من و زن دوستم

1392/04/02

من از خودم نمیگم چون ارزش نداره بیام قیافه بگیرم
یه آدم بیشرف همچین تعریف هم نداره که بیاد فیگور بگیره
من اسمم آرش هستش و توی یه شهر ی از شهرهای ایران زندگی میکنم و متاسفانه هموطن شما هستم
خاطره یا داستان من برمیگرده به سال 86 که تازه ایرانسل اومده بود و من چون قبلا برای مزاحمت کردن صدای دختر در میاوردم این دفعه برای شارژ گرفتن از بچه محلامون اینکارو میکردم و تازه خیلی به این کونده بازی هام افتخار هم میکردم گذشت تا رسیدیم به نوروز 87 و من در این مورد با یکی از دوستام حرف زدم و گفتم به کسی نگو برات شارژ میگیرم و اینا و اونم قبول کرد
یعنی اون دوست نبود ،بلکه یه برادر بود که خیلی منو دوست داشت به اندازه یه برادر
منم یه بچه که از یه خونواده تقریبا خرپول بودم و اون از یه خونواده متوسط یکم پایینتر و خیلی تو محل از من دفاع میکرد چون ریقو بودم و هرکی واسم شاخ و شونه میکشید اون زودی میومد و از من دفاع میکرد
بعداّ عاشق دختری شد به اسم نسرین و هر وقت میخواست زنگ بزنه به دختره باید تلفن خونشون رو میگرفت چون دختره از یه خونواده فقیر بود و گوشی و از این کوفت و زهرمارا نداشت و من اول با صدای دخترونه با پدر یا مادرش حرف میزدم و میگفتم همکلاسیشم و باهاش کار دارم و این جریان دوسال طول کشید و من هر روز چندبار این کار رو انجام میدادم تا حمید رفت خدمت و من تنها شدم و نسرین هم همینطور و من و اون شدیم دوستای تلفنی
اوایل فقط چند کلمه در روز بود تا یه روز شوخیمون گرفت و من گفتم خجالت نمیکشی به پدر و مادرت دروغ میگی ؟
اونم برگشت گفت : تو خجالت نمیکشی برای شارژ و تو رفاقت خودتو دختر میکنی؟
داشتیم میخندیدیم و خودمونو خر میکردیم که یهو گفت : خیلی زنونه حرف نزن یهو دیدی پریودت هم شروع شد!!!
دیگه یه لحظه یخ کردم و به خودم اومدم که داره همه چی بینمون از بین میره قطع کردم
حدوداّ یکی دو ماه گذشت و حمید برای میان دوره مرخصی داشت و برگشت خونه و شبش اومد خونه ما و به من گفت : با گوشیت زنگ به خونه نسرین و من بهت میگم چی بگی توهم با اون صدای ظریفت انتقال بده
گفتم: نه فقط تا گوشی رو میدن دست خودش و بعد خودت حرف بزن
گفت: خره آخه امروز با موتور زدم تو کار شخم زدن کوچه شون و باباش مشکوک شد بهم برای همین اومدم پیش تو وگرنه میگفتم دخترخاله ام برام انتقال بده خره
تو فرق داری بهت اطمینان دارم
دیگه هیچی اونشبم گذشت و منم تو اون چند روز دوباره خیلی با نسرین حرف زدم
و حمید رفت تهران واسه ادامه سربازیش و من موندم و نسرین و صحبتایی که داشت به جاهای باریک میکشید و دیگه حمید از پادگان زنگ میزد و یه چیزایی میگفت منم به نسرین زنگ میزدم و انتقال میدادم و حرفای نسرین رو هم برای حمید میرسوندم
بعضی روزا که میومد بازار بهم زنگ میزد و میگفت بیا میرم خاوه فروشی برای فرش فلان رنگ نخ و خاوه نداریم باهام بیا تنها نباشم چون حمید گفته فقط با تو برم
دیگه چندبار برای خریدایی که خصوصی نبود باهاش رفتیم و کارم رسید به جایی که دیگه میدونستم دارم عاشقش میشم و دیگه باهاش قرار میزاشتم و و میبردمش کافی شاپ براش کادو میگرفتم و خلاصه تو نخش بودم
روزگارم داشت میگذشت و حمید از خدمت برگشت و تموم کرد و من دیگه خودمو رسوندم تهران برای فرار از خودم تو گاراژ عموم کار کردم و پدرم هر روز زنگ میزد به عموم که داداش این توله سگو راضی کن برگرده! آخه بگو نونت نبود؟ آبت نبود ؟ تورو چه به کار کردن
تا عمو از زنگ زدنای بابام خسته شد خیلی شیک و مجلسی یه شب لباسامو جمع کرد و گفت عمو جون فردا برگرد خونه تون حوصله باباتو ندارم و بیاد اینجا فکر کنه به زور نگهت داشتم منم فرداش چون هیچ جای دیگه نداشتم و نمیتونستم بمونم برگشت شهر خودمون و بابام ما رو یه سوال جواب کلی کرد و وقتی دید مثل سابق بلبل زبونی نمیکنم بیخیالم شد شبش اومد خونه به مادرم گفت: خدارو شکر حمید هم داره زن میگیره و داره واسه خودش مردی میشه فقط این قرمساق سگ پدر نمیدونم چرا مثل دخترای عذب هی دنبال ولگردیه و به فکر زندگی و زن نیست
هیچی دیگه فرداش ما با ابوی دیوث رفتیم به زور لباس واسه عروسی گرفتیم و تو راه برگشت حمید و نسرین رو دیدیم با هم نمیدونم از کجا میومدن که تا به ما رسیدن تا چشمم نسرین افتاد از رفاقت با حمید خجالت کشیدم
چون من دیوانه وار نسرین رو دوست داشتم و اونم تا منو دید سرشو پایین انداخت چون حال منو میدونست با اون کادو و کافی شاپ بردن ها و اون حرفایی که میزدیم اون شوخیایی که با هم داشتیم که فقط اسم کیر و کس و نمیبردیم
حمید تا پدرمو دید با پدرم دست داد دستش رو به طرف من گرفت و به زور دست دادم و پدرم زود گفت آقا معلوم نیست چشه که چند روزه عینهو زن شوهر مرده تو خودش رفته و هیچی ام بروز نمیده
حمید منو کشید کنار و صدای پدرمو شنیدم که به نسرین گفت : دخترم انشالله به پای هم 100 سال زندگی خوب و خوش داشته باشید
حمید ازم پرسید گفت: چیه ؟ جریان چیه تویی که قبلا مثل کمپوت انرژی بودی الان چند روزه تو کوچه دورادور دیدمت عین ننه مرده ها شدی چیه؟
هیچی نگفتم و برگشتم و گفتم :آقاجون بریم
از کنارشون رد شدیم و بابام باهاشون خداحافظی کرد و از اونا که یکم دور شدیم یکی زد پس گردنم گفت: دیوث با حمید چرا خداحافظی نکردی باهاش دعوات شده؟ بهترین پسر محل و مودب ترینشونم بود که توی سگ صاحاب مثل سگی به اون بیچاره هم پریدی؟
گذشت تا شب عروسی و من تو عروسی نشستم کلی مشروب خوردم تو عروسی تا جایی که راه داشت نشستم و بعد برگشتم خونه و چند روز بعد بابام گفت میای نمایشگاه و دیگه بیکاری نمیچرخی واسه خودت
گفتم :چشم ولی پولمو هفته به هفته میخوام از همین الان بگم بعداّ دبه در نیاری برام
اومد گفت پسر خوب اونجا کاری نمیکنی تازه فقط روزی چند ساعت اونجایی
گفتم اره جون خان داداشت تو منو ببری از صبح خروس خون تا بوق سگ ولم نمیکنی
هیچی دیگه بیخیال شد و رفت گفت باشه ولی فردا میای
خواهرم اومد گفت آخیش دیگه تو خونه نیستی مامانو عذاب بدی با اون رفتارت
رفتم زدم تو دهنش لبش خون افتاد مامانم اومد یکم زد تو سروکله م و گفت دستت بشکنه چرا همچین میکنی بچه مو ؟
گفتم: فقط اون بچته ؟ من تخمه سگم دیگه؟ چرا هرچی زر میزنه فقط طرف این چش سفید پررو رو میگیرید؟
زدم بیرون از خونه دم در حمید روبروم اومد صدام کردو گفت آرش وایسا کارت دارم
تا بهم رسید گفت بیا بریم تا پیش بابات برای یه کاری تو هم باشی خوبه
