ملیحه خواهر مطلقه (۳)

1400/06/13

...قسمت قبل

همیشه بعد از اینکه ابم می اومد از دید زدن ها و اینکه خواهرمو لخت میبینم و از اینکه بیغیرتم، پشیمون میشدم اما حالا دیگه نمیدونم چرا پشیمون نبودم ،حتی فکر کردن به اینکه خواهرم رو تا الان زیر دو تا کیر مختلف دیدم حشری ترم میکرد.
شب خونه دوستم بودم و داشتم به فردا به اینکه چطوری با ملیحه روبرو بشم فکر میکردم .
میخواستم بهش بگم که از جندگیش لذت میبرم بهش بگم که حتی دوست دارم خودم باهاش سکس کنم اما اینا در حد فانتزی هام بود و میدونستم که وقتی با ملیحه رو در رو بشم چشمم به اون چهره ی خشنش بی افته زبونم بند میاد و نمیتونم بهش بگم.
همه چیز فردا معلوم میشد باید میدیدم برخورد ملیحه فردا چطوری خواهد بود .
با همین فکرا خوابیدم .
صبح از دوستم خداحافظی کردم و به سمت خونه راه افتادم .
ماشین مصطفی دم در پارک بود و این یعنی هنوز نرفتن .
با اینکه کلید داشتم اما در زدم،ملیحه با صدای گرفته و خواب الود پرسید کیه؟
گفتم منم و در بلافاصله باز شد.

وارد شدم .ملیحه دم در هال ایستاده بود. مشخص بود که لخته ولی یه ملحفه نازک گرفته بود جلوش که از چاک سینه تا زانوش رو پوشونده بود .
انگار ملیحه از عمد اینکارو کرد. میتونست صبر کنه مصطفی رو بیدار کنه یا خودش رو جمع و جور کنه ولی اینکار رو نکرد انگار میخواست بهم بفهمونه که براش مهم نیستم و یا مثلا یک بچه شانزده هفده ساله چیزی نمیفهمه .
نزدیکش شدم سلام کردم خیره شد تو چشام. جوری نگاه میکرد که منتظر بودم بخوابونه تو صورتم اما فقط گفت برو تو اتاقت تا بعدا به حسابت برسم . مصطفی لخت با شورت تو هال خواب بود . از کنارش رد شدم به سمت اتاقم که رفتم در اتاق خواهرم باز بود و ناهید و اشکان لخت مادرزاد تو بغل هم خواب بودن میخواستم برم ناهیدو اون بدن سفید و گوشتش رو از نزدیک تماشا کنم اما از ملیحه میترسیدم.داخل اتاق شدم ملیحه اومد در اتاقمو بست و رفت.
چند دقیقه بعد همه رو بیدار کرد .
کسی نمیدونست من خونه ام به خاطر همین بلند بلند صحبت میکردن و صداشون رو میشنیدم البته صدای ناهید و اشکان واضح تر شنیده میشد که قربون صدقه هم میرفتن
اشکان میگفت چه شبی بود عشقم.دوست داشتی؟ بهت حال داد؟
ناهید:اووووف عالی بود عزیز دلم
که اشکان یه جووووون گفت و گفت بیا بغلم و بعدش سکوت شد .
میشد حدس زد دوباره دارن عشق بازی میکنن.
یهو ناهید صدای جیغش بلند شد گفت ملیحه کثافت برو بیرون و بلند بلند مثل جنده ها شروع کرد خندیدن
ملیحه گفت چقدرم اخه تو خجالتی .بسه پاشید بیاید صبحونه .

