من و زن‌عمو سارا

1397/11/01

سلام به همه،
دوستان این ماجرایی که براتون تعریف میکنم اصلا داستان سرایی و تخیلی نیست بلکه یک واقعیتی هست که در زندگی من اتفاق افتاد و الانم هیچ افتخاری به این موضوع نمیکنم! بلکه کمی پشیمانم هستم و بعضی وقتا باخودم میگم کاش همشیه تو ذهنم میموند و واقعی نمیشد که اونطوری شاید شیرینیش بیشتر بود.
بخاطر حفظ و رعایت برخی نکات از اسامی مستعار استفاده میکنم…

اسم من سینا ست یه پسر معمولی نه مثل بعضی دوستان جوری از خودشون تعریف میکنن که طرف فکر میکنه یارو جاستین بیبره!! قدم 177 وزنم 63 کیلو و تقریبا لاغراندامم با قیافه خیلی ساده و عادی. راستش من دوتا زن عمو دارم یادمه از وقتی که وارد سن بلوغ شدم و با مسائل جنسی آشنا شدم طبق گفته یکی از دوستام که از جق زدن تعریف میکرد و میگفت خیلی لذت بخشه یه حس جالبی داره منم شروع کردم. اون اوایل خب 14 یا 15 سالم بیشتر نبود وهمیشه موقع جق زدن نمیدونم چرا ولی قیافه زن عمو بزرگم میومد تو ذهنم و منم برا خودم مجسمش میکردم بعد چن دیقه یکی دو قطره کوچیک آب از کیرم میومد و ارضا میشدم. گذشت و
گذشت من همیشه به عشق زن عموم جق میزدم و تو فکرش بودم یا بعضی وقتا دیدش میزدم. یادمه یه بار خونشون بودم زن عموم داشت تو باغچه حیاطشون پای گلهارو درست میکرد یه لباس یقه باز تنش بود وقتی خم میشد سینه هاشو قشنگ میدیدم تو اون لحظه یهو کیرم بلند شد و برای اینکه تابلو نشه اونجارو ترک کردم. خلاصه من همیشه دوست داشتم زن عموم رو برای یبارم که شده بکنم ولی خب مگه به این آسونی ها میشه یه نفرو کرد.
اون سالها کم‌کم گذشت و بزرگتر میشدم که دیگه این فکر یجورایی از سرم پرید و بیخیال زن عموم شدم تاوقتی که 21 سالم شد. یه روز که خونه بابابزرگم بودم یه صحنه‌ای دیدم که دوباره اون فکرا میومد تو سرم و کاش میشد الان یه سکس بکنم و اینا… ولی این بار با زن عمو کوچیکم!!! که تقریبا 29 یا 30 سالشه. از این زن عموم بگم براتون که خاطره من با ایشون هست!
یه خانوم تقریبا قد کوتاه البته ن زیاد. شاید بین 160 تا 165. وزنشم نمیدونم والا. پوست سفید و بدن کاملا معمولی و نه خیلی خوشگل و نه زشت. آخه بعضی دوستان جوری تعریف میکنن آدم فکر میکنه با یه پورن استار طرفه! اسمشم ساراست.
عموم و زن عموم یه بچه 5 ساله دارن و تو خونه پدربزرگم زندگی میکنن و یه اتاق دارن برا خودشون. راستش چون عموم کار درست حسابی نداره دیگه نتونسته خونه جم و جور کنه. من دوتا عمه دارم که شوهر نکردن و اونام پیش بابابزرگم زندگی میکنن مادر بزرگمم به رحمت خدا رفته. خب فاصله نگیریم از موضوع. اون روز زن عموم یه شال سرش بود که وقتی سرشو پایین میگرفت پشت گردنش و اون حوالی معلوم بود و من اتفاقی دیدم که وایییی چه پوست سفیدی داره که یهو راست کردم. از اون روز به بعد تمام فکرو ذکرم شد این یکی زن عموم! و به هر بهونه ای بود سعی میکردم دیدش بزنم.
ما تو یه شهر کوچیک زندگی میکردیم جوری که از این سر شهر تا اون سرش پیاده یه رب بیشتر راه نبود. بابابزرگم از قدیم مغازه داره و نزدیک خونشونه. همیشه صبح تا ظهر و بعدظهر تا شب مغازست. منم همیشه عادت داشتم وقتی از خونه میزدم بیرون حتما یه سر به خونه بابابزرگم میزدم و با همشون حتی زن عموم راحت بودم. یه روز مثل همیشه بیرون بودم یه سر رفتم اونجا دیدم هیشکی خونه نیست اومدم دم مغازه به بابابزرگم گفتم عمه اینا کجان که گفت رفتن خرید و عمو اینام رفتن خونه بابای زن عموت تا شب نمیان. تا اینو گفت یه فکری زد به سرم به بابابزرگ وگفتم کلید خونه رو بده من یه کاری دارم عمه برا
