مَستر

1401/11/08

وضعیت سکسی زندگیم افتضاح شده بود. وقتی شل بگیری زندگی بهت سفت میگیره. دلم یه اسلیو درست و درمون میخواست. نه از این دختر و پسرهای سوسول و تیتیش مامانی. با خیلیاشون قرار گذاشتم و بررسیشون کردم اما اونی که میخواستم نبودن. مشکل من لیمیت نبود. لیمیت جز حق و حقوق هر اسلیویه. مشکل نداشتن شخصیت بود. اسلیو باید شخصیت داشته باشه و شخصیت چیزی نیست که بیشتره این پسر و دخترهای کوچول موچولو فکر میکنن. بعضیاشون فکر میکنن اگر لیمیت زیادی داشته باشن شخصیت پیدا میکنن! بعضیاشون با منم منم کردن میخوان بگن ما شخصیت داریم! یه عده هم فکر میکنن با یاد گرفتن چهار تا اصطلاح خارجی و مدام بلغور کردنش شخصیت پیدا میکنن! ولی همشون یه مشت احمق هستن که فقط نیاز جنسیشون زده بالا و وقتی با یه کیر گاییده بشن همه این مزخرفات یادشون میره. شخصیت داشتن فقط یه چیز ظاهری و کلامی نیست که هیچکدومشون نداشتن و ندارن.
برای آخره هفته با سه تا از اینایی که میخواستن اسلیو من بشن قرار داشتم تا ببینم به درد من میخورن یا نه. دو تاشونو توی تلگرام پیدا کرده بودم و یکیشون معرف داشت. سن و سال برام مهم نبود. مرد یا زنش مهم نبود. مجرد و متأهل بودنشون مهم نبود. فقط باید همونی باشن که من میخوام.

دقیقاً ده سال از من بزرگتر بود. یه مرد چهل و هفت ساله و متأهل که طبق گفته خودش از نوجوونی مفعول بوده و وقتی بزرگتر شده تمایل پیدا کرده برده باشه. دو تا بچه داشت و زنش هم از تمایلاتش باخبر بود و موقع سکس براش نقش میسترس رو بازی میکرد اما دنبال مَستر بود. همون اول حرفاش حدس زدم که از دیلدو و بات پلاگ و هویج و خیار خسته شده و دلش کیر گرم واقعی میخواد. درست فهمیده بودم که سکس وحشی رو با رابطه بی دی اس ام اشتباه گرفته بود. شاید هم تازه میخواست برده شدنو یاد بگیره و وانمود میکرد بلده تا من بخرمش. حرفاش که تموم شد بدون اینکه جوابی بهش بدم بلند شدم و صورتحساب کافه رو حساب کردم و اومدم بیرون.

با دستاش زیاد بازی میکرد و دائم مِن مِن میکرد که هنوز داره یاد میگیره ولی برای هر اربابی که خدمت کرده ازش راضی بودن. یه دختر تازه از تخم دراومده بیست و سه ساله که کامل مشخص بود شخصیتش توی سایت های پورن و چت های تلگرام شکل گرفته و دم از قوانین خاص بی دی اس ام میزد که باید اینجوری باشه و اونجوری باشه تا دقیقا شبیه رابطه های آمریکایی باشه که توی فیلمهای پورن زیاد دیدیم اما نمیدونست که اصول فیلمهای پورن برمبنای جق زدن مخاطب شکل میگیره نه قوانین اس ام. واقعاً حوصله وراجی هاشو نداشتم. زدم بیرون.

