من و مربی فوتبال

1401/01/25

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه ، محمد هستم 19 ساله از تبریز
مثل خیلی های دیگه فانتزی هامو نمینویسم . کاملاً واقعیت داره.
اصل ماجرا بر میگرده به مقطعی که شهرستان زندگی میکردیم
من پوستم سفیده و اندامم خوبه مخصوصا پایین تنم
تو همون دوران خیلی شیطنت های نو جوانی رخ داد اون موقع 13 14 سالم بود. برای دوستام ساک میزدم و لاپایی میزاشتن ، و هر روز چیزای جدیدی یاد میگرفتم.
بدن من اون موقع خیلی کم مو داشت اما به تقلید از دوستای بزرگ ترم هر هفته میزدم و این باعث شد که کم کم بدنم مو دار شه.
سال ها گذشت و ما به خاطر دلایلی اومدیم تبریز. من عشق فوتبال بودم و تو تیم بازی میکردم ، منتها وقتی اومدیم تبریز مجبور شدم ی تیم جدید پیدا کنم. بلاخره روزا گذشت و من از طریق یه دوست رفتم تو یه تیمی تست دادم و قبول شدم. 17 سالم شده بود.ماجرای اصلی از اینجا شروع میشه .
مربی یه آدم کاملا فوتبالی با استایل خوب و شوخ طبع و البته شلوغ.
من از همون جلسه اول سنگینی نگاشو حس میکردم.
روز ها گذشت و من جا افتاده تر شدم و با مربی گرم تر شدم ‌.
بازی دربی بود که قرار شد شرط بندی کنیم با مربی . قرار شد هرکی باخت صد هزار تومن بده . از شانس بدم من باختم .فرداش تو تمرین پولو بهش دادم گفت بزار جیبیت بعدا حل میکنیم . بعد تمرین گفت مسیرم تا خونه شما میخوره بیا بروسنمت . گفتم باشه و رفتیم . تو راه هی میدیدم نگاهای مخفیانش و اینکه گاهی دست میکشید به کیرش. رسیدیم و موقع خداحافظی دوباره اون صد تومن و دادم گفتم حلالت شانس با تو یار بود
خندید و گفت بزار جیبت بابا ، گفتم نه بابا بگیر ، مرد و حرفش ، دوباره خندید. بعد گفت اگه دیر نکردی یه دور با ماشین بزنیم دوباره برت میگردونم ، گفتم باشه . تو راه بدون هیچ مقدمه ای دستشو گذاشت رو رونم با ی فشار نصبی گفت به جای صد تومن یه چی دیگه میخوام.
اونجا بود که کله وجودم لرزید ، گفتم چی ؟ گفت ده تا بوس. به ازای هر ده هزار تومن یه دونه بوس . خجالت کشیدم و گفتم نه نمیشه گفت چیه مگه ی بوس سادس ، عوضش پولت میمونه جیبت. خیلی خجالت میکشیدم ، یهو دیدم ی بوس از گونم کرد و گفت ببین سخت نیست
موند نود تومنش . خندیدم اما خندم با استرس و خجالت بود.
چند ثانیه دو تامون ساکت موندیم ، یهو گفت اگه به تو باشه تا صبح اینجا آواره نگه میداری ما رو بعد بلافاصله با دو دستش صورتمو گرفت برد سمت خودش از این ور و اون ور صورتم بوس کرد آخرین بوسشم از لبم کرد و گفت دیگه بدهی نداری . همینجوری مات موندم اما هنوز ی جوری بودم. اون روز گذشت و ما یه روز رفتیم مسابقه. دو تا ماشین بودیم. من تو ماشین مربی بودم. موقع برگشت همه بچه ها رو رسوند در خونش و ما موندیم دوتایی. دوباره حس خجالته اومد و سراغم و از این تنهایی نفرت داشتم. عقب نشسته بودم ، گفت بیا جلو ، رفتم . گفت من باید برم جایی بریم از خونه وسایلامو بردارم از اونجا تو رو برسونم . گفتم باشه.
تو راه باز نگاه هاشو زیر چشمی حس میکردم. رسیدیم ، گفت بیا بریم ، گفتم برو بردار دیگه من اینجا منتظرتم ، گفت نه بابا ی کم طول میکشه بیا تو تا یه میوه بزنی جمع میکنم میریم. مجبورا باهاش رفتم. ی استرس عجیبی داشتم. ی خونه نقلی کوچولو بود. در اتاق رو باز کرد گفت برو داخل بیام ، بعد چند دقیقه با میوه و بشقاب اومد . نشست کنارم خودش پوست میکند و میداد. منم میخوردم . بعد چند دقیقه گفتم نمیریم گفت حالا هستیم. سر حرف و وا کرد و گفت اون روز به من که خیلی چسبید اون بوسا ، اینو که گفت از خجالت اب شدم ، خندید و گفت به تو هم چسبیده ، ی خنده ریز کردم. نزدیکم شد گفت خیلی شیرین بود میشه دوباره ببوسم؟ گفتم نه این کارا چیه پاشو بریم ، گفت ناراحت نشو من دوست دارم ، خیلی حالم بد بود از استرس و خجالت هیچی نمیگفتم و فقط به زمین خیره شده بودم ولی از درونم ی حس عجیبی داشتم چون قبلاً برام اتفاق افتاده بود و راضی بودم.
خودشو چسبوند بهم خیلی آروم گفت من و تو رفیقیم و من دوست دارم
نترس راضی نگهت میدارم و نمیزارم کسی چیزی بفهمع و از این کصشعرا
تا اومدم از جام بلند شم دستشو گذاشت رو رونم سرمو که بلند کردم بگم چیکار داری میکنی لباشو گذاشت رو لبام یه لب عمیق ازم گرفت.
من انگار مرده متحرک بودم همون‌جوری مونده بودم. وقتی دید هیچ عکس العملی ندارم انگار جرعت گرفت و دوباره لبامو خورد
هی میخورد و قربون صدقم می‌رفت گاهی لاله گوشمم لیس میزد
وقتی زبونشو رو صورت و گوشم حس میکردم انگار حشری تر میشدم
دیگه انگار کاملا در اختیارش بودم و اونم اینو فهمیده بود
رو مبل بودیم ، گفت بلند شم بخوابم زمین بهش می‌خواستم اعتراض کنم اما نزاشت ، خوابوندتم زمین ، افتاد روم و لبامو میخورد و قربون صدقم می‌رفت.شقی کیرشو قشنگ حس میکردم . با اینکه استرس داشتم اما بدمم نمیومد. گفت بلند شم و لباسامو درارم . من گفتم زشته دیگه بسته
الانم دیرم شده و باید برم دوباره بوسم کرد و گفت بخدا خیلی زود تموم میشه و میریم. گفتم نه نمیشه و فلان گفت اذیت نکن لباساتو درار
خودش تیشرتمو در اورد دیگه انگار هیچ راهی نداشتم . خودشم داشت لباساشو در میاورد و وقتی چشمم به کیر شق شدش افتاد از رو لباس دیگه مردم و زنده شدم. شلوارم و در آوردم فقط شرتم موند دوباره خوابوندتم رو زمین شروع کرد به لب گرفتن ، فقط تیشرتشو در آورده بود و شلوار و شورتش پاش بود همینجوری که داشت لبامو میخورد دستشو کم کم میکشید رو بدنم و این منو حشری تر کرد. شورتمو در آورد گفت برگرد ، بر نمیگشتم ، به زور بر گردوند و از بالای گردنم شروع کرد به بوس کردن تا کمرم و کونم. وقتی نفسش میخورد به کونم خیلی حال میداد . بدنم مو داشت ی کم اما توجه نمی‌کرد . یهو ی چیز گرم حس کردم لای کونم برگشتم دیدم واویلا یه کیر کلفت راحت 15 ثانت میشد.
کرمو برداشت و زد به سوزاخم ی کمم زد به سر کیرش . داشت قربون صدقم می‌رفت و کیرشو میمالید به سوزاخم ، خیلی حسش خوب بود. اروم اروم داشت سعی می‌کرد بکنع داخل . خیلی دردم گرفت . اعتراض کردم و بلند شد بعد چند دقیقه قربون صدقه و ماساژ دوباره امتحان کرد
اما نتونستم. بهش گفتم بیخیال شو .گفت بازت میکنم ، دوباره تلاش کرد اما داد و اعتراض های من و از طرفی زنگ زدن خانواده که کجام نزاشت اون اتفاق بیوفته. از روم پا شد و با دستمال کاغذی لای کونم و کیرشو که کرمی بود پاک کرد منو بغل کرد و گفت باید قول بدی اینجا تموم نشه منم فقط برای اینکه از سرم وا کنم گفتم باشه.
لباس پوشیدیم و من رسوند خونه.
و آخر ماجرا نبود.
ادامش و اگه دوست داشتین بدونین براتون مینویسم . ببخشید اگه طولانی شد

نوشته: Mmd


👍 20
👎 4
24201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

868679
2022-04-14 01:20:15 +0430 +0430

نه ننویس

0 ❤️

868723
2022-04-14 02:56:07 +0430 +0430

کاری به داستان تو‌ندارم ولی اکثر پسرایی که الان دوستددارن با همجنس گی کنن توی سن نوجوانی باهاشون ور رفتن یا خودشون با دوستشون کون کونک کردن و چون اولین رابطه هاشون بوده مزه اش زیر زبونشون میمونه در صورتی که هیچوقت توی بزرگسالی اون جوری بهشون حال نمیده و فقط ارضا میشن و‌لذتی نمیبرن

1 ❤️

869232
2022-04-17 02:18:17 +0430 +0430

قشنگ بود، بنویس باقی ماجرا رو لطفا

0 ❤️