ملی جونم منو راه انداخت

1392/11/19

سلام دوستان .داستانی که میخوام براتون بنویسم مربوط به سالها قبل میشه وقتی که من 13 سالم بود من در یک خانواده متوسط متولد شده ام و با پدرومادر و یک خواهرو یک برادر در یکی از محله های متوسط در تهران زندگی میکردیم این داستان در فصل تابستان اتفاق افتاد من پسر بچه خوش قیافه ایی بودم که همه ازم خوششون می امد در اواسط تابستون زنی بیوه با یک دختر 8 ساله به محل ما امدن و در یکی از خانه های کوچیک محله ساکن شدن این خانم با خیاطی امرار معاش میکرد و تو خانه کار میکرد مادر من هم ادم اجتماعی بود و هوای تازه وارد ها به محل رو داشت وقتی فهمید که این زن بیوه هست بیشتر بهش نزدیک شد و رفت و امد باهاش بیشتر شد و به من هم میگفت که هوای ملیحه خانم رو داشته باش و اکثرا خریدهای خونشون رو من براشون انجام میدادم که همین کار باعث شده بود بیشتر من بهشون نزدیک بشم و مرتب خانشون برم و با دخترش هم بازی باشم ولی بیشتر حواسم به ملیحه خانم بود حالا یکمی از ملیحه جون بگم که خانمی بود زیبا و چادوری با هیکلی توپر و کون گنده که اگر بی چادور به خیابون میرفت چشم همه به اون کون خوش فرمش خیره میشد وقتی من خونشون میرفتم اکثرا با یک لباس راحت میشست پشت میز چرخ خیاطی وکار میکرد که من معمولا طوری میشستم که بتونم خوب دیدش بزنم و اون هم بدون توجه به من به کارش مشغول میشد و من از زیر میزچرخ خیاطی به اون پاهای سفیدو خوش تراشش خیره میشدم و گاهی هم شورتش رو میدیدم که خیلی حال میداد و مثلا خودم رو سرگرم بازی با دخترش نشون میدادم و ملیحه جون هم از این شرایط رازی بود مدتی به همین منوال گذشت و گاهی هم دختره به خونه ما میامد تا با خواهر من بازی که یک روز صبح که امد خانه ما به من گفت مامانم کارت داره و من زود رفتم خانشون ودر باز بود رفتم تو سلام کردم ملیحه جون امد جلو گفت رضا جون امدی برام یه کاری میکنی گفتم چی گفت لامپ حموم سوخته برو برام یکی بگیر و بیا برام عوضش کن رفتم گرفتم و رفتم براش عوض کردم بهم گفت میشه بمونی تا من یه دوش بگیرم بیام گفتم باشه اون هم رفت تو حموم که درش شیشه مات داشت و من از پشت در میدیدم که داره لخت میشه وحسابی راست کرده بودم بعد چند دقیقه که دوش گرفت وخودشو شست منو صدا کرد منم که اماده به خدمت بودم رفتم پشت در حموم بهم گفت بلدی کیسه بکشی منم از خدا خواسته گفتم اره گفت پس لباست رو در بیار بیا تو که من تی شرت و شلوارم رو در اوردم ولی کیرم راست شده بود نمیدونستم اینو چیکار کنم خلاصه گفتم همینه که هست رفتم تو ملیحه لخت لخت بود و پشتش به من بود و رویه یه صندلی کوچیک نشسته بود منم از پشت بهش نزدیک شدم یک کیسه با صابون بهم داد و من مشغول شدم وداشتم بدنش رو کیسه میزدم ولی از شهوت اب دهنم خشک شده بود بهم گفت تا حالا این کارو کرده بودم منم گفتم اره ولی برا داداش و بابام از طرز صحبت و نفس نفس زدن من فهمید حشری شدم یهم برگشت به کیرم یه نگاهی انداخت که داشت دیگه از شرتم میزد بیرون یهو گفت چرا با شرت امدی تو شورتت رو در بیار خیس نشه منم ماتم برده بود که خودش شرتم و کشید پایین کیرم مثل فنر از تو شرت پرید بیرون گفت به به عجب کیری اصلا بهت نمیاد این مال تو باشه بعد برگشت رو به من که حالا کیرم جلوی صورتش بود یه دستی به کیرم کشید و یهو همش رو کرد تو دهنش منم انقدر حشری شده بودم تا دوسه باز عقب جلو کرد خوشم امد اون موقع ابم نمیومد اما حال میکردم حموم خونشون بزرگ بود که میشد رو زمین قشنگ خوابید یه خورده که برام ساک زد گفت تا حالا کوس خوردی گفتم نه گفت بیا بهت یاد میدم که خوابید رو زمین و منو کشید رو خودش وکمی ازم لب گرفت بعد خودش داشت با سینه هاش بازی میکرد که دست منو گرفت گذاشت رو سینه توپول سفیدش که منم شروع به مالیدن کردم و دیدم چشماش رو بسته و حال میکنه ادامه میدادم و یواش یواش رفتم سراغ کوسش و رفتم لایه کوسش که حسابی خیس شده بود بهد بهم گفت برم بخورش منم امدم لایه پاش نشستمو شرو کردم به زبون زدن به کوسش که داشت اه اوه میکرد انقدر این کارو کردم تا دیدم تمام تنش شروع به لرزیدن کرد و بیحال شد اول ترسیدم و گفتم چی شد خندید گفت من ارضا شدم من هنوز کیرم سیخ سیخ بود و به من گفت بیار رو من بخواب منو رفتم روش یواش کیرم رو گرفت گذاشت دم کوسش گفت فشار بده منم فشار دادم یهو دیدم رفت تو یه سوراخ خیس که خوشم امد بعد خودم عقب جلو کردم و از ملی جون لب میگرفتم انقدر این کارو کردم که دوباره صدای ملیحه بلند شد وداشت لب های منو میکند که با یک داد خفیف دوباره ارضا شدوبیحرکت شد و منم هنوز کیرم راست بود تو کوسش و نگاهی بهم کرد گفت تو ارضا نمیشی گفتم تا حالا نشدم نمیدونم چطوریه که زد زیر خنده و منو بوسید و گفت دوش بگیریم بریم بیرون که امدیم بیرون بهم گفت این جریان رو من به کسی نگم منم چون دوسش داشتم گفتم باشه بعد این جریان هر وقت دخترش میاومد خانه من ون زود میرفتم خانشون و ملیحه جونم ور میرفتم اونم بهم حال میداد نا اینکه من بالغ شدم ودیگه ابم می امد تازه فهمیده بودم عجب خالی میده که آب ادم میاددیگه حسابی ملیحه جون رو از کوس و کون میکردم هر چی هم از کون میکردمش کیرم روز به روز کگنده تر میشدو ملیحه جون هم با کیرم حال میکرد تا اینکه یکی امد خواستگاریش و چون شوهرش اهل شهرستان بود از محل ما کوچ کردن و من دیگه ندیدمشون این خاطره ای بود که من همیشه بیادش هستم و تا به امروز با کسی نشوده مثل ملی جون حال کنم