بعد از یک ساعت همه رفتن ملیحه هم رفت ارایشگاه.
بعد از ظهر که از مدرسه اومد تا ساعت ده منتظر ملیحه بودم اما نیومد به موبایلش زنگ زدم جواب داد گفتم نمیای خونه خیلی سرد جواب داد، دیر میام و قطع کرد.
از پشت گوشی صدای خنده مردونه شنیده میشد انگار مهمونی مختلط بود .
دوباره حشری شدم .تصور میکردم که حتما الان خواهرم اونجا تو بغل کسیه.
به خودم گفتم باید نقشه ای بکشم تا بتونم بکنمش، چیزایی که از ملیحه دیدم و آتو هایی که ازش داشتم حتما میتونست کمکم کنه.
شب ساعت یک بود که صدای ماشین دم در منو کشوند سمت پنجره .
ملیحه با خنده و دلبری از ماشین مصطفی پیاده شد .
وارد خونه شد و مستقیم رفت تو اتاقش مانتوش دستش بود پرت کرد رو تخت خودشم نشست رو تخت و میخواست لباسشو در بیاره که بلند شدم رفتم‌تو اتاقش ،سلام کردم جواب نداد
گفتم کجا بودی ؟
خنده ای کرد گفت :به تو ربطی نداره من کجا بودم.

-پیش مصطفی و ناهید بودی ؟
+اره. که چی حالا ؟
-خوب چشم مامانو دور دیدی هر کاری دلت میخواد میکنی.
+اره هرکاری دلم بخواد میکنم من یه زن مطلقه ی ازادم .چیه واسه من غیرتی شدی ؟نکنه یادت رفته کاراتو.
سرمو انداختم پایین گفتم همه چیزو به داداش میگم (ملیحه از داداشم خیلی حساب میبرد و ازش میترسید )
گفت چی میخوای بگی ؟اینکه خواهرت میره حموم یواشکی لختشو دید میزنی ؟
یا اینکه وقتی خواهرت داره زیر کیر مصطفی درد میکشه از پشت پنجره فقط نگاه میکنی و کاری انجام نمیدی ؟

گفتم فقط این نیست،میگم با بهمن کجا بودی کدوم اتاق چیکار کردین .
یهو چشاش گرد شد انگار ترسید چون بهمن دوست داداشم بود اگه داداشم میفهمید یا حتی بویی میبرد از رابطه‌شون بهمنو زنده نمیذاشت.
زبونش بند اومد ،
گفت بهمن؟ تو از کجا میدونی؟
-بماند .

  • مدرک نداری
    همینکه الان گفتی تو از کجا میدونی یعنی اینکه من دارم درست میگم.
    و اینکه من تا حالا خونه بهمن اینا نرفتم ولی داداش رفته وقتی از همینجا نقشه ساختمونشون رو بهش گفتم میفهمه که راست میگم .داداش خودش میفهمه که دلیلی نداره که بخوام بهش دروغ بگم .حتما میخوای شر درست بشه بعد التماس کنی به بقیه که اشتباه فکر میکنن و با بهمن رابطه نداشتی؟
    وقتی اینارو شنید رفتارش ملایم شد.
    شاید خنده دار باشه اما گفت:پول میخوای بهت بدم

عین واقعیته که دقیقا همین رو گفت .درسته بچه بودم ولی وقتی اینجوری گفت لجم گرفت چیزی نگفتم.
با ترس و عصبانیت دوباره و دوباره تکرار میکرد .میخوای فلان کارو کنم ؟میخوای اونو برات بخرم؟
سرمو بلند کردم نگاهش کردم ،از نگاهم فهمید که چی میخوام،سکوت کرد گفت فکر کنم فهمیدم چی میخوای . برو تو اتاقت.
فردا بعد از ظهر از مدرسه برگشتم خونه ساعت ۸شب بود که ملیحه با ناهید اومدن خونه

بعد از سلامعلیک کردن رفتن لباسای بیرون رو دراوردن اومدن تو هال رو به روی تی وی نشستن. ناهید طبق معمول لباس سکس تنش بود ولی اینبار بیش از حد سکسی بود .
شلوارک لی تنگ انقدر کوتاه بود که خط بین رون و کونش زده بود بیرون با یه نیم تنه دوبند بدون سوتین که نوک سینه های شق کرده‌ش از زیرش خودنمایی میکرد .
ی کم تی وی تماشا کردن بعد ناهید رفت تو اتاق

