سلام
من ۲۲ سالمه و نامزدم ۲۵ سالشه
تقریبا چهار سال از آشناییمون میگذره
۳ سال دوست بودیم و عاشقی کردیم و بعد از اون تصمیم به ازدواج گرفتیم
تعداد روابط جنسیمون خیلی زیاد بوده ؛ به همین خاطر نمیتونم تاریخ دقیقی از این سکسمون بگم …
این داستان فانتزی نیست و واقعا برامون اتفاق افتاده
من و فرزاد تقریبا هر روز همو میبینیم ، حداقل هفته ای ی بار میریم سفره خونه … گاهی با دوستانمون و گاهی هم دو تایی …
اون شب فقط خودمون بودیم …
زمستون بود …
;هوای پارک جنگلی اصولا خیلیی سرده… سفره خونه وسط پارک واقع شده و آلاچیقای چوبی دور تا دور جوی های آب و فواره ها قرار گرفته اند
دور آلاچیقا چوبیه به صورتیکه کمی از فضای داخل رو میپوشونه …
وقتی هم که هوا سرد میشه اطراف آلاچیق رو با پلاستیک کلفت میپوشونن که گرم بشه …
پلاستیک ها اونقدر کثیف هستند که چیزی از بیرون دیده نمیشه…
تقریبا اویل رابطمون بود
اولش فقط شوخی و شیطنت بود
رو پای فرزاد نشسته بودمو میبوسیدمش
کم کم بزرگ شدن کیرشو حس کردم
توی چشماش نگاه کردمو خندیدم
یادم نیست کدوممون پیشنهاد شیطنت بیشترو داد
فقط میدونم همونجوری که روی پاهاش نشسته بودم شلوارمو کشید پایین
اونقدر هوا سرد بود ک هیچکدوممون لخت نشدیم
فقط شلوارامون تا زانو پایین بود
فرزاد به پشتی تکیه داده بود و دستش دور کمرم بود
منم روی پاهاش نشسته بودم
همو میبوسیدیم
چند تا تلمبه ی کوتاه زدم
که طاقتش تموم شد و بهم گفت رو زانوهام بشینم
باسنشو جمع کرد و شروع کرد به تلمبه زدن
چند دیقه بعد اروم شد
( همیشه وسط سکسمون به اوج که میرسه کیرشو درمیاره
چون دلش نمیخواد انقدر زود تموم بشه )
یکم خودشو کشید بالاتر
دستش رفت سمت کسم
کسمو میمالید
تو همون حالت حس میکردم کیرشو … خیلی ملایم توی کسم نبض میزد
دوباره تلمبه زدنش شروع شد و کم کم سرعت گرفت
وسطای سکسمون همو میبوسیدیم و گاهی سرم روی گردنش قرار میگرفت و گردنای همو میبوسیدیم
به خاطر سردی هوا با سینه هام کاری نداشت اما از روی لباس میمالیدشون
با همین پوزیشن ادامه دادیم تا ارضا شدیم
شاید اون شب لذت سکسمون خیلی زیاد نبود
به خاطر شرایط و راحت نبودنمون و اینکه نتونستیم تو چند پوزیشن سکس داشته باشیم
اما بدون شک یکی از جالب ترین سکسامون بوده که هیچوقت از یادم نمیره…
خدارو شکر خیلی همو دوس داریم و از سکسمون لذت میبریم
امیدوارم همه مردم سرزمینم روزی عاشق بشن … ازدواج کنند ، از همسرشون لذت ببرن و پایبند به زندگیشون بمونن.
نوشته: Sara.ksh
گلم مام سفره خونه زیاد رفتیم یه زمان پاتقمون بود فرحزاد و باغای اطرافش آلاچیغو پلاستیک دورشم کم ندیدیم ولی دیگه کویت نی که بشه شلوارو تا زانو داد پایین !
مخصوصا اگه جفت باشین که همیشه چنتا چش داره از اینور اونور میپادتون اونا کونشون درد میکنه واس آتو گرفتن ا کفترا و کفتربازا ;)
چیزی که گفتی ا نظر ما اینجوری امکان نداشت اگه بمال بمال بود باز قابل باورتر میشد
انصافاً شماها بچه كجايين؟ :/
فكر كنم من كشورُ اشتباهي اومدم : ))
دختر پسر قطب جنوبم باشن يكي پيدا ميشه چوب تو فلانشون كنه،چطوري تو همچين جايي سكس كامل داشتين؟! :/
صد و بیست خط درمورده سفره خونه گفتی, دو خط درمورده سکستون.
خوب همون اول یک کلمه میگفتی سفره خونه چیتگر, ما خودمون میفهمیدیمو یه ساعت نه خودتو خسته میکردی با نوشتن,نه ما رو با خوندن
سلام. اول فوندانسیون اون آلاچیق تو کونت که سرو صدا نکرد. دوم اونجا هیچ کسکشی نیود بهتون سرنزنه که چیزی میخواین یا نه؟
خیلی زشته شعور بقیه و زیر سوال میبرین.
دوست عزیز هیچ کاری به هیچ کجاش ندارم ، اگه حال کردی نوش جونت گوشت بشه به رونت…
فقط یه سئوال : مگه میشه پلاستیک دور یه آلاچیق که توش اغذیه ی رو باز سرو میشه رو بذارن کثیف بمونه ؟ اینطور که مشتریا رو میپرون ه ، از اون گذشته بهداشت و ارگانهای وابسته مدیریت اونجا رو تَلَکه میکنن و دودمانش رو به فاک میدن…
دوستان ایراد تخمی نگیرید، واقعا دور الاچیق ها پلاستیک میکشن، بارون هم بیاد کلا کثیف میشه هرچند مدام گارسون ها اونجا پرسه میزنن، در حد لب بازی و مالوندن تو الاچیق ها داشتم، ولی سکس نه…
بابا حالا اومد يه كسشري تفت بده ديگه زخميش نكنين
داستان چرتي بود، فقط همون سه خط آخر با ارزش بود.
بنام خدا
قربانعلی دری نجف آبادی هستم،نظر من درباره این داستان اینه که صحنه مالش بویژه بکن بکنش کم بود از مسؤل مربوطه تقاضای رسیدگی دارم.
یعنی شما پدر و مادر ندارید…
خونه ندارید…
خانواده شما مسافرت نمیرن…
خونه خالی گیر نمیارید…
لعنتی ها پاشید بیایید خونه ما… من میرم بیرون…اینقدر سرما اذیتتون نکنه
خوشبحالتون اگه تو زندگیتون کسی رو دارید که جلوش میتونید با خیال راحت خودتون باشید.
عشقتون پایدار
عالی بود
خوشم اومد…آفرین…منم شدیدا طرفدار سکسای یهویی و هیجانیم…مخصوصا جایی باشه که استرس داشته باشی یکی بیاد
ﺍﻳﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﻴﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻫﺎﺕ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻛﻴﺮﻱ ﺭﻭ ﻣﺨﻢ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﻲ ﭼﻮﻥ ﻛﺴﻜﻴﺶ ﺑﺎﺯﻱ ﻧﺒﻮﺩ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺖ ﻻﻳﻚ