پسرک بانمکی بود. اسلیو دوست داشتنی سابق من پریسا معرفیش کرده بود. پریسا چهار سال اسلیو من بود با لیمیت های خاص خودش. اون زمان دو تا اسلیو واقعی داشتم و وقت های تنهایی پریسا اسلیو مجازی من بود که خودمو باهاش خالی میکردم. آلمان زندگی میکرد و دوست داشت بیاد ایران ولی هیچوقت نیومد. پسرک نه حسرت کیر داشت و نه مثل اون دخترک، وراج و پرمدعا. نوزده سالش بود و آرزوهای درازی برای دوران دانشجویی داشت. موم دست نخورده ای بود که باید یه ارباب کاربلد هر جور دلش میخواست میساختش. وسوسه تربیت کردن یه اسلیو از صفر تا صد داشت وجودمو میخورد اما زنی که انتهای کافه تنها نشسته بود بیشتر توجه منو جلب میکرد تا این پسرک. زن خریدهاشو گذاشته بود روی میز و داشت میلک شیک میخورد. تقریبا روبروش بودم ولی حتی یکبار هم به من نگاه نکرد تا ببینم برق چشماش چقدر میتونه قدرتمند باشه.
+فقط یه بار امتحانم کنید. خواهش میکنم
-باشه ولی اینو بدون فقط به خاطر احترامی که برای معرفت قائلم قبول کردم. امیدوارم آبروی پریسارو حفظ کنی.
قبول کردم یک بار امتحانش کنم و کمی آموزشش بدم تا ببینم در کنار علاقه داشتن اصلاً توانایی اسلیو شدنو داره یا نه. اصرار داشت همون لحظه از کافه بریم خونه ولی بهش گفتم که فردا ساعت هشت صبح بیاد خونه من.

روی مبل نشسته بودم و فنجون چای توی دستم بود و نگاهم به ساعت دیواری. صدای زنگ خونه که به صدا در اومد خوشحال شدم که اولین قانون من یعنی وقتشناسی رو بلده. همونطور ساده لباس پوشیده بود و سعی نکرده بود جذابتر به نظر بیاد. بهش اشاره کردم وسط سالن بایسته. خیلی آهسته دورش میچرخیدم و نگاهش میکرد. چیزی که باید در این مرحله یاد میگرفت صدای قدم های من بود اما بیشتر به نگاه من توجه میکرد تا صدای کفش های من. و این یعنی هنوز مطمئن نیست که وارد چه دنیایی شده. با فاصله ی کم روبروش ایستادم.
-لخت شو. کامل
پیراهنشو درآورد و وقتی خواست زیرپوششو دربیاره دستمو گذاشتم روی کیرش که خودشو عقب کشید. متوجه شدم روی تخماش حساسه و تصور کرد میخوام تخماشو بگیرم. این یه لیمیت طبیعی اسلیوهای مَرده. کیرشو محکمتر گرفتم و کشیدمش سمت خودم بعد ولش کردم و اشاره کردم به لخت شدن ادامه بده. روی مبل نشستم و تماشاش کردم. کامل برهنه شده بود و انگار خجالت میکشید. این یعنی هنوز با لخت شدن جلوی دیگران راحت نیست و نکته ی مثبتیه برای آموزش یک اسلیو تازه کار. اشاره کردم بچرخه. اندام لاغر و سفیدی داشت. کونش خوشفرم بود و کیرش نیم خیز شده بود.
-ریلکس باش بچه. قرار نیست این جلسه کاری بکنم. دارم تستت میکنم. بشین روی زانوت
روی دو زانو نشست. چیزی نمیگفت. نه بله نه چشم نه ارباب. انگار مغزش قفل شده بود.
-باید بدونی که حرف نزدن برده مثل بیجا حرف زدنش توهین به اربابه بچه. زبون برده به دستور ارباب و برای ارباب میچرخه و همیشه “چشم ارباب” باید زیر زبونش باشه.
+چشم ارباب
-خوبه
+شما هیچ سوالی نمیپرسید که تا حالا سکس داشتم یا نه…
-خفه شو. تا وقتی ازت سوال نکردم حرف نمیزنی. چیزهایی که لازم باشه از حرکاتت میفهمم. حالا چهار دست و پا شو و بیا سمت من
چهار دست و پا شد و به سمت من حرکت کرد. دستاش میلرزید. درست مثل کسی که میدونه راهی که توش اومده دیگه برگشت نداره. زانوهاش لق میزد. میتونه از لاغریش باشه اما بیشتر احتمال میدم از کون دادن وحشت داشت و ممکن بود بار اول خودشو خیس کنه. وقتی نزدیک من شد موهای سرشو نوازش کردم. غرور داشت. غرور درونی که باید شکسته میشد. صورتشو نوازش کردم و به لب هاش رسیدم. آروم لباشو با انگشتم مالیدم و انگشت وسطی رو کردم توی دهنش.
-چشم ارباب یادت رفت توله؟ انگشتمو میک بزن
مثل بچه ای که تازه به دنیا اومده و سینه مادرشو میک میزنه ناشیانه انگشتمو میخورد. دست چپمو بردم سمت سینه اش و کمی نوازش کردم. نوک سینه اش رو گرفتم. چشماشو محکم بست. انگار میدونست قراره فشارش بدم. سرمو پایین آوردم و کیرشو نگاه کردم. سیخ شده بود و پیشآبش آویزون بود. انگشتمو از دهنش درآوردم و با دست چپ سیلی زدم به نوک سینه اش که از جا پرید.
-همینجوری چهار دست و پا برگرد و پشتت به من باشه
+چشم ارباب
درحالی که برمیگشت دست به اندامش میکشیدم. قوس کمرش عالی بود. کونش در حالت چهار دست و پا بزرگتر به نظر میرسید. آب دهنمو ریختم بالای چاک کونش و همینطور که سرازیر میشد با انگشت پخشش کردم لای کونش. انگشتم که به سوراخ کونش رسید یه کم خودشو جمع کرد. منم توقف کردم. باید این حساسیت از بین میرفت. آروم با سوراخ کونش بازی کردم. بدون اینکه فرو کنم دهانه سوراخشو ماساژ دادم. باید یاد میگرفت وقتی با سوراخش کار دارم همیشه خودشو شل کنه. با دست دیگه تخماشو گرفتم و آروم مالیدم و رفتم سراغ کیرش که خیلی داغ و سفت شده بود. داغی و سفتی کیرش به نسبت سنش بعید نبود اما بزرگیش نه. کیرشو ول کردم و سیلی محکمی زدم به کونش که نفسشو حبس کرد تا چیزی نگه. بلند شدم و زیپ شلوارمو باز کردم و کیرمو درآوردم. دوباره به کونش سیلی زدم. بدنش می لرزید. با کیرم لای چاک کونش بازی میکردم و هر چند لحظه سیلی دیگه ای میزدم. کلاهک کیرمو روی سوراخش گذاشتم و فشار کوچکی دادم تا فقط لمسش کنه و داخل نره. فشارو یه کم بیشتر کردم که صدای ناله پسرک توی خونه پیچید و اندامش لرزید. رهاش کردم و روی مبل نشستم.
-پاشو برو توالت خودتو بشور. بعد بیا آبتو از روی زمین تمیز کن
+چشم ارباب
بلند شد و نمیدونست کجا بره. توالتو بهش نشون دادم. سریع رفت داخل و درو بست. برای دفعه اول کافی بود. اولین آموزش من تشنه کردن برده است. بعد از کلی گشتن به جای پیدا کردن یه اسلیو کاربلد یه اسلیو صفر کیلومتر نصیبم شد. باز بد نبود. چند ماه باید بهش آموزش بدم ولی هر چی که هست از اون گَنده دماغ ها بهتره. دو تا چای ریختم و منتظر شدم تا بیاد باهاش اتمام حجت کنم. با خجالت اومد بیرون. چند تا دستمال کاغذی برداشت و زمینو تمیز کرد. بهش گفتم کافیه و لباساشو بپوشه و بشینه روبروی من. گفتم از این مسیری که انتخاب کردی ممکنه یه روز پشیمون بشی و رهاش کنی اما اون هیچوقت ذهن تورو رها نمیکنه. پس تمام فکراتو بکن و فردا که اومدی به من خبر بده. بهونه آورد که فردا مهمون دارن و از صبح باید بره دنبال خرید خونه و کارهای خانواده. اصرار داشت به جای فردا، امشب دوباره بیاد. قبول کردم و برای ساعت هشت شب قرار گذاشتم.

چند دقیقه ای از هشت شب گذشته بود و هنوز از پسرک خبری نبود. مطمئن بودم که میاد و ذهنمو آماده میکردم که اولین تنبیه پسرک چی باشه تا بیشترین تأثیرو روش بذاره. صدای زنگ خونه که اومد کمی صبر کردم و بعد به سمت در رفتم. بدون اینکه به چشمی در نگاه کنم درو باز کردم و … این اینجا چیکار میکرد؟
-بفرمائید؟
+سلام… ارباب
همون زن میانسال توی کافه بود. ارباب؟ از کجا میدونست من مَستر هستم؟ آدرس منو از کجا آورده بود؟ منو از کجا میشناخت؟ نکنه اون پسرک؟ هزار جور فکر همزمان داشت مغزمو منفجر میکرد.
+پریسا هستم
-پریسا؟ پس اون پسر…؟
+اون مهم نیست. من باید مطمئن میشدم اون ارباب کاربلد فضای مجازی در واقعیت هم کاربلد هست یا نه
از روبروی در کنار رفتم تا پریسا بیاد داخل.
-یعنی منو بازی دادی توله؟
+همیشه ارباب ها انتخاب نمیکنن. گاهی انتخاب میشن حتی اگه تنبیه سختی برای برده در راه باشه.

تمام. 🙏 😎

نوشته: Sina101s


👍 34
👎 0
37601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

912535
2023-01-28 03:48:12 +0330 +0330

خوشگلخانم
بندرعباس چی؟ 🌹 😎

0 ❤️

912537
2023-01-28 04:02:07 +0330 +0330

متفاوت از داستان های آبکی سایت بود👌

1 ❤️

912539
2023-01-28 04:20:20 +0330 +0330

The_lilith
مرسی لطف داری 🌹 😎

1 ❤️

912544
2023-01-28 05:14:49 +0330 +0330

شروع ک جال بود ببینیم ادامه خوب میره جلو یا عین اکثر داستانا خراب میشه

1 ❤️

912545
2023-01-28 05:17:06 +0330 +0330

a.r.a.h
مرسی 🙏 😎

0 ❤️

912609
2023-01-28 16:51:21 +0330 +0330

جالبه ادامش هم برو

1 ❤️

912621
2023-01-28 18:49:30 +0330 +0330

Mary655
مرسی لطف داری 🌹 😎

0 ❤️

912622
2023-01-28 18:50:21 +0330 +0330

whipper
مرسی سعی میکنم 🙏 😎

0 ❤️

912651
2023-01-29 00:57:03 +0330 +0330

Ralignb
مرسی لطف داری 🌹 😎

0 ❤️

913028
2023-01-31 11:16:33 +0330 +0330
  • ببین دوست عزیز،نمیخواستم کامنت بزارم،چون احساس میکنم یه فرد به شدت تنها و مستاصلی هستی.میدونی با توجه به دهه ای که توش پس افتادی و محدودیتهایی که شاملت شده باعث شده یه شخصیت پوچ و بی مایه ای داشته باشی.سعی میکنم اسمتو یادم باشه تا روی دلنوشته هات نیام.داستان نوشتن با خاطره گفتن و این لحن تخمی پیش پا افتاده فرق‌ میکنه.حول حوش سالهای ۲۰۱۴ یا ۲۰۱۵ بخش اروتیک اینجارو سوراخ کرده بودم.البته نمیدونم اون زمان تو کجا بودی شاید زیردست عباس باتری ساز یا اسمال پالان😉 توی حموم نمره.
    به هرحال متاسفانه وقتمو گرفتی باید نظرمو بنویسم.فاقد فضا سازی،شخصیت پردازی،نگارش تخمی،بدون حس تعلیق،و افتضاحی مثل اون دلنوشته قبلیت.راستشو بخوای بیشتر دوست داشتم روی شخصیت خودت یه کم کار کنی.اولن کسایی که اهل قلم باشن که خب شما متاسفانه نیستی لااقل میتونی اداشو دربیاری دیگه!
    یه چیزی رو که خلق میکنن مث یه ندید پدید یا سگ پای اون خلقشون نمیشینن پاچه بگیرن.
    اصولا می نویسم و نه ادعایی دارم در موردش و نه همکاری میکنم با مدعیان!
    چند بار بخون مفهومشو میفهمی.اینکه ما راه بیوفتیم از کسی که بهمون ارزش گذاشته لطف کرده چرت و پرتمونو خونده انتقام بگیریم زیاد کار‌ درستی نیست البته با توجه سن و سال و دهه ای که توش بودی میتونم درکت کنم.چون خودمم‌مال همون دهه هستم اما با یک فرق بسیار اساسی.من آموختم اگر مشکلی دارم اون مشکلو بزرگتر نکنم!!! چیزی که شما انجام دادی و مشکلتو بزرگ و بزرگ تر کردی.جمع کردن یه سری آدم اسگل و باد کردنت و انداختنت جولو که پاچه بگیری زیاد کمکی بهت نمیکنه دوست من.فقط نشون میده یه موجود تنها و بیکاره ای هستی که به ۲۰ تا لایک و نظر مثبت به شدت اعتیاد پیدا کردی! خیلی خطرناکه این چیز سطحی برای یک آدم! دقت کن
    اعتیاد به ۲۰ لایک و چند نظر +
    برخلافش باشه ضد حال میخوری!!!
    این یعنی پایان عمر یه آدم…شوخی نیستا
    به هرحال،من فک نکنم پای دلنوشته هات بیام دیگه.یکم سعی کن ازین باتلاق فاصله بگیری و یه ریکاوری بکنی اینم چون میدونم مال کودوم دهه بودی گفتم.دهه های دیگه فقط سوارت میشن مشتی آخرشم کرایه شونو نمیدن.
0 ❤️

913214
2023-02-01 16:06:43 +0330 +0330

سلام آقا سینا بازم یک داستان خوب دیگه از شما خوندم
با توجه که آدم باسوادی هستی خاستم یه سوال بپرسم این بیماری که سپهر داره و عقده خود عن پنداری داره اسمش چیه

0 ❤️

913217
2023-02-01 16:22:16 +0330 +0330

البته یه صحبت دیگه هم دارم که بعدن میگم

0 ❤️

921058
2023-03-30 21:28:14 +0330 +0330

بی نظیر دقیقا مشکل اس ام همینه ک نمیدونن ک چطوری رفتار کنن

1 ❤️

928462
2023-05-17 13:02:39 +0330 +0330

fordo90
مرسی رفیق 🌹 😎

0 ❤️

937665
2023-07-14 20:29:41 +0330 +0330

مسترا علاقه دارن یه اسلیو و بدزدن ؟

1 ❤️

942783
2023-08-17 11:13:19 +0330 +0330

Zeinab963
چرا باید بدزدن؟ 😳 😎

0 ❤️

967844
2024-01-22 18:05:45 +0330 +0330

من این داستان رو سه باره میخونم. چه اونموقع که عضو نبودم چه حالا که عضوم. واقعا خیلی قلم روونی دارین. و مستر، واقعا یه مستر واقعی و کم یابه.

0 ❤️

975679
2024-03-18 18:58:04 +0330 +0330

خیلی خوب بود داستان خووشم اومد🤌🏻🤌🏻🤌🏻

0 ❤️

975680
2024-03-18 18:59:37 +0330 +0330

تو سایت اصلا داستان خوب نیس 🥲این یکی جالب تر از همشون بود

0 ❤️