ی مادرم یه امانتی گذاشته برم وردارم که کلیدو دادو رفتم تو خونه کلی استرس داشتم یه بار همه خونه رو چک کردم که کسی نباشه و خیالم راحت شد آروم رفتم سر کمد لباسای زن عموم. اولین کشو رو باز کردم روسری و شال و اینا بود کشو بعدیو باز کردم وااااای چی میدیم لباس زیراش بود چن تا سوتین و شرت از رنگهای مختلف طاقت نیاوردم شروع کردم بو کردنشون وبوسیدنشون کیرم داشت منفجر میشد با خودم میگفتم همین یه بار همچین فرصتی گیرم اومد بزار استفاده کنم یجورایی شهوت جلو عقل وفکرمو گرفته بود. یکی از شرتای زن عموم رو گرفتم شروع کردم باهاش جق زدن و تو ذهنم تصورش میکردم که این شورت پ
اشه و دارم میکنمش که یهو آبم اومد و همشو ریختم رو شورتش. آخخخخخ تازه فهمیدم چه غلطی کردم. الان چیکار کنم با این شورت خیس که بوش هم میاد نه میشه شستش گذاشت سرجاش. اگه میشستم خشک نمیشد. از طرفیم هر لحظه امکان داشت عمه هام برگردن. که یهو با خودم گفتم هرچه بادا باد همونجور که آب کیرم روش بود تاش کردم گذاشتمش اون ته کشو زیر بقیه لباسا که جلو چشمش نباشه تا بعدا خودش خشک میشه. اینکارو کردم سریع اومدم بیرون از خونه کلیدو دادم به بابابزرگم و رفتم خونه. تا یه هفته استرس داشتم نکنه سارا فهمیده باشه و… ولی خب اوضاع آروم بود بخیر گذشت!
حالا میخوام ماجرای اصلی رو براتون بگم که همین یه سال پیش اتفاق افتاد. من الان 23 سالمه این اتفاق مال تابستان 96 هست که 22 سالم بود
عمه هام معمولا چن وقت یه بار یه سر به ما میزنن و میان خونمون تا غروب میمونن. اون روز من تو خیابون بودم طبق معمول گفتم یه سر به عمه هام بزنم که رفتم اونجا ولی دیدم زن عمو تنها خونه‌ست. ازش پرسیدم بقیه کجان؟ گفت والا رفتن خونه شما النازم(دخترعموم) باهاشون رفته مگه تو خونه نبودی ؟که گفتم نه من بیرون پیش دوستام بودم. پدربزرگ هم طبق معمول مغازه بود و عمومم بیرون دنبال کار و زندگی. یه چن دقیقه نشستم ک یهو بلند شدم بیام بیرون که سارا گفت کجا حالا؟ همین الان اومدی! گفتم: ممنون دیگه برم خونه. گفت: حالا یه کم بمون منم تنهام حوصلم سر میره. بشین الان چایی درست میکنم م
یارم.
گفتم باشه نشستم اونم روبروم رو مبل اون یکی مبل نشسته بود که شروع کردیم با هم گپ زدن. از همین حرفای معمولی و اینا.
یعنی خدایی اون لحظه من اصلا فکر بدی تو ذهنم نبود که مثلا الان تنهاییم و… همینطور عادی حرف میزدیم.
زن عموم گفت راستی سینا صبح عموت رفته بود تا اورژانس بیمارستان آخه دیشب گلوش درد میکرد وقتی برگشت گفت یه دعوایی تو بیمارستان شده که نگو! پلیس اومده بود و خلاصه یه وضعی. تو خبر نداری؟؟
منم گفتم واقعا؟؟ نوالا خبر ندارم آخه چرا؟ دعوا سر چی؟ اصلا کیا بودن؟
گفت: راستش منم نمیدونم دقیق ولی اینطور که عموت شنیده بود ظاهرا تو یکی از اتاقهای بیمارستان دوتا از پرستارا(یه دختر و پسر) باهم بودن و دوربین مداربسته داشته اونجا. بعدش فکر کنم یکی از عوامل بیمارستان با پسره مشکل داشته این فیلمم ازشون دیده. درواقع یه آتو ازش گرفته و فیلمو برای خانواده دختره فرستاده. اونام دسته جمعی ریختن بیمارستان و تا میخورده پسره رو آش و لاش کردن!
این حرفارو که گفت یه جوری شدم! باز اون احساس شهوته اومد سراغم به اطرافم نگاه کردم دیدم وااای من با زن عمو سارا که همیشه دوست داشتم باهاش بخوابم تو خونه تنهاییم!!!
البته اون کاملا این حرفارو عادی میزد و اصلا قصدو غرضی نداشت. این من بودم افکار منفی داشتم.
که یهو گفتم خب لابد تو اتاق یه کاری کردن وگرنه خانواده دختره مگه مرض داشتن بریزن سر پسر بیچاره و داغونش کنن. گفتم لابد همو بوس کردن یا… نمیدونم شاید یه کار دیگه کرده باشن!!
زن عموم یه خنده ریز کرد و گفت چی بگم والا؟ شاید!
البته من این حرفارو از عمد میگفتم تا ببینم عکس العملش چیه؟
دیگه حرفی نزدیم بعدش بلند شد گفت چایی دم کشیده دیگه رفت دوتا اورد خوردیم. منم داشتم فرصت رو از دست میدادم که نکنه دیگه از اون بحث خارج بشیم! اگه امروز کاری نکنم دیگه معلوم نیست کی دوباره من با سارا اینجور تنها شم و یه همچین بحثی پیش بیادو…
گفتم عجب روزگاری شده تو این شهر کوچیک ما که همه همدیگرو تقریبا میشناسن هم این اتفاقها میوفته! اونم خندید و گفت آره ولا.
بعد چن لحظه با لبخند گفتم خب جوون بود لابد داغ کردن نفهمیدن چی شده و از دستشون در رفته که سارا زد زیر خنده و گفت: ای ناقلا نکنه تو هم دوست دختر داری؟ گفتم ن بابا کلا میگم. خب یه حس و نیازه همه دارن دیگه.
گفت خب آره ولی اونا از دستشون در رفته و حواسشون به دوربینها نبوده خخخخخ
وقتی اینهارو میگفت قلبم داشت تند تند میزد باورم نمیشد الان با زن عمو دارم این حرفارو میزنیم.
یهو فکری زد به سرم گفتم گفتم بزار یه دروغ بگم ببینم چی میشه. عکس العملش چیه؟
گفتم: اتفاقا من با چندتا از دوستام یه گروه داریم تلگرام بعضی وقتا از این فیلمهای اونجوری میزارن.و …
گفت: واقعا؟؟ فکر نمیکردم تو هم اهل این چیزا باشی
گفتم بابا تو این دوره زمونه با این همه گوشی و فضای مجازی دیگه همه این چیزارو میبینن. گفت آره راس میگی همینطوره. بعدش یه چیزی گفت که برق از کلم پرید!!!
گفت اتفاقا عموت یه رم برای گوشیم گرفته چن تا فیلم از اونا ریخته روش بعضی وقتا که الناز خوابه میزاره رو گوشی و نگاه میکنیم!
من زدم زیر خنده گفتم جدی میگی؟؟ اصلا به عمو نمیاد اینکارا. گفت آره آدما خیلی کارا بهشون نمیاد.
یه چن لحظه ساکت شدیم که یهو گفتم: زن عمو؟ گفت جانم؟
گفتم راستش یه مدته من تو گروه دوستام هرچی میفرست گن حوصله ندارم دانلود کنم. الان هوس کردم ببینم میشه از اون فیلهما که گفتی نشونم بدی؟
یه کمی من ومن کرد و گفت باشه بیا. رفتم دنبالش تو اتاق دس کرد تر کشو رمو درآورد گفت از رو گوشی همیشه درش میارم چون الناز بعضی وقتا گوشیو بهم میریزه اونارو نبینه!
من تو آسمونا بودم اصلا باورم نمیشد این منم که دارم با زن عموم در مورد این چیزا حرف میزنم و میخواد بهم فیلم سکسی نشون بده!
خلاصه رم رو انداخت رو گوشی و دادش دستم و گفت برو تو گالری یه پوشه مال مموری هست اونجان و هودش از اتاق رفت بیرون. همین که رفت خورد تو ذوقم بهش گفتم خودت نگاه نمیکنی؟؟؟
خندید گفت: نه من الان دوس ندارم میترسمم شیطان گولت بزنه!!!خخخخ
رفت بیرون منم نشستم چنتا فیلمارو دیدم حدود بیستایی بودن یه 10 12 تا هول هولکی دیدم از اتاق رفتم بیرون دیدم نشسته رو مبل
گفتم ممنون نگاه کردم. یه لبخندی بهم زد گفت اون یارو دو نفره ررگو هم دیدی؟ گفتم نه کدوم میگی گوشیو گرفت نشستم پیشش یکی از فیلمهارو باز کرد دیدم دوتا مردن یه زنه رو میکنن گفتم نه اینو ندیدم همشونو نگاه نکردم آخه.
یه لحظه توجه کردم موقعی که داشت فیلم پخش میشد زن عموم صفحه گوشی رو نگاه نمیکه همش اطرافو نگاه میکنه گفتم زن عمو چرا نگاش نمیکنی گفت: آخه الان دوس ندارم یجوری میشم!
فهمیدم منظورش اینه شهوتی میشه!
خلاصه تموم شد و رمو درآورد دوباره گذاشتش تو کشو.
برگشت اومد پیشم بهم گفت:
سینا این چیزها بین خودمون بمونه یه وقت جایی تعریف نکنی!!! گفتم مگه خرم جایی بگم خیالت راحت راحت بین خودمون. گفت مرسی فقط این فیلمها خیلی وقته رو رم هست و تکراری شدن اگه میتونی یه چندتا خوب برام دانلود کن بیار.
منم با این حرفش کلی ذوق کردم و گفتم باشه!
دیگه هر لحظه امکان داشت عمه اینا برگردن منم خودمو جمو جور کردم خدافظی کردمو از خونه اومدم بیرون.
از اون روز به بعد رابطه منو زن عموم بیشتر باهم صمیمی شد مثلا به هم پیام میدادیم جک میفرستادیم و اینا. قبلا شاید سالی یه بار موقع عید یه پیامک تبریک عید باهم رد و بدل میکردیم ولی از اون روز به بعد مثلا بعضی وقتا پیام میداد سینا کجایی؟ میتونی برام خرید کنی؟ یا هرچی…
خلاصه چن روز بعد پیام داد فیلم برام گیر آوردی؟
منم گفتم آره عصری میام اونجا برات میفرستم. سریع زنگ زدم به دوستم یه چندتا فیلم سکسی خوب و رمانتیک ازش گرفتم ریختم رو گوشیم و آماده ارسال.
عصر شد دیگه از خونه زدم بیرون برم خونه بابابزرگم تو راه همش تو فکر زن عمو بودم وای یعنی میشه یه روزی… خلاصه تو دلم عروسی بود!
رسیدم اونجا رفتم تو حیاط که دیدم عمه هام بیرون نشستن و دارن باهم حرف میزنن.
سلام کردم و به بهونه آب خوردن رفتم تو خونه که زن عمو رو دیدم به اونم سلام کردم و گفتم فیلمارو آوردم اونم سریع گوشیش رو درآورد گفت بفرست منم از طریق شیریت براش ارسالشون کردم و زود اومدم بیرون تو حیاط پیش عمه ها تا تابلو نشه!
بعد چن دقیقه زن عمو اومد صدام کرد: سینا؟
گفتم جانم؟ گفت: باز الناز گوشیمو دستکاری کرده برنامه‌هاش ریخته به هم بی‌زحمت بیا درستش کن!
منم میدونستم داره الکی میگه دوباره رفتم تو گفتم چی شده؟ که گفت این فیلمها که فرستادی رو حافظه گوشیه و بلد نیست چجوری انتقال بده رو رم.
منم رمشو گذاشتم رو گوشی و براش انتقال دادم!
دیدم فرصت مناسبه گفتم: نمیخوای نگاهشون کنی؟ که گفت الان که وقتش نیست هرلحظه ممکنه عمت بیاد تو!
گفتم نترس حواسمون به در ورودی هست صدای گوشی رو هم کامل قطع کردم و یکی از فیلمارو پخش کردم!
دقیقا کنار هم نشسته بودیم جوری که بازو و شونه هامون به چسبیده بود یه دو سه دیقه فیلم رو باهم میدیدیم که متوجه شدم ریتم نفساش داره عوض میشه و تند تند نفس میزد! فهمیدم حشری شده و تو دلم خوشحال بودم
خودمم راست کرده بودم… داشتم به این فکر میکردم الان باید چیکار کنم چجوری بهش بگم دوس دارم باهات باشم و اینا… که یهو گفتم ای بابا… گفت چیه؟
گفتم هیچی باز این بی جنبه بازی درآورد(با سر اشاره به کیرم میکردم)
خندید گفت: خب طبیعیه مردا تو همچین وضعیتی اونجاشون بلند میشه!
منم به حرفش خندیدم. دیگه فیلمه داشت تموم میشد مرد همین که ارضا شد آبشو ریخت رو کمر زنه!
گفتم: واااای من عاشق این صحنه‌م که وقت ارضا شدن آب رو بریزی رو کمر طرف( واقعا هم این صحنه رو دوست داشتم)
سارا گفت آره خوبه اینجوری و بلند شد گفت من دیگه میرم بیرون تو هم اونجات آروم شد بیا
خلاصه بعد چند دقیقه منم رفتم بیرون اصلا انگار نه انگار چیزی شده عادی رفتار میکردیم. اون روز هم اونجوری گذشت و باز من هیچ غلطی نکرده بودم
ولی از طرفیم خوشحال بودم و میدونستم خیلی احتمال داره زن عمو سارا رو بکنم چون واقعا اگه اونم نمیخواست هیچ وقت حاضر نمیشد با من اینقدر راحت باشه و فیلم سکسی باهام نگاه کنه!!
حدود یه هفته ده روز از اون ماجرا میگذشت یه شب حدودای ساعت ده بود یه اس برا گوشیم اومد بازش کردم دیدم یه پیام عاشقانه‌ست!!!
زن عموم بود…
یعنی تا اون شب اصلا سابقه نداشت من و سارا همچین پیامی رو بهم بدیم. فوق فوقش یه جک یا حرف زدنای روزمره!
با خودم گفتم سینا این سارا خانوم هم دلش میخواد… وگرنه چه دلیلی داره پیام عاشقانه بده؟
خلاصه زدم تو گوگل چن تا پیام احساسی و اینا کپی کردم براش فرستادم اونم هی جوابمو میداد. حدود هفت هشتا پیام عاشقانه که رد و بدل کردیم دیگه تا نیم ساعت خبری ازش نبود. منم دیگه گفتم لابد خوابیده و بیخیال شدم که تو همین لحظه یه اس دیگه اومد!
بازش کردم یه پیامک سوالی بود
دقیق یادم نیس ولی تقریبا یه همچین چیزی بود که :
اگه قرار باشه منو ببوسی کدوم رو انتخاب میکنی؟؟
1 بوس پیشانی: احساس آرامش کردن باتو
2 بوس صورت: احساس دوست داشتن
3بوس گردن.: احساس نیاز کردن
4بوس لب: احساس عشق و دوست داشتن و…
5بوس …
6بوس…

دیگه بقیه‌ش یادم نیست!
مونده بودم چی جواب بدم
میخواستم بوس گردن احساس نیاز رو براش بفرستم ولی فکر کردم که زیاده رویه!
خلاصه بوس صورت رو براش فرستادم یعنی دوست دارم!
گفتم تو چی؟؟
اونم نوشت بوس پیشانی!

خلاصه چن تا پیام دیگه به هم دادیم و شب خیر گفتیم و خوابیدیم!
هم من هم اون میدونستیم خواسته‌مون چیه ولی هیچکدوم جرأت گفتنش رو نداشتیم! شاید از خجالت و شرممون بود!

خلاصه فردا صبحش طبق معمول زدم بیرون و رفتم سمت خونه بابابزرگم که شانس من زن عمو خونه نبود. ظاهرا با عموم رفته بودن بازار.
عمم بهم گفت: سینا جان امروز خونه‌این مامان اینا جایی نمیرن؟ گفتم فکر نکنم واسه چی؟ که گفت شاید عصری اومدیم اونجا !
همینو که گفت انگار تو دلم خالی شد !
با خودم گفتم سینا دیگه از این بهتر فرصت گیرت نمیاد
اومدم خونه رفتم حموم موهای کیرمو زدمو خودمو تر تمیز کردم.
حدودای ساعت 1 به زن عموم پیامک زدم صبح اونجا بودم عمه گفت شاید عصر بیان خونه ما اگه میتونی تو نیا !!!
جواب داد چرا؟ گفتم آخه یه فیلم عالی گیر آوردم اگه دوس داری بیارم باهم ببینیم!
هر دومون میدونستیم فیلم بهانه‌ست! ولی خب خجالت میکشیدیم مستقیم چیزی بروز بدیم
گفت باشه سعی میکنم النازم باهاشون بفرستم. گفتم عالیه و فعلا خدافظ

حدودای ساعت چهار بود من همچمان منتظر بودم عمه ها بیان ولی خبری نشد!
دیگه نا امید شده بودم با اعصاب خراب از خونه زدم بیرن که تو کوچه دیدم دوتا عمم و الناز کوچولو دارن از روبرو میان. همون لحظه میخواستم سکته بزنم از خوشحالی!
خلاصه باهاشون سلام کردمو گفتم من با دوستام قرار دارم و باید برم شما برید تو هنه خونه‌ن!
راه افتادم سمت خونه بابابزرگ سر راه یه 5 دقیقه تو مغازه پیش بابابزوگ موندم که یه اس اومد نوشته بود:
سینا عموت الان خونه یه بیست دقیقه دیگه میره بیرون اس زدم بیا.

منو نگو تو دلم هم عروسی بود هم استرس بود اصلا یه حال عجیب داشتم
شاید کسایی که تو این شرایط قرار گرفتن بفهمن چی دارم میگم!

خلاصه من یه نیم ساعت همونجا پیش بابابزرگ موندم که عموم رو دیدم از خونه اومد بیرون و رفت. یه پنج دقیقه بعدش اس اومد: بیا منتظرم…
واااای چه استرسی داشتم او لحظات. نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیوفته! با خودم میگفتم سینا یعنی امروز به آرزوت میرسی؟ یا بازم هیچ غلطی نمیکنی!

رفتم تو خونه و سلام و احوال پرسی کردم و نشستم رو مبل دونفره!(البته از قصد)
زن عمو هم رو اون یکی مبل نشست و ساکت بودیم که خودش گفت: خب فیلمت کو؟ اینقد ازش تعریف میکردی
گفتم بیا بشین اینجا تا ببینیم. اومد کنارم نشست بازم مثل دفعه قبل به هم چسبیده بودیم و فیلمو میدیدیم!

انصافا فیلم سکسی قشنگی بود

یه چند دقیقه گذشت بازم متوجه تغییر ریتم نفساش شدم! شهوتی شده بود، منم همینطور!
ولی تخم نداشتم کاری کنم…!
من تعجب میکنم از بعضی دوستان که میگن فوری گرفتمشو لباشو میخوردم و سینه‌هاشو چنگ میزدم و…

من با اینکه انقد با زن عموم راحت شده بودم که فیلم سکسی باهم میدیم ولی اون لحظه حتی جرأت دست زدن بهش رو هم نداشتم!
همینطور که داشتیم نگاه میکردیم یه دفعه روشو کرد طرف من و سرشو آورد جلو و پیشونیم رو بوسید…
منم دیگه داشتم از حشر میمردم دلو زدم به دریا یه بوس از لپش کردم…
دیگه تقریبا یخ بینمون شکست و رومون تو هم باز شد! یه چندتا بوس دیگه از هم کردیم که کم‌کم شروع شد به لب گرفتن!
تو همین لحظه آروم دستمو بردم روسینه‌ش یه خورده فشارش دادم که نفسای سارا تندتر و تندتر میشد. منو که نگو!! اصلا تو حال خودم نبودم یعنی باور نمیکردم که این منم الان دارم زن عموم رو بوس میکنمو سینه‌ش رو میمالم!
کسایی که برای اولین بار تجربه همچین کاریو کردن میدونن چی میگم!
خلاصه همونطور که داشتیم باهم ور میرفتیم دستمو از رو شلوار راحتی که پاش بود رو کسش میکشیدم… وااااای اولین بارم بود دستم به کس یه زن میخورد خیلی داغ بود. آروم دستمو بردم تو، شرت پاش نبود میکشیدم رو کسش خیس خیس بود.
اونم آروم کیرمو که عین چوب شده بود میمالید دیگه داشتم میمردم گفتم از رو مبل بیایم پایین. اومدیم رو زمین خوابوندمش و خودمو انداختم روش شرو کردم لب گرفتن و گردنشو میخوردم خیلی داشت حال میکرد همه‌ش آه و اوه و… یه تونیک تا بالای زانو تنش بود با شلوار راحتی.
از روش بلند شدم که شلوارشو دربیارم… ممانعت میکرد نمیذاشت. نه که نخواد یه جورایی معلوم بود خجالت میکشه که کسشو ببینم. منم بهش میگفتم بابا ما که تا اینجا اومدیم بزار ببینم خب دوس دارم و این حرفا…خلاصه هر جور شده از پاش دراوردمش تونیکشم دادم بالا تا بالای سینه‌هاش. همون جور که به پشت دراز کشیده بود پاهاشو از هم باز کردم…
وااااااای بالاخره کس زن عمو سارا رو دیدم…!
یه کس کاملا معمولی با یه کم مو که اصلا مهم نبود. یه خورده نگاش کردم دس میکشیدم رو کسش که باز آه و اوهش بلند شد کم‌کم انگشت وسطیم رو کردم توش خییییلی داغ و لیز بود
راستش من اولین بارم بود کی از نزدیک میدیدم و میخواستم هرچی از تو فیلما یاد گرفتم عملی کنم. برای همین سرمو برد جلو و زبونمو کشیدم رو کسش که یه دفعه گفت سینا نکن کثیفه خوب نیست!
گفتم نه بابا خیلیم خوبه که خندیدو چشاشو بستو لبشو گاز میگرفت
حدود یکی دو دقیقه کسشو لیس میزدم. مزه و بوی خاصی میداد ولی برام مهم نبود چون بار اولم بود میخواستم هرجور که شده امتحان کنم.
سرمو از رو کسش بلند کردم و دوباره خودمو کشیدم روشو گردشنو میخوردم. من هنوز لباسام تنم بود که سارا گفت:
سینا خودتو با لباس نمال بین پاهام الان خیست میکنه کثیف میشی.
اینو که گفت تو همون حالتی که روش خوابیده بودم با دست راستم شلوارو شرتمو باهم از پام کشیدم پایین وبا کمک پاهام درشون آوردم. تو این لحظه بود که زن عمو هم کیر منو دید… بهش گفتم تو چی؟ نمیخوریش؟ که گفت نه بدم میاد و چندشم میشه! دیگه اصرار نکردم
تو اون حالت طاق باز که بین پاهاش بودم کیرمو با دست راستم گرفتمو آروم چن بار میکشیدم رو کسش که سر کیرم خیس شد با یه فشار نرم هولش دادم تو… واااااااااای همین که رفت تو یه آه خفیف کشید که فوری لبم گذاشتم رولبش و شروع کردم تلمبه زدن یواش یواش، اولین بارم کیرم یه همچین جای نرم و گرم و لیزی قرار میگرفت. زن عمو گفت تندتر بکن سینا تندتر…همش آخ و اوخ میکرد.
یه چن تا تلمبه زدم نمیخواستم زود ارضا بشم گفتم حالتو عوض کنیم بلند شدم از روش. این بار من دراز کشیدم سارا اومد رو من سوراخ کسشو رو کیرم تنظیم کرد و نشست روش منم دوباره شرو کردم تلمبه زدن ولی چون اولین بارم بود که همچین پوزیشنی رو تمرین میکردم هربار کیرم از کوسش سر میخورد بیرون! گفتم اینجوری خوب نیس باز بلند شدم اونم خودش چهار دست و پا وایساد(حالت داگی) من رفتم پشتش بین پاهاش کیرم گذاشتم رو سوراخ کسش و دادم توو عقب جلو میکردم بعد یکی دو دیقه تو همون حالت خوابوندمش و افتادم روش… یعنی من عاشق این پوزیشن هستم همیشه تو فیلم سکسا این پوزیشنو بیشتر نگاه میکر
دم. یه چن باری تلمبه تند تند زدم که گفتم زن عمو داره میاد…
گفت اشکال نداره فقط نریزی توش! گفتم باشه و با یه آه بلند کشیدم بیرون و همشو ریختم رو باسن و کمرش… دیگه نا نداشتم خوابیدم روش و پشت گردنشو بوسیدم اونم سرشو چرخوند لپمو بوسید… تازه داشتم به کاری که شده فکر میکردم یه دفعه یه حس عذاب وجدان و پشیمونی اومد سراغم!
از روش بلند شدم شلوار و شرتمو پام کردم و خجالت میکشیدم تو روش نگاه کنم. اونم خودشو جمع جور کرد با روسریش آب کیرم که رو کمرش بودو پاک کرد و برد انداختش تو حموم منم رفتم یه آب به سرصورتم زدم و برگشتم نشستم رو مبل اونم اومد گفت سینا امروز هرچی که بین ما اتفاق افتاد باید تا همیشه بین خودمون بمونه! اگه کسی از این ماجرا بویی ببره آبرومون میره و اینا…
منم گفتم خیالت راحت نگران نباش.

خلاصه الان تقریبا یک سال و خورده ای از اون ماجرا میگذره و تو این مدت دیگه من با زن عمو سارا هیچ سکسی نداشتم ولی یکی دوبار در حد همدیگرو مالیدن و لب گرفتن دوباره اتفاق افتاد ولی به سکس ختم نشد یعنی فرصتش نبود!

              پایان...

دوستان این ماجرایی که تعریف کردم کاملا واقعی بود و برای من تو زندگیم اتفاق افتاد که بعضی وقتا میگم کاش هیچ وقت پیش نمیومد! چون بخاطرش عذاب وجدان میگیرم. اگه تو خیالم میموند شاید شیرینیش بیشتر بود…

“فقط اسامی رو عوض کردم”
ببخشید یه کم طولانی شد وقسمت سکسیش کوتاه بود، چون واقعی بود میخواستم از اول با جزئیاتش تعریف کنم. من نویسنده نیستم اینم اولین باری بود که متن به این بلندی نوشتم چون میخواستم این تجربه‌رو به اشتراک بزارم

موفق باشید…

نوشته: سینا


👍 48
👎 8
246504 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

742866
2019-01-21 21:20:24 +0330 +0330

با زن عموت فیلم سوپر نگاه کردی؟بابا ایول فامیلای خیلی املن پس

3 ❤️

742869
2019-01-21 21:23:08 +0330 +0330

کس عمت (clap)

1 ❤️

742873
2019-01-21 21:26:49 +0330 +0330

دهنت سرویس چقدر طولانی بود هرچقدر زور زدم نتونستم تمومش کنم . چی زده بودی ؟ حتمن جنسش خیلی ناب بوده.

0 ❤️

742875
2019-01-21 21:28:04 +0330 +0330

ننویس عامو

0 ❤️

742891
2019-01-21 21:53:38 +0330 +0330

ی داستان واقعی و قشنگ اخر پیدا شد

6 ❤️

742908
2019-01-21 22:37:12 +0330 +0330

چوب کردن تو کون عمه هات تو خونه بند نمیشن؟

6 ❤️

742923
2019-01-21 23:34:23 +0330 +0330
NA

بنظر من واقعی بود.


742924
2019-01-21 23:35:05 +0330 +0330

منم دوس دارم اینجوری بدم
‭+98 901 408 8098‬

1 ❤️

742942
2019-01-22 04:13:56 +0330 +0330

گاییدیمون

0 ❤️

742946
2019-01-22 04:54:51 +0330 +0330

خیلی خوب بود … مرسی ک نوشتی

2 ❤️

742962
2019-01-22 07:52:52 +0330 +0330

نگا هرکی تو فامیل دادباید بکنی بجز محارم.زن عمو و هرکی دیگه که میخواد باشه.اون که میخواد بده چرا بچه های اقوام استفاده نکنن…

6 ❤️

742981
2019-01-22 10:03:36 +0330 +0330

بدک نبود
بنظر واقعی میومد

2 ❤️

742982
2019-01-22 10:07:07 +0330 +0330

به نظرم راست بود من خیلی از ادمای فامیل وکردم ولی همه پسر بودن خخخخ راستی کمرت سفت بود چون من باراول کس کردن توش بود فکر کنم۳تا تلمبه زدم ریختم توش

1 ❤️

743037
2019-01-22 17:53:28 +0330 +0330

نمیدونم چه اصراری دارید بگید واقعیه!
حاجی جدی بکشید بیرون دیگه
آقا خایه داشته باش بگو داستان نوشتم!

0 ❤️

743111
2019-01-22 23:48:57 +0330 +0330

بدک نبود.ولی خیلی طولانی بود.کیونم پاره شد خوندمش.کیرم دهنت.البته از روی قصد و غرض نگفتم.فقط میخوام مزه دهنت عوض بشه.

2 ❤️

743162
2019-01-23 07:34:35 +0330 +0330

بنظر واقعی میاد
ولی دفه بدی نوشتنی ، نویسنده ای رو شماتت نکن و ایراد نگیر
اون نویسنده ها نباشن من کیییییییییرمو تو کوسد نن جون کی پ فرو کنم؟

1 ❤️

743218
2019-01-23 13:20:39 +0330 +0330

فردی به اسم رومینا عباسی اکانت فیک بوده و شماره یک شخص اقا میباشد و کسانی که مزاحمت ایجاد کرده اند خطاشان به زودی مورد پیگیری قرار میگیرد

1 ❤️

743233
2019-01-23 15:33:06 +0330 +0330

تا جاستین بیبر خوندم! همین!

1 ❤️

745200
2019-02-01 14:25:23 +0330 +0330

قشنگ‌بود ?

0 ❤️

747789
2019-02-13 20:58:05 +0330 +0330
NA

عالی

0 ❤️

756145
2019-03-23 22:46:32 +0430 +0430

اکثر داستانت عین اتفاق هایی بود که واسه من افتاده … حتی زمان اون اتفاق و سن و سال توام خیلی نزدیک منه . خیلی جالب بود… کاملا هم واقعی بود و عالی نوشتی . دمت گرم. بازم بنویس .

1 ❤️

778921
2020-11-27 01:02:31 +0330 +0330

من اولین بار با همسایمون سکس کردم اون گی بود کیرم تو کون اش نرفت فقط مالوندم بعدش ابم اومد بعدش هر دو خجالت کشیدم بار اول برای همه این طوری هستش

0 ❤️

822360
2021-07-25 07:24:53 +0430 +0430

جالب بود مرسی

0 ❤️

965068
2024-01-03 22:07:33 +0330 +0330

کاملا واقعی بود
علاوه بر اسامی خیلی جاهاش رو عوض کردی مثلا پدربزرگت مرده و چنتا دیگه زن عمو داری
اسم خودت سینا هست درسته
و اسم زن عموت هم سارا نیست شاید سیما باشه
و اینکه زن عموت خیلی هاته و زیر خیلیا خوابیده و اینو خودت هم میدونی 🤗

0 ❤️