ملکه پگاه (۱)

1401/04/20

روی مبل نشسته بود تا خاهرا آماده بشن و با هم برن خیابون ، دختر آخر خانواده بود ، بجز خودش سه تا خاهر بزرگ تر هم داشت ، زیبا ، مینا ، سارا ، فقط سارا و پگاه هنوز تو خونه بودن ، زیبا و مینا ازدواج کرده بودن ، همینجور که رو مبل نشسته بود پاهاشو به هم میچسبوند ، بزرگ تر از هم سن و سالای خودش نشون میداد ، اندامش مثل مینا تو پر بود ، همیشه دوست داشت اندامش مثل مینا بشه وقتی بزرگ شد ، قد بلند ، سینه های گرد و سر بالا ، کون برجسته و گوشتی ، تو مهمونیا یا توی خیابون وقتی با مینا بود نگاه های مردم رو روی کون مینا متوجه میشد ، دوست داشت خودشم مورد توجه باشه ، همیشه از اینکه یه نفر ازش تعربف کنه خوشش میومد ، پاهاشو دراز کرد و بهم چسبوند ، شلوار جین رو به زور از رون هاش بالا میکشید ، دور رون هاش حتی از دور کونش هم بزرگ تر بود ، صدای آیفون به صدا در اومد ، زیبا بود ، با ثمین دخترش ، چون زیبا دختر اول خانواده بود و پگاه دختر اخر ، ثمین دختر زیبا فقط یه سال از پگاه کوچیک تر بود ، پگاه ثمین رو خیلی دوست داشت ، چون خاله اون حساب میشد یه جور حس پشتیبان بودن نسبت به ثمین داشت ، تو مدرسه هم همیشه هواشو داشت ، اما امسالی که گذشت اونا با هم تو یه مدرسه نبودن ، پگاه اول راهنمایی بود و ثمین کلاس پنجم ، زیبا با خنده گفت آی دخترا آماده نشدین هنوز ؟ بابا میدزدنتونا ،
مینا از اتاق بیرون اومد و گفت ، اگه به دزدیدن باشه این سارا رو میدزدن ما که دیگه پیر شدیم و همه با هم زدن زیر خنده ،
سارا خوشگل ترین بود از بین خاهرا ، ریز نقش تر بود اما صورتش خیلی جذاب بود ، هم دانشگاهیش خاستگارش بود اما سارا وقت خاسته بود که فکر کنه ،
همگی سوار پراید شوهر زیبا شدن و حرکت کردن ، کنار خیابون ماشین رو پارک کردن و پیاده راه افتادن واسه خرید ، زیبا و مینا جلو تر بودن ، پشتشون ثمین بود و بعد پگاه و سارا ، پگاه مثل همیشه اینور اونر رو نگاه میکرد تا عکسالعمل مردم رو نسبت به خودشون ببینه ،
بین اولین خانواده هایی بودن که تو اون شهر کوچیک با مانتو میگشتن ، بقیه همه چادری بودن ،
نگاه مردا رو کاملا متوجه میشد که با حسرت به کون مینا نگاه میکنن ،
اما همه افراد چه خانوم و چه آقا صورت سارا رو دید میزدن و از خوشگلی اون لذت میبردن ،
یه مانتو کوتاه پوشیده بود و یه روسری کوچیک ،
وارد یه پاساژ شدن ، جلو تر که رفتن دم در یه طلا فروشی یه پسر جوون وایساده بود و پگاه رو نگاه میکرد ، یهو نگاهشون بهم قفل شد ، پسره یه خنده ریز کرد و پگاه هم ناخودآگاه خندید ، وسایلی که خاهرا لازم داشتن رو خریدن و تو بیرون رفتن از پاساژ دوباره نگاه پگاه به پسره افتاد ، پسره سرشو به علامت تایید پایین داد و یه چشمک ریز به پگاه انداخت ،
پگاه جا خورد و سریع خودشو به سارا رسوند اما فکرش درگیر پسره بود ، تا حالا نشده بود کسی بهش چشمک بزنه ، شاید اون موقع تا الان کوچیک بوده و الان مورد توجه قرار گرفته ، به خونه که رسیدن بدنش عرقی بود ،
هیچوقت رابطه خوبی با گرما نداشت ،
یه شرت و تیشرت و شلوارک برداشت که بره دوش بگیره ،
تو حمام لباساشو در اورد و خودشو تو آینه برانداز کرد ،
صورتش جذاب و با نمک بود ، ابروهای پر و موهای کمی موج دار و سیاه و چشمای درشت سیاه ، وقتی میخندید یه چال ریز روی لپاش بوجود میومد ،
این چال رو فقط مینا و پگاه داشتن ،
سینه هاش نسبت به هم کلاسیاش گرد تر بود و سفت ،
شاید وقتش بود سوتین ببنده ،
شرتشو در اورد ، موهای کسش در اومده بود و قتی روش دست میکشید کاملا زبر بود ،
رون هاش کلا بهم چسبیده بودن ،
اون پسره حق داشت از پگاه خوشش بیاد ، دوباره فکرش رفت سمت پسره ،
با خودش گفت فردا میرم دم مغازه تا ببینمش ،
ساعتای ۱۰ تلفن رو برداشت و به خونه فاطی اینا زنگ زد ، مامانش برداشت ، سلام و احوال پرسی کرد و فاطی گوشی رو گرفت ، پگاه بهش گفت بیا بریم خیابون من میخام دفترچه بگیرم ، خونشون تا بازار شهر خیلی فاصله نداشت ، یه راست رفتن سمت همون پاساژ و از جلوی در طلا فروشی رد شد داخل رو نگاه کرد ، همون پسره جلوی میز رو صندلی نشسته بود ، به فاطی گفت بریم داخل مغازه من میخام دست بندا رو نگاه کنم ،
وقتی خاستن وارد مغازه بشن یه ترس و اضطراب سراغش اومد ، هر چی نزدیکتر میشدن قلبش تند تر میزد
وقتی وارد شدن یه سلام گفت و پسره از جاش بلند شد ،
اونو شناخت و یه لبخند زد و گفت ،
-سلام بفرمایین
+میخایم دست بنداتون رو نگاه کنیم
-خاهش میکنم در خدمتم
پشتشو کرد به پسره و مشغول نگاه کردن دست بندا شد ،
نگاه پسره روی خودش رو متوجه میشد ،
برگشت خاست خداحافظی کنه که پسره یه کارت ویزیت گرفت روبروی پگاه و بهش گفت ،
جنسای جدیدمون تو راهه یه زنگ بزنین بهتون بگم رسیده یا نه بیاین نگاه کنین اونا جدید ترن و زیبا تر ،
سریع کارت رو گرفت و با یه گفتن ممنون از مغازه خارج شد ، نمیتونست درست نفس بکشه ، استرس گرفته بود ،
از جلو یه نوشت افزاری رد شدن که فاطی گفت ،
پگاه مگه دفترچه نمیخاستی ،
پگاه تازه یادش اومد که چه بهونه ای واسه بیرون اومدن از خونه داشته ،
وقتی رسید خونه ، لباساشو در اورد و سریع رفت سمت کیفش و کارت ویزیت رو برداشت ،
روش رو نگاه کرد ،
گالری نجفی ،
یه شماره موبایل و یه شماره ثابت پایین کارت بود ،
پشتش رو نگاه کرد ،
یه شماره موبایل با خودکار نوشته شده بود و زیر نوشته شده بود ،
آرمین
اسم آرمین بهش میومد ، یه جورایی خوش تیپ بود ،
از این که یه پسر جوون و خوشتیپ ازش خوشش اومده احساس غرور میکرد ،
همیشه دوست داشت ازدواج کنه ، شاید آرمین قرار بود شوهرش بشه ،
نمیدونست چجوری به آرمین زنگ بزنه ، تو خونشون همیشه خلوت بود اما میترسید شماره بیفته و دردسر واسش بشه ، هنوز ارمین رو نمیشناخت که چجور پسری هست ،
تصمیم گرفت عصر با فاطی برن خیابون و از مخابرات به ارمین زنگ بزنه ،
-فاطی بیا بریم تو مخابرات من میخام زنگ بزنم
+خب از کیوسک زنگ بزن
-میخام زنگ بزنم به موبایل
وارد باجه مخابرات که شدن یه کابین خالی بود ، وارد شدن و در رو بستن ،
گوشی برداشت ، دوباره استرس گرفت ، قلبش تند میزد ، اما شماره رو گرفت ،
-الو
-الو بفرمایین
نمیتونست صحبت کنه ، نفسش بیرون نمیومد ،
گوشی رو گذاشت ، اصلا نمیدونست چی باید بگه ،
دوباره شماره رو گرفت ،
-بله
+سلام
-سلام بفرمایین
+صب شماره دادین
-آهان ، خوبی خانوم خوشگله ؟
+ممنون خوبم
+ببخشید من باید برم بعد زنگ میزنم
صورتش خیس عرق بود گرما باهاش سازگار نبود ،
فاطی کس خول تر از این حرفا بود که متوجه بشه چی شده ،
از اینکه ارمین خانوم خوشگل صداش کرده بود خیلی خوشش اومده بود ، تند تند راه میرفت که به خونه برسه و تنها باشه ،
لباساش رو برداشت که بره دوش بگیره ،
آینه بزرگ توی رخت کن تنها جایی بود که میتونست از دیدن خودش لذت ببره ،
نوک سینه هاش اومده بود بیرون ، زیر بغلش داشت مو میومد ، کسش هر روز زبر تر میشد ،
چرخید و کونش رو نگاه کرد ، هنوز خیلی با کون مینا که عاشقش بود فاصله داشت اما از همه هم کلاسیاش برجسته تر بود ،
میدونست پسرا عاشق کون دخترا هستن ، اینو از نگاه های مردا روی کون مینا فهمیده بود ،
پس حتما ارمین هم از کون پگاه خوشش اومده بود ،
با دستاش کونشو باز کرد ، سفت و گوشتی بود ،
یه سوراخ ریز و تمیز هم لای کونش بود ،
زیاد از سکس سر در نمیاورد اما از دید زدن بدن خودش لذت میبرد ،

ادامه دارد

نوشته: cheshmasali


👍 6
👎 2
26401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

884358
2022-07-11 02:41:00 +0430 +0430

به به کتگوری آنال عشق منه، باهش زدم خیلی هم چسبید ابم هم اومد ، ولی بازم شرم سوراخ کون میخواد

2 ❤️

884386
2022-07-11 07:01:28 +0430 +0430

خوندنی بود. اما متوجه این جمله نشدم و معنی رو نگرفتم : دور رون هاش حتی از دور کونش هم بزرگ تر بود 😳 . یکی به من بگه چطور چنین چیزی پیش میاد ؟
تعمد نویسنده در ننوشتن درست کلمات : خواهر، خواستگار،خواستن، می خوام و امثال اینها رو درک نکردم. شاید مثل برخی از افراد معتقده که اینها حشو و زواید زبان و الفبای فارسی هستند مانند انواع متفاوت نگارشی یک مصوت مثل: ز.ذ.ض.ظ…
اگر اینطوره باید عرض کنم هر زبان دیگری چنین حروف و نگارش خاص رو داره . مثلا در انگلیسی Ph و F تقریبا یک تلفظ واحد ف دارند اما بعضی کلمات با این و بعضی با اون نوشته میشن. یا کلی واژه دارن که حروفش خونده نمیشن اما باید نوشته بشن. مثل knife که نایف خونده میشه. هیچ کسی هم معترض نبوده و نیست که چرا ما در زبان انگلیسی چنین نگارش و قواعدی داریم. فقط در زمان چت و محاوره دوستانه و گپ نوشتاری دو نفره، افراد کلمات رو خلاصه می کنن یا به شکل خیلی ساده می نویسن نه در داستان نویسی یا نوشتن متنی برای خواندن عموم.
به نظرم حیف بود از این متن شسته رفته که چنین اشکالاتی درش دیده بشه.

2 ❤️

884442
2022-07-11 16:16:02 +0430 +0430

بازهم فرزاد کتگوری وای خدامگه میشه دیگه فقط میرم زیرداستانا ببینم باز کتگوری رونوشتی یانه که همه جا هست.پسر توهرموضوعی باشه عاشقشی میزنی ابت هم میاد.عجب حالی میکنی تو.احتمالا سنت هم ۱۸شایدم کمتره.فقط مرگ من این جمله رو که میگی من عاشق کتگوری…هستمت روبیخیال شو سرجدت

1 ❤️

884468
2022-07-11 22:31:21 +0430 +0430

متنت رو خوب نوشته بودی ولی راستش سر گیجه گرفتم بین اینهمه اسم حالا واجب بود حتمن چهارتا خواهر باشن؟
بگذریم ایناش مهم نیست ولی به عنوان یه قسمت خیلی کوتاه بود و هیچ چیز حشر کننده ای درش نبود که بنظر من یه گناه نابخشودنیه و ضمنن هیچ گره یا تعلیقی هم درش نبود و فقط موندم اون فرزاده که اولین کامنت رو نوشته با چی زده و آبش اومده پسره جقی

1 ❤️

884532
2022-07-12 02:24:29 +0430 +0430

نویسنده ینی شخص نیست چرا از مخاطب غایب استفاده میکنی تو نوشتن بعدم کمتر از خودت تعریف کن اگر ی پسر بود دوبار میگفت کیرم فلان قد هست همه بهش چیز مگیفتن ولی شما…

0 ❤️