مشتری مغازه م

1400/02/03

سلام دوستان من رضا کاکا هستم، الان 26سالمه،چند سالی بود توی بازار به توصیه ی پدرم با دوستاش کار می‌کردم و تونستم برای خودم یه مغازه دسته وپا کنم، کسی و کار کوچیکی داشتم ولی درآمد منو راضی می‌کرد، مجردم و بخاطر کار کردنم تو محل به عنوان شاگرد خیلی منو می‌شناسن، مغازه کفش و صندل زنانه و بچه گانه دارم و بیشتر مشتری هام خانوم هستن، راستش خیلی تو نخ زنا میرفتم، برعکس زیاد با دخترا جور نبودم اما در عوض راحت با زنا گرم میشدم، همیشه خودم رو با اونا تصور می‌کردم، تصمیم گرفتم با یکیشون رابطه رو شروع کنم، اهل سکس نبودم و میترسیدم، یکی دوبار قبلا با کسی دوست شده بودم ولی دنبال چیزای جدید مثل سکس بودم، برا همین ترس رو کنار گذاشتم، البته بازم میترسیدم خخخخخخ اما سعی کردم یه نفر رو پیدا کنم، چند نفر رو درنظر گرفتم وسط صحبتام باهاشون تیکه هایی مینداختم، بعضیا واکنش نشون نمیدادن ولی بعضیام خوششون میومد، با این حال هنوز ناموفق بودم چون نمیتونستم باهاشون ارتباط بگیرم، یه روز یکی از مشتریا ک اصلا بهش فکر نمیکردم برای خرید اومد مغازه، با یه دختر دیگه بود، بعداز خرید سوال کرد فروشنده نمیخوای؟ منم چون تنها کار می‌کردم گفتم لازم ندارم، از مشتریای قدیم بود، می‌شناختمش، بهم گفت به پولش احتیاج دارم، اگه جایی سراغ داشتی بهم بگو، منم گفتم فعلا که نمیتونم کمکت کنم، ولی شاید سرم شلوغ بشه لازم داشته باشم، ازم شمارمو گرفت و رفت. گذشت تا چند روز بعد به واتساپم پیام داد که هنوز فروشنده نمیخوای، من جوابشو نداده بودم که گفت :چون از شوهرم جداشدم باید حتما برم سرکار، یه دختر کوچیک هم داشت وگفت که با مادر پیرش زندگی میکنه، ازم خواهش کرد منم یه جرقه تو ذهنم زد و شیطنتم گل کرد، بالاخره یه زن بیوه بود، منم بی تجربه بودم ولی گفتم هرچه باداباد، باهاش قرار گذاشتم که از فردا بیاد، اما از عصر اومد مغازه از دیدنش تعجب کردم اما بروز ندادم، اونروز گذشت و فردا صبح ک اومد، از من زودتر رسیده بودو منتظر بود، رفتم تو مغازه ازش پرسیدم کجا زندگی میکنه و قبلا جایی کار کرده یا نه و… از وضعیت جدایی پرسیدم گفت قبلا باشوهرش پیشم اومده و اینا، منم پرسیدم چند وقته جدا شده، گفت تازه 4 ماهه و باید کار کنه چون حقوق بازنشستگی مادرش کمه، صبح مغازه م خلوت بودو تونستیم حرف بزنیم، سعی کردم کاری کنم که باهاش راحت باشم بتونم سر حرفو باز کنم، اونم راحت بود همش تشکر می‌کرد بابت کار، تو فکر بودم ک دیگه چی بهش بگم که یهو خودش ازمن سوالاتی پرسید، از مجرد بودنم و اینا، گفت چرا ازدواج نمیکنی زود باش و… اون از من بزرگتر بود30 ساله بود اسمشم نرگس بود، دیگه مطمئن شدم که میتونم باهاش به جاهای خوب برسم، یکی دوروز گذشت رفتار منو با بقیه زنا دید، یجوری نگام می‌کرد، فهمیده بود انگار با زنا راحتم، هر بار هر زنی میومد که بامن گرم می‌گرفت، میگفت با این دوستی حتما و می‌خندید، یهو بهش گفتم نه دنبال یه خوبش میگردم، گفت میخوای ازدواج کنی؟ گفتم نه دنبال یه زن خوب میگردم واسه رفاقت، گفت آهان موفق باشی، از من کاری برمیاد برات بکنم؟ گفتم ممنون، پرسید دنبال چه زنی هستی؟ گفتم از زن تپل خوشم میاد، بی حجاب باشه ولی مودب باشه بیرون، تابلو نکنه قضیه رو رازدار باشه، بالاخره منم یه نیازهایی دارم و میخوام رفعشون کنم، یهو گفت آره واقعا خیلی سخته تو چیکار میکنی تنهایی، گفت من بعد چند ماه واقعا اذیت میشم چه برسه به تو، بهش گفتم منکه شیطونی گل میکنه همش، مجبورم خودم یکاریش کنم، تو چی؟ خندید و گفت منم همینطور گاهی با کنترول و قاشق و گوشی یکاری میکنم، ازش خواستم توضیح بده اما دیر شده بود و باید میرفتم، منم به محض اینکه رسیدم تو خونه بهش پیام دادم که حرفتو ادامه بده و اونم برام توضیح داد که چجوری با خودش ورمیره، به منم گفت توهم معلومه که باخودت چیکار میکنی، گفتم آره تو حموم حلش میکنم، عصر دوباره که رفتیم سر کار نگاهمون کلا بهم عوض شده بود تا بیکار می‌شدیم حرف میزدیم، بهش گفتم بیا کار همو راه بندازیم، گفت کجا بریم آخه؟ جایی داری؟ گفتم همینجا تو مغازه، وقتی تعطیل کردیم، اولش سرش انداخت پایین بعدش خندید و معلوم بود ک قبول کرده، هیکل پری داشت سینه هاش متوسط بود اما چیزی که ازش بیشتر توجه منو جلب می‌کرد رون های تپلش بود، مانتو جلو باز می‌پوشید برا همین کونش رو نمیتونستم درست ببینم، تا شب هی تصورش میکردم تا بالاخره شب شد و تعطیل کردم، رفتم از پشت بهش نزدیک شدم، اونم بر نگشت، دستم رو گذاشتم روی سینه هاش یکم بازی کردم، سوتین داشت اما من فشار میدادم و تکون میدادم، بعد چرخوندم رو به خودم قلبم داشت تند تند میزد، تا اون موقع به هیچکس دست نزده بودم، یهو خجالت کشیدم و ولش کردم گفتم بریم، آخر شب بهم پیام داد که چرا کاری نکردی، گفتم خجالت کشیدم نتونستم ، بهش گفتم که راست کردم و شق شده اونم گفت ای کاش کارتو میکردی، یکم باهم چت کردیم و درباره کوس و کونش حرف زدیم، شب گذشت و فرداش بازم تاب نیاوردم و راست کرده بودم، اینبار باید به نتیجه می‌رسیدم، اونم تو رفت و امدامون خودشو میزد به من، و منم همینکار و میکردم، گاهی هم موقع صدا زدن بهش دست میزدم، دوباره ظهر شد و تعطیل کردم، نذاشتم بره و نگهش داشتم گفتم بمون غذا میگیریم باهم میخوریم، تو هوای گرم تا خونه نری و برگردی، اما جفتمون میدونستیم قضیه چیه، اینبار خودش گفت هوا گرمه و مانتوش رو درآورد، زیرش تاب داشت اما بدون سوتین بود چون من نوک سینه هاشو میدیدم، روش قفلی زده بودم که نشست، منم ناهارو سفارش دادم، یکم رستوران دور بود و طول می‌کشید غذا بیاد، دوباره رفتم اینبار کنارش ایستاده بودم و اون روی صندلی نشسته بود، دوباره سینه شو گرفتم، چقدر نرم بود تازه فهمیدم میوه بدون پوستش بهتره، یکم ک بازی کردم دستم رو از یقه تاپش برو تو بازم مالیدم دیگه وقتش بود تابشو از تنش در آوردم اونم باهام همکاری می‌کرد، بدن سفیدی داشت همزمان که بدنش رو لمس میکردم و سینه شو می‌مالیدم بوسش میکردم، کیرم بلند شده بودو راست، شق درد کرده بودم، بلد نبودم چیکار کنم، بلندش کردم و بقلش کردم، همو میبوسیدیم و نوازش میکردیم، حس خوبی داشتم یه زن رو تو بقلم گرفته بودم و تنها کاری ک میخواستم بکنم کردنش بود، بدون هیچ مزاحمی، نوبت شلوارش بود که درش بیارم، خودشم کمک کرد که بکشه پایین، منم مثل هیز ترین آدم دنیا داشتم به کونش نگاه میکردم، بالاخره لخت شده بود و من میتونستم اون کاری ک میخوام رو انجام بدم، دیگه همه چیز آماده بود، یه زن حرفه ای، با بدن توپر، رونهای تپل و کون کردنی، سینه های خوردنی، اول یه نگاه به اون کوسش کردم یکم مو داشت، ولی من عاشق کون بودم تازه ازش رونمایی کرده بود، قلبم داشت از جا درمیومد که گفتم بذار بکنم تو کونت، گفت میخوای بکشیم؟ باید تف بزنی بعد فرو کنی، منکه از شدت هیجان و اضطراب دهنم خشک شده بود، گفتم کرمی چیزی نداری؟ از کیفش یه چیزی آورد یادم نمیاد شاید وازلین بود، زد روی کیرم ومنم یکم ازش زدم روی سوراخش، ازم پرسید چرا از جلو نمیکنی همه دوس دارن کوس بکنن ولی تو دنبال کونی؟ گفت کوس حاضرو آماده ای جلوته، ولی من دیوانه شده بودم و فقط به کون گنده ش فکر میکردم، خواستم بکنم تو که شروع کرد به مقاومت اسرار کرد که بکنم تو کوسش، گفت خودشم خیلی هوس داره، بعد یکم حرف زدن خواستم فقط ساکت بشه، من دیگه کیرم داشت میترکید و میخواستم فقط بکنم، دراز کشید روزمین من رفتم لای پاش، یه اسلش پام بود، اسلش رو با شو تم باهم کشیدم پایین و درش اوردم، با دستم لبای کوسش رو باز کردم که بکنم تو، خود نرگس با دستش کیرم رو گرفت و هدایت کرد اونجایی که باید میرفت، هردومون داغ بودیم، بالاخره کیرم رو کردم تو، واااای چه حس خوبی بود کیرم لای یه تیکه گوشت نرم و گرم بود، شروع کردم آروم عقب و جلو کردن، آروم تلمبه میزدم، حسی که داشتم بی نظیر بود ولی هنوز استرس داشتم، تخمام درد گرفته بود و میدونستم که به زودی آبم میاد، برا همین کیرم رو درآوردم و بهش گفتم برگرده عاشق کون بزرگش شده بودم، از پشت بازم کردم تو کوسش آروم دباره شروع کردم به تلمبه زدن، تجسم میکردم که دارم کونش رو میگام، بعد از چند دقیقه داشت آبم میومد، نرگس حس خاصی نداشت یا شایدم من متوجه نمی‌شدم، کیرم رو سریع کشیدم بیرون و آبم رو روی کون و رونهاش ریختم، بی حال شدم افتادم روش، یکم تو همون حالت بدنشو می‌مالیدم با دستام نرگس یکم قربون صدقه م رفت و گفت بلند شو باید خودمونو تمیز کنیم، حال نداشتم اما خودمو کنار کشیدم، هرجوری بود خودمون رو تمیز کردیم، نرگس فقط لبخند میزد و منم از کوس کردنم خوشحال بودم، لباسامون رو پوشیدیم، یهو یه نفر زد روی کرکره مغازه، غذا رو آورده بودن، خودمو جموجور کردم و تحویلش گرفتم،
این اولین سکس من توی زندگیم بود، بعد از اون بود که زندگی من به کلی عوض شد و چندبار دیگه هم سکس کردم، که بازم براتون مینویسم، ممنونم ک وقت گذاشتین، بازم فرصت کنم براتون از خاطره هام تعریف میکنم. بای.

نوشته: Rezakaka


👍 18
👎 15
53001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

805544
2021-04-23 01:05:53 +0430 +0430

😛 😛 😎

0 ❤️

805552
2021-04-23 01:15:31 +0430 +0430

یه جقی که کرش زره رو کون زن های عابر و کصشعر نوشته
تویی که کونی هستی و فرق کص و کون رو نمیدونی گوه میخوری سوژه های توهمت رو مینویسی کیونی

5 ❤️

805577
2021-04-23 03:33:14 +0430 +0430

باید به حال مملکتی گریست که جوانش تو باشی. داستانت یا تراووش مغز پوکت است و یا واقعی است.و در هردوصورت کار این ملک گریه دارد،فحشت نمیدم چون دوستان دیگر زحمتشو میکشند.

0 ❤️

805579
2021-04-23 03:48:53 +0430 +0430

جنده دو هزار تومنی هم به این سرعت وا نمیده بعد نمی‌دونم چرا جنس کون شهوانی با همه جا فرق می‌کنه من بعد از بیست سال تا ده دقیقه ور نرم باهاش نمیتونم بکنم توش بعد اینا. زارتی هنوز نخوابیدن تا خایه جا میکنن من تو مغازه منشی داشتم فقط بخاطر جنده بودن آورده بودمش که با جنده بازی‌اش مشتری جمع کنه وقتی می‌خواست بده دو روز ناز میکرد اونوقت اینجا صبح میاد مغازه بعد نهار کس رو داده هوا.

4 ❤️

805591
2021-04-23 06:22:08 +0430 +0430

کرکره کوس وشعر گفتن رو بکش پایین…آخه یابو رفتی تو مغازه با یه بیوه آنوقت کرکره رو دادی پایین …ای بگم خدا چیکارت کنه دروغگو

1 ❤️

805595
2021-04-23 06:46:08 +0430 +0430

قشنگ بود خوشم اومد

0 ❤️

805662
2021-04-23 18:25:28 +0430 +0430

بنظره بنده کیرم دهنت

0 ❤️

805705
2021-04-23 23:26:21 +0430 +0430

تخمیه تخمی بیش از حد کس گفتی برو جغتو بزن

0 ❤️

805712
2021-04-23 23:59:25 +0430 +0430

کسکش برج آیزنگارد تو مونت بعد ژق ننویس

0 ❤️

805794
2021-04-24 07:54:41 +0430 +0430

لطف کن دیگه ننویس ممنون

0 ❤️

805860
2021-04-24 14:53:55 +0430 +0430

به نظرم بد نبود … حداقلش صادقانه نوشتی که دست نزده بودمو ندیده بودمو تجربه نکرده بودمو اینا
ایناش واقعا وقتی به دفعه اولم فکر میکنم میبینم که قابل باوره و تو بیان حس خودت هیچ اغراقی نکردی دوسته من

0 ❤️

808280
2021-05-07 11:48:14 +0430 +0430

حالا چقدر بهش میدادی و دلت خوشه مخش زدی😂😂😂

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها