من و سپهر (۳)

1399/11/11

...قسمت قبل

صبح روزی که شب قبلش من و سپهر عرق خوردیم و نیمچه سکسی هم انجام دادیم،،، با یه حس عجیب و غریب شبیه عذاب وجدان از خواب بیدار شدم، سپهر هنوز خواب بود،،، پا شدم رفتم دست و رومو شستم و با مادر بزرگم نشستیم صبحانه خوردن.
سپهر که از خواب پاشد، اصلا به روی خودش نمیاورد که چه کونی از من گذاشته دیشب و خیلی عادی اومد سلام کرد و نشست به صبحانه خوردن، من هنوز کونم خیلی درد میکرد با اینکه کیر سپهر هم قلمی بود و هم سایزش نسبتا کوچیک بود ولی خوب واسه کون آکبند من خیلی کلفت محسوب میشد.
تو طول سالهایی که من و سپهر تجربه های سکسی با هم داشتیم، همش در حد مالوندن و ساک زدن و لاپایی بوده و تا حالا به کون هم طمع نکرده بودیم اما دیشبش تو مستی سپهر کون منو به قولی فتح کرده بود، احساس میکردم یه تفاخر و خوشحالی خاصی ته چهره اش موج میزنه و حقیقتا زورم گرفته بود، چون تو این سالها همه ی کارای سکسیمون به صورت متقابل و یر به یر بوده و اینبار سپهر تو کون من کرده بود بدون اینکه من بکنم تو کونش!!!
تو این فکرا بودم که سپهر صدام کرد و گفت کجایی؟! نیستی!!!
گفتم چرا همینجام! چی شده؟!! گفت هیچی، دیدم بدجوری تو فکری! گفتم تو فکر دیشبم!،، ، یهو پوزخندی زد و سرش پایین انداخت و گفت شرمنده، بد جوری آمپر چسبونده بودم و مثل گراز افتادم روت!!! ،،، چشم و غرنه رفتم که یعنی مادربزرگمون نشسته و سوتی نده،،، بعد صبحونه رفتیم نشستیم تو اتاق و مشغول گوشی هامون شدیم که بهش گفتم سپهر! گفت بله؟! گفتم راستش خیلی عذاب وجدان دارم! گفت واسه چی؟! گفتم واسه دیشب!! گفت عامو ولللل کن! مگه بار اولمون بوده؟! گفتم نه! ولی تا حالا کون نداده بودم! گفت خوب حالا دادی!! دیدی سخت نبود؟!
از حرفش گر گرفتم، با خودم میگفتم، حالا دیگه آقا رسما منو کونی خودش میشناسه!!! یه مدتی ساکت شدیم جفتمون و من هنوز داشتم به دیشبش فکر میکردم و حسی بین عذاب و لذت داشتم… دوباره صحنه های ساک زدنم و کون دادنمو مرور میکردم و یکمی حشری شده بودم، یواش یواش کیرم داشت بلند میشد و دوباره حس های سکسی داشت میومد تو جونم،،، برگشتم دیدم سپهر هنوز تو گوشیشه و داره با دوست دخترش چت میکنه!!!
گفتم سپهر! دیشب چقدر حال کردی؟! همینطور که داشت چت میکرد گفت خیلی خوب بود!! گفتم کردن بیشتر حال داد یا ساک زدنم؟! برگشت نگام کرد یه پوز خندی زد و گفت تو تو ساک زدن حرفه ای تری!!! با خنده بهش گفتم جووون چوب کاری میکنی!
گفت نه جدی میگم! تو رُسِّ آدمو میکشی!
یکم دقت کردم دیدم سپهر هم شلوارش پف کرده و انگار کیرش بلند شده! بهش گفتم میخوای الآنم رُسِّتو بکشم؟! یه نگاه شیطنت آمیزی بهم کرد و گوشیشو لاک کرد و گذاشت کنار و پاشد در اتاقو بست و اومد کنارم نشست و گفت جووون کیرم در خدمت شماست!!
بلند شدم دستشو گرفتم بردمش رو تخت و خودم رو زمین لب تخت نشستم،،، شلوار و شرتشو کشیدم پایین و دیدم کیرش حسابی شق کرده، زبونم و بردم رو سر کیرشو شروع کردم بازی بازی دادن کیرش با زبونم و بعد آروم لبامو دور سر کیرش قفل کردم و شروع کردم به میک زدن و بالا و پایین بردن کیرش تو دهنم…
سپهر آروم آه و ناله میکرد و معلوم بود به قول خودش داشتم رُسِّشو میکشیدم،،، تو همین حالت که داشتم کیرشو میخوردم با دست راستم، انگشت وسطم رو بردم سمت سوراخ کونش و شروع کردم فرو کردن و انگشت کردنش،،، سپهر سرشو آورد جلو و میخواست ازم لب بگیره، منم کیرشو ول کردم و لبمو گذاشتم رو لبش و شروع کردم خوردن لبش و همزمان، انگشتم و بیشتر فرو میکردم،،، سپهر خوشش اومده بود چون کونش و رو انگشتم تکون میداد و منم دیدم داره همکاری میکنه، انگشت دومم رو هم آروم وارد کردم و با دست چپم شروع کردم کیرشو مالوندن و جلق زدن،
سپهر لبشو از لبم جدا کرد و آروم آه و ناله میکرد،،، منم دوباره کیرشو گذاشتم دهنم و شروع کردم ساک زدن و همزمان انگشت سوم هم میخواستم وارد کنم، معلوم بود با انگشت سومم یکمی دردش شروع شده اما شکایتی نمیکرد و فقط چهره اش نشون میداد که داره درد میکشه،،، من از زجر کشیدن کسی خوشم نمیاد و دلم نمیخواست با سپهر هم خشن برخورد کنم واسه همین خیلی با صبر و حوصله و میلیمتر به میلیمتر انگشتامو فرو میکردم، احساس کردم که سپهر عادت کرده و دیگه خیلی درد نمیکشه واسه همین شروع کردم به چرخوندن انگشتام و کیرش رو هم از دهنم درآورده بودم و فقط داشتم انگشتامو تو کونش میچرخوندم و با نوک انگشتام پروستاتش رو حس میکردم،،، سپهر داشت حال میکرد و آه و اوفش براه بود،،، اونجا بود که فرصت رو غنیمت دونستم و با دست چپم کیرم رو از تو شلوار بیرون کشیدم و آروم نزدیک سوراخ کونش کردم،،، انگشتامو از تو کونش کشیدم بیرون و یه تف انداختم رو کیرم و گذاشتم دم سوراخ کونش.
سپهر سرشو آورد بالا و دید که کیرمو گذاشتم دم سوراخش اما چون حسابی حال کرده بود و آمپرش بالا بود، مخالفت یا مقاومتی نکرد و دوباره چشماشو بست سعی کرد که لذت ببره، منم کیرمو به سوراخش فشار دادم، با یه فشار سرش رفت تو و سپهر یه آه نسبتا بلند کشید و گفت پارسا تو رو خدا یواش یکمی درد داره! گفتم چشم عزیزم تو فقط شل بگیر من کارمو بلدم!
صبر کردم یکمی شل کنه چون از بس تنگ بود سر کیرم داشت درد میگرفت،،، دوباره یکمی فشار دادم و بیشتر وارد کردم و سپهر کونشو تکون داد و میخواست بره عقب که با دست گرفتمش و نذاشتم تکون بخوره،،، سپهر گفت پارسا تو رو خدا درش بیار دارم میمیرم!!! گفتم صبر کن عزیز دلم الآن آروم میشی و دردش ساکت میشه! سپهر ناله میکرد و من سعی میکردم باقی مونده ی کیرمو وارد کنم،،، خلاصه بعد کلی تقلا و تلاش همشو جا کردم و سپهر هم مثل مار به خودش میپیچید و التماس میکرد درش بیارم،،، منم قربون صدقه اش میرفتم و سعی میکردم تکون نخورم تا دردش ساکت بشه، یکمی بعد احساس کردم کونش شل شده و ناله هاش کم شده، واسه همین آروم شروع کردم به عقب جلو کردن و همزمان دستمو تف زدم و کیر سپهر رو گرفتم و براش جلق میزدم… کم کم آه و ناله ی شهوتناک سپهر شروع شد و من احساس میکردم کیرم داره به یه دیواره نرم تو کونش برخورد میکنه و فهمیدم پروستاتشه و سپهر چشماش خمار شده بود و داشت لذت میبرد،،، منم آمپرم رفته بود بالا و کم کم داشتم ارضا میشدم،،، آه و ناله سپهر بیشتر شده بود و کیرش تو دستم سفت تر شده بود، منم دستم و تندتر رو کیرش بالا پایین میکردم و سرعت تلمبه زدنم تو کون سپهر هم بیشتر کرده بودم، یهو دیدم چشمای سپهر داره به سمت دیواره ی پلکش میره و دست و پاش یکمی میلرزه و کیرش تو دستم داره نبض میزنه، یهو یه آه بلند کشید و آبش از سر کیرش پرتاب شد به سمت سینه اش و شکمش،،، منم همزمان تمام آبم رو تو کون سپهر خالی کردم و کیرمو تا ته تو کون سپهر قفل کرده بودم و شکمم روبه تخماش چسبونده بودم و کیرم تو کونش داشت نبض میزد،،، همونطور بیحال افتادم روش و بعد کنارش دراز کشیدم و اونم بیحال بیحال افتاده بود و نای حرف زدن هم نداشت،،، یکمی که به خودم اومدم دیدم حس بهتری دارم و الآن با سپهر بی حسابم و الآن جفتمون به یه اندازه کونی همدیگه حساب میشیم…

نوشته: پارسا


👍 9
👎 2
6201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

789027
2021-01-30 00:50:54 +0330 +0330

آفرین بر همت و بر عزم و ایمان بسیج
بر خداجویان و جانبازان و یاران بسیج
بگسلد شیرازه ی دشمن به میدان بسیج
نگسلد هرگز ز رهبر عهد و پیمان بسیج

اینطور که تو از عزتو غرورت دفاع کردی تا جفتتون کونی همدیگه بشین بسیجیا از خرمشهر دفاع نکردن!! مطمئن باش روح همشون بهتون افتخار میکنن!! 😁

2 ❤️

789154
2021-01-30 14:28:17 +0330 +0330

avarin babyyyy

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها