سلام خوبید خودمو معرفی نمیکنم چون شر میشه
میخام اگه کسی از شماها آقای … از شیراز رو میشناسه حتما این داستانو بهش برسونه.
من یکی از شاگرداشم
روز اولی که اومدم مدرسه کلاس هفتم بودم مدرسم بدلیل اینکه رفته بودم تو مقطع متوسطه اول تغییر کرده بود
خداروشکر تو همون روز اول کلی رفیق پایه پیدا کردم آدمای خوبی بودن لاشی بودن ولی پایه بودن هوزم باهاشون در ارتباطم
من شنبه رفتم مدرسه و تا دوشنبه ریاضی نداشتیم . روز دوشنبه زنگ اول یه آقای دهاتی و با کت و شلوار خیلی خیلی زشت فک کنم رنگ زرد وارد کلاس شد
چنتا از رفیقام میشناختنش و میگفتن قبلا ابتدایی درس میداده و اصطلاحا بچه بازه و از شاگرداش خوشش میاد
ما همون روز اول متوجه دست مالی شدنای رفقای شاسکول که چیزی از سکس و اینجور چیزا نمیفهمیدن شدیم
خلاصه روز اول همه متوجه این اخلاق گند کثیفش شدن حتی اون شاسکولا
حلاصه همون روز اول بهم.ن شماره و آدرس خونشو داد که برای رفع اشکال باهاش هماهنگ کنیم کصکش عوضی
یکی از رفیقای پایه مون که فک کنم قبلا ازش تجربیات بدی داشته بهمون همه خصوصیاتش رو گفت مثلا گفت نباید زیاد باهاش صمیمی بشین یا مثلا حواستون باشه کنارتون نشینه و بهتون دست نزنه . ما دیگه محتاط تر عمل میکردیم و چشم گوشمون بازتر شد
جا داره همینجا یه تشکر و قدردانی از اطلاعات شاگرد خوب مدرسمون و رفیق پایه مون جناب ع.ه. بکنیم
خلاصه اون … بیناموس هم گیر هاش به من شروع شد
جلسه چهارم بغل دستیم غیبت کرد و این لاشی اومد بغل دستم و محکم زد رو رونام و گفت خوب چه خبر
اکیپ ما هم مات و مبهوت بودن بعدش ازم سوالایی درباره درسم و خونوادم کرد
جلسه نهم ریاضی که اولین امتحان به اصطلاح میان نوبت اولمون بود شروع شد و همون روز هم امتحانا تصحیح شد
مدرسه ما معمولا برای بالاشهر بود و فقط ملاک پول بود نه سواد
خداروشکر منو آقای ع.ه هم سواد داشتیمو هم پول
جواب امتحانا اومد و همه ریده بودن جز منو ع.ه
من شدن 15 یعنی نفر دوم کلاس و ع.ه شد 17 نفر اول کلاس
اون یارو بیناموس عوضی بدون اینکه من اعتراضی به نمرم داشته باشم
پاشد و با منت به دستیارش که یکی از خایمال ترین و عوضی ترین و کونی ترین آدمای کلاس بود گفت دو نمره به من اضاف کنن
همه مات و مبهوت بودن و راستش یه حس شرمندگی ب دوستم ع.ه داشتم چون فک میکردم حق اون ضایع شد
البته قبول داذم تو امتحان ریده بودم ولی توقع نمره نداشتم
مطمعنم همتون یه خایمال عوضی کونی به تمام معنا تو کلاستون دارین
اسفند بود و همه مشتاق برای اومدن تعطیلات عید بودن
ازون روزا که هی از مدیر میپرسیدیم که مدرسه ها تمومه
جا داره یه تشکر کوچک از جناب ش.ش مدیر مدرسه بکنیم که اون معلمو برای سال بعد اخراج کرد
ما دیگه به لاشی بازیای اون معلمه و اون خایماله عادت کرده بودیم
یکدفعه روز 11 اسفند کلاس ریاضی داشتیم گفت که من یه لحظه از کلاس بیام بیرون
بعدش بهم گفت که واقعا از او انتظار نداشتم که پشت سر من اینطوری حرف بزنی و بقیه دوستات هم که این حرفرو پشت سرم زدن معرفی کن
فهمیدیم کار همون خایماله بوده و منم رفیقامو لو ندادم .
منم چون معرفی نکردم گفتش که فردا با بابات بیا مدرسه
منم حرفاش به تخمم نبود و فقط میخاستم یه حالی ازون خایماله که لو داده بود اکیپ مارو بگیرم
منم رفتم برای اکیپ تعریف کردم ماجرا رو و بعدشم اون رفیقامونو کشونده بودن دفتر معلمان و به اونا هم گفته بودن که باباتونو بیارید
خداروشکر من ازین لحاظ شانس زیادی داشتم و ته تقاری خونواده بودم و مایه ی افتخار بابام حرفمو باور نکرد و زنگ زد به مدیرمون آقای ش.ش عزیز و شماره معلم ریاضی رو گرفت ازش
بعدشم زنگ زد بهش و کلی از طرف من عذرخواهی کرد
بعد اینکه تلفن رو قطع کرد کلی خندیده بودیم با هم و فک میکرد بقیه انداختن گردنم چون قبلا سابقشو داشتم یکبار چاقو انداخته بودن تو کیفم و لو داده بودن توی کلاس چهارم یعدشم مشخص شد که چاقو مال من نیس و بابام میدونست من خودم چاقو زنجان دارم هدیه از طرف پدرم خخخخخ
خلاصه رفیقای ما کلی درسشون بخاطر تنبیه خونواده افت کرد و از لحاظ روحی آسیب دیدن و من همش دلداریشون میدادم
اون معلمه بیناموس هم خیلی هنوز اذیت بچها میکرد
ببخشید اگه داستان طولانیه و از مخفف اسم ها استفاده کردم و همچنین ببخشید اگه غلط املایی داشت مرسی خوندید.ببخشید اگه زیادی ادبی نوشته بودم
با تشکر از ادمینهای زحمتکش
فقط چندتا حرف با اون معلم ریاضی دارم
جناب ****…
دوس داری با بچه خودت که هم سن ماست همچین رفتاری بشه
همچین رفتاری خوبه
آیا درسته مردموتحقیر کنی و آبروشون رو ببری یا دستمالیشون کنی تا لقب بچه باز رو بگیری.
دست به دستکنید برسه بهش
نوشته: ناشناس
خدای من نخوندم داستان و ولی از نظرات اساتید باید بگم کیرم تو مغزتون خب ننویسین چرا کسشر مینویسین ???
کونی دلت کیر معلم ریاضی میخواسته بهت نداده کیر شو ناراحتی اون وقت بابای کس کشت خبر داره تو سایت سکسی چه گوهی میخوری از املات معلوم که چه شاگرد زرنگی هستی
من یه لحظه فک کردم داستان اختلاس یکی از بزرگان مملکته که داره اینجا میگه :/
خو جاکش این چه طرز داستان نوشتن بود کیرم بره به مرده زندت
الان خود اون معلمه که اسمش آقای … بود هم اینو بخونه نمیفهمه که با خودش بودی
من خار اون باباتو گاییدم که توعه کسخلُ کاشت
حیف اون همه اسپرم نبود که توعه پلشت اول رسیدی؟
کیری
شما چند سالتونه که تشریف آوردید اینجا؟ تو سایت بزرگسالان از کلاس مشق ریاضی تون کنفرانس میدی و مارو حسابی کیر خودت کردی؟؟
آقا دست به دست کن برسه به ادمین
مراقب باشین نامحرم دست نزنه بهش، یه وقت میره به بابامون لو مون میده ۳ ماه تعطیلی تابستونمان ریده میشه توش
اون موقع من میمونم و کلاس خصوصی معلم بی ناموس ریاضیمون وقتی خونه خالیه همه رفتن تعطیلات
رفقا…یه کم حرف دارم که ممنون میشم اگه توجه کنید…طولانیه ولی لطفا بخونید و فکر کنید…
خیلی اعصابم خورده…دوباره شروع شد،سیگار پشت سیگار…حالم بده…داستان برام مهم نیست راسته یا دروغ،متاسفانه حدس میزنم درست باشه،غلط ها و…هیچکدوم برام مهم نیست…مهم این خاطره ایه که میخوام براتون تعریف کنم و نتیجش…
سوم دبیرستان،پسری که عاشقشم یه دبیری داشت که میگفتن قبلا تو مدارس راهنمایی دخترونه مثلا دخترا رو بغل میکرده،پیشونیشونو میبوسیده و در مورد پسرا هم…یه کثافت منحرف به تموم معنا…از روز اول که فهمیدم همیشه با دیدنش عصبانی میشدم،دلم میخواست تیکه پارش کنم…میترسیدم دوستامو تو کلاس تجربی اذیت کنه…ادم زرنگی بود تو درسش،جدای این که یکم گردن کلفت بود،تو رشتش هم دبیر کم بود…شاید برای همین با این که شاید مدیر یا معاونا و دبیرا یا هر خر دیگه ای با این که میدونستن این موجود یه کثافت مریضه نمینداختنش بیرون…یه روز بالاخره فهمیدم که تو کلاس به بعضی از دوستام تیکه ناجور مینداخته و اذیتشون میکرده،نه فقط اونو…خیلیا رو…
یه روزصبح زود که داشت میومد تو حیاط مدرسه توحیاط رفتم سراغش،با مشت زدم تو دنده هاش یه طوری که افتاد زمین،رو سینش نشستم و شروع کردم به زدنش،مشت پشت مشت،همه تو صورتش…هیچکس نیومد نجاتش بده،بابت این که یا شاید از من میترسیدن،یا بابت این که از اون متنفر بودن،به هر حال…اونقدر زدمش که دیگه نتونستم بزنم،کاترمو از تو جیبم در اوردم و گذاشتم زیر گلوش،شروع کردم به جر دادن گلوی خودم:
_میدونم تو چی هستی اشغال حرومزاده!حقته خیلی بدتر از اینارو سرت بیارم مادرجنده!ولی ارزششو نداری که به خاطر توی کونده برم پای چوبه دار!امروز اخرین روزت تو این مدرسه اس!فهمیدی؟اگه فقط یبار دیگه اینجا ببینمت به جان مادرم قسم تیکه پارت میکنم!
انقدر عصبانی شده بودم که بینیم داشت خونریزی میکرد،ضربان قلبم رو هزار بود و هر لحظه ممکن بود سکته رو بزنم…از روش پاشدم و همونطوری که کاترو گرفته بودم سمتش حرفمو ادامه دادم:
_اگه بخوای کاری کنی اخراج بشم،اگه بخوای منو حتی ده سال بندازی پشت میله های زندون،به جان مادرم قسم خودت و کل خونوادتو میکشم!قسم میخورم که زجرکششون میکنم!حالا گمشو برو و پشت سرتم نگاه نکن!
پاشد و یه نگاه به اطراف و بچه ها کرد،هیچکس حرفی نمیزد،خودشم انگار فهمید همه ازش متنفریم…محسن منم اونجا بود،ماجرا مال دو هفته بعد این بود که بهش گفتم عاشقشم و اوج خراب بودن میونمون بود…به هر حال،هیکل کثافتشو جمع کرد و سوار ماشینش شد و رفت…دو تا از قرصای زیر زبونی نیترو رو گذاشتم دهنم و سعی کردم فشارمو بیارم پایین،مدیر و معاونا و هیچکس دیگه ای هنوز نرسیده بود،وقتی هم که اومدن یه خایمالی همه چی رو لو داد،احضار شدم دفتر و دعوا شد و… پنج نمره از انظباطم کم کردن و دو هفته اخراج شدم ولی خب،معاون و اکثر دبیرا هوامو داشتن و مشکل بیشتری (مثل رفتن به اموزش و پرورش) برام پیش نیومد…به هر حال،این همه تایپ کردم که فقط یه چیزو بهتون بفهمونم…
جلوی این مادرجنده ها باید وایستاد!نظام اموزشی چیزی نیست که بشه باهاش اینطوری تا کرد!اموزش و پرورش حق نثاره این کثافتارو نگه داره!ولی با این که در مورد کاراشون میدونه نگهشون میداره!دلیل چیه؟کمبود پرسنل!این همه جوون بیکار ولی با استعداد…ادمای بهتر…چرا این کثافتا؟وقتی سیستم جلوی اینارو نمیگیره خودمون باید بگیریم!از چی باید بترسیم؟از اینده گنگ و مبهم زندگی تو ایران؟ازچیزای دیگه؟همیشه سعی کردم خشمم،نفرتم و عقده هامو بزارم کنار…نشد،نمیشه،دلیلی برای از دست دادنشون ندارم!وقتی منجر به عمل بشن سلاح های مفیدی ان!ما چیزی برای از دست دادن نداریم!این کثافتا ممکنه اینده و رفتار خیلیارو به گه بکشن!به عنوان یه قربانی تجاوز،اون به اون شکل،خوب میدونم چه اتفاقی میفته…تو میمیری!نفس میکشی،اب و غذا میخوری!کاراتو انجام میدی ولی به هر حال میمیری!هیچ چیزی وحشتناکتر از مردن از درون به دست خودت و بقیه نیست…نباید صبر کرد،باید جنگید!..حرفام برای خیلیاتون کسشعر و مزخرفه…ولی به قول شاهین (دارم چرت میگم دارم چرت میگم/سخته ولی حقیقته!)
لطفا نترسید…خواهش میکنم!از عواقبش نترسید!کاری کنید اونا بترسن!..اخر عاقبت اون دبیر…دیگه هیچوقت ندیدمش!من موفق شدم!دلیلی نداره شما نشید!باید جنگید…
ضمنا جناب نویسنده…هفت نخ مگنا بهم بدهکاری…
داش میتی منم دبیر داشتم که دیوص بوده، میدونم چه جور آأمایی هستن. بهونشون همیشه شوخیه.
منتها فرق بین کس شعر این یارو و واقعیت رو میدنم.
علی ای حال اصل کلامتو قبول دارم.
از بس چرت خوندم چشام هنگ کرده،
خو کوسکشها یه چیز با حال بنویسید آدم مو سرحال بیاره ،
ذوق واحساس آدم بیدار کنه از این کوسشرها کیر خروسم عوقش میگره.
به: رياست محترم سايت شهواني
موضوع: ورود اطفال
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت رياست محترم و اعضاي فعال و هميشه در صحنه سايت، اينجانب از شما بخاطر زحمات تلاش و تدابير در اين سايت تشكر فراوان مينمايم لذا از شما خواشمندم از ورود اطفالي كه هنوز شاش آنها كف ننموده و آب كمرشان تازه جريان گرفته و با جق سرگرمند به اين سايت جلوگيري نماييد
با تشكر
فكركنم اگه يه همچين نامه اي به يه ارگان دولتي مينوشتم الان استخدام بودم
همین دیگ بچه بالاشهری?اگه بچه پایین بودی میدیدی ک بچه ها از ابتدایی رو معلما نظر دارن دبیرستان انگشتشون میکنن
دیگه هممون میدونیم کون ادمین این سایت گوهیه هر کوصوشعری رو منتشر میکنه فقط واسه جغ!
حرص الکی نخورید
خو اخه کسخل جاکش کسمغز ریدم تو اون مدرسه ای که میری بچه مگه اول سایت نزده +18 تو فنچ مدرسه ای چی اومدی اینجا اخبار میگی کیرمعلم ریاضیت به کونت
داستانت خیلی سکسی بود ابم اومد (dash)
حس میکنم تو همون خایه مال کلاسی،دیگه ننویس لطفا.
اها داشت یادم میرفت کیرم دهنت. (dash)
کیر محمدبن زکریای رازی توی کونت با این داستانت
اخه این چی بود که اینجانوشتی و همه رو سر کار گذاشتی
خدایی ادمین جان ملاک نشر داستانا چیه؟ تا حالا با 17_18ساله ها درگیر بودیم تو سایت الان دیگه کلاس پنجمی ها هم داستان می نویسن. این به کجا چنین شتابان فقط مال ما بدبخت بیچاره هاس آیا؟؟؟؟؟؟
از شیر خوار تا کیر خوارتو گاییدم…کیرم تو پستون بند ننت
Deadlover4 عزیز منم باهات موافقم و میگم که نخاله هایی که چه از لحاظ جنسی و چه از لحاظ روحی و روانی مشکل دارن باید از جاهایی مثل مدرسه دور باشن
من خودم بخاطر چنتا معلم عقده ای(البته مشکل جنسی نداشتن فقط عقده داشتن)تا مدتی افسرده شدم و به خانوادم هم بی اعتماد شدم
یه چنین انگل هایی یا باید از مکان هایی مثل مدرسه دور بشن و یا نیست و نابود بشن
ای کاش ما هم یه مقدار از این خایه های مبارک داشتیم تا کون هر عوضی رو که میبینیم جر بدیم
Deadlover4 سال بعد اگه دیدم این معلمای کونکشم عن بازی درمیارن بت خبر میدم یه توکپا بیای یکم گرد و خاک راه بندازی(سیگار هم برات میگیرم)
دیوث مگه داری اختلاسگر نام میبری حروم زاده
ک.س ن.ن.ت رو میشناسی؟؟
جاداره ازت تشکرکنم بخاطر تفت دادن این مثنویِ بسیار زیبا! :-|