رفتیم اونجا و به بابام گفت میخوام مغازه بزنم توی شهر نزدیک خودمون میخوام با آرش شریک باشم هم چون بهش اعتماد دارم هم اینکه پولم کمه
میخوام با زنم برم اونجا
پدرم گفت خیلی خوبه با تو باشه قبوله
خلاصه رفتیم اونجا به واسه آشنایی بابام توی پاساژ مغاز زدیم و ویترین رو براه کردیم و وسایل آوردیمو چند ساعت بعد گفتم حمید یه مدتیه تو خودمم ببخشید اگه بی معرفت بازی در آوردم
گفت نه داداش بیخیال تو برام بیشتر از اینا ارزش داری
گفتم حمید من شبا برمیگردم خونه دیگه صبح دیر اومدم گیر ندی و یه خنده ای کردم که جو بره سمت رفاقت
گفت نه آرش جان شبا میای پیش ما
گفتم: ما کیه منظورت تو و نسرینه؟عمراّ اگه بیام
زد رو شونه م و گفت : بابا نترس تو توی اتاق بغلی میخوابی ما هم حدالامکان سروصدا نمیکنیم تا تو راحت باشی
گفتم نه بابا شم اول زندگیتونه سر خر نباشه بهتره منم فوقش صبح ها 1 ساعت دیرتر میرسم
گفت حالا امشب من و تو تنهاییم میریم اونجا تا ببینیم چی میشه
بعد از ظهر بهم یه آدرس داد و گفت برو خونه این وسایل رو هم برای شام بگیر که بخوریم
منم رفتم خرید و راه افتادم که به خیالم خونه خالیه و من میرم تنهایی میخوابم تا حمید بیاد و غذا درست کنه
با هزار پرس و جو خونه رو پیدا کردم و کلید انداختم و رفتم تو و داشتم آواز میخوندم و ادای گوگوش رو در میاوردم که یه صدایی از بالا گفت اونوقتا برای من نمیخوندی ها!!!
بله خود نسرین بود ولی این چطوری اومده بود؟
رفتم بالا باهاش سلام و علیک کردم و گفتم چطوری اومدی ؟
گفت با پسر عموم اومدم که شما امشب سر گشنه زمین نزارید
گفتم پس کلید ؟
گفت من چند روز پیش از اینکه بیاید مغازه رو بگیرید اومده بودم با حمید خونه رو گرفتیم و یه کلید ازش داد به من وسایل رو گذاشتم زمین و برگشتم که برم بیرون گفت کجا؟
گفتم خودت میدونی چه حسی بهت دارم پس بزار برم که نمیخوام به ناموس رفیقم نظر داشته باشم
گفت اگه ناموس رفیقت به تو نظر داشته باشه چی؟
بدنم یه لحظه بی حس شد و رو بهش گفتم یعنی تو هم منو …
گفت آره پس چی ؟ یعنی من نمیدونستم چرا برای من روسری و ادکلن و بلوز و کادوهای دخترونه میگیری؟
گفتم حمید هم در جریان کادو هست؟
گفت نه این یه راز بین منو و عشق همیشگی خودم آرش
بلند شدم و گفتم باشه من برم بیرون میترسم حرفی ازش در بیاد
گفت خب نمیخوای کاری بکنی؟
گفتم مثلا چی؟
گفت یه لب نمیدی به من که دوستت دارم؟ یا خودت نمیخوای عشقتو بغل کنی؟
نمیدونم چرا یهو مثل وحشیا بهش حمله کردم و بغلش کردم و لبم رو به لبش چسبوندم
یهو گفت یواش بیشعور سیبیلت اذیتم میکنه و یه خنده ای بهم کرد همونجا شروع کردیم به مالیدن همدیگه و دیگه نمیدونم چطور لباس همدیگرو در آوردیمو چطوری شروع کردیم که یه آن به خودم اومدم دیدم دارم با زن صمیمیترین دوست سکس میکنم بلند شدم لباسم رو پوشیدم و از همونجا برگشتم و دیگه حتی با حمید سلام و علیک هم نکردم از خجالت
البته میدونم که فقط من مقصر نیودم ولی شرم دارم ازش چون اون به من اعتماد کرد و من اینطوری جواب اعتمادش رو دادم
من دیگه چیزی برای نوشتن از خودم ندارم فقط اگه حمید اینو خوند دوست دارم منو ببخشه و منو حلال کنه

نوشته: یه دوست


👍 7
👎 2
189432 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

387453
2013-06-23 05:30:53 +0430 +0430
NA

نخوندم چون با آدمهای خیانت کار حال نمیکنم!

0 ❤️

387454
2013-06-23 05:53:57 +0430 +0430
NA

اگر زمین دهن وا کنه تو بری تو بازم کمه اخه لاشی با رقیت ب قل بهروزوثوقی
رفیق الوچه نیست بهش نمک بزنی عشق نیست کلک بزنی رفیق مقدسه باید جلوش زانو بزنی ولی تو…

0 ❤️

387455
2013-06-23 05:58:31 +0430 +0430
NA

اگه واقعیته تقصیر تو نبوده که هیچ مردی نمیتونه نه بگه تو که مجردم بودی بعدشم از قبل حق آب و گل داشتی!

0 ❤️

387456
2013-06-23 06:09:47 +0430 +0430
NA

سلام آرش
به نظر من كارت خوب نبود اصلا هم خوب نبود ولي از اونجايي كه كرم از خود درخت بوده يه كم از خيانت تو كم ميكنه ولي اگه واقعا دوست بودي اصلا به كافي شاپ نميرفتيف كادو نميخريدي و رابطه هم زياد نزديك نميكردي حتي اگه اون ميخواست بايد بهش ميفهموندي كه كيرزني در رفاقت يعني چي؟ ولي كاريه كه شده و اب رفته ديگه به جوي برنميگرده. راستي مواظب باش ديگه اينكارو نكني نه با زن حميد و نه با خواهر و زن دوستاي ديگت. فهميدي پسرجون؟

0 ❤️

387458
2013-06-23 06:34:54 +0430 +0430
NA

اقا کس را بایید گایید حالا هر کی باشه کارت عالی بود دمت گرم

0 ❤️

387461
2013-06-23 09:02:14 +0430 +0430
NA

قشنگ بود…من میگم اینایی که داستان سکسی میخونن مث من مغزشون شالات هستش و به همه کسی شگ دارن …به خدا اینجوریه …میبینید تا یکی داستان در باره ی خیانتمیگه کلی فش بهش میدن

0 ❤️

387462
2013-06-23 09:35:06 +0430 +0430
NA

چه خانواده بی ادبی داری تو …چرا حرف عادیتون بدو بیراه به همه !!! یعنی چی آخه !!!

0 ❤️

387463
2013-06-23 11:56:05 +0430 +0430
NA

خاک بر سر دهاتیت کنن با این داستانه کیریت …

0 ❤️

387464
2013-06-23 12:31:29 +0430 +0430
NA

نخواندم اومدم یچی بگم
اونم اینکه 7925 حرف تایپ کردی
اینا با هم شدن به شکل از یک داستان و واقعیت هایی از زندگیت که به رخ کشیدی
پس با همه چی شوخی نکن… خخخخ

0 ❤️

387465
2013-06-23 15:17:52 +0430 +0430

خیلی راحتیا کلا. میکنی میگی ببخشد. مگه پاهاشو له کردی که راحت بگی ببخشید اونم بگه باششششششششششششششششششششش

0 ❤️

387467
2013-06-23 17:26:11 +0430 +0430
NA

خیلی خیلی کونی هستی

0 ❤️

387468
2013-06-23 18:42:22 +0430 +0430
NA

خب به قول خودت بچه ريقو اگه حميد اينو بخونه كه مياد قد خري كتك ميزنه

بايد همون اوايل ميذاشت بچه هاي محل ميذاشتن تو كونت كه كوني بشي بري كون بدي كه ديگه از اين گوه خوريات نكني

0 ❤️

387469
2013-06-23 19:30:57 +0430 +0430
NA

تو یه مردی عوضی یه مرد واقعی اینکه تونستی همون موقع هم خودتو کنترل کنی و بیای بیرون خیلی حرفه خیلی بودن که ناموس دزد بودن خیلی ها بودن رفاقت ها رو گذاشتن کنارو اونم سر چی یه زن ،یه دختر ،
کارت نمیگم خوب بود شاید به قول شهوانی ها کارت از سگم پستربود اما بدون واقعا یه مرد بودی که جلوی خودتو گرفتی

0 ❤️

387470
2013-06-23 19:33:43 +0430 +0430
NA

می خوای حالا که پارت کردم بیام بکنمت یه وقت بدهکار نباشم m4hsa

0 ❤️

387471
2013-06-23 20:14:35 +0430 +0430

کاری به داستانت ندارم … اول بگو چرا از هموطن بودن با ما متاسفی؟!!!.. دوم اگه پدرت زندس که ایشالا هزار سال سایه ش بالا سرتون باشه… پدر رو صفت دیوث میذاری؟!!!.. یه چیزی رو آویزون کن گوشت … پدر بیحسابم بگه بزنه دری وری بگه عملی باشه هرچی که فکر میکنی باشه آخرش باز " پدره " … حالیت میشه چی میگم؟!!.. این جمله رو خوندم همه وجودم لرزید و حس تنفر گرفتم… من سه ساله پدرمو از دست دادم… تا بود آزارش دادم اما بی احترامی نکردم از شبی که تو بغلم جون داد تا الان که دارم اینو مینویسم یک لحظه آروم و قرار و خواب راحت نداشتم و ندارم… من شخصا این داستان رو هضم میکنم اما اون جمله رو هیچوقت… فقط تو عمرتون واسه یه بار یه شب عمیق شید به وجود پدری که دارید… همه…

0 ❤️

387472
2013-06-23 20:44:01 +0430 +0430
NA

دادا من دل دلسوزی ندارم
ولی خدا پدرتو بیامرزه

0 ❤️

387473
2013-06-23 22:46:28 +0430 +0430
NA

عیب نداره حلالت برو
بعدی.
فقط بدون فردانوبت خودت شدبهت برنخوره .حلاله.

0 ❤️

387474
2013-06-24 03:21:14 +0430 +0430
NA

ممممممممممممم
یعنی امروز نوبت منه :>

0 ❤️

387475
2013-06-24 03:30:25 +0430 +0430
NA

بدان سه چیز صدا ندارد 1- مرگ فقیر 2- ظلم غنی 3- چوب خدا

0 ❤️

387476
2013-06-24 04:42:58 +0430 +0430
NA

اگر نظارتی بر کامنت های داستان باشد-همه شماها اخراج میشوید-پس لطفا فوش ندهید و احترام خودتون رو نگه دارید.

0 ❤️

387477
2013-06-24 05:25:35 +0430 +0430
NA

من اصلا نظر نمیدم اما وقتی این داستان بیشرمانتو خوندم انچنان کونم سوخت که …اگه من میدونستم اهل کجایی جای حمید میومدم و انچنان میگاییدمت که پزشکی قانونی نفهمه خر گاییدتت یا انسان رفیق مثل داداشته میدونستی؟چند دفعه هم گفتی مثل داداش بودیم پس تو عروس خودتو گاییدی؟خاک توی سرت ادم باید یه جاههایی مردانگی داشته باشه نه اینکه سبیل داری مردی نه لاشی کیرم توی سبیلت کونی زن رفیقت میشه زن داداشت پس نتیجه میگیریم زد رفیقت مساویست با خواهرت کی میاد خواهرشو بگایه؟لاشی

0 ❤️

387478
2013-06-24 05:28:01 +0430 +0430
NA

:P
اخه چاخان

0 ❤️

387479
2014-10-22 18:03:51 +0330 +0330
NA

dash1 good good

0 ❤️

767780
2019-05-16 11:54:13 +0430 +0430

اخوى
زن بهترين دوستت، جندس
به تو نده به ديگران ميده
بيچاره حميد

0 ❤️

795515
2021-03-06 07:51:42 +0330 +0330

آره باور کردیم خاک توسرت دروغگو کوس کش خواهرتو چرا زدی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها