سلام دوستان این داستان کاملا واقعیه من تو شهر خوی بزرگ شدم میوه فروش هستم این داستان دو هفته پیش برام اتفاق افتاد خواستم واستون تعریف کنم تا حال کنید.
یه روز ساعت ۳ ظهر بود گرمای شدید اذیت میکرد که تو اون ساعت مشتری پیدا نمیشد که یهو سحر وارد مغازه شد با یه سلام و احوال پرسی گفت آقا حامد خیار دارید گفتم بله اونجاس رفت طرف خیارا گفت اینا که همشون کوچیکن بزرگش نیس گفتم نه خیارا که همه از اینا میبرن گفت من با همه فرق دارم بادمجان رو که دید رفت سمت بادمجان بزرگترینش رو برداشت اومد طرف ترازو گفت اینو وزن کن آقا حامد گفتم شما واس خیار اومدید ولی بادمجان برداشتید فقط گفت مهم جنسش نبود مهم بزرگیش بود گفتم مگه واس چی میخای بادمجان به اون بزرگی رو گفت میخام جای شوهرم رو پر کنه واسم گفتم خب راننده تریلی بودنم اینجور کارارو داره خب خداروشکر با بادمجان خودتون رو راضی میکنید و خیانت نمیکنید گفت اگه اعتماد کنم تو یه شب ۱۰ تا میبرم چه خیانتی کوسکش عوضی(شوهرش احمد)اون طرف هر شب با یکی میخوابه واس اون خوبه واس من خیانت گفتم بله اینم درسته بازم هر کمکی از دستم بر بیاد بگید تا انجام بدم گفت تو که نمیتونی کمک کنی از صبح ۶ تا ۱۲ شب اینجایی گفتم اگه کار واجبی دارید یکی رو بذارم سر جام بیام کمکتون گفت مگه میتونی گفتم آره زنگ زدم داداشم اومد نشست جام بعد با ماشین من رفتیم طرف خونه سحر که یهو گفت نرو خونه برو ویلا گفتم باشه رفتیم رسیدیم داخل ویلا لباساشو کند فقط یه شلوار ساپورت موندو یه سوتین توریش گفت من عرق کردم باید دوش بگیرم تو هم که از کار اومدی پاشو یه دوش بگیر گفتم باش تو برو بیا منم بعدن میرم گف زر نزن بابا پاشو باهم بریم گفتم اخه گفت اخه بی اخه بیا منتظرتم لباسامو کندم رفتم تو حموم واااای چی میدیدم سحر با یه هیکل تو پر قدش بلند بود ۱۸۲ با وزن ۸۰ کیلویی سینه ۹۰ و باسن برزیلی یهو داد زدم وااای سحر خانوم خوش به حال احمد آقا گف خفه شو خوش به حال خودت و خودم بیا جلو رفتم زیر دوش بغلش کردم شروع کردیم لب بازی بعدش همه جاشو خوردم ممه و کوسش رو که سحر داد زد طاقت ندارم بریم رو تخت اومدیم رو تخت منو حل داد شروع کرد کیرمو خورد یه ساکی میزد که داشتم داغون میشدم بعد که تموم شد گف حامد جون سحر کوسو کونم رو یکی کن گفتم چشم و آروم شروع کردم کیرمو فرستادم تو کوسش همون اولش گفت آخخخخ توروخدا دربیار خیلی کلفته یکم چربش کن چربش کردم بازم گذاشتم تو کوسش گفت وااای خدا مردم بکن حامد بکن یه ۴ دقیقه آروم زدم جا باز کرد بعدش سحر داد میزد توروخدا محکم بزن کیرتو میخوام منم کیرمو در آوردم گفتم کیر میخای گفت کوسکش حال و حوصله التماس ندارم بکنم توروخدا بکن دارم میمیرم هلم داد اومد نشست رو کیرم محکم بالا پایین میکرد محکم با سیلی میزدم رو باسنش ممه هاشو میخوردم که دیدم خسته شد شروع کردم داگی کردم تو کوسش محکم تلمبه زدم موهاشو میکشیدم با سیلی میزدم دیدم ارضا شد دراز کشید گفت مرسی عزیزم خیلی خوب بودی میتونی بری گفتم عه خودت ارضا شدی الان من برم یه چک زدم زیر گوشش برش گردوندم محکم کردم تو کونش دیدم کل کیرم خونی شد گف وحشی من تا حالا کون نداده بودم اونم به همچین کیر کلفتی یه چک دیگه زدم گفتم خفه شو با همون خون ادامه دادم بعدش دیدم حال میکنه میگه حامد بکن تو کوسم کیر میخوام محکم از کوس کردمش نزدیکای ارضا شدنم بود که کیرمو انداختم لای ممه هاش گفتم دهنتو باز کن چن تا تلمبه زدم لای ممه هاش که آبم اومد ریختم تو دهن سحر بعدشم باهم تا فردا صبح خوابیدیم صبح وقتی میخواستم برم دیدم لخت کنارمه دلم بازم خواست سحر خواب بود تو خواب از پشت کردم تو کونش داد زد آییییی خدا مردم محکم کونشو گاییدم رفتیم تو حموم سر پایی کردمش تا ارضا شدیم الان هر وقت دلش میخاد میاد مغازه میگه با بادمجون برم یا میای منم از خدا خواسته میگم چشم میام
مرسی از خوندنتون اگه خواستید بازم بنویسم واستون
نوشته: حامد
فک کنم ب همون میوه فروشیت برسی خیلی بهتره
سحر اومده بادمجون شوهرشو کرده تو ماتحتت حالا واس دلخوری اینجوری نوشتی؟
من رو باش فکر میکردم خوی جزو شهرهای ایرانه!!!
تازه امشب با خوندن داستان واقعی این جناب و دیدن این حجم از آزادی متوجه شدم یه جایی توی تایلند احتمالا نزدیک به پاتایا باید باشه😂😂😂😂
وسط سکس چطوری محاسبه کردی ۴ دقیقه تلنبه زدی جا باز کرد؟
بهتر نیست توی میوه فروشی جقتو بزنی و از این کسشرها تفت ندی؟
میگم انگار صاحب بار اومده پولش میخواد برو حسابت صاف کن تا با بادمجوووووون نیومده سراغت🤣🤣🤣
کسکش واسه کس کردن کیرو چرب کردی؟!کیرم خشک خشک توکونت
اول کیرتو کردی توی کونش خونی شد بعد همون کیرعنی و خونی رو کردی توی کسش و بعد همونو بردی لای سینه هاش؟ 🤮 💩
ایده این داستان رو از وقتی گرفتی که رفتی میوه فروشی بزرگترین بادمجون رو برای کیون گشادت انتخاب کردی بچه چونی.
این کسشعرا عادیه چون اینجا اسمش جغوانیه نه شهوانی هر چه میخاهد مغز خنگت بگو
واقعا یا از اصل، ماجرا دروغه و خیال پردازی ذهنت، یا اینکه ی قسمت هایش رو خیلی خالی بستی.
اول اینکه اونی ک اومده برا بادمجون بزرگ ینی دیگه گشاده و کیری از نظرش کلفت نیس.
باشه آقا قبوله، ما فهمیدیم ک کیرت بزرگ و کلفته. عجب خر کیری هستی تو 😂 😂
لامصب کونی ک خون میاد ک دیگه نمیذاره اونجوری بکنیش کیر کلفت. 😂 اونم کسی ک تا حالا کون نداده. اگه گذاشته بکنیش کونی بوده و ادای تنگا و این حرفا.
ب فرض اینکه داستان واقعی باشه، خب همونی ک اتفاق افتاده رو بنویس، چرا ی سری فکر میکنن حتما باید پیاز داغش زیاد باشه؟؟
چطور شد ؟ قبلا دو تا داستان کون دادن در سربازی و گی با مرد میانسال نوشته بودی حالا یه دفعه شدی کوس کن خشن ؟؟؟😂😂😂
آخه چونکش گواد مجلوق
بادمجون کلفت را میتونست تحمل کنه اما به کیر تو که رسید داد زاد که وای درش بیار خیلی کلفته؟؟
ای کیر بزکوهی توی کوس خواهر و مادر و احتمالا خانمت دروغگو
بچه فعلا اون بادمجون رو از کونت در بیار تا مخت یکم کار کنه یکم بهتر بنویسی
من اصن نخوندم فقط اولشو خوندم ک نوشتی این داستان واقعیه،ببین دیوث و هر دیوثی مث تو گوش بدید نیازی نیس بیاین تاکید کنید کستانتون واقعیه ب شعور خواننده توهین نکنید اونی تو این سایته خودش هف خط روزگاره موقع بدنیا اومدن ننشو نگشت کرده دراومده پس شما نیاز نداره بکی واقعیه یا ن خودش شعور داره میفهمه بهت دیس میدم تا از این ب بعد رعایت کنی البته کستانتم نمیخونم ریدم ب کستانت از دیس لایکا فهمیدم ک ریدی
میوه فروشاهم کصخل شدن اخه دیوس زن به شوهرش اینطوری نمیگه کیر میخوام،بچه کونی چندبار زنتو اینطوری گاییدن یاد گرفتی
کیر خر هم حیف به تو بگیم چرا فانتزی های کیریتون میارید میریزید توی این سایت
بازم یه بچه سال کون نشور جلاق که ایده و آرزوها که تو ذهن مریضش آمده رو بصورت داستان واقعی نوشته. ای بادمجون ای خیار ای کلفت ای پامادور خوب بید. اسکل جقال
وااااااای خدایا
این بازم عاشق کتگوری بادمجونم هس😁😁😁
نع تو بمن بگو عاشق کتگوری چی نیستی جقی!
تو هم گاییدی مارو بااون کتگوری اینم شده مثل اون کسکشه چند سال پیش که میگفت بلوغ بازی فکر کنم این همونه
آقا منم خوی هستم این سحر خانم رو معرفی کن ما هم یه فیضی ببریم
دوست عزیز faaaaaarzaaaad
این کلمه « کتگوری » رو فکر نمیکنی که یک مقدار زیاد داری تکرار مبکنی؟
باور بفرمایید خود مردم انگلیس هم گاهی وقتها به جای این کلمه میگن « طبقه بندی ، موضوع ، دسته » اصلا به جوری خیلی رو اعصابه این کلمه
منم عاشق کتگوری خشنم ، مخصوصا همراه با ضربه درکونی ،
ولی اینجا داستان ریدی گلم : سحر با یه هیکل تو پر قدش بلند بود ۱۸۲ با وزن ۸۰ کیلویی سینه ۹۰ و باسن برزیلی یهو داد زدم وااای سحر خانوم خوش به حال احمد آقا … اخه کسکش سحر نگو غول بیابونی بگو ، خواهر احمد اقا گاییده میشه که