سلام من اسمم کاوه ست پدرم یه شرکت حمل و نقل دریایی داره البته خودم کمک خلبانم و وقتایی که رست هستم میرم او نجا و به کاراش رسیدگی میکنم و این خاطره یکی از چند بهترین خاطراته زندهگیمه
یه روز وقتی از پرواز داشتم برمیگشتم خونه بابام بهم زنگ زد و گفت تو راهت اول بیا اینجا منم رفتم از در که وارد شذم چشمم به منشی جدید افتاد خیلی خوش هیکل با سینه هایی که از زیر مانتوش میخواست بترکه از سفتی و کاملا حشر رو میشد از نگاش حدس زد. من یکی از تخصصامه رو هرکی دست بزارم خودشه منم با یونیفرم بودم البته اگه تعریف از خودم نباشه هیکل خیلی خوب و قیافه جدابی دارم که کمتر دختر خوشگلی میتونه جلوم مقاومت کنه سلم کردم و سراغ بابامو گرفتم و اون با تعجب وشیطنت پرسید آقا کاوه شما هستین؟ منم یه نگاه منظور دار شدید بهش کردم و با یه صدای سکسی گفتم آره عزیزم گفت آقای مهندس کار داشتن و گفتن باشون تماس بگیرین زنگ زدم به بابا گفت یه پروفرما هستش که باید واسم ترجمه کنی منم رفتم تو اتاقش بعد از چند دقیقه خانم آزموده اومد و ازم پرسید چیزی نمیخوای ؟ منم که تو فکر نزذیک شدن بش بودمو گفتم اگه بیکاری بیا اینجا کمکم کن اومد بالا سرم وایساذ و یکم سوال پیچش کردم خم شده بود رومیز البته خوذشم یکم میخوارید گفتم که کسی نمیتونه جلوم مقاومت کنه همینجور که خم شده بود آرنجمو خم کردم و چسبوندم به سینه هاش یعنی حواسم نیست وای چه سینه های سفتی یکم خودشو کشیذ عقب بعد بی هوا دستم بردم نزدیکه دستش و به دستش چسبوندم پوستش داغ شده بود دیگه مطمئن شدم که آره دوباره ارنجمو چسبوندم به سینه هاش و این دفعه یکم بازیش دادم نمیدونم چش شد برگه ها همه نقشه زمین شد دوتامون اومدیم پاینین که جمش کنیم که مثله دیوونه ها لبشو چسبوندم به لبامو حالا بخورو کی نخور که بغلم کردو گفت فعلا بسه پا شدیم و یکم خودمونو جم و جور کردیمو اون رفت پشته میزشو منم کارمو تمام کردم رفتم پیشش و با یه لحن خاصی ازش معذرت خواهی کردم که اونم نه گذاشت نه برداشت گفت همیشه عکستون تو لباس خلبانی رو میز پدرتون میدیدم و خیلی دوست داشتم از نزدیک ببینمتون دست گداشتم رو شونه هاش و بهش گفتم اگه دوست داشتی میتونیم بیشتر با هم باشیم و وقتی فهمیدم مطلقست و تنها زندگی میکنه وعده رستا خیزی به کاوه کوچولو دادم پیشنهاد دادم که برسونمش خونش نزدیک خونش که شدیم دره پارکینگ و زد بهش گفتم مزاخم نمیشم گفت خسته ای یه چایی که مزاحمت نداره تو آسانشور ادکلن ورساچیش حشرم و برده بود بالا دستاش تو دستم بود وارد شدیم و اون چایی رو بار گداشتو گفت میرم لباسم و عوض کنم وااااااااای وقتی برگشت یه لباس راحتی توری سکسی پوشیده بود که لباس زیره قرمزش مشخص بود خط سنش زده بود برون اومد بغلم نشست و با موهام بازی کرد شروع کردیم لب گرفتن بغلش کردمو دو تا سنه اشو تو دستم گرفت چهقدر سفت بودن نوکش داشت پاره میکرد سوتینشو که به طرفه العینی بازش کردم چه سنه ای خوش فرمی با نوکه صورتی شروع کرم به لیسیدن که آهش بلند شد با ناله گفت دوتاشو با هم بخور نوکش گاز بگیر منم بصورت حرفه ای میخوردم که دعوتم کرد به اتاق خواب لباسم در آوردمو دراز کشیدم که با پوزیشن 69 شروع کردیم جوری ساک میزد که انگار یه عمره اینکارس منم شروع کردم به خوردن کسش و مالوندش داغه داغ بود لامصب با انپشتم چوچ.لشو بازی میدام اونم با ترفند خاصی واسم ساک میزد زبونم داخله کسش تاب میدادم اون بلند تر آآآآآآآآه میکشید یه و گفت بسه میخوام میخواااااااااام داد میزدو میگفت میخوااااااااااام برش گردوندم و به کم با کیرم بازی دادم کسشو خودش و کشید بالاو به زور رفت داخل چه کسه تنگی بودشروع کردم به کردن با هر پوریشنی که بلد بودم آب از همه جاش راه افتاده بود جوری ناله میکرد بکن بکن میگفت که من وحشی شده بودم همش میگفت کاوه بغلم کن کیرم از داغیه کسش جوش اورده بود با یه حرکت کشوندمش رو خودم آب کسش راه افتاده بود خسش میکردم شروع کر به لرزیدن به آآآآآآآآآاااهه سکسی کشیده ارضاء شد ولی بازم بلنذ میشدو مینشست خیلی خشری بود گفت حالا نوبته توئه خوابیدم روشو لبامو گداشتم رو لبشو میکردم دوباره ارضاء شد منم کمرم خیلی سفته و دیر ارضاأ میشم گفتم کجا بریم آبمو گفت بری داخل من حامله نمیشم یه لحظه گفتم شاید میخواد خفتم کنه که کیرمو درآوردم تمام آب کمرمو خالی کردم رو شکمش یه جوووووووووووووووووووووونی بهم گفت که کیرم نخوابید دراز شذمو اومد شروع کرد به مک زدن تمام حسم و حالی کردم روش بغلم کردو بهم گفت خیلی مخشریاون شب تا صبح پیش بودم و یکی دوبار دیگه برنامه داشتیم بی پدر خیلی حشری بود بعد از اون هر وقت میومدم پیشش تلپ بودم و بهترین سکسمو با اون داشتم که هر وقت یادش میوفتم کیرم راست میشه بعدشم از تهران رفت و ازدواج کرد منم دیگه ندیدمش
امیدوارم خوشتون اومده باشه این داستان کاملن واقعی بود
نوشته: کاوه
بابا جونم تو شركت مسافربرى كار ميكنه خودمم كمك راننده م. يه بار از سرويس اومدم ديدم فاطمه اره پشت دخل نشسته منم خيلى حرفه اييم يه نگاه خيلى شديد بهش كردم خيلى سفت، يه دفعه پام پيچ خورد با كله افتادم رو سينش. سينش خيلى سفت بود خيلى سفت بود. دو سه تا با آچار زدم به سينش ديدم خيلى سفته. خلاصه عطر ش داشت ديوونم ميكرد، يه آروق خيلى منظور دار زده بود بردمش رو بوفه لبشو چسبوندم به خودم و ٧٨ شديم آب مث دوش حموم از همه جاش فوران ميكرد داشت منو ميسوزوند ديدم تكون خورد هي تكون ميخورد…يه دفعه ديدم راننده س داره تكونم ميده و ميگه اصغرى پليس راهيم، فلاسك چپه شده روت نسوختى؟ چطور از خواب بيدار نشدى؟!
:)) خخخخ دادا عالی گفتی ! اگه پدر داستان نویسی ایران جمالزادس قبول ! ولی شمام پدر طنز نویس ایرانی ! خیلی خندیدم دمت گرم !
خیلی خوب بود… حشری شدم… می خوام بِدَم… جوووووووووووووووووووووووووون
dadash yekam az dooroghash kam kon moshtari bishim
chi farzemon kardi?
کاوه جون، برو با پلي استيشنت بازي کن. داداشت کوچيکت رو هم از طرف من ببوس؛ آخرين باري که اومديم پيشتون، خيلي خوب ساک زد واسم. آره داش، فکر کردي اونروز واقعأ واسه کمردردم باهاتون نيومدم رستوران؟
خاک برسرت واقعا…
این داستان بود؟ تمامش غلط املائی تازه خالی زد کمک خلبان هستم…اخه بدبخت کمک خلبان ها به چند زبون دنیا تسلط دارن
تو جلقو نمیتونی فارسی بنویسی
دوستان خط سنش رو برام توضیح بدن ممنون میشم
چرا تو همه داستان ها لباس زیر خانوم ها قرمز در میاد؟؟؟؟
خاک بر سر تو کمک خلبانی که مثلا خیلی هم ادعات می شه ولی هنوز نمی دونی که خانوم ها ادکلن نمی زنن و عطر می زنن. تا همین جاش خوندم .
منم خلبان ارتش بودم سر همین قضیه اخراج شدم. اتفاقا تازه ارشدیت گرفته بودم که فیتیلمو پیچوندن. فرمانده ها خودشون زن دارن نمی دونن که ما هم وقتی با لباس می ریم تو خیابون کسا بهمون راه می دن آدم چقدر دیوونه میشه
منم یک دوست داشتم به اسم کاوه
لامصب هر وقت منگ بود
به ما می گفت یا از پرواز برگشته
یا از پیش خانوم منشی
خوب تو رگ می ژنی داشی !!!
خب… الهی بامیدتو… با اجازه بزرگترا وکوچیکترا وکلیه کسانی که از راههای دور و نزدیک قدم رنجه فرمودن و نفرمودن… آقای کاوه چنان با دقت بفرمایید به خوندن… تو که راست میگی اما کلیه چک لیست ها اعم از چک لیست تاکسی…چک لیست تیک آف…چک لیست اپروچ سپس فلپها هم در حالت جم هم در حالت 45 درجه… اسپویلرها و خصوصا دسته ی تروتل مربوط به 747 کاملا بصورت یکجا در کون ترش و چرب اونکه دروغ میگه… باشه ه ه ه؟…
فقط جای شکرش باقیه که برات شربت درست نکرد و برات چای آورد !
سلام دوستان. من بابای کاوه هستم.باورکنین بهش گفتم اینقد کارتون جیمبو هواپیمای جت رو نگاه نکنه.این ماه وقت دکترشه. جق زیادمیزنه و فکر میکنه جیمبو شده . کاوه پسرم کجایی؟؟؟؟ جیمبووووووووو
میگن میلیاردرها عقده ای نمیشن که بیان مثل تو داستان بنویسن…
کس گفتی… فحشت نمیدم تا بسوزی
آها تو گفتی و ماهم باور کردیم
تو که متن انگلیسی ترجمه میکنی چرا تو تایپ متن فارسی انقد غلط داری؟
تو که از پرواز داشتی میرفتی خونه،آقای مهندس(بابات)نگرانت نشد شب خونه نرفتی؟
حتما بهش گفتی مهندس تا صبح داشتم ترجمه میکردم
ولی دمت گرم کلی خندیدیم
منم خواهر برادارن رایت رو رو کردم–گفتن خب ما هم میزنیم اختراع هواپیما رو به نام خودمون–خوردی
کیرم تو داستانش ولی این نظر تلافیشو در آورد عالی بود داداش
اخه کس مشنگ تو خلبانی.با این همه غلط املایی.تو سیکل هم نداری.ولی ارزو بر جوانان عیب نیست.تلاشتو بکن ولی کمتر جق بزن.شاید خلبان اتوبوس شدی
اخه عقده ی پرواز اخه عقده ی اویشین ولش کن چیزی نمیگم. جوجه جان تو اخه میدونی فرقB738با B737چیه که دم از پرواز میزنی؟
داستانت رو خودت بخون خلبان.
بیسواد از تو بهتر مینویسه.
نه بابا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