نوشته: دادو


👍 0
👎 0
76925 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

412120
2014-02-08 06:40:36 +0330 +0330
NA

چرا 13 سال ؟

0 ❤️

412121
2014-02-08 06:47:33 +0330 +0330
NA

همون گفتی 13 سال، ادامه ندادم

0 ❤️

412122
2014-02-08 07:07:37 +0330 +0330
NA

عجب !
حشری شدم
یکی بیاد پشتشو بسابم واسش !!!
‏(مونث باشه ها قربون قدوبالاتون مذکر لازم نیس !!)

0 ❤️

412123
2014-02-08 07:10:38 +0330 +0330
NA

املا و انشات ریدمانه. داستان خوبی میتونست از توش دربیاد ولی حیف که مستراب داشتی و نتونستی خودتو نگه داری و ریدی تو داستان. غلطهای املاییت بیداد میکرد.

0 ❤️

412124
2014-02-08 07:16:25 +0330 +0330
NA

املا از ریدمان گذشته . کلا طنز نوشتی عامو .

0 ❤️

412125
2014-02-08 12:29:10 +0330 +0330

دوستان بزرگتر این کوچولو رو درک میکنند . . چراکه این داستان سوژه ی جق بسیاری از پسرهای جقول میباشد. . . که فلان خانوم بره حموم و صداکنه بیاپشت منو بکش ویا بگه پشت منو ماساژ بده یابگه بیامنو حامله کن که شوهرم بچه دارنمیشه . . .

0 ❤️