سلام من جدیدا به این سایت میام وبرای باراوله خاطره مینویسم بعضی خاطره هامن ویادخودم می اندازه یادسادگی وحماقت خودم وپست بودن بعضی آدمهامن24سالمه وخاطره ام مال سه چهارسال پیشه چندوقتی بودیک شماره ناشناس بامن تماس میگرفت وحرف نمیزدوپیامای عاشقونه میفرستاداماچون زیاد برام پیش اومده بودنه کنجکاوشدم وهول ورم داشت ومحل نذاشتم تا اینکه یشب اسی که فرستاد اسم من وتوش نوشت فکرکردم آشناس وشاید دخترخاله ام باشه بهش اس دادم گفتم اگه مردی بذارصداتوبشنوم اونم زنگ زدوخلاصه اش این بودکه گفت منومیشناسه عاشقمه وبا بدبختی شمارمو پیداکرده اما بازهم متأثرنشدم.
سه چهارماهی به این شکل گذشت گاهی زنگ میزدواس میدادمنم جوابشومیدادم همش گلایه میکردکه چه گناهی کرده که دچارعشق من شده ازخودش وخانواده اش گفت ؛مادرش فوت شده بودومیگفت عاشق مادرشه مدتی اصرارداشت که من فقط ازدوراونوببینم واگرپسندیدم بیادخواستگاری خلاصه منم پذیرفتم و یبارازدور توپارک دیدمش نمیدونم چراازدورحس کردم عاشقش شدم باصداولحن حرف زدنش فرق داشت اماوقتی فهمیدخوشم اومده بازاصرارکردیکبارباهاش برم بیرون فقط جهت آشنایی وقسم خاک مادرشوخوردکه بهم دس نمیزنه منم خرشدم پذیرفتم اماسرقرارباموتوراومدومن قبول نکردم سوارشم امااون پیله شدوبازقسم خوردجای بدی بودم راهموبسته بودسوارشدم رفت یجای دورترسیده بودم امابعدجوری رفتارکردخوشم اومدوترسم ریخت داشت غروب میشدوبایدبرمیگشتم ولی اون کشش میدادتااینکه نفهمیدم چیشدمنوکشیدبغلش وازم لب گرفت غیرمنتظره بوداماچیزی نگفتم امااون حشری شدودیگه ول کن نبودالتماسش کردم بازقسم خوردفقط لب میخواد دستموگرفت وکشوندزیریک درخت وبزورخوابوندم روخاروخاک التماسش کردم به خاک مامانش قسمش دادم فایده نداشت بزورازتولباس سینه هاموتودستش فشارمیداداون قدبلندوورزشکارومن لاغروظریف زیرش