نازنینی که عاشقم کرد

1399/11/17

۱۱ بهمن ۹۷
شیشه ماشین چند سانت پایین بود. مثل همیشه دیر کرده بود. نمیخواستم پشت سر هم بهش زنگ بزنم چون بعدا ایرادات آرایشش یا چیزی که فراموش کرده بود رو مینداختش گردن من.
بیرون رفتن دود سیگار رو از پنجره نگاه میکرد. صدای باز شدن در خونشون و بعد از چند لحضه صدا چی باز شدن در ماشین.
+چه عجب! رضایت دادی
_شد یبار عجله نداشته باشی!!!
+میخوای برو بالا سر صبر کاراتو بکن (با خنده)
_میخوای برم دوباره نق بزنی؟؟؟؟؟؟
زیبا شده بود، مثل همیشه. نمیتونستم تمرکز کنم. بوی عطرش، لحن حرف زدنش، صداش، دستاش که رو دستم روی دنده بود. فقط میخواستم اون حرف بزنه و من گوش کنم.
بودن با نازنین برام مایه افتخار بود. تلاش زیادی کرده بودم که مال من بشه. از گل فرستادن سر کارش، تا دعوا با پسرایی که مزاحمش شده بودن همه کار کرده بودم. مهم اینه که مال من شده بود.
تولد یکی از دوستام بود. یه باغ اطراف شیراز. تقریبا چهل دقیقه طول کشید تا برسیم‌.
وارد حیاط شدیم. ماشینو خاموش کردم. دستمو گرفت
_عزیزم لطفا زیاد عرق نخور، همشم نرو بیرون سیگار بکش. من کسیو نمیشناسم تنها میمونم.
+چشم عزیزم
طبق معمول دیر رسیده بودیم. پونزده بیست تا دختر و پسر مست در حال رقصیدن، مخ زدن و مزه خوردن.
بعد از سلام و احوال پرسی با دوستام و بقیه و چند پیک عرق رفتیم وسط.
مهم نبود آهنگ چی باشه، مهم این بود که بهترین آدمی که دیده بودم تو بغلم بود. وقتی دستم دور کمرش بود و عطرشو بو میکشیدم، صداش که آهنگو میخوند، حرکات کمرش، دستش رو صورتم. دیگه از زندگی چی‌میخواستم که نداشتم؟!
+نازی یکم بشینیم من خستم
_پیر مرد خودمی. باشه بشین. منم باید برم دستشویی. بپرس کجاست
+سیاوش دستشویی کجاست (با صدای بلند)
_دیوونه آبرومو بردیا!!!
+بقیه نمیرینن؟! (با خنده)
× از اون در برو سمت چپ
سیاوش دوست دوران دبیرستانم بود‌. بجز دانشگاه و سربازی که اون رفت و من معافم شدم دیکه همیشه باهم بودیم. خصوصی ترین چیزای زندگیمو میدونست. بجز اینکه به نازی پیشنهاد ازدواج دادم و نازی قبول کرده.
× چطوری بچه کونی؟ خوش میگذره؟
+آره کسکش اعظم. تولدت مبارک. سن خرو داری هنوز آدم نشدی
× گمشو. اینقد بهش نچسب ندید بدید
+تا کونت بسوزه لجن (با خنده)
× میگم اون دوست مرجان عجب کسیه بی شرف
+من دیگه توبه کردم سیاوش خان. برو تنهایی جق بزن
× گمشو تو هم
_به عشق من فحش نده سیاوش (با خنده)
× جفتتون چندشین
سیاوش با خنده ازمون دور شد و رفت. نازی نشست روی پام، موهامو نوازش میکرد. منم دستمو گذاشتم رو کمرش. چشماش همه چیزی بود که میخواستم ببینم.
_من نبودم چیکار کردی؟
+با سیاوش حرف زدم. تو چیکار کردی؟
اومد در گوشش و با شیطنت همیشگیش گفت
_میخارید، بهش آب زدم
+پس جام خالی بوده
_چه فایده نبودی که
میدونستم شوخیه اما همین کافی بود تا هزارتا فکر بیاد تو سرم. نمیخواستم امشب برسونمش خونه. امشب باید مال من باشه.
یکم حرفای معمولی زدیم. یکم مزه خوردیم. یکم وقت گذروندیم.
باید تو یه فرصت مناسب که نازی حواسش نیست برم پیش سیاوش و بهش بگم که امشب میخوام اینجا بمونم.
فرصتمو پیدا کردم و رفتم. کشیدمش کنار
+سیا آخرش برنامت چیه؟
_میرم خونه، چطور؟
+من میخوام بمونم. کلید میدی یا صبح میای؟
_خاک تو سر بی جنبت کی آدم میشی. ببینم اینم فراری میده یا نه
+گه نخور. چیکار میکنی
_اوکی
+دمت گرم، زودتر تمومش کن که برن
_چته حالا واسه یه کس بیرونمون نکن (با خنده)
+کسکش خر صدبار گفتم این فرق داره درست حرف بزن
از پیش سیاوش رفتم و به نازی ملحق شدم.
رقصیدیم، خندیدیم، سیگار کشیدیم. هرکاری میکردم تا زمان سریع تر بگذره.
حدودا یک و نیم صبح بود. اولین گروه مهمونا رفتن. یکم بعدش دومی و سومی. ناز که پیش چنتا دختر بود اومد پیشم
_عشقم بریم که خوابت نگیره میخوای رانندگی کنی
+کجا بریم عزیزم. تازه خلوت شده حال میده
_خب کی بریم. دیگه خوراکیا هم تموم شدن ( با خنده)
+امشب اینجا بمونیم. یکم تنها باشیم. حرف بزنیم.
کاملا متوجه شده بود چی میخوام. میدونستم به راحتی قبول نمیکنه. رو اینکه کسی چیزی از سکسمون بدونه به شدت حساس بود. چشماشو گرد کرد، حالت صورتشو جدی کرد و یه جمله گفت که بعدا فهمیدم تکه کلامشه
فکرشم نکن
+عزیزم سیاوش میره. کسی نیست
_وااااای به سیاوش چی گفتی. چرا ابرو ریزی میکنی؟!؟؟ کی میخوای عاقل بشی
غر غر کردناش شروع شد. دیگه به حرفاش گوش نمیکردم فقط منتظر بودم حرفش تموم بشه تا بتونم راضیش کنم. بعد از اینکه حدودا ۲ دقیقه غر زد بهش گفتم نمیتونم امشب ازش جدا بشم.
+دوست دارم. اذیتم نکن
بغلش کردم. چند لحضه دو دل بود. تصمیمشو گرفت.
_بذار همه برن بعد بام حرف بزن. از این عصبی ترم نکن
+قربونت برم من حرص نخور
بعد از نیم ساعت من و نازی و سیاوش موندیم. سعی کردم نا ی رو ببرم آخر سالن تا سیاوشو نبینه و خجالت نکشه.
سیارو با چشم و ابرو کشیدم دم در.
+خب دمت گرم. حال دادی. زود برو که سرده
× لطفا دوباره به گا نده. در. قفل کن. چراغو خاموش کن. حواست باشه
+اوکی زودتر گمشو
جفتمون خندیدیم و سیاوش رفت.
دیگه اینجا قلمروی منه. زمان من فرا رسیده. با سرعت رفتم سمت نازی. داشت غر میزدم. لبم گذاشتم رو لباش. دستام روی صورت و گردنش. زبونمو میکردم تو دهنش. همیشه استقبال میکرد. همیشه هوامو داشت. بعد از حدودا دو دقیقه لب گرفتن و دوست دارم گفتن دستشو گرفتم. بردمش طبقه بالا که اتاق و تخت بود. خودشو لوس کرده بود. میکشیدمش.
_دستمو نکن دیوونه
+دستتو نمیکنم‌ ولی لباساتو حتما میکنم
از این به بعد هر جمله ای که میگفت منو بیشتر داغ میکرد. رفتی توی اتاق
روی تخت. روتختیه شیکی داشت و حس خوبی بهم میداد.
مشغول لب گرفتن و مالیدن همدیگه شدیم. چند دقیقه طول کشید. بی تاب دیدن بدنش بودم. دکمه های پیرهن سفیدشو باز کردم. یه سوتین سفید فنردار تنش بود. همونجوری که میدونستم دوست داره زبونمو بردم بین سینه هاش. صدای نفس هاش عوض شده بود. دیگه وقتش بود که شلوارمو در بیارم. خوشم میومد وقتی باش ور میرفتم کیرمو میمالید. سوتینشو باز کردم. زعد از خوردن سینه هاش و لیسیدن بدنش یه لحضه اومدم عقب. چشمام تحمل این همه زیبایی رو داشتن؟؟؟؟؟
یه شلوار براق مشکی با نیم تنه لختش. قرمزیه سینه هاش و زیر گردنش که کار من بود. چشمای نیمه بازش و موهای پریشونش. هنوزم چیزی به اون زیبایی ندیدم. بهش نزدیک شدم. دستمو کردم تو شرتش. طبق توقعم داغ و خیس بود. کسشو مالیدم و از شنیدن ناله های کوتاه و خفیفش لذت میبردم.
+امشب تا صبح میخوام بکنمت
_اگه تونستی بکن
عاشق این روحیش بودم. مغرور و خودخواه بود. مطیع نبود. چون این خصوصیاتو داشت منم بیشتر دوست داشتم قدرتمو به رخش بکشم. رفتم پشت سرش. پاهاشو یکم جمع کردم و اروم فرو کردم تو کسش. نالش بیشتر از حد توقعم بود. شاید. هنوز اماده نبود. ولی من خیلی صبر نکردم. به سرعت به ریتم ثابت رسیدم. تلمبه هام که بخاطر پوزیشن خیلی عمیق نبود ولی لذت دیدن موج. های کونش خیلی لذت بخش بود. وقتی یکم خسته شدم و ریتمم آروم شد رفت جلو. کیرم از کسش در اومد. شلوارشو کند و به سرعت نشست رو کیرم. مدلی که خیلی دوست داشت. هودشو عقب و جلو میکرد و چوچولشو به بدنم میمالید. شروع کردم به تعریف کردن ازش. دیگه میدونستم چطوری باید دیوونش کنم.
+قربونت برم الهی. قربون اون سینه ای خوشکلت برم. زودباش، تند تر، آبتو میخوام
فقط ناله میکرد. سریع ارضا شد. بیحال شد و افتاد روم.
الان دیگه نوبت من بود که هرکاری دلم میخواد باهاش بکنم. بعد از چنتا لب گرفتن به شکم خوابوندمش و افتادم روش. به سختی کیرمو تو کونش جا کردم و شروع کردم به تلمبه زدن. ناله هاش بلند شد. وزنم بهش فشار میاورد و تلمبه هام به جلو پرتش میکرد.
کاش این وضعیت برای همیشه ادامه داشت.
چنتا پوزیشن عوض کردیم. هر مدلی که دلم میخواست. اونقدر مست الکل و نازی بودم که یادم رفته بود مهم ترین خواستمو از نازی نخواستم
+عشقم نمیخوای بخوریش؟
حرفی نزد. نگام کرد و میدونستم که موافقه.
ایستادم، یکم پاهامو از هم باز کردم. نازی به آرومی اومد سمت. کیرمو گرفت. یکم مالید. خیره شده بود بهش. کردنش تو دهنم. حسش جوری بود که انگار کوکائین کشیده بودم. بعد از یک دقیقه انرژیش بیشتر شد. عاشق ساک زدن بود. سرعتش بیشتر شد. بیشتر میکردش تو دهنش.
جون گرفته بود. خیلی تو ماشین تجربه کرده بودیم. میدونستم اگه بهش دستور ندم و کاریش نداشته باشم خودش تا آخرش میره
تقریبا دو یا سه دقیقه بود که نازی برام ساک میزد. دیگه شل شده بودم. دلم میخواست هرچی دارمو بریزم تو دهنش. از صدای ناله هام فهمیده بود که نزدیکه. تخمامو گرفت تو دستش. چنتا عقب و جلو.
تموم شد
آبم اومد
اولین پرتاب ریخته بود تو دهنش
سریع درش اورد و گرفتش رو بدنش
خیلی طول کشید ارضا شدنم
تموم که شد نازی هنوز داشت میمالیدش
کیرم درد گرفته بود
دستشو گرفتم و از کیرم جدا کردم
افتادم رو تخت
یه لحضه با چشمای نیمه باز نگاهش کردم
ابم روی لپش، روی سینه هاش
دیوانه کننده بود.
اومد روم. اصلا دوست نداشتم ابم بخوره به خودم. ولی نازی رو همه جوره میخواستم.
گردنمو میبوسید.
_سیگارت کو؟
+اونجاست بیارش لطفا
یه سیگار روشن کرد
گذاشت رو لبام
یه پک
دو پک
سیگارو برداشت
یه کام گرفت
دیدن سیگار کشیدنش دیوونه ترم کرد.
+عاشقتم نازی
_غلط میکنی نباشی
+قربونت برم الهی
_خدانکنه، خودم قربونت میرم
داستان من و نازی یه داستان بلند و عاشقانه با کلی ماجراهای مختلف
بقیشو سر فرصت مینویسم

نوشته: پسر شیرازی


👍 13
👎 3
9201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

790238
2021-02-05 02:12:33 +0330 +0330

چی بگم والا

1 ❤️

790310
2021-02-05 13:28:44 +0330 +0330

کردی تو کونش بعد برات ساک زد🤮🤮

1 ❤️

790765
2021-02-08 00:07:32 +0330 +0330

من نفهمیدم کردی بعد شلوارشو کند؟ یا از رو شلوار تلمبه زدی؟

1 ❤️