من و خواهر صاحب خانه

1390/05/23

سلام به همه دوستان عزیز
من نیما 29 ساله از استان فارس هستم، 175 قد و 80 کیلو وزن دارم و خاطره ای را که می خواهم واسه شما تعریف کنم بر می گرده به 6 سال پیش، زمانیکه من در تهران هنوز یه دانشجو بودم.

از اونجائیکه پسر پولداری نبودم مجبور بودم که اتاقی را در قسمت های تقریباً پائین شهر تهران اجاره کنم و اکثر اوقات با فامیل صاحب خانه یکجا بودیم و این خاطره من هم دقیقاً از همین زنده گی مشترک با صاحب خانه شروع شد. سال 1384 بود و من اتاقی را که اجاره کرده بودم مربوط به یک خانواده 5 نفری بود که خواهر صاحب خانه نیز مثل من دانشجو بود، اما چون در یک خانواده کمی بالاتر از خط فقر زنده گی می کرد، زمینه اینکه بتواند کلیه ضروریات تحصیلی خویش را بخرد برایش ممکن نبود و از آنجائیکه من و اون تو یک رشته تحصیلی یعنی مهندسی کامپیوتر بودیم، هر روز به هم نزدیک و نزدیک تر می شدیم. این دختری را که من در موردش صحبت می کنم یک دختر همسن و سال من و اندام خیلی خوشگلی داشت، دیگه واقعاً نمی دونم دقیقاً قد و وزنش چه اندازه بود، اما فقط میدونم که قدش به اندازه شانه من و وزنش آنقدر بود که من به راحتی رو دستم بلندش می کردم.
خلاصه، خیلی زود با این دختر صمیمی شدم و داداش اونم که صاحب خانه من بود به این روابط ما اعتراضی نداشت، چون فکر می کرد که واسش خواهرش خوب است.

تا اینکه یک روز وقتی از دانشگاه برگشتم، وای چه می دیدم معصومه (همین خواهر صاحب خانه) بدون چادری (راستش بعضی خانواده های پائین شهر هنوزم تو حیاط با چادری می گردن) تو حیاط و داشت لباس شوئی می کرد، یه کون فوق العاده خوش فورم و بدن گوشتی که راستش من احمق قبلاً از زیر چادری اصلاً متوجه نشده بودم. برای چند لحظه مثل اینکه هیپنوتیزم شده باشم، از خود بی خود شده بودم و فقط داشتم اونو نگاه می کردم.

اون روز گذشت و من به معصومه به یک دید دیگه نگاه می کردم، یه علاقه خاصی نسبت به اون در من پیدا شده بود و سعی می کردم از هر فرصتی استفاده کنم تا این علاقه را به اون هم منتقل کنم و کم کم موفق هم شده بودم. تو چشماش یه برقی می دیدم که انگار اونم به من علاقه مند شده بود، تا اینکه یه روز با هزار مشقت موضوع را با خودش در میان گذاشتم. اون چیزی نگفت و فقط به من نگاه کرد. بعدش گفت نیما منم دوست دارم و این سرآغاز دوستی من با معصومه بود.

این دوستی ادامه داشت تا اینکه یه چیزی در وجود هر دویمان می گفت باید یه قدم جلوتر بریم و سعی می کردیم به هر ترتیب از طریق جک های سکسی و یا حتی صحبت در مورد بقیه همکلاسی های دختر و پسرمون که با هم رابطه داشتند این را به همدیگر بفهمانیم، تا اینکه او شب رسید.

من معصومه را بعد از ظهر بخاطر یه موفقیت که در دانشگاه بدست آورده بود، دعوت کردم تا شام با من به یکی از رستوران ها بریم و این موفقیت اونو جشن بگیریم. اونم قبول کردیم، اما گفت باید زودتر بریم و برگردیم تا داداشم متوجه نشود.

هنگامی که در رستوران بودیم، هر دومون مست بودن در کنار یکدیگر بودیم و سعی می کردیم از هر لحظه و هر حرف بخاطر افزایش شادی همدیگر استفاده کنیم. جک های سکسی و صحبت در مورد سکس و خلاصه در مورد همه چیز صحبت کردیم و خندیدیم.

هنوز کاملاً تاریک نشده بود که به طرف خانه برگشتیم، غافل از اینکه سرنوشت چه چیزی را در خانه بر سر راه ما گذاشته است.

وقتی خانه رسیدیم، معصومه اول داخل رفت و بعدش من، اما هنوز به حیاط خانه نرسیده بودم که معصومه دوید تو حیاط و منو بغل کرد. گفتم، معصومه چیکار می کنی؟ گفت، نیما هیچی نگو، بطور ناگهانی داداش مامانم قراره قاچاقی بره آلمان و امشب می خواهد که حرکت کند و همه رفتند تا با اون خداحافظی کنند، واسه همین الان فقط منو و تو هستیم………. من هنوز حرفاش کاملاً تمام نشده بود که لبامو گذاشتم رو لباش و شروع کردم به خوردن اون لبای خوشگلش و سریع بعدش بغلش کردم و تو اتاق خودم آوردمش.

همین طور رو تشک انداختمش و با تمام وجود دستام سعی می کرد تا هر چقدر میتونه بدنشو حس کند. همه جاشو می مالیدم و اونم سعی می کرد بدن منو بماله، سینه هاش، کمرش، کونش و خلاصه تمام بدنش، وای چه گوشتی داشت. نرم نرم….

کم کم شروع کردیم به در آوردن لباس های همدیگر، خیلی سریع، بدون اینکه بفهمیم لخت در بغل همدیگر رو تخت و من داشتم سینه های معصومه را می خوردم. هر دومون بدجوری حشری شده بودیم، آخه خیلی وقت می شد که هر دومون می خواستیم با هم سکس داشته باشیم اما جرئت گفتن این موضوع را به همدیگه نداشتیم.

با همدیگه بازی کردیم، من کوس اونو دستمالی می کردم و اونم کیر منو

نمی دونم چرا، اما یهو متوجه شدم که من دارم کم کم انگشتمو داخل کوس اون می کنم، آب لزجی از کوس اون می اومد و من که اصلاً نمی دونستم چیکار می کنم آروم کیرمو که مثل یک شیطان به من فرمان میداد به لبای کوسش مالیدم و بعدش داخل کوسش کردم.

دیوانه وار بدون اینکه بدونم چه کار احمقانه کردم و اونم بدونه که چیکار کرده، توی کوس اون تلمبه میزدم. شالاپ شالاپ و دیگه هیچ……

هر دومون خسته در کنار هم افتادیم، اما یهو با جیغ معصومه بلند شدم، وای من چیکار کرده بودم، پرده معصومه پاره شده بود و تمام تشک پر از خون…… معصومه گریه می کرد و من مات و مبهوت بودم.

اگرچه بعد از 3 ماه با کلی رو انداختن تونستم مقداری پول دست و پا کنم و پردش درست شد، اما این خاطره تلخ و شیرین هرگز از یاد من نرفت…

نوشته: نیما


👍 11
👎 1
132671 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

293503
2011-08-14 20:04:23 +0430 +0430
NA

نظر اول. خوب نبود. من اول شدم. شب رمضون داستان سكسي خوندن بده؟

0 ❤️

293504
2011-08-14 20:07:48 +0430 +0430
NA

خيلي تخيلي بود. جلق زياد ميزني؟ جلق زدن بده. اين بالايي اولين نظرم در سايت شهواني بود كه اولي واسه اين داستانه. دوستان يه سوال. ميتونم فحش خاهر مادر به نوينده بديم؟

0 ❤️

293505
2011-08-14 20:25:22 +0430 +0430
NA

che tokhmie hese avali

0 ❤️

293506
2011-08-14 21:17:31 +0430 +0430
NA

Kiram toin ketabi neveshtane dastane tokhmit

0 ❤️

293507
2011-08-15 00:12:07 +0430 +0430
NA

كيرم برعكس به صورت افقي تو چشت:) و ادبياتت

0 ❤️

293508
2011-08-15 00:28:17 +0430 +0430
NA

inam kos sher bod bache meymun hanoz nazar nadadi

0 ❤️

293509
2011-08-15 00:29:59 +0430 +0430

اخه كيرم تو اون مخ نپخته ات
كدوم رستوران شب نشده شام ميده
كس كش زن كسده به حياط نرسيده پريد بغلت لب گرفتي وسط كوچه
خوب مگه مجبوري مثل سگ دروغ بگي
به جا خاطره بگو خودم 1گه خوردم رمان كيري نوشتم كه ماه رمضون اينقدر فحش حواله جد و ابادت نكنيم كس كش

