منو شوهر خاله و پسر خاله و داداشم

1391/10/06

من اسمم نيوشاس بيست و دو سالمه اين داستاني که تعريف مي کنم واسه شهريور هشتاد و سه همين تابستونه امساله .خالم اينا از سوئد اومده بودن خالم اينا حدود ده سال اونجا زندگي مي کردند خالم يه پسر داره با دوتا دختر که پسر خالم بيست و پنج سالشه و دختر خاله هام يکي نوزده و يکي بيست و هشت سالشه بگذريم . خالم اينا اومده بودن براي مدتي پيشمون بمونن و شوهر خالم دنبال يه خونه ميگشت که بخره. دختر خاله هام يکي شون با دامنه کوتاه بود و اون يکي هم با يه شلوارک خلاصه اون شب من متوجه شدم که داداشم داره پاهاي دختر خالمو ديد ميزنه خلاصه شب شد دختر خاله هام اومده بودن تو اتاق من خوابيده بودن به توري که منو يکيشون رو يه تخت دو نفره بوديم و اوني که نوزده سالش بود رو يه تخت يک نفره خوابيده بود . وسطاي شب بود که احساس کردم کسي بالاي سرمه چشمو تا نصفه باز کردم ديدم داداشمه داره از زيره دامنه دختر خالم پاهاشو ديد ميزنه به روي خودم نياوردم بگذريم که اون شب چي شد . من هميشه داخل خونه يا با يه شلوارک سفيد مي گردم يا با يه دامنه کوتاه که دو وجب بيشتر نيست من قدم يک متر و هشتادوشش هستش و هفتادو هشت کيلو وزنمه و باسن نسبتا بزرگي دارم . خلاصه اون روز صبح من شلوارک کرده بودم احساس مي کردم که يک نفر منو زير نظر داره فهميدم که پسر خالمه داداشم منو صدا کرد گفت غير از اين ديگه هيچي نداري بکني پات؟! گفتم براي چي؟ برد منو به طرف آيينه گفت خودتو نگاه کن من تو آيينه نگاه کردم ديدم شورتم معلومه منم شورت تنگ پوشيده بودم رنگش صورتي بود. خلاصه رفتم شلوارک و در آوردم دامنمو پا کردم رفتم تو پذيرايي ديگه جلوي پسر خالم نرفتم که منو بخواد ديد بزنه نشسته بودم داشتم مجله مي خوندم که شوهر خالم با پدرم اومدن مبل روبرويي من نشستن منم اصلا حواسم نبود پاهامو باز کرده بودم و همه چيزم معلوم بود شوهر خالم فکر کرده بود من براي اون باز کردم که اون ببينه خوندنه مجله تموم شد رفتم تو اتاقم که طبقه ي بالا بود ساعت حدود يک بعد از ظهر بود که يکي در اتاق و زد گفتم بفرماييد در باز شد ديدم شوهر خالمه اومد تو اتاق گفت نيو نيو شيطون شدي خونواده خالم منو نيو نيو صدا مي کنن نيو نيو يعني همو نيوشا گفتم منظورتون چيه؟ گفت اي ناقلا منم جلوي آيينه وايساده بودم داشتم لاک ميزدم به ناخنم يهو شوهر خالم اومد جلو دستشو گذاشت لاي پاهام من تعجب کردم هيچي نگفتم .خواستم ببينم خودش خجالت مي کشه يا نه .ديدم نه همينجوري داره به کارش ادامه ميده گفتم ميشه دستتونو برداريد ؟گفتش باشه اگه ناراحتي بر ميدارم رفت نشست رو صندلي به پاهام زل زده بود بلند شد اومد جلو فهميدم باز ميخاد دستشو بذاره لاي پاهام منم پاهامو بستم دستشو که گذاشت ديد من پاهام بستس گفت خودتو لوس نکن ديگه گفتم شرمنده من اينکاره نيستم گفت داري چيکار ميکني ؟گفتم دارم لاک ميزنم همين که گفتم دارم لاک ميزنم لاک از دستم افتاد دولا شدم تا لاک و بدارم اونم فرصت تلبي کردو دستشو اورد جلوتر تند تند داشت مي مالوند منم از خجالت زبونم بند اومده بود نمي دونستم چيکار کنم که يه دفه گفتم نکن ديگه اح. زود دستشو کشيد گفت خوب بابا چرا ميزني . رفت دوباره نشست رو صندلي ازش پرسيدم بقيه کجان که تو با اين همه جرات اومدي اينجا؟ گفتش همه خوابيدن . من سرم تو کاره خودم بود يهو از تو آيينه ديدم لخت شده منم فميدم مي خواد چيکار کنه پاهامو بستم اومد جلو کيرشو گذاشت پشتم گفت پاهاتو باز کن گفتم نه خوشم نمياد پاهاشو انداخت لاي پاهام به زود پاهامو باز کرد گفت من که نمي خوام کاري کنم فقط ميخوام يه کم بمالونم کيرشو عقب جلو ميکرد منم يواش يواش خوشم ميمود دستشو اورد دستم گرفت با اون يکي دستش شورتمو کشيد پايين گفتم اينجوري نه گفت نترس کاري نمي کنم گفتم من کا دارم بايد آرايشمو بکنم ميخوام جيي برم گفت من که جلوتو نگرفتم آرايش کن تا آرايشت تموم بشه منم بس ميکنم همين که يه کم خم شدم که خط لبمو درست کنم گفت همينجوري وايسا منم وايسادم کيرشو گذاشت دمه سوراخه کونم سرش که رفت تو بد جوري دردم گرفت به خودم مي پيچيدم اونم ولم نميکرد هي ميگفت يه لحظس خوب ميشه دردش که آروم شد يکم ديگه فشار داد گفتم دردم مياد گفت شل کن دردت نمياد منم شل کردم يکم فشار داد که نيمي از کيرش رو تو کونم حس کردم اصلا خوشم نيومد چون باره اول بود خيلي درد داشتم منو بغل کرد و کشيد برد کناره تخت و نشست رو تخت منو نشوند رو کيرش منم ردم ميومد اصلا حال نداشتم منو دمر خوابوند خودش هم خوابيد روم تند تند ازم لب مي گرفت و کيرشو از کونم در مياورد و با شدت بيشتر ميکرد تو حدود بيست دقيقه من زيرش بودم کيرشو در آورد و منو بر گردوند کيرشو گذاشت لاي سينه هاي براي اولين بار داشتم لذت ميبردم کيرشو بر داشت و مالوند به کسم و همين که اون ميمالوند من حشري ميشدم که يهو ارضا شدم که آبم همه ريخت بيرون دوباره گذاشت لاي سينه هام آبش اومد ريخت رو سينه هام همينکه آبش اومئد مبايلش زنگ زد بابام بود بهش گفت مرد حسابي معلومه کجايي شوهر خالم با دست پاچگي هي مي گفت الو صدا نمياد بلند تر بگو زود پاشود از روم کيرشو با دامنم پاک کرد پاشد رفت منم پاشدم ديدم خيلي کثيف شدم رفتم حموم يه دوش گرفتم خاستم کاملا خودمو بشورم که يادم اوفتاد شورتو سوتينم رو اتاق مونده رفتم خودمو خشک کردم رفتم اونا رو برداشتم برگشتم تو حموم رفتم زير دوش حس کردم يکي داره ديد ميزنه . (حموممون دو بخشيه يه قسمت توالت و يه قسمت حمومه و يه پرده از وسط اينا رو ز هم جدا کرده ) صابون رو انداختم زمين به بهونه ي صابون رفتم ديدم بعله يکي وايساده منو ديد ميزنه و کيرشو دستش گرفته جق ميزنه نفميدم کيه ولي فکر کردم شوهر خالمه اومده توالت . رفتم دوباره زير دوش خودمو شستم اودم تو رخت کنه حموم که خودمو خشک کنم و لباس بپوشم يهو يکي دستشو انداخت و کسمو مالوند هيچي نگفتم فکر کردو شوهر خالمه . نگو پسر خالمه تو حموم قايم شده بود کيرشو با آب دهنش خيس کرد گذاشت لبه سوراخم فشار داد رفت تو من فکر کرده بودم شوهر خالمه هيچي نمي گفتم فقط آخ و اوخ مي کردم خيلي سريع ميکرد فميدم حشري شده بهش گفتم آبتو نريزي تو گفت باشه ديدم صداش خيلي جوونه تو دلم گفتم شايد حشري شده اينجوري حرف ميزنه خلاصه بعد از ده دقيقه آبش اومد چون حشري بود تمام آبشو ريخت تو کونم ازم لب ميگرف لب گرفتنش که تموم شد برگشتم بهش بگم که چرا آبتو ريختي ديدم پسر خالمه جلوي خودمو گرفتم اگه بهش ميگفتم تويي؟ با چيز ديگه مي فهميد باباش هم با من حال کرده بود . بهش گفتم مگه نگفتم نريز گفت بخدا نمي تونستم جلوي خودو بگيرم منم کونمو شستم و دامنو که کثيف شده بود رو شستم شلوارک و کردم داشتم از حموم ميرفتم بيرون که گفت وايسا کار دارم باهات وايسادم گفتم چيه؟ گفت وقتي اين شلوارکو مي پوشي آدمو حشري مي کني اومد جلو کسکو داشت مي مالمید که دست منو گرفت زد به کيرش کيرش دوباره شق شد ازم تند تند لب ميگرفت و شلوارکمو کشيد پايين و باز کيرشو کرد و حدود بيست دقيقه کرد و باز هم گفتم آبتو نريزيا ولي باز آبشو ريخت بهم گفت مرسي اصلا باورم نميشد به همين سادگي قبول کني . رفتم از حموم بيرون بهم گفت شب دوباره ميام با هم حال کنيم گفتش تو امشب رو تخت يک نفره بخواب منم گفتم باشه. خلاصه شب شد ساعت حدود دو بود که در اتاق باز شد يکي اومد تو اتاق من که ميدونستم قراره پسر خالم بياد تو اتاق رومو کردم به ديوار و يه وري خوابيدم من اون شب يه پتوي کوچيک رو کشيدم کسي که اومده بود تو اتاق اومد زير پتو دامن کرده بودم دامنمو داد بالا شروع کرد به مالوندن لاله گوشم مي خورد خوشم ميومد کيرشو در اورد گذاشت لاي پاهام کير گلفت و درازيي بود تو دلم گفتم کير شوهر خالم که زياد بزرگ نبود و کير پسر خالمم به ابن بزرگي نبود منم که فقط با اين دوتا بودم با کسه ديگه ای سکس نکردم و به خودم گفتم قرار بوده پسر خالم بياد حتما حشري شده اين جوريه شورتمو در آورد و کيرشو گذاشت دمه کسم دمه گوشم گفت اوپني؟ گفتم نه . گفت چه بد شد کيرشو کرد تو کونم گريم داشت در ميومد هي لب ميگرفت ازم حدود نيم ساعت کرد آبش که داشت ميومد منو بر گردوند بطوري که نيم تنه ي بالا فقط برگشت من که از درد چشام بسته بود اونم همينطور چشاش بسته بود آبش که اومد ريخت همونجا شروع کرد لب گرفتن چشامو باز کردم که بهش بگم چرا اين کارو کردي چيزي ديدم که از تعجب شاخ در اوردم دادشم بود منو با دختر خالم اشتباه گرفته بود زود چشامو بستم اون همينطوري داشت لب مي گرفت که ديدم لبشو رو لبم نگه داشته چشامو باز کردم ديدم داره منو نگاه ميکنه هر دومون از خجالت مرديم پاشد لباساشو پوشيد خواست بره گفت بکسي نگيا

نوشته: نیوشا


👍 7
👎 4
225333 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

349707
2012-12-26 20:37:39 +0330 +0330

تقی و نقی و اقدس و زری و پری و فاطی و نیوشا اینا بــــــــــــــا مامانش اینا!!!

این چه اسمیه واسه داستانت گذاشتی آخه؟!!

0 ❤️

349709
2012-12-26 21:13:36 +0330 +0330
NA

بابا تخماتیک جم کن کیر بازیتو دوست داری کرده بشی شماره بده همه بچه ها هستن دیگه این کسشرا چیه ننه نیونیو

0 ❤️

349710
2012-12-26 23:27:44 +0330 +0330

همون 1متر و 86 تا دسته تو کونت والسلام.

0 ❤️

349711
2012-12-27 02:18:25 +0330 +0330
NA

همه اين چيزارو گفتي كه ثابت كني جنده هستي از اول ميتونستي بگي جنده هستم همه هم باور ميكردن ديگه لازم نبود اين همه كسشعر تلاوت كني و وقت ملت رو بگيري جنده خانم

0 ❤️

349712
2012-12-27 03:19:35 +0330 +0330
NA

kose qashangi neveshti ya qashang kos neveshti???

0 ❤️

349713
2012-12-27 03:20:45 +0330 +0330

ازاسم داستانت خوشم نیومدواسه همین نخوندم…ولی ازنظرات دوستان یاد یه جک افتادم…زنه میره پیش یه روان شناس میگه دکترمن همش دوست دارم سکس کنم …دکترمیگه شمابیماری خانم…زنه میگه قربون دستت دکتر لطف کن همینوواسم گواهی کن آخه همه میگن که من جندم

0 ❤️

349714
2012-12-27 05:12:57 +0330 +0330
NA

ادمين داستان كم اوردى دارى تكرارى ميذارى؟
خيلى قديمى بود فكر كنم نويسندش الان خانه سالمندان باشه

0 ❤️

349716
2012-12-27 11:05:27 +0330 +0330
NA

احمقانه ست که ندونی داری با کی سکس میکنی انتظار داری باور کنیم؟ >:)

0 ❤️

349717
2012-12-27 13:48:20 +0330 +0330
NA

ریدی بابا! داستان تکراریه!

0 ❤️

349718
2012-12-27 14:19:35 +0330 +0330
NA

خوبه.من حضوری نمی تونم.با تلفن هم میترسم. با چت هستی؟البته من لیسیدنی و خشن میخوام.خیلی وحشیانه . با فحش و کتک.هستی؟

0 ❤️

349719
2012-12-27 15:14:27 +0330 +0330
NA

ین داستان رو قبلا تو سایت لوتی خونده بودم .یارو اومده اونو کپ زده و فقط اسمش رو عوض کرده

0 ❤️

349720
2012-12-27 16:45:40 +0330 +0330
NA

8} خیلی الکی و افتضاح بود.

0 ❤️

349721
2012-12-27 18:41:17 +0330 +0330
NA

تخمی بود لاشی…

0 ❤️

349722
2012-12-27 19:32:41 +0330 +0330
NA

عاشقتونم اینا این چرندیاتو مینویسن که ببین هنوز ماها این هرز نوشته ها رو تا اخر میخونیم و با نظرات دوستان ظاهرا هم موفق شدن

0 ❤️

349723
2012-12-27 20:06:55 +0330 +0330
NA

کیری من همین داستانو تو لوتی و آویزون دات کام خوندم.لاشی برو کس نگو… کونت میذارما…

0 ❤️

349724
2012-12-28 10:00:37 +0330 +0330
NA

<:P tekrari booddddddd

0 ❤️

349725
2012-12-28 12:39:35 +0330 +0330
NA

توف تو کونت دروغگو!!!

0 ❤️

349727
2012-12-28 16:02:43 +0330 +0330
NA

نويسنده شديدأ پسر است.

0 ❤️

349728
2012-12-28 20:56:57 +0330 +0330
NA

بروجمع کن کس وکونت رو…داستان تکراری مینویسی فکر می کنی ما گاگولیم.اون موقع میرن خر ازقبرس میارن

0 ❤️

349729
2012-12-29 08:20:41 +0330 +0330
NA

توهم به همه دادی که!من جای داداشت میشدم که حلق آویزت میکردم…غیرت تعطیل!!!اه اه اه اه

0 ❤️

349730
2013-02-24 05:38:37 +0330 +0330
NA

یکی از معدود داستان هایی که تا آخر خوندم :-D

طنز باحالی بود!!

0 ❤️

349731
2015-04-22 19:30:45 +0430 +0430
NA

بابات تورانکرد احیانا

0 ❤️

700826
2018-07-09 15:40:01 +0430 +0430
NA

فقط به من و خواجه حافظ شیرازی ندادی دیگه…
عجب جنده ای…

0 ❤️

709930
2018-08-12 13:15:12 +0430 +0430

فقط تو داستان این دخترها هستند

0 ❤️