من و سارا کف حموم

1399/10/20

درود به دوستان شق کرده عزیزم.
من یه مدت به علت مشغله های دنیای حقیقی نبودم ولی امروز برگشتم با یه داستان جدید!
نکته اول: سری داستان های پرفسور کوچک فعلا متوقف شده چون ژانرش سکسی نیست (بعدا که ایجاد حساب کردم در یک تاپیک قرارشون میدم).
نکته دوم: هیچوقت از من انتظار نوشتن، حول موضوعات پدوفیلی و تابو و تجاوز رو نداشته باشید، با اینکه فانتزی ممکنه باشه ولی اگر داستان من (حتی خیلی کم) محرک کسی برای انجام همچین کارهایی باشه…
در اخر هم تشکر از ادمین خوب سایت شهوانی و شما عزیزان بابت کامنت و در صورت پسند، لایک👍

با صدای باز شدن در اتاقم از خواب پریدم.
با اینکه همیشه خواب سنگینی داشتم ولی اینسری با همین صدای ریز بیدار شدم.
آفتاب موقع غروب روی تخت خوابم افتاده بود و ساعت کنار پنجره 5:31 رو نشون میداد.
هنوز منگ خواب بودم که دوتا دختر خوشگل که فقط تاپ و سوتین تنشون بود وارد اتاق شدن.
با چشمایی گرد شده به خواهرم و دوست صمیمیش نگاه میکردم.
همینطور که اروم با یه لبخند شیطنت آمیز نزدیک تر میشدن ،خواهرم با صدای سکسی گفت:“داداشی تو عالم برادری یه کاری برام میکنی…؟”
سریع بلند شدم و رو تخت نشستم ،گرمای ناشی از ظهر تابستون و عرق تنم از کابوسی که دیده بودم،زیر ملحفه نازکمو تبدیل به یه جهنم خیس کرده بود. ساعت 3:18 بود.
همینطوری که داشتم وقایع رو از خواب هام جدا میکردم تلفنم شروع کرد به زنگ زدن. آبی که روی پاتختی کنار تختم بود رو سر کشیدم و تلفن که اسم sara رو نشون میداد جواب دادم .سارا با یه صدای نگران و مظصرب گفت:
“پدرام؟… چرا گوشی رو برنمیداری؟… ولش کن، لوکیشن بدم میتونی خودت رو برسونی؟واجبه.”
من که اصلا از کابوسی که دیدم خوشم نیومده بود و تحت تاثیر اخمایی که موقع فکر کردن بهش رو صورتم نقش میبست ،با یه صدای طلبکار گفتم:“چی شده؟ نمیگی این موقع روز چه وقت زنگ زدنه؟”
سارا که استرس صداش هی داشت بیشتر میشد گفت:“سوال نپرس فقط پاشو بیا”
گوشی رو قطع کرده بود.
چند لحظه ی کوتاه به موبایل تو دستم نگاه کردم. سارا تو همین مدت 6 ماهه رابطمون میدونست که یکی از اخلاق های بد من، اینه که اگر تلفنی روم قطع بشه تا 1 ساعت هر کاری بکنی از نظرم مشکل داره، ولی در کمال تعجب خودم به جای اعصاب خراب، نگران سارا شده بودم.
دینگ
سارا لوکیشنو فرستاده بود.
بدون اینکه دستی به سر و صورت و موهام بکشم، سریع شلوار جینمو پام کردم و با همون استین کوتاه که تو تنم بود، سوییچ ماشین رو بر داشتم و از پله های آپارتمان پایین رفتم.
البته که بعد از رفتنم، مطمعناً چند تایی از واحدا دراشون باز شده و ساکنینشون به کوص ننه این اسبی که تو راهرو یورتمه میرفته، انواع اقسام اجسام حواله میکردن…
