مونا و آقای رئیس (1)

1392/03/31

اسم من موناست.27 سالمه و تو یه شرکت تبلیغاتی کار می کنم. تقریبا 4 ماهه که تو این شرکت استخدام شدم. که اینم خودش ماجرایی داره. یه روز که خیلی اعصابم خورد بود به خاطر این که از محل کار قبلی م با دعوا اومده بودم بیرون و چند ماهی هم بود سکس نداشتم تصمیم گرفتم برم تو خیابون راه برم تا یه ماشین مدل بالا برام نگه داره. هیچ قصد خاصی نداشتم. فقط یهو هوس کردم این کارو بکنم. من قدم 170 و وزنم 69 کیلوئه. بدنم توپره. و اصلا چاق نیستم. رفتم دوش گرفتم. موهامو سشوار کردم. یه مانتو کوتاه پوشیدم و چسب. با شلوار لی تنگ و بوت پاشنه بلند. موهام مشکی و بلنده. ریختم دورم. آرایش نسبتا غلیظ هم کردم. تو خیابونی که من زندگی می کنم ماشین ها تا می بینن یه دختری گوشه خیابون واستاده فکر می کنن قصد خاصی داره واسه همین زود جلو پاش نگه می دارن. منم واسه همین انگار که منتظر تاکسی ام وایستادم. هر ماشینی نگه می داشت خوب براندازش می کردم. تا بالاخره از راننده یه ماشین سوناتا که خیلی سمج بود خوشم اومد و سوار شدم. خیلی هوس سیگار کرده بودم. تا سوار شدم گفتم من منظوری ندارم. فقط می خواستم یه سیگار با هم بکشیم. اونم گفت “من که چیزی نگفتم عزیزم”.بعد سیگار تعارفم کرد. یه پسر 30 ساله بود با چشم ابروی مشکی، قیافه مردونه و موهای کوتاه. از بازوها و شونه پهنش معلوم بود باشگاه می ره. بوی ادکلنش با بوی سیگار قاطی شده بود و دلم یه جوری شد. یه تی شرت تنیس پوشیده بود و دستای پر موش حواس منو برده بود. اونم معلوم بود از من خوشش اومده و همه ش براندازم می کرد. لی تنگی که پوشیده بودم و رون های پرم زده بود بیرون چشمشو گرفته بود. کم کم سر صحبت باز شد. آدم بی شخصیتی نبود و چون فهمیده بود منم دختر هرجایی نیستم خیلی با احترام صحبت می کرد. اسمش علیرضا بود و شرکت تبلیغاتی داشت. وقتی فهمید که حقوق خوندم و از کارم اومدم بیرون پیشنهاد داد بیام شرکتش کارای حقوقی و این چیزا رو انجام بدم. آدرسشو گرفتم و فردا واسه مصاحبه رفتم شرکت. خلاصه کارمو شروع کردم. تو این مدت ارتباطمون خیلی خوب بود و با اینکه نسبت به هم انرژی خاصی داشتیم ولی هیچ وقت به روی هم نمی آوردیم. یعنی من بهش رو نمی دادم. چون دلم نمی خواست اذیت بشو و کارم به خطر بیفته. یه روز که رفته بودم اتاقش سر یک قضیه ای با هم شرط بستیم. قرار شد هرکی شرطو برد به اون یکی شام بده. بالاخره من شرطو بردم و منو به شام دعوت کرد. قرار بود ساعت 7 بیاد دنبالم. خیلی خوشحال بودم. می خواستم حسابی خوشگل کنم که دلشو ببرم. البته اصلا دوست نداشتم باهاش دوست بشم. چون معلوم بود از اون پسرای لاشیه که تو دوستی اصلا قابل اعتماد نیست. ولی خب دست خودم نبود واقعا یه حس خاصی بهش داشتم. ساعت 6.30 بود داشتم آماده می شدم که بهم تکست زد که قرارو کنسل کنیم. چون ماشینمو ظهر دادم تعمیرگاه. من که تقریبا آماده شده بودم خیلی اعصابم خورد شد. بهش زنگ زدم. بعد 4-5 تا زنگ گوشی رو برداشت گفت الو. صداش بم و مردونه ست با یه زنگی که وقتی می شنوی ته دلت یه جوری می شه. گفت که معذرت می خواد و یه روز دیگه شرطشو ادا می کنه. منم گیر دادم که نخیر من امروز شام می خوام. یهو یه فکری به سرم زد. گفتم اصلا چطوره خودتون آشپزی کنید. گفت چی ی ی؟ گفتم همینه که هست. خودمو لوس کردم و گفتم اصلا دیگه شام نمی خوام. وقتی دید دارم قهر می کنم گفت باشه. قبوله. پس آدرسو تکست می کنم. وقتی گوشیو قطع کردم خودم هنگ بودم که این چه پیشنهادیه دادم. ولی دیدم ته دلم بدم نمیاد برم خونه ش. ببینم چی پیش میاد. با اینکه موقع پیشنهاد آشپزی به هیچی فکر نمی کردم ولی رفتم دوباره دوش گرفتم و همه جامو شیو کردم. بعد اومدم به همه بدنم لوسیون و روغن زدم. موهامو پیچیدم و سشوار کردم. خودم نمی دونستم می خوام چیکار کنم. خیلی دیر شده بود. موندم چه لباسی بپوشم. تصمیم گرفتم یه تاپ دکلته تنم کنم. با یه جین تنگ کشی. موهامو ریختم دورم. یه آژانس گرفتم و رفتم. تقریبا 9.30 رسیدم. زنگ زدم و سوار آسانسور شدم. در آسانسور که باز شد با یه تی شرت سیاه و شلوارک کرم جلو در وایستاده بود. ادکلنش راهرو رو پر کرده بود. موهاش هنوز خیس بود. تازه اصلاح کرده بود. سرتاپاشو نگاه کردم. بازوهای بزرگش. شونه پهنش. لبای خوش ترکیبش. دست و پاهای پر موش. وای یه دفعه حالم بد شد. چقدر دلم می خواست برم تو بغلش. رفتم جلو و باهاش روبوسی کردم. پوست صورتش که با افترشیو نرم بود کشیده شد رو صورتم. چه بویی می داد. همون طور که دستمو گرفته بود با دست دیگه ش هدایتم کرد تو خونه. دیگه شل شده بودم. پرسیدم لباسامو کجا دربیارم. اتاقو نشونم داد. رفتم تو اتاق و مانتومو در آوردم. دوباره به خودم عطر زدم. روژمو پررنگ تر کردم و اومدم بیرون. سینه های خودم به اندازه کافی بزرگ هست. سوتین ابری هم پوشیده بودم که خوش فرم وایسته. تو آشپزخونه جلو گاز وایستاده بود. گفتم کمک نمی خواین. برگشت سمتم. چشمش که بهم افتاد ماتش برد. سینه هام از تاپ دکلته تنگم زده بود بیرون. عمدا پشتمو کردم که کون برجسته مو ببینه. بعد موهامو یه وری ریختم رو شونم و اومدم تو آشپزخونه. چشمش مونده بود رو پاهای خوش تراشم. وقتی اینجوری نگاهم می کرد بیشتر حالم بد می شد. واقعا حشری شده بودم و چشمام خمار. انگار اونم فهمیده بود. نگاهمون به هم گره خورده بود. بی اراده رفتم سمتش. دوستای گلم اگه دوست دارین بقیه ماجرا رو بدونین حتما کامنت بذارین. ممنون

نوشته: مونا


👍 1
👎 2
99700 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

386793
2013-06-21 01:55:06 +0430 +0430
NA

قشنگ بود كاملش كن تا ماهم كامل بهت فحش بديم!

0 ❤️

386796
2013-06-21 03:28:08 +0430 +0430

یه كلمه از هر داستان دزدیده .
اكثرا تكیه كلام پريچهر مثل
" بوی سیگار و ادكلن قاطی شده بود"
" بوی افتر شيو "
بعد سر رفته مثل جنده ها وایساده كنار خیابون .
انقدر نجیب و ناشی بوده كه فقط با یه نگاه مشتری رو شناخته !!
آخر داستان هم به همون سبك خواسته ملت دست به شورت رو بذاره تو كف .
نویسنده نیمه محترم حرف خاصی برای گفتن نداشتی . سبك نوشتارت خیلی پسرونه است .

0 ❤️

386799
2013-06-21 05:18:02 +0430 +0430
NA

تقریبا شاخه و برگ خوبی دادی به داستان
که جوری با شکوفه زدن و نوجونه و گل هاش قشنگ در اومد
کلأ داستان خوبی بود و خوب اومدی

بازم ادامه خاطره های زندگیت رو بنویس

0 ❤️

386800
2013-06-21 07:14:43 +0430 +0430

اگه خواستی بازم بنویسی،داستان منو مامانت&تو و داداشم&خواهرتو بابامم بنویس،دختری که صاحب نداره همین میشه دیگه،خاک تو سر ماشین ندیدت :-D

0 ❤️

386801
2013-06-21 08:05:57 +0430 +0430
NA

این قسمت رو که همش از خودت تعریف کردی اونقدر تو خودستایی بودی که حتی یادت رفت اسم پسره رو بنویسی . واقعا حقوق خوندی ؟؟!!!
بابا تو دیگه کی هستی . حقوقدان محترم که روزا و شبات را با تکست کردن میگذرونی . راستی اگه مشکل حقوقی داشتم میتونم ازت راهنمایی بخام ؟

0 ❤️

386802
2013-06-21 08:07:57 +0430 +0430
NA

ﻧﻴﺖ ﺧﺎﺻﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ ﻭﻟﯽ ﺯﻭﺩ ﭘﺮﻳﺪﯼ ﺣﻣﻮم ﺷﻴو ﮐﺮﺩﯼ ﻟﻮﺳﻴﻮﻥ ﺯﺩﯼ ﺑﺮﺍ ﻫﻴﮑﻞ ﺭﻭ ﻓﺮﻡ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﺳﻔﻨﺠﯽ ﻣﻴﭙﻮﺷی و ﺩﻭﺭ ﻣﻴﺰﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﻨﺒﻞ ﻣﺒﺎﺭﮐﻢ ﺍﺯ ﺯﻳﺮ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﺭﺧﺶ ﺑﮑﺸﯽ و …
ﻋﺰﻳﺰﻡ ﻣﻴﺨﻮﺍﺭﯼ ﻳﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻳﺎ ﻳﻪ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭﻭ ﺑﻼﻧﺴﺒﺖ ﺧﺮ ﻓﺮﺽ ﮐﺮﺩﯼ.

0 ❤️

386803
2013-06-21 08:08:54 +0430 +0430
NA

bright.nights
بميرى مردم ازخنده

0 ❤️

386804
2013-06-21 08:16:08 +0430 +0430
NA

جالب و زیبا دوست دارم ادامه داستانتو بخونم بر عکس به نظر دوستان فقط فکر میکنم 1دختر میتونه اینطوری شرح بده موفق باشی

0 ❤️

386805
2013-06-21 08:21:30 +0430 +0430
NA

همه اینها که همیشه کامنتهای منفی میزارن همه حسود هستند،داستانت چه واقعی باشه چه دروغ ادم میتونه باهاش ارتباط برقرار کنه،منتظرمون نزار زود بقیش بگو!

0 ❤️

386806
2013-06-21 12:07:06 +0430 +0430
NA

راست میگن دود از کنده بلند میشه! البته پولم بی تاثیر نیست!

0 ❤️

386807
2013-06-21 15:14:30 +0430 +0430
NA

همین که مانتو رو با بوت بلند پوشیدی معلومه که از چه کلاس و طبقه اجتماعی هستی و یه نسل قبلتون شلیته تنبان پوش بودن.
خاک تو اون سرتون که اصول اولیه لباس پوشیدن رو هم بلد نیستین و ادعا ی خوش تیپیتون کون خر و آنچنان جر داده که با هیچ جوالدوزی دیگه نمیشه همش آورد.

لاشی خانوم اولش می گی با شخصیت بود بعد می گی لاشی بود؟؟؟؟؟؟؟؟ تکلیفتو معلوم کن اول بعد دست به قلم شو لطفا.

0 ❤️

386811
2013-06-21 15:54:52 +0430 +0430
NA

بد نبود! با این که ادامه داستان مشخصه ولی بد موقع تمومش کردی ضد حال بود!این همه خوندیم وسط قسمت باحالش ادامه دارد خرابش کرد

0 ❤️

386812
2013-06-21 17:41:47 +0430 +0430
NA

از تبریز منم می خوام م

0 ❤️

386813
2013-06-21 18:27:56 +0430 +0430
NA

بعدشم حتما خیلی رمانتیک گائیدت دیگه چی رو میخوای ادامه بدی خانم؟البته مشخصاتت خیلی خیلی آشناست گمون کنم خودتی مونا

0 ❤️

386814
2013-06-21 18:31:17 +0430 +0430
NA

oghab 125
سلام اسم پسره رو نوشته علیرضا
.
.
اما راجع به داستان از طرز نوشتارش معلوم بود که خانمه
البته چه خانمی،از اونایی ک اسم ما دخترا و زنا رو خراب میکنه
دختر چرا میری سر خیابون دنبال…میگردی؟
اینجا پر از مرد هست که به قول خودشون هم تحصیل کرده هستن هم پولدار،هم برای شما که معلومه جنده ای و اسم زنا رو خراب کردی …کیر کلفت موجود هست
کثافت حالمو بهم زدی خاک تو سرت که خام ۱سوناتا شدی
آشغال این لجن بازیا چیه؟
متاسفم برات

این جمله تو کتاب هنر راهنماییمون بود،
آدمی را آدمیت لازم است

0 ❤️

386815
2013-06-22 01:59:14 +0430 +0430
NA

سلام .مونا جان زيبا بود همچون خودت.شاهينم استاد ماساژ بدن.

0 ❤️

386816
2013-06-22 02:01:25 +0430 +0430
NA

زيبابود فدا .استاد ماساژ

0 ❤️

386817
2013-06-22 05:10:32 +0430 +0430
NA

اصلا شاید قسمت بعدی تو اونجا یه چیزی خورد تو سرش وبعدش به راه راست هدایت شد،چقدر زود قضاوت میکنید یکم صبور باشید.

0 ❤️

386818
2013-06-22 05:50:29 +0430 +0430
NA

خودت جنده ای بعد به پسر مردم میگی لاشی
حقته همچین بکنتت که نفست قطع بشه جنده

0 ❤️

386819
2013-06-22 16:50:56 +0430 +0430
NA

خب عزيزم اول ماجرا بگو كير ميخوام كس شعرم نگو

0 ❤️

890127
2022-08-14 11:25:47 +0430 +0430

شارژ 5 تومنی بفرستید که جنده خانم بقیشو بگه

0 ❤️