ملیحه برگشت بهم گفت برو پیش ناهید ببین چیکارت داره
منم از همه جا بیخبر که ناهید چه کاری میتونه با من داشته باشه ،وارد اتاق شدم گفت بیا اینجا بشین کارت دارم درم ببند
اینکارو کردم پیشش نشستم بوی عطر بدنش مستم کرده بود دوست داشتم بپرم تو بغلش و کل بدن نرمشو لمس کنم ،دست بندازم تو تاپش و سینه های گرد و بزرگش رو بندازم بیرون که گفت
خواهرت همه چیزو برام تعریف کرده.
عرق سردی از خجالت رو پیشونیم نشست،به خیال اینکه ناهید اومده نصیحتم کنه، اعصابم ریخت بهم.
ناهید ادامه داد هر کس دیگه ای جای من بود حتما شاخ در میاورد که برادری بخواد اینکارارو با خواهر بزرگترش بکنه اما من مثل بقیه نیستم که اگه بودم ملیحه هیچ وقت اتفاقات زندگیشو با من در میون نمیذاشت.
ببین میلاد ، میخوام یک حقیقتی رو بهت بگم. مصطفی پسرِ منه،هم سن تو که بود کارهایی مشابه کارهای تو میکرد.
منم مجبور بودم باهاش کنار بیام .
نتیجه‌ش رو هم مثل اینکه اون شب داشتی از پنجره تماشا میکردی.
من اون اتاق با دوستش سکس میکردم و پسرم با دوست من، که خواهر تو باشه سکس میکرد.
البته ملیحه نمیدونست که مصطفی پسر منه،امروز که راجع به تو حرف زد منم حقیقت خودم و مصطفی رو بهش گفتم.
خواهرت رو هم اونشب تو عروسی من برای مصطفی جور کردم .
پسرم از ملیحه خوشش اومده بود منم به ملیحه پیشنهاد دادم که مصطفی فامیلمونه،پسر خوبیه و از تو خوشش اومده ملیحه هم قبول کرد.

ناهید دستشو انداخت دور گردنم خیلی با ملایمت
پرسید؛ حالا تو به من بگو میلاد چرا اینکارهارو میکنی؟اصلا دوست ندارم دروغ بشنوم.
هم هنگ کرده بودم و هم خجالت میکشیدم از ناهید.
خب اون حداقل ۲۰ و خورده ای سال از من بزرگتر بود،نمیتونستم راحت راجع به اندام یک زن یا از شهوتم با اون صحبت کنم، چه برسه به اینکه در مورد خواهر خودم باهاش صحبت کنم و بهش بگم اندام خواهرم رو دوست دارم.
باسن گرد و شکم سکسی و سینه ها و چهره ی جا افتاده‌ش همیشه حشریم میکنه.
فقط گفتم نمیدونم دست خودم نیست .
دستشو اورد زیر چونه‌م سرمو بلند کرد اروم سرشو اورد جلو لبشو گذاشت رو لبم گفت میخوای نقش ملیحه رو برات بازی کنم.
تازه اونجا فهمیدم که ملیحه ناهید رو واسه من جور کرده.
کیرم داشت شلوارمو جر میداد.دل رو به دریا زدم با سر گفتم اره
یهو زبونشو کرد تو دهنم چرخوند در میاورد لبامو لیس میزد و دوباره زبونش رو میکرد تو دهنم انقدر حرفه ای اینکارو میکرد که دست و پام لمس شده بود.
بعد از چند دقیقه دستشو انداخت رو کش شلوارکم و شورتم هردوشو محکم تا زیر زانوم کشید پایین.
با اینکه کیرم اون موقع شاید ۱۴سانت میشد و برای زنی با اندام ناهید کوچیک بود اما به روی خودش نیاورد .
اب دهنشو ریخت تو دستش و انگشتاشو حلقه کرد دور کیرم و چند بار به حالت جق زدن عقب جلو کرد.
بعد سرشو نزدیک کیرم کرد و زبونش رو چرخوند رو کلاهک کیرم،دهنشو باز کرد کیرمو تا ته کرد تو دهنش. وقتی سرش رو عقب جلو میکرد، پرو شدم ،دستمو کردم تو تاپ تنگش و کف دستمو با زحمت رسوندم به نوک سینه های نرمش ،
و این شد که برای اولین بار دستم به سینه یک زن برخورد کرد .
چند بار که فشار دادم فهمید که دستم تحت فشاره و راحت نیستم ،سرشو بلند کرد تو چشمام نگاه کرد و با یه حرکت تاپشو دراورد انداخت کنار و امد جلو سینه هاشو مالید به صورتم ،خنده بلندی کرد خوابید رو تخت.
انگار دوست داشت که با کسی که جای بچه‌شه هم خواب بشه .
اروم جوری که صدا بیرون نره گفت بیا بغلم ببینم داداش کوچولو
لیز خوردم رفتم روش.
گفت گردنمو لیس بزن

گردن و گلوشو یه تیکه لیس میزدم میرفتم تا نوک سینه هاش دوباره می اومدم گردنشو میخوردم .
خنده های شهوتی که میکرد نشون میداد که دوست داره بدنش رو لیس بزنن حتی دستاشو برد بالای سرش به زیر بغل سفیدش اشاره کرد که براش لیس بزنم .
اولش دوست نداشتم اما وقتی دیدم لبم به گوشت زیر بغلش خورد، چطوری حالش دگرگون شده محکمتر براس لیس میزدم. چند دقیقه بود زیر بغلای گوشتالوشو میخوردم ناهید چشماشو بسته بود و سرش رو اینور اونور میکرد و نفس نفس میزد .
دستمو از زیر کمر شلوارک تنگش رد کردم داخل که برسونم به کسش.
گفت صبر کن درش بیارم،
کونشو داد بالا و شلوارکشو تا زانوش کشید پایین و بقیه‌ش رو خودم کشیدم و از پاش دراوردم
شورت نپوشیده بود ،پاهاش رو باز کرد و داد بالا، کس سفید و کلوچه ای و تپلش کامل افتاد بیرون .
ده پانزده ثانیه فقط داشتم اندامش رو تماشا میکردم.
باورم نمیشد ناهید دوست خواهرم، یک زن جا افتاده ی گوشتی که تو خواب هم نمیدیدم که حتی بتونم به بدنش دست بزنم حالا لخت جلوم رو تخت دراز کشیده .
با صدای ناهید به خودم اومدم که گفت: کس ابجیتو لیس بزن، با دو دلی زبونمو گذاشتم بالای کسش که سرمو فشار داد رو به پایین، با این حرکت زبونم دقیقا روی کسش افتاد و مجبور بودم کسشو لیس بزنم.
ناهید میدونست اولین بارمه و بلد نیستم به خاطر همین خودش کسشو با دو تا انگشتاش باز میکرد میگفت کجارو لیس بزنم
از کسش اب لزج بیرون میزد و کسش حسابی خیس شده بود .
ناهید فقط نفس نفس میزد.
جفتمون گرممون بود و عرق میریختیم .
ناهید گفت بلند شو
بلند شدم کیرمو گرفت گذاشت دم کسش فشار دادم رفت داخل.
پاهشو دور کمرم و دستاشم دور گردنم قفل کرده بود و با هر تلمبه ی من دم گوشم میگفت اخ اخ و ناله میکرد دقیقا انگار داشت با یه مرد بالغ سکس میکنه ،براش مهم نبود که من هم سن بچه یا حتی کوچیک تر از بچه‌هاشم فقط میخواست از کس دادن لذت ببره .
چند دقیقه ای گذست بلندش کردم رو تخت حالت داگی شد .
چقدر کونش گرد و قشنگ بود.
چاک عمیق کونش منو مانع از دیدن سوراخ کونش کرده بود ولی کس تپلش از لای پاش زده بود بیرون و دیده میشد .
با دستم کونشو باز کردم سوراخ کون صورتی و تمیزش واسه لحظه ای نمایان شد.
میخواستم بزارم تو کسش که ندونسته سر کیرمو داخل سوراخ کونش کردم جووووون کش داری گفت، با دو تا دستاش کونش رو باز کرد بهم گفت ؛خواهرتو میخوای از کون بکنی؟
نمیدونستم سوراخ کونش گشاد بود یا کیر من کوچیک.
به هر حال برای اولین بار داشتم از کون کردن لذت میبردم .
محکم تلمبه میزدم کون سفیدش با هر تلمبه میلرزید ،چند بار که حرکتمو تکرار کردم ابم اومد و ریختم داخل کونش.

بلند شد سر پا، همینطوری که با دستمال لای کونشو تمیز میکرد نگاهم کرد و با لبخند گفت چطور بود ؟دوست داشتی؟
-جواب دادم خیییییلی .

  • بازم میخوای؟
    دیگه خجالت نمیکشیدم ازش با پرویی گفتم ؛
    -میشه با ملیحه سکس کنم ؟
    خنده ی بلندی کرد و اروم گفت:
    +خب فکر کن من خواهرتم.
    -گفتم میشه به ملیحه بگی ؟شاید قبول کرد .
    +اوکی میگم ولی باید چند روز صبر کنی.
    از خوشحالی تو پوست خودم نمیگنجیدم .
    لباسامونو پوشیدیم و رفتیم تو هال پیش ملیحه.
    ملیحه یه نگاه بهم کرد و گفت خوش میگذره ؟وقتی اینو گفت احساس کردم ملیحه دیگه خواهرم نیست رفیقمه.اونم فکر میکنم همین حسو داشت و انگار با حرفاش میخواست یک حس صمیمیت ایجاد کنه.
    چند دقیقه بعد ناهید از دستشویی اومد لباسش رو پوشید که بره،
    دم در رو به ملیحه گفت مامانت اینا کی میان ؟
    ملیحه گفت نمیدونم شاید فرداشب یا پس فردا صبح ،چطور مگه؟
    ناهید یه نگاهی به من کرد و بعد روشو کرد سمت ملیحه و با خنده بهش گفت پنج شنبه شب خونه ما دعوتین .
    ملیحه:کیا
    ناهید:من و تو میلاد و مصطفی
    ملیحه یه نگاه به من کرد یه نگاه به ناهید،تا اومد چیزی بگه ،ناهید یه چشمک بهش زد و گفت :عشقم حالا فردا میام ارایشگاه باهات کلی کار دارم .بعدش خداحافظی کرد و رفت.

میدونستم که با ملیحه چیکار داره و از خوشحالی نیشم تا بناگوش باز شد.
ملیحه گوشمو گرفت گفت دیگه نبینم منو تهدید کنی.فهمیدی؟اتفاقات امشبم از ترس تو و تهدید کردنت نبود،فقط دلم برات سوخت.
حالا برو تو اتاقت.
اونشب از فکر اتفاقاتی که افتاده بود و فکر پنجشنبه شب تا صبح خوابم نبرد.

ادامه...

نوشته: Miloo


👍 44
👎 3
117101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

829871
2021-09-04 00:24:40 +0430 +0430

از زبان حال یه بچه پسر ۱۶، ۱۷ ساله نوشته و داستان خوبیه.‌
من با داستان جق نمیزنم اما اروتیک بودن داستان و توجه به وجوهات مختلفش که حس شهوت رو تو آدم زنده کنه و تا آخر زنده نگه داره خیلی مهمه. ادامه بده

3 ❤️

829977
2021-09-04 03:27:23 +0430 +0430

ادامه بده

0 ❤️

830001
2021-09-04 07:06:54 +0430 +0430

اونایی که دنبال سکس با خانوادشونن از صد تا بیغیرت کثیف ترن

0 ❤️

830119
2021-09-04 16:04:56 +0430 +0430

زیبا مینویسی

0 ❤️

830206
2021-09-05 00:08:13 +0430 +0430

خوب بود سعی کنیکم سرعت پیش بردن داستان رو کمتر کنی بخصوص موقع سکس

0 ❤️

830251
2021-09-05 01:59:54 +0430 +0430

خیلی کسکشی ولی داستان قشنگی بود

0 ❤️

830375
2021-09-05 17:57:10 +0430 +0430

ایول قشنگ بود اگه قراره با خواهرت سکس کنی مستقیم نرو سر اصل مطلب یکم کشش بیار ببشتر اروتیک شه و جون ملیحه سکست باهاش تو مهمونی نباشه دیگه روتین میشه
تو خونه خودت سکسی تره

0 ❤️

831231
2021-09-10 00:02:07 +0430 +0430

چی شد ادامش

0 ❤️