نازنین (۲)

1401/02/16

...قسمت قبل

سلام.
نظراتتون رو خوندم و نظرم به ادامه ی داستان بود و تصمیم به نوشتن ادامه‌ی داستان گرفتم.
خب بعد از اون اتفاق و اولین سکس رابطه‌ی ما روز به روز بهتر میشد دیگه خبری از اون دو موجود غیر اجتماعی نبود اومدن و رفتن ها مون خیلی زیاد شده بود .هر دومون از شرایطمون خیلی راضی بودیم و چون هردومون هم یه همسن بودیم کنکور اونقدر اذیتمون نمیکرد برنامه هامون با هم هماهنگ بود استراحت هامون یکی بود درس خوندن هامون یکی بود این رابطه کلا منو یه آدم دیگه‌ای کرده بود همه چی بخاطر نازنینم برام جذابیت خاصی داشت اصلا زندگی کسل کننده ی قبلی بود . خانواده‌ی منم متوجه این تغییر شده بودن فقط منشاء شو نمیتونستن پیدا کنن.
خلاصه که بگم ما اون ۹ ماهی که واسه کنکور خوندیم کمتر همدیگرو دیدم و بیشتر تلفنی در ارتباط بودیم نهایتا ماهی یکبار همو میدیدم و هیچکدوممون اعتراضی نداشتیم. مااونقد با هم چقت شده بودیم که حتی هدف مون رو تو کنکور یکی گزاشته بودیم.
کنکور رو تموم کردیم و هردوتامون اون چیزی رو که دوست داشتیم آوردیم البته بگم که رتبه ی نازنین خیلی بهتر بود اما بخاطر من یه جوری انتخاب رشته کرد که با هم بیوفتیم این بار دیگه به واسطه ی هم دانشگاهی بودن و هم کلاسی بودن خیلی راحت تر و بدون دردسر تر باهم میومدیم و میرفتیم دیگه تقریبا همه فهمیده بودن تو دوران دانشجویی تا ترم دوم ما هم سکس خیلی خوبی داشتیم هم واقعا تو اوج رابطمون بودیم باهم سفر میرفتیم به واسطه ی اردوی دانشگاه کافه نمونده بود نریم کوچهن مونده بود توش قدم نزنیم و در حین راه رفتن برای هم حرفای عاشقانه نزنیم. تو ترم های بعدی دو تا از دوست های من تو دانشگاه با دو تا از دوستای نازنین جور شدن و ما هم دیگه سفر های اکیپی و دوستانه رو شروع کرده بودیم.
همین سفر ها و خوشگزرانی ها تو رابطه ی منو نازنین یکم فاصله ایجاد کرد نازنین فکر میکرد که من میخام با دخترای دیگه هم باشم و ازش خسته شدم هرچقدرم باهاش حرف میزدم قانع نمیشد اخلاقش تغییر کرده بود منم که تا یکی دو ماه پیش تو اوج بودیم بهترین سکس هارو با هم داشتیم از فانتزی تو حموم تا فانتری تو محیط باز رو رفته بودیم یکم حالم بد شد و فکر میکردم وارد دوره ای شده که باید من یکم صبورتر باشم و تا اونم به خودش بیاد دیگه من سفر ها رو کنسل کرده بودم رابطه مو با دوستام خیلی خیلی کم کردم تا باور کنه من با دخترای دیگه کاری ندارم و فقط اونو میخام . این پروسه تقریبا سه ماهی طول کشید و ترم سه دانشگاه هم تموم شد.
دیگه آخرای دی ماه بود و هوا خیلی سرد شده بود به بهانه‌ی سردی هوا تو یه کافه نشستیم واسه اولین بار تو ۴ ماه اخیر دیگه خبری از حسودی هاش نبود خیلی عادی بودیم و دلمون برای همدیگه خیلی تنگ شده بود من پیشنهاد سکس رو بهش دادم و اونم بدون هیچ مشکلی قبول کرد الان تنها مشکلمون مکان بود . یکی از دوستام مسئول یکی از این هتل آپارتمان ها بود و بهش زنگ زدم و گفت واسه امروز یه اتاق خالی داره منم که میدونستم خیلی طولش بدیم و با حمام و یه کم عشق بازی نهایتا ۳ ساعتی طول بکشه واسه ۵ ساعت کلیدو از گرفتم و رفتیم که کارو تموم کنه تو این ۴ ماه سکس داشتیم ولی نه کمیت داشت و نه کیفیت فقط ابمون میومد ولی اصلا لذتی نمیبردیم.
خیلی امیدوار بودیم که این بار بتونیم یه حال و لذت خیلی خوبی رو تجربه کنیم .
هردومون حشر و عطش سکس از چشامون پیدا بود بعد از بستن در بدون هیچ مقدمه ای حتی روسری شو برنداشت فورا لب بازی رو شروع کردم کمتر از دو دقیقه لب گرفتن کافی بود واسه اینکه حشرمون چندین برابر بشه.من همزمان با لب گرفتن پالتو و بلوزش رو کندم اونم فقط دستشو روی کیرم میمالید منم از لبش به گردنش هجوم بردم. بوی عطرش که روی نبضش زده بود داشت منو دیوونه میکرد یه عطر تلخ که بوی اون به تنهایی واسه حشری شدن کافی بود . با خوردن گردن و لاله ی گوشش ادامه میدادم که دیگه نفسش خیلی نامنظم بود سوتینش رو باز کردم و رفتم سراغ ممه هاش همیشه از خوردنش جفتمون دیوونه میشدیم ولی اینبار نمیتونستم زیاد رو ممه هاش وقت بزارم فورا رفتم رو نافش و شلوار و شرتش رو کشیدیم پایین و زبونم رو به کصش رسوندم جوری میخوردم که دادش دراومده بود زبونمو با تموم توانم تو کصش فشار میدادم و چوچولش رو ریز ریز گاز میزدم و به دندون میکشیدم اونم اه و ناله اش کل خونه رو گرفته بود و سرمو فشار میداد به کصش .