0 ❤️

293510
2011-08-15 00:33:19 +0430 +0430
NA

خب نویسنده یه بچه افغانیه که تو ایران بزرگ شده و اون قسمت دانشگاه رو خالی بسته . با اون ادبیات افغانیت اه میمون .کی از شماها می خواد بیاین قد و وزنتونو بگین ؟

0 ❤️

293512
2011-08-15 01:07:54 +0430 +0430
NA

تو نفهمیدی و اونم نفهمیدو به همین راحتی پرده زدی اونم شالاپ شالاپ؟؟؟!!! نکنه فکر کردی ماهم نفهمیدیم شالاپ شالاپ!!!
جااااااننن؟!؟!؟ بعد 3 ساعت تاره فهمیدین پرده به گا رفتهههه؟؟؟ ببینم شماها عقب افتاده این یا معلول ذهنیی چیزی نیستین؟
عزیزم حد اقل این دفه به جای پرده کرکره میزاشتین که راحت باشین و دفه بعد دوباره اگه حواستون نبودو تو نفهم شدیو اونم کس مخ شدو …به قول خودت شالاپ شالاپ دوباره به گا نری!!!
کلا تو روحت شالاپ شالاپ:دی

0 ❤️

293513
2011-08-15 01:57:21 +0430 +0430
NA

بدک نبود. قابل خوندن بود.
راستی، من قدم 182 سانتی‌متر، وزنم 95 کیلو و دور کمرم 90 سانتی‌متره. کی برای پرو دوم بیام؟

0 ❤️

293514
2011-08-15 02:19:34 +0430 +0430
NA

shoma boro hamrahe masome jende LEBAS SHOEE KON man miram besorate kamelan eyefaghi pardeye khahareto begam SHALAP SHALAP

0 ❤️

293515
2011-08-15 02:21:50 +0430 +0430
NA

من كه سكسي تو داستان نديدم … شالاپ شولوپ شروع شد و پالاپ شولوپ تموم شد…
ولي قابل توجه دوستان عرض كنم كه پرده رو ميشه با جراحي ترميم كرد…!!!
حتي الان به صورت آماده از آلمان وارد ايرن ميشه… از جنس الياف طبيعيه…

0 ❤️

293516
2011-08-15 06:15:50 +0430 +0430

قابل تحمل بود…

0 ❤️

293517
2011-08-15 06:47:49 +0430 +0430
NA

Shalap shalap kardam too kose Ma’soomat kalle kiri :D
Kiram too in dahanet ba in emlat ! Daneshjooye Mohandesi computer unam too TEHRAN hanooz balad nist ZENDEGI Ro dorost benevise =))
vaghean haghete ke bet migan meymoon :D
kiram too in Negareshe Tokhmit ! :D ! Engar dashtam enshaye bache 5 dabestani mikhoondam !
Dastanetam Ke az dam Kos shere ! Hal nadaram in sooti hato benevisam, faghat in pare kardane parde he bahal bood ! To kireto kardi too kosesh, pardasham zadi amma dokhtare enghad too hes bood ke nafahmid hatta jigham nazad ?? :o :D
Ham jagh zadi ?? :D Boro pa darso mashghet bache joon :D

0 ❤️

293518
2011-08-15 07:33:07 +0430 +0430
NA

salam,manam ba nazare bacheha movafegham,nemigam doroghe vali nahayat kari ke kardi lapaei bude
ye dokhtar baraye bare aval ke ba yepesar sex mikone kole havasesh be pardashe as in kamelan doroughe harfet azizam

0 ❤️

293519
2011-08-15 08:05:00 +0430 +0430
NA

داداش مامانم قراره قاچاقی بره =)) =)) =))
کس مخ افغانی اینجا ایرانه به داداش مامان میگن دایی.

0 ❤️

293520
2011-08-15 08:24:06 +0430 +0430
NA

کیرم درست تو دهنت دهن گاییده ی گوسفند… بیجنبه ی اسکل… خب میرفتی به جا پولی که دادی واسه پرده ی اون جنده خانم میرفتی 10 تا جنده توپ میکردی.
افکارت هم خیلی کیری هستن… مخت هم حسابی تخمیه (|:

0 ❤️

293521
2011-08-15 12:32:56 +0430 +0430
NA

مهندس کامپیوتر که املا بلد نیست نوبره
ریدم تو ادبیاتت ریدم تو تخیلت ریدم تو روانت که وقتی تو توهم هستی نیای اینجا کس شر بنویسی
کس خل تو دبیرستانتو تموم کردی که اومدی اینجا کس شر نوشتی؟

0 ❤️

293522
2011-08-15 13:16:51 +0430 +0430
NA

در جواب به اون Sara sweet بايد بگم لطفا بحث مليت رو اينجا پيش نكش هر كسي ميخواد يه دروغي سرهم كنه اسمشو بزاره داستان سكسي تا بقيه جالشو ببره اون موقع تو ابله الاغ صحبت از مليت ميكني كيرم تو اون مخ نپختت .

1 ❤️

293523
2011-08-15 14:12:03 +0430 +0430
NA

chizie namigam chon aslan arzeshishooo nadarei
akheh mader konie kamilan maloom bood ke dorogeh ageh ham rast basheh ke nist .akherat koos keshaa haste

0 ❤️

293524
2011-08-15 15:47:35 +0430 +0430
NA

بد بود داداش!!!

0 ❤️

293525
2011-08-15 16:29:39 +0430 +0430
NA

کیرم تو گوش سمت چپت :P

0 ❤️

293526
2011-08-15 18:41:58 +0430 +0430
NA

خدایی این داستان دروغ کمتری توش بود،
من یکی میتونم باور کنم!!
(نگفتم باور کردم، گفتم میتونم!)

0 ❤️

293527
2011-08-15 21:05:29 +0430 +0430
NA

آخه چی بهت بگم که لایق کس شعرای تو باشه.
من خودم اولین بارم از ترس اجازه ندادم طرف شورتمو در آره!افغانی یا تو چت زدی یا اون جنده اس… بیل تو کونت با این دروغات جای دیگه نگو شیرازی ام آبروی ما شیرازی ها رو نبر.

0 ❤️

293529
2011-08-19 04:13:03 +0430 +0430
NA

:/
اونوقت که خواستی پردشو درست کنی چند ثانیه طول کشید که خونوادش نفهمیدن!!!
بگو رمان نه خاطره
پینوکیو

0 ❤️

293531
2011-09-03 18:07:16 +0430 +0430
NA

با همه بچه ها موافقم
کیرم تو اون داستان نوشتنت
آخه میخواست قاچاقی بره، اونوقت همه رفتند استقبالش که لو نره
تاااااااااااازه،،،،، به داداش مامان هم میگن دایی
بعد یهو پرید تو بغلت؟؟؟!!!
بعد 3 ساعت فهمید شالاپ شالاپ پرده پاره شد
خیلی تخمی نوشتی!!!
کیرم تو کله کیری خودت و معصومه خیالیت
░░░░░░░░░░░███░░░░░░░░░░░░░░ ░░░░░░░░░░░█░░█░░░░░░░░░░░░░ ░░░░░░░░░░░█░░█░░░░░░░░░░░░░ ░░░░░░░░░░█░░░█░░░░░░░░░░░░░ ░░░░░░░░░█░░░░█░░░░░░░░░░░░░ ███████▄▄█░░░░░██████▄░░░░░░ ▓▓▓▓▓▓█░░░░░░░░░░░░░░█░░░░░░ ▓▓▓▓▓▓█░░░░░░░░░░░░░░█░░░░░░ ▓▓▓▓▓▓█░░░░░░░░░░░░░░█░░░░░░ ▓▓▓▓▓▓█░░░░░░░░░░░░░░█░░░░░░ ▓▓▓▓▓▓█░░░░░░░░░░░░░░█░░░░░░ ▓▓▓▓▓▓█████░░░░░░░░░█░░░░░░░

0 ❤️

293532
2011-09-03 18:08:58 +0430 +0430
NA

░░░░░░░░░░░███░░░░░░░░░
░░░░░░░░░░░█░░█░░░░░░░░
░░░░░░░░░░░█░░█░░░░░░░░
░░░░░░░░░░█░░░█░░░░░░░░
░░░░░░░░░█░░░░█░░░░░░░░
███████▄▄█░░░░░██████▄░
▓▓▓▓▓▓█░░░░░░░░░░░░░░█░
▓▓▓▓▓▓█░░░░░░░░░░░░░░█░ ▓▓▓▓▓▓█░░░░░░░░░░░░░░█░
▓▓▓▓▓▓█░░░░░░░░░░░░░░█░
▓▓▓▓▓▓█░░░░░░░░░░░░░░█░
▓▓▓▓▓▓█████░░░░░░░░░█░░

0 ❤️

751170
2019-02-28 14:22:15 +0330 +0330

ریدی آب قطعه

0 ❤️