خوشبختانه با اینکه این مسافت 15 دقیقه ای رو،حداقل دو برابر سرعت مجاز رفتم، سالم به محل رسیدم.
لوکیشنی که سارا فرستاده بود، کنار اتوبان رو نشون میداد و تا سرمو بالا اوردم، یه پرشیا و یه پژو2008 رود دیدم که به ترتیب عقب و جلوشون خورده بود.
پشت پژو 2008 نگه داشتم و پیاده شدم. پژویی که سارا به گفته خودش 2 سال پیش از باباش کادو گرفته بود.
یه مردی که مشخص بود راننده پرشیاست، داشت پشت موبایلش بحث میکرد. از سارا که تو ماشین نشسته بود رد شدم و با گفتن “چیشده جناب؟” توجهش رو به خودم جلب کردم.
مرده گفت:“هیچی داداش، طبق معمول زن پشت فرمون بوده و نگاه کن! عروسک منو داغون کرده!”
گفتم:“اول اینکه من داداش شما نیستم، دومن، طوری نشده که یکم قور شده دیگه…”
چشماش رو ریز کرد و گفت:“شما با اون خانوم نسبتی دارید؟” و با سر به سارا که هنوز متوجه اومدن من نشده بود اشاره کرد.
+بله دوست دخترمه، زنگ زدی به پلیس؟
زیر لب گفت:“آقای خانوم کس دست”
من تا همینجام به خاطر سارا که دوست نداشت با مردم دعوا کنم جلوی خودم رو گرفته بودم، بعد از این توهین مشتمو گره کردم و گفتم:“چیزی گفتید؟”
گفت:“آقا کسخلی چیزی هستی؟زدی ماشینو گاییدی حالا غد بازی هم درمیاری؟نوبره واقعا!”
دیگه بجای کمات ترجیه دادم جواب توهین هاشو با مشتی که احتمالا دماغشو میشکوند جواب بدم، ولی از شانس کیری، جا خالی داد و مشتم به چونش خورد.
مثل اینکه اون هم از حرف زدن خوشش نمیومد، چون ضربه دوم، ضربه اون به شکم من بود…
داستان از زبون سارا
با صدای درگیری که از همین نزدیکیا بود، سرمو از روی فرمون برداشتم و دیدم یه مردی که تیشرت قرمز تنشه با راننده ای که به ماشینش زدم درگیر شده.
از ماشین پیاده شدم و با قدمهای آروم به سمتشون حرکت کردم.
مردی که تیشرت قرمز تنش بود، راننده پرشیا عه رو مغلوب کرده بود.
راستش، دلم نمیخواست که جداشون کنم. آخه نه از طرز حرف زدن راننده پرشیا خوشم اومده بود، نه نگاهای هیزش. پس چرا باید از کتک خوردنش ناراحت میشدم؟
ولی موقعی که یه صدای اشنا از طرفشون اومد، قدم هام سرعت گرفت.
این صدارو میشناختم، یعنی… خیلی شبا با همین صدای مردونه که الان داشت فریاد “مادر جنده ی بیناموس” رو سر میداد خوابیده بودم.
اون تیشرت قرمز هم یادمه خودم خریده بودم و به پدرام کادو داده بودم.
ولی از شوک تصادف نمیتونستم اینارو به هم ربط بدم.
تو فاصله چند قدمیشون وایسادم و بی صدا نگاه میکردم.
مرد تیشرت قرمز روی رانندهه سوار شد و با 7-8 ضربه مشت به سر و صورت راننده از روش پاشد.
وقتی که پاشد صورت خونی و دماغ شکسته شده راننده که بیهوش بود رو دیدم. فکر کنم قبل از این مشت ها بیهوش شده بود، چون هیچ دفاعی از سر و صورتش نکرده بود موقع خوردن.
نگاهم چرخید و به صورت مرد پیرهن قرم… پدرام!
یهو دوزاریم افتاد و از حالت شوک بیرون اومدم. چند لحظه به هم زل زدیم و بعد، مثل زوجی که یهو متوجه آتیش سوزی خونه شون بشن به سمت ماشین راه افتادیم.
پشت سر من که تو ماشین خودم نشستم پدرام هم وارد ماشین شد و داد کشید:“برو!”
هیچی نگفتم و خیره نگاهش کردم.
با حالت عصبانیت سرم داد کشید:“چرا منتظری؟ میگم برو!”
گفتم:“پس ماشین تو چی؟”
سریع موضوع رو فهمید و از ماشین پیاده شد. منتظر نموندم که به ماشینش برسه و گاز رو با تمام قوا فشار دادم…
داستان از زبون خودم(پدرام)
سوییچو چرخوندم و ماشینو روشن کردم. داشتم به وقتی که سر گاو بودن خودم و از یاد رفتن ماشینم حروم کردم لعنت میفرستادم.
نمیدونم که به پلیس زنگ زده بودن یا نه. منتظر هم نموندم که بفهمم!
وقتی که کلاچ رو گرفتم سارا از بقلم با سرعتی که برای یه فرار خوب مناسب بود، رد شد.
ته دلم افتخار کردم که دیگه زیر 90 تا نمیرونه و با یه نیشخند مسخره ناشی از همین افکار، پشت سر سارا به راه افتادم…
هرطوری که بود مسیر اون لوکیشن نحس تا خونه رو سپری کردیم.
خونه سارا فقط یه پارکینگ داشت و چون ماشین سارا تصادفی بود، برای اینکه داستان نشه اون ماشین رو داخل بردیم.
وقتی که وارد خونش شدیم، خودم رو آماده شنیدن نصایح و سرکوفت کردم… ولی بر خلاف انتظارم، سارا هیچ چیزی نگفت!
سمت آشپزخونه رفت و با یه لحن عجیب گفت:“لباساتو دربیار، زخمات چرک میکنه…”
قبلا هم تن لخت منو دیده بود ولی نمیدونم چرا این بار احساس ناراحتی و خجالت سراغم اومد. به خاطر همین احساساتم بود که اون پدرام شر، که همچین موقعیتی رو برای سکس از دست نمیداد رو سرکوب کردم و با شورت ماماندوز روی مبل نسبتا زوار در رفته نشستم.
چند دقیقه بعد، سارا با یه سینی که پانسمان و بتادین و یه چند تا چیز دیگه که اسمشونو بلد نیستم، اومد و پیشم نشست.
“من واقعا نمیفهمم که چرا اونجوری کردی… بابا خب حرف میزدین و حل میشد”
اینو با پس مونده های همون صدای عجیبی که تا حالا ازش نشنیده بودم گفت.
“حالا که زندست و طوری هم نشده… پلاک ماشینو برداشت؟” اینارو با بیخیالی ساختگی میگفتم ولی ته دلم آشوب بود.
“نه بابا، یارو جز فحش دادن کار دیگه ای بلد نبود.” تن صداش تحت تاثیر بیخیالی من اروم تر شده بود.
“به پلیس زنگ زدین؟”
زیر لبی گفت:“آره” بعد طوری که بخواد حواس جفتمون رو از اتفاقات افتاده پرت کنه اضافه کرد:“حالا آقای کله شق! اگه حسگر های عصبیت کار میکنه باید بگم کمرت کاملا خونیه!”
حالا که بهش اشاره کرد دردش رو حس کردم، ولی به نظر خودم درد زیادی نبود تا اینکه تو آیینه جیبی سارا، پشتمو دیدم.
زخم خیلی پهنی که خون تازه هی داشت ازش سرازیر میشد و من به علت کرخت بودن بدنم، متوجهش نشده بودم!
سارا تو حلال احمر فعالیت هایی انجام میداد، پس مطمعن بودم که یه کاری از دستش بر میاد.
وقتی که داشت به پانسمان کمرم میرسید، گوشیم زنگ خورد. خواهرم بود میخواست بدونه شام میام خونه یا نه که گفتم اگه بیام دیر میام.
کار سارا که با کمرم تموم شد با لحن کوچه بازاری و لوس گفت:“دفعه دیگه منم خودمو درگیر میکنم داداش!” و ضربه آرومی به بازوم زد. از درد دادم درومد و بازومو بغل گرفتم.
با لحن نگران گفت:“آخ آخ ببخشید… شیکسته؟”
آروم با دست دیگه بازومو فشار دادم. ضرب دیده بود ولی نشکسته بود. طوری که درد تو صدام مشخص باشه گفتم:“آره فکر کنم استخونش خورد شده… میدونی چی خوبش میکنه؟”
سارا با یه لحن نگران تر گفت:“الان آتل میارم!”
وقتی که داشت از روی مبل بلند میشد دستشو گرفتم و گفتم:“یه حموم دو نفره بهترش میکنه”
وقتی که فهمید برای اذیت کردنش گفتم دستم خورد شده، فحش آبداری نصیبم کرد و گفت:“اونوقت این پانسمانی که کردم چی؟حموم آخه؟”
من که با لمس کمرم تحریک شده بودم و هم دنبال بهونه ای برای سکس، گفتم:“اصلا مگه زخمامو شستم که پانسمان کردی؟”
حالت چهرش برگشت و گفت:“خاک بر سرم… یادم رفت! بیا برو حموم”
دستشو گرفتم و به سمت حموم راه افتادم و برای اینکه نه نیاره گفتم:“ببین من دستم شیکسته و نمیتونم خودمو بشورم… بیا کمک کن دیگه!”
وقتی رسیدیم به حموم سارا دیگه وا داده بود و شروع کرد به دراوردن لباساش. منم رفتم سمت دوش و آب گرم رو تنظیم کردم.
سارا از پشت بغلم کرد و تو دست راستش کاندومو دیدم.
به شوخی گفتم:“فکر کنم جامون اشتباس… مگه اینکه اینبار تو بخوای بکنی…”
سارا با خنده گفت:"اره شل کن!"و آروم تو بغلم لغزید.
دوش حموم سارا خیلی پهن نبود. برای همینم تن من بیرون از آب بود و تن سارا خیس.
آروم گفتم:“خانوم اول رفتن زیر دوش که خیسی شورتشون معلوم نباشه، نه؟”
سارا حق به جانب گفت:“نه خیرم اصلا هم خیس نکردم”
زیر لب و در گوشش گفتم:“الان مشخص میشه”
و گوش سارا رو تو دهنم گرفتم. همینطور که گوششو میک میزدم، دستم رو از پشت به باسنش رسوندم و خیلی آروم قمبلاش رو میمالوندم…
بعد از یکی دو دقیقه با صدای شهوتناکی گفت:“قبوله، الان خیس کردم.”
روبروی صورتش لبخند ریزی کردم و همونطور که به طرف پایین بدنش میرفتم، شرتش هم پایین کشیدم.
آروم شروع کردم با کف دست مالیدن کسش و خوردن نوبتی پستوناش.
این کار رو ادامه دادم تا به سمت کسش هولم داد و گفت:“پدی تورو خدا بلیسش”
زبونم رو روی چوچول کسش گذاشتم و دایره وار میچرخوندم. یه انگشت از دست چپم اروم تو کوصش عقب و جلو میشد. دست راستمم در حال مالیدن باسنش بود.
چند لحظه بعد یه لرزش خفیفی رو توی بدنش و عرق سردی که با دست راستم روی بدنش حس میکردم، خبر از ارضا شدنش میداد.
یکم صبر کردم تا حالش جا بیاد و دوباره شروع به لیسیدن کردم و دوتا انگشت هم داخل کسش سیر میکرد.
بعد چند لحظه گفتم:“یخ زدما”
با صدایی که محبتی عاشقانه رو نوید میداد گفت:"ای وای ببخشید… بیا زیر دوش"و یکم جا به جا شد.
نصف تنم که زیر دوش رفت، کیرم با تنش برخورد کرد. کیرمو تو دستش گرفت و گفت"چقدر داغه… "
دیگه وقتمو با کلمات تلف نکردم و به جاش لبای سارا رو تو دهنم گرفتم.
صدای دوش و صدای ملچ ملوچ لب گرفتمون توی حموم منعکس میشد.
یکم که لب همو خوردیم، آروم نشست و کیرمو تو دهنش گرفت.
من کیر متوسطی دارم که حدود 17 سانت و قطر خوبی هم داره… ولی اون لحظه احساس میکردم کیرم خیلی بزرگ شده، شایدم شده بود!
من از ساک زدن خوشم نمیاد برای همین بعد از چند لحظه سارا رو بلند کردم و پیشونیمو چسبوندم به پیشونیش، گفتم:“کاندومی که آوردی کو؟”
از روی شیر آب کاندوم رو برداشت و با دندون باز کرد.
همینطوری که کاندوم رو روی کیرم میکشید قربون صدقه ش میرفتم. وقتی که دوباره بلند شد، گفتم:“اجازه؟”
آروم در گوشم زمزمه کرد:“بکن!”
کیرمو خیلی نرم روانه کسش کردم و با تلنبه های ریزی شروع کردم… سارا هم روی شونم ولو شده بود و تنشو به من سپرده بود.
به خودم افتخار میکردم از داشتن همچین معشوقه ای و از سرنوشت یا هر چیزی که سبب آشنایی ما شده بود ممنون بودم.
تو این افکار بودم که متوجه شدم سارا نمیتونه رو پاش وایسته.
با لحن دلسوزانه ای گفتم:“آخی… جوجه کوچولوی من خسته شده؟”
گفت:“آره… اگه میشه رو سکو خم بشم؟”
حموم سارا یه سکو برای لیف کشیدن و این کارا داشت.
گفتم:“اره بیا”
وزنشو روی سکو انداختم و با سرع بیشتری شروع به تلنبه زدن کردم. سارا هم قمبلای کونشو گرفته بود و میمالیدشون.
یکم که از این پوزیشن خسته شدم برش گردوندم و به کمر خوابوندمش کف حموم. روش خیمه زدم و کسشو خیلی ملایم میگاییدم.
دیگه نزدیکای ارضا شدنم بود که گفتم:“آبمو میخوای چیکار کنی؟”
گفت:“میشه بخورم؟”
با شک گفتم:“مگه نمیگفتی بدت میاد؟”
گفت:“آره ولی اینبار حالا…”
بدون مخالفت دیگه ای به کمر خوابیدم کف حموم و کاندومو از کیرم در آوردم. سارا هم کیرمو گرفت تو دستش و سرشو با ولع میخورد…
اونقدر برام خورد که آبم تو دهنش پاشید. موقع پمپاژ کردن کمرم هم کیرمو ول نکرد و محکم میک میزد. داشتم از لذت بیهوش میشدم و حس میکردم قلب و روحمو داره از کیرم میکشه تو دهنش.
وقتی که آبم تموم شد فهمیدم همشو قورت داده. سر خورد تو بغلم ودوتایی کف حموم دراز به دراز خوابیدیم…

امید وارم که از داستان لذت برده باشید، ببخشید یکم طولانی شد، منتظر کامنتاتون و البته انگیزه و انرژی مثبت برای ادامه کار هام هستم.
عاشق همتون،دنی! 👍

نوشته: Danative


👍 43
👎 5
68201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

785503
2021-01-09 00:58:19 +0330 +0330

دمت گرم.فقط بهتر میشد اگ به جای اون قسمت زدن راننده و فرار یه جور دیگه داستان رو ادامه میدادی

5 ❤️

785505
2021-01-09 01:00:58 +0330 +0330

خدایی خوب بود.
لایکیدیم

0 ❤️

785521
2021-01-09 01:24:56 +0330 +0330

یه جاهایی رو نتونستم کنار هم بزارم.
چطوری خون تازه از کمر پدرام خارج میشده ؟ چون توی دعوا اشاره ای به استفاده از سلاح سرد نشد.
بعد با کمری که خونریزی داره یعنی اینقد دیگه هلاک سکس میشه که حاضره با اون اوضاع داغون بره داخل حمام و سکس کنه.
اون قسمت درکیری هم خیلی سر سرکی شروع و تموم شد قابل تصور نبود.
موفق باشی.

8 ❤️

785530
2021-01-09 02:33:02 +0330 +0330

لایک رو میدم که انگیزه برگشتنت بیشتر بشه
ولی اخه چت مخ، کمری که ازش خون میاد و چاک خورده رو باید بخیه زد نه پانسمان
بعد با همون کمر و درد خوابیدی کف حموم؟
با خونی که رفته بود بازم حال سکس داشتی؟
رمبو کی بودی تو

1 ❤️

785557
2021-01-09 06:47:13 +0330 +0330

خوب بود داش ولی خوب دروقه ک اون بیهوش بشه بزنی دماغشم بشکونی ولت کنه بری

0 ❤️

785561
2021-01-09 07:16:19 +0330 +0330

با حال بود، من خوشم اومد خیلی 😍

0 ❤️

785593
2021-01-09 11:30:43 +0330 +0330

راننده اینا خیلی چرت بود ولی قسمت سکسش خوب بود

0 ❤️

785595
2021-01-09 11:57:57 +0330 +0330

داستانت سوتی زیاد داشت و خیلی ضد و نقیض بود
اولا اگه ساعت ۳و۱۸ دیقه ظهر بهت زنگ زده گفتن جمله “چه وقت زنگ زدنه این وقت روز” بی معنیه! اگرم نصفه شب بوده که کل داستانت بی سر و ته میشه پس فک کنم همون ظهر بوده.
گفتی پشت ماشین سارا یا همون پژو ۲۰۰۸ پارک کردی ولی موقع فرار گفتی رفتی توی ماشینت و استارت زدی بعد سارا از بقلت با سرعت زیاد رد شد!! وقتی پشتش پارک کرده بودی چجوری از بقلت رد شد رفت؟
گفتی ماشینو باباش به عنوان کادو تولد براش خریده پس مشخصه که وضع دختره یا حداقل وضع باباش خوبه؛ پس اون قسمت که گفتی روی مبل زوار در رفته نشستم مسخره به نظر میرسه. اخرش وضعشون خوب بود یا نبود؟ چون گفتی خونه ی سارا یدونه پارکینگ داشت پس خونه ی اون بودبد.
قسمت زخم و خون و سکس توی حموم و روی کمر خوابیدنت رو که اصلا نگم سنگین ترم هر عقل سلیمی اونجا رو بخونه پشماش میریزه.
قبل فرستادن داستان لااقل ۲ بار بخونید داستانتونو :/

7 ❤️

785596
2021-01-09 12:00:40 +0330 +0330

اکشنش مثه فیلمای ایرانی بود، این همه خالی بستی ک از کمر پدرام خون میرفته و… یا باید دعوا رو با جزئیات بیشتر مینوشتی یا پیاز داغشو کمتر میکردی ک با عقل جور دربیاد
میشد گفت سوتی زیاد داشت ولی اصل داستانت قشنگ بود مثله بعضی عزیزان از فیلمای برازرز اسکی نرفتی
دوس داشتم لایک

0 ❤️

785635
2021-01-09 20:49:11 +0330 +0330

سریال پیکی بلایندرز و زیاد نیگاه می‌کنی حتما😂

0 ❤️

785641
2021-01-09 21:55:55 +0330 +0330

جدیدن مد شده همه اب کیر میخورن والا هرکی رو فرستادم فضا راضی نبوده ابشو بخوره
علی برکت الله برادر

0 ❤️

786573
2021-01-15 16:32:20 +0330 +0330

bishtar tanz bud 😕 😂 😂

0 ❤️

787323
2021-01-19 22:51:36 +0330 +0330

کص ننت خندیدی 😂😂😂
کصخل فرض کردی مخاطبت رو بچه کیونی👎🏽👎🏽

0 ❤️

869998
2022-04-21 10:30:40 +0430 +0430

با قصد تصحیح داستانم اومده بودم که به خود ارضایی منجر شد 😂

0 ❤️