب ارضا شدم سه بارم صبح
(اون لحظه گفتم ایول عرفان)
+من فک کردم کلا دو بار ارضا شدی… ببخشید اگه زیاد طولش دادم
_نه من اصلا اذیت نمیشم.اتفاقا اینجوری بیشتر دوست دارم.
مکالممون تموم شد و خوابیدیم.
این داستان هر روز و هر شبمون شده بود. هرشب ساعت 10 خونه سارا میرفتم با دو بار سکس در روز ساعت 5:30 صبح از خونشون خارج میشدم
رابطمون خیلی عمیق بود… و هردو به هم وابسته شده بودیم. بهش گفتم بعد اینکه اموزشم تموم شد خواستم تهران برم میای؟
گفت:تو حالا برو چرا نیام!
از رابطمون واسه علی گفتم(دوست مجازیم)
گفت تنها کیرتو برنداری بری خونش… خِرت و پِرت واسه خونشم بگیر
اون لحظه گفتم حرفش واقعا منطقیه… همه دخترا از طرف مقابلشون به عنوان یه مرد انتظار دارن.
دیگه ترس جفتمون ریخته بود. همراه وسایل شام ساعت هشت و نیم میرفتم خونش. (اما با احتیاط)
میدونستم یه روز مچمو میگیرن. اَما کِی، خدا میدونست
همه کارامون یکی شده بود… خوردن ، کردن ، کشیدن(قلیون) و خوابیدن.
نه من میتونستم یه شب بدون اون بخوابم نه اون.
هر ده پونزده روز با هم میرفتیم بیرون و عکس دو نفره میگرفتیم.(عکس داستان)
خونواده همش میگفتن شب کجا میری صبح میای؟ منم گفتم میرم خونه پیمان با هم برنامه نویسی کار میکنیم(در صورتی ک آموزشمو ول کرده بودم و تمام فکر و ذکرم شده بود سارا)
چون موجودیم تموم شده بود رفتم سمت کار روزمزد. تو اون مدتی که با سارا بودم تو باغ یکی از آشناها با حقوق روزانه 140 تومن کار میکردم.
سارا دو ماهی میشد که تو سوپرمارکت داییش کار میکرد. اونم با ماهی پونصد هزار تومن!!! (داییش بهش گفته بود تنهایی که مغازه رو اداره کردی حقوقتو میبرم بالا، این صرفا جنبه آموزشی داره). با اون حقوق ناچیزش همزمان کادوی تولدی که گذشته بود با کادوی روز مردی که یک ماه بعد قرار بود بیاد و با هم خرید و بهم داد.یه لباس خونگی و دو تا شلوار اسلش و دو تا تیشرت که واقعا معرکه بودن.متوجه شدم که از زنداداشش، همه رو قسطی خریده.
گفت قسطام تموم شه واست کفشم میخرم. این واسم خیلی با ارزش بود.نشون میداد که واقعا منو میخواد. حس کردم سارا میتونه گزینه مناسبی واسه شریک زندگیم باشه. تنها مشکلم اختلاف سنی هفت سالَمون بود.نمیدونم محض کنجکاوی بود یا واسه مطمئن شدن از انتخابم… با خطش مای ایرانسلو نصب کردم تا ببینم با کسی جز من هست یا نه.
رفتم تو تاریخچه دو روز اَخیر اکانتش…
شماره هایی که سارا باهاشون تماس گرفته بود یا پیام داده بودو تو گوشیم ذخیره کردم تا از طریق تلگرام ببینم کیا هستن
چیزیو که نباید میدیدمو دیدم!!!
همزمان به چند تا از هم محلیا پیام میداد وزنگ میزد. یکی هم به اسم مسعود که اهل ساری بود
خیلی با خودم کلنجار میرفتم که سارا همچین آدمی نباشه که بخواد بهم خیانت کنه، اما با شماره هایی که تو تاریخچش داشتم نیمشد
چیزی بهش نگفتم. کارم شده بود چک کردن لحظه به لحظه اپلیکیشن مای ایرانسل
بعد یک ماه بهش گفتم میخوام رابطمون اَبدی شه. خیلی خوشحال شد.
دیگه خبری از شماره های غریبه نبود. اون لحظه گفتم حتما به خاطر من تغییر کرده و این تغییر واسم با ارزش بود.
اواخر اسفند ماه بود که یه شب خونه مادرش مهمون اومده بود.
سارا به خاطر احترام به مهمونا رفت خونه پدرش شام بخوره و منم همونجا یکم ماکارانی که از ظهر مونده بودو گرم کردم،اما چون خیلی کم بود بهش پیام دادم گفتم نون کجاست؟، گفت خونه مامان جا گذاشتم، الان میارم.
بعد دو دقیقه اومد نونو واسم آورد و رفت
مشغول غذا خوردن بودم که بعد ده دقیقه دوباره در زد.
درو باز کردم، مثل همیشه پشت در منتظر موندم بیاد داخل…اما ایندفعه یکم بیشتر طول کشید. بعد چند ثانیه دیدم جای سارا مادر سارا اومد داخل!! (گفتم دیگه بگا رفتم)
ادامه (دوستان شرمنده، داستانم این قسمت یکم طولانی میشه. طبق قوانین سایت که تازه متوجهش شدم باید تو پنج قسمت جمع شه و خلاصش میکنم و بعضی اتفاقاتو ذکر نمیکنم)

با کیر راست شدم سریع پاشدم رفتم تو راهرویی که بین حموم و اتاق خواب قرار داشت.سارا هم گوشیشو گرفت دستش و از جاش بلند شد و رفت سمت سینک تا مثلا ظرفا رو بشوره(سینک مقابل پنجره بود)
چند دقیقه گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد…
رفت همه پنجره ها رو قفل کرد و من فقط نظاره گر بودم. چون هم ترسیده بودم هم اولین بار بود ک میومدم خونش و خجالت میکشیدم محدوده قدمامو گسترش بدم
گفت:بیا بابا چیزی نبود.
تو دلم گفتم نکرده بگا نرم خوبه.!!
رفتم رو مبل نشستم و سارا هم محض مهمان نوازی همراه دو تا استکان رفت سمت گازو آبجوش ریخت و من هم دید میزدمش. با اون شلوار تنگ خونگی که مطمئنا واسه تحریک کردن من پوشیده بود قشنگ خط باسنشو میشد دید.با دیدنش آب دهنمو قورت میدادم. اون لحظه که داشتم دید میزدم برگشت و نگاهمو شکار کرد
با لبخندش منم لبخند زدم و با دو تا چایی نپتون اومد سمتم
من اون لحظه به تنها چیزی که فکر نمیکردم خوردن بود.مخصوصا چایی که با نپتون باشه
نپتونو زد به اب جوش و همونجوری که تو استکان بالا پایین میکرد گفت :اگه میخواست اتفاقی بیفته تا الان افتاده بود.پس الکی نترس و به منم ترس وارد نکن
گفتم نه بابا ترس چیه، فقط یکم خودمو خیس کردم
خندید و گفت:بیا چاییتو بخور بی مزه
چاییمو نصفه خوردم و پاشدم تا فیلمو بزارم… شانس تخمی تلويزيونش یکم قدیمی بود و فرمت mkv رو ساپورت نمیکرد و دستمون موند تو حنا. خیلی دوست داشتم یه روز تو بغل دوست دخترم فیلم ببینم… ولی تیوی گند زد تو فانتزیم
واسه اینکه ناراحت نشه گفتم فکر کنم فیلمی که ریختم مشکل داره… ظاهرا فایلش درست دانلود نشده.
گفت عب نداره وقت هست واسه فیلم دیدن.بیا بشین… انگار اونم واسه سکس بی تابی میکرد
دوباره نشستم پیشش.
نگام کرد و منم موهاشو از جلوی صورتش خیلی آروم زدم کنار
لبامو چسبوندم به لباش و شروع کردم به خوردن.
یه دستم رو سینش بود یه دستمم دور کمرش
یکم که گذشت از جاش بلند شد و گفت بیا بریم تو اتاق
برق پذیرایی رو خاموش کرد و رفتیم تو اتاقی که توش یه رخت خواب وسط اتاق پهن شده بود.
یه بالشت بهش اضافه کرد و دوباره سرپا شروع به خوردن کردیم… اما این دفعه با سرعت بیشتر
همزمان دستمو گذاشتم رو باسنش و مالیدم… چند ثانیه بعد دستمو کردم تو شلوارش و کون گرمشو گرفتم تو دستم و مشت کردم
بعد خودمو ازش جدا کردم و سریع تیشرتمو در اوردم…و انداختمش تو رخت خواب.شروع کردم به دراوردن لباساش هرچی لخت تر میشد آب دهنم بیشتر راه میفتاد
یه کوچولو شکم داشت اما به چشم نمیومد
خوب که برهنش کردم شلوارو شورتمو از پام در اوردم و پاهاشو باز کردم خوابیدم روش… سرشو محکم با دستام نگه داشتم و شروع کردم به لب گرفتن و همزمان کیرمو میمالیدم به کصش.
بعد بیست ثانیه اروم اروم با خوردن اومدم پایین تا کَشفش کنم که با خوردن کدوم بخش از بدنش بیشتر لذت میبره.
گردنشو حسابی مکیدم و رفتم سراغ سینه هاش که تو دستم جا نمیشد. دو تاشونو چسبوندم به هم تا نوک سینه هاش به هم نزدیک شن و همزمان دو تا شونو میخوردم،وقتی شروع کردم به خوردن، سارا دستشو کرد لای موهام و با کیرم ترشحات کصشو حس کردم… اونجا بود که فهمیدم نقطه حساسش سینشه
آروم آروم با بوسه اومدم پایین تا به کصش رسیدم. گفتم: میشه بخورم؟
حرفی نزد و فقط سرشو به نشانه تایید تکون داد.
با تاییدیش زبونمو از پایین تا بالای چاک کصش کشیدم و پاهاشو به نشانه لذت برد نزدیک هم و سرمو تحت فشار قرار داد… عطر و مزه آب کصش داشت دیوونم میکرد. تا جایی که کصش تو دهنم جا میشدو میکردم تو دهنم و میمکیدم… خیلی ناله هاش آهسته بود و به زور به گوشم میرسید
دیگه نفس کشیدن واسم سخت شد و بلند شدم
جا به جا شدیم و این بار سارا نشست بالاسر کیرم و شروع به خوردن کرد.
چشام بسته بود و فقط به این فکر میکردم که قرصا تاثیر بزاره و زود ارضا نشم.خیلی خوب میخورد… دقیقا مثل معصومه تخمامو میکرد تو دهنش و میمکید
فقط دعا دعا میکردم که زیاد واسم ساک نزنه و آبم زود نیاد
بعد دو دقیقه اومد نشست رو کیرم و دستشو گذاشت رو سینم، اروم اروم خودشو بالا پایین کرد…نه خیلی تنگ بود نه گشاد… حس لذت و غرور اینکه دارم تو این بی کصی یه کص خوشگلو میکنم رو با هم داشتم تجربه میکردم
حرکتاش سریع شد و منم بعد یه دقیقه داشتم ارضا میشدم که کشیدم بیرون ریختم تو دستمال
با خجالت دستمال کاغذی رو انداختم تو سطل آشغال و گفتم عزیزم شرمنده یه ده دقیقه دیگه دوباره شروع میکنم.
گفت:دیوونه،این چه حرفیه!!
محکم بغلم کرد و با عشق ازم لب میگرفت… اون لحظه اوج عاطفه رو تجربه کردم
دوست داشتم تو بغلش جون بدم
کم کم کیرم راست شد و ایندفعه من فاعل شدم و همینجوری که رو کمر خوابیده بود پاهاشو از هم باز کردم… کیرمو گذاشتم رو کص نازنینش و آروم کردم توش
سرعتمو زیاد کردم و محکم تلمبه میزدم. همینجوری که میکردمش دستمو بردم زیرش و قفل کردم به خودم.
واژنش پر آب بود و متوجه شدم ارضا شده.منم کم کم داشتم ارضا میشدم که یه لحظه تلمبه زدنو متوقف کردم. ازش پرسیدم بیاد؟
سرشو به نشانه نه تکون داد
برعکسش کردم.
این بار از پشت خوابیدم روش، کیرمو کردم لای پاش و تا خایه رفت تو کصش
همزمان که داشتم تلمبه میزدم دستمو بردم زیرش و سینه هاشو گرفتم.
آه و نالش در اومده بود و منم داشتم ارضا میشدم که صداش قطع شد
دیگه مطمئن شدم که ارضا شده و منم سرعتمو زیاد کردم تا زودتر آبم بیاد
وقتی خواستم به اوج برسم کیرمو کشیدم بیرون و محکم سرشو نگه داشتم و خیلی آروم از جام پاشدم تا آبم یه دفعه ای نپره بیرون. مستقیم رفتم دستشویی و خودمو تخلیه کردم.
بعدش یه نگاه تو آینه به خودم کردم و با بینی و چشمایی که به خاطر قرص sdf قرمز شده بود، گفتم دمت گرم.
دستامو شستم و از دستشویی خارج شدم،ساعتِ گوشیمو واسه 5:30 گذاشتم تا قبل از اینکه بقیه بیدار شن من از اونجا بزنم بیرون. بعدش لخت همدیگه رو بغل کردیم و خوابیدیم.
5:30صبح🔔
با آلارم گوشیم سریع چشامو باز کردم و صداشو قطع کردم که سارا اذیت نشه.بعدش سعی کردم با نوازش بیدارش کنم
+سارا جان؟
_هوومم(با صدای آهسته و خواب آلود)
+کم کم دیگه باید برم عشقم
_ساعت چنده؟ (با خمیازه)
+نزدیکای 6
یه نگاه خمار بهم کرد و دوباره خودشو مثل بچه گربه لوس انداخت تو بغلم… رفتاراش دقیقا همونی بود ک میخواستم
دوباره جفتمون تحریک شدیم.
با حالت جنینی که خوابیده بود یه پاشو دادم بالا و کیرمو کردم تو کصش.
صورتمو چسبونده بودم به کتفشو و چشامو بستم.
این دفعه جای اینکه تمرکزم رو تایم سکس باشه، رو لذتم بود.
بعد ده دقیقه با یه تکون رو شکم خوابوندمش و از پشت گذاشتم تو کصش.
موقع تلمبه زدن گردنمو کج کردم به سمت باسنم تا حرکت کمر زدنم تو کص سارا رو ببینم. (واسم خیلی لذت بخش بود)
با شدت میکوبیدم توش و بعد ده دقیقه ارضا شدم و ریختم رو کونش.
بعد سکس جفتمون خیلی سر و حال شدیم. لباسامونو پوشیدیم و من اماده رفتن شدم
رفتیم سمت در ورودی و من همونجا وایسادم. سارا رفت تو حیاط و من داشتم نگاش میکردم که روشو برگردوند با حالت لبخونی گفت بیا.
سریع کفشامو پوشیدم و در حیاطو خیلی آروم باز کرد و من از خونه خارج شدم.
تو راه همش به این فکر میکردم ک بالاخره از خروس بودن در اومدم…سکس با سارا اعتماد به نفسمو برده بود بالا
نزدیک خونه بودم که اس ام اس داد:
_رسیدی؟
+عاره نفسم
_خیلی بهم خوش گذشت
+به من بیشترررررر… تونستم ارضات کنم؟
_عاره بابا. دو بار دیشب ارضا شدم سه بارم صبح
(اون لحظه گفتم ایول عرفان)
+من فک کردم کلا دو بار ارضا شدی… ببخشید اگه زیاد طولش دادم
_نه من اصلا اذیت نمیشم.اتفاقا اینجوری بیشتر دوست دارم.
مکالممون تموم شد و خوابیدیم.
این داستان هر روز و هر شبمون شده بود. هرشب ساعت 10 خونه سارا میرفتم با دو بار سکس در روز ساعت 5:30 صبح از خونشون خارج میشدم
رابطمون خیلی عمیق بود… و هردو به هم وابسته شده بودیم. بهش گفتم بعد اینکه اموزشم تموم شد خواستم تهران برم میای؟
گفت:تو حالا برو چرا نیام!
از رابطمون واسه علی گفتم(دوست مجازیم)
گفت تنها کیرتو برنداری بری خونش… خِرت و پِرت واسه خونشم بگیر
اون لحظه گفتم حرفش واقعا منطقیه… همه دخترا از طرف مقابلشون به عنوان یه مرد انتظار دارن.
دیگه ترس جفتمون ریخته بود. همراه وسایل شام ساعت هشت و نیم میرفتم خونش. (اما با احتیاط)
میدونستم یه روز مچمو میگیرن. اَما کِی، خدا میدونست
همه کارامون یکی شده بود… خوردن ، کردن ، کشیدن(قلیون) و خوابیدن.
نه من میتونستم یه شب بدون اون بخوابم نه اون.
هر ده پونزده روز با هم میرفتیم بیرون و عکس دو نفره میگرفتیم.(عکس داستان)
خونواده همش میگفتن شب کجا میری صبح میای؟ منم گفتم میرم خونه پیمان با هم برنامه نویسی کار میکنیم(در صورتی ک آموزشمو ول کرده بودم و تمام فکر و ذکرم شده بود سارا)
چون موجودیم تموم شده بود رفتم سمت کار روزمزد. تو اون مدتی که با سارا بودم تو باغ یکی از آشناها با حقوق روزانه 140 تومن کار میکردم.
سارا دو ماهی میشد که تو سوپرمارکت داییش کار میکرد. اونم با ماهی پونصد هزار تومن!!! (داییش بهش گفته بود تنهایی که مغازه رو اداره کردی حقوقتو میبرم بالا، این صرفا جنبه آموزشی داره). با اون حقوق ناچیزش همزمان کادوی تولدی که گذشته بود با کادوی روز مردی که یک ماه بعد قرار بود بیاد و با هم خرید و بهم داد.یه لباس خونگی و دو تا شلوار اسلش و دو تا تیشرت که واقعا معرکه بودن.متوجه شدم که از زنداداشش، همه رو قسطی خریده.
گفت قسطام تموم شه واست کفشم میخرم. این واسم خیلی با ارزش بود.نشون میداد که واقعا منو میخواد. حس کردم سارا میتونه گزینه مناسبی واسه شریک زندگیم باشه. تنها مشکلم اختلاف سنی هفت سالَمون بود.نمیدونم محض کنجکاوی بود یا واسه مطمئن شدن از انتخابم… با خطش مای ایرانسلو نصب کردم تا ببینم با کسی جز من هست یا نه.
رفتم تو تاریخچه دو روز اَخیر اکانتش…
شماره هایی که سارا باهاشون تماس گرفته بود یا پیام داده بودو تو گوشیم ذخیره کردم تا از طریق تلگرام ببینم کیا هستن
چیزیو که نباید میدیدمو دیدم!!!
همزمان به چند تا از هم محلیا پیام میداد وزنگ میزد. یکی هم به اسم مسعود که اهل ساری بود
خیلی با خودم کلنجار میرفتم که سارا همچین آدمی نباشه که بخواد بهم خیانت کنه، اما با شماره هایی که تو تاریخچش داشتم نیمشد
چیزی بهش نگفتم. کارم شده بود چک کردن لحظه به لحظه اپلیکیشن مای ایرانسل
بعد یک ماه بهش گفتم میخوام رابطمون اَبدی شه. خیلی خوشحال شد.
دیگه خبری از شماره های غریبه نبود. اون لحظه گفتم حتما به خاطر من تغییر کرده و این تغییر واسم با ارزش بود.
اواخر اسفند ماه بود که یه شب خونه مادرش مهمون اومده بود.
سارا به خاطر احترام به مهمونا رفت خونه پدرش شام بخوره و منم همونجا یکم ماکارانی که از ظهر مونده بودو گرم کردم،اما چون خیلی کم بود بهش پیام دادم گفتم نون کجاست؟، گفت خونه مامان جا گذاشتم، الان میارم.
بعد دو دقیقه اومد نونو واسم آورد و رفت
مشغول غذا خوردن بودم که بعد ده دقیقه دوباره در زد.
درو باز کردم، مثل همیشه پشت در منتظر موندم بیاد داخل…اما ایندفعه یکم بیشتر طول کشید. بعد چند ثانیه دیدم جای سارا مادر سارا اومد داخل!! (گفتم دیگه بگا رفتم)
ادامه دارد…

نوشته: عرفان


👍 21
👎 4
23801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

829720
2021-09-03 01:08:05 +0430 +0430

قشنگ نوشتی واقعا حشریم کرد ادامه بده.فکر کنم اینکه یه قسمتش دو بار نوشته شده مربوط به اشتباه ادمین باشه

1 ❤️

829730
2021-09-03 01:22:35 +0430 +0430

خوب بود و خوب مینویسی👌

1 ❤️

829747
2021-09-03 02:16:19 +0430 +0430

این هم برای ضد حال وشوخی مشهدی شمع دزد

1 ❤️

829754
2021-09-03 02:31:47 +0430 +0430

من چون شمال زندگی کردم ( گیلان و مازندران )این نوع ارتباطات رو به دلایلی بهتر درک میکنم، شاید تا کسی اون منطقه زندگی نکرده باشه متوجه منظور من نشه.
داستان خوبیه همینکه حس کسشعر بودن رو به خواننده القا نمیکنه جای تشکر داره.

1 ❤️

829758
2021-09-03 03:25:10 +0430 +0430

“نپتون” یه مارک جارو دستیه اخوی، اون چای “لیپتون” بود. 😛

1 ❤️

829774
2021-09-03 08:09:32 +0430 +0430

تا چایی نپتون خوندم و بعد از کلی خندیدن، دیس و بهت اماله کردم، پسر جان اون چای کیسه ای یا چایی لیپتون است، نپتون اسم یه سیاره و یک نوع جارو بود که قدیما بعضیا داشتند.

2 ❤️

829856
2021-09-03 23:26:23 +0430 +0430

فوق العاده خوب نوشتی احسنت عزیز ادامه بده قلم خوب و جذابی داری که میشه ازش لذت برد

1 ❤️

829858
2021-09-03 23:35:08 +0430 +0430

جناب ضد حال شما احتمالا بخاطر اشکال قطعات یدکی قلابی که استفاده میکنید این اتفاق می‌افته ولی دوستمون درست گفته خیلی از مواقع افراد با گرفتن سر آلت خودشون و بستن راه فرار بشکل شیر ضد فشار یا فشار شکن سر چاه های نفت و منابع فشار قوی این جوری عمل میکنند اگر همچنان قطعات قلابی و فیک استفاده کنید ممکنه دیگه بزنه سیستم و برایت برای همیشه تبدیل به شیر جیش کردن بشه و دچار نوسان نیروی پاشش بشه و یاتاقانت و بفرسته زیر سگدست و بحران میان سالی مجبور بشی در آسایشگاه ٫ پارک کنی و عکس یادگاری فقط بیاذ قدیم ها باهاش بندازی و با خاطرات قدیمی خوش بشی …

1 ❤️

849025
2021-12-21 09:49:46 +0330 +0330

آقای مهندس عرفان قسمت 5 کو؟

0 ❤️