دیگه تحمل نداشتم کیرم داشت شلوارمو جر میداد شلوارمو کندم و با دستم یکم تف رو کیرم زدم و نزاشتم که ساک بزنه اینقد حشری بودم که هیچی بجز کصش حالمو خوب نمیکرد با یه فشار نصف کیرمو تو کصش جا دادم خیلی وقت وقت کصشو اینقد خیس ندیده بودم نفسش حبش شد و بعد از دو ثانیه با یه اه کشیده نفسشو بیرون داد و منم همزمان با آه کشیدنش تا ته فرستادم حالا دیگه نوبت تلمبه بود میدونستم خیلی دووم نمیارم یه ۴ دقیقه ای تلمبه زدن ادامه داشت تا اینکه قوی ترین ارضایی بود که تا حالا تجربه شو داشتم اونقد قوی بود که نتونستم حتی یه سانتی‌متر از کیرمو بیرون بکشم و اینبار هم کاندوم نداشتیم تموم آبم با یه فشار باورنکردنی تو کصش خالی شد و اونم که قبل من ارضا شده بود . دیگه جون نداشتیم حتی بلند شیم مطمئنا این بهترین سکسی بود که داشتیم.همونجوری روی هم دراز کشیدیم . تنها حسرتم تو اون لحظه نبود یه سیگار بود که حال خوبمونو تکمیل کنه . یه ۱۵ دقیقه ای تو همون حالت بودیم یکم که حالمون جا اومد رفتیم حموم و شروع به شستن همدیگه کردیم کاملا رفتارمون عوض شد خیلی خنده مون زیاد تر شده بود سرحال بودیم و جالبیش این بود در مورد گافی که من داده بودم(خالی کردن آبم تو کصش) اصلا حرفی نزد و عادی رفتار میکرد منم با خودم گفت اون که نگران نیست حتما او یه چیزیو بهتر از من میدونه من چرا نگران باشم.
تقریبا رابطه مون جای اصلی خودشو گرفت دوباره شیطونی و هیجان هامون شروع شده بود.
تولد نازنین ۱۹ بهمن بود من تو ۱۲ هم خودمو به مریضی زدم که یه سورپرایز خفن رو براش اماده کنم من یجوری فیلم بازی میکردم که قشنگ باورش شده بود حتی یه بارش یه آنژیوکت خریدم و الکی گزاشتمش رو دستم که بگم تو خونه بستری شدمو حالم خیلی بده منم کلی تدارک دیده بودم و به خونوادمم گفتم میخام واسه یکی از دوستام تولد بگیرمو از اونا خواستم یه جایی واسه خودشون دست و پا کنن همه ی کار هارو انجام داده بودم که روز ۱۹م شد و ساعت ۳ به نازنین زنگ زدم با یه صدای خیلی حال بد گفتم کسی خونه نیست یکی از فامیلامون فوت کردن و تنهام حالمم خیلی بده میشه بیای منو ببری پیش دکتر اونم چون یه هفته بود که فکر میکرد مریضم اصلا به این فکر نمیکرد که من همچین برنامه ایی واسش دارم .
خلاصه تا ۴ونیم طول کشید اومدنش منم که فاز مریضی و حفظ کردم و تو هال رو مبل دراز کشیده بودم اومد تو یه کم با دستاش نوازشم کرد و قربون صدقه‌ام میرفت که بهش گفتم بره تو اتاقم گوشی‌مو بیاره که رفت تو اتاق منم پشت سرش رفتم همه‌ی تدارکات تولدش تو اتاق من بود با یه حالت تعجب به همه‌چی نگاه میکرد و منم اونو نگاه میکرد ولی برعکس اون چیزی فکر میکردم اصلا خوشحال نشد و حتی میمیک صورتش هم تغییر نکرد منم که خودمو سرحال نشون دادم گفتم چیشد خوشت نیومد که اون یه کم گیج و منگ بود از حال من که ۵ دقیقه پیش داشتم میمردم الان مثل گاو گنده جلو چشماش بودم.واسش توضیح دادم که اصلا مثل اینکه تو این دنیا نباشه هی بر و بر منو نگاه میکرد منم نگران شدم و پرسیدم چیشده که یهو بغضش ترکید و گفت"من حامله‌ام"
ممنون که این قسمت هم خوندید قسمت های دیگه شم مینویسن کامنت هاتون رو هم میخونم و ازشون واسه بهتر نوشتن استفاده میکنم
فقط یادتون باشه این یه فانتزیه

نوشته: اسپیلبرگ


👍 7
👎 1
7001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

872495
2022-05-06 04:11:38 +0430 +0430

از کی

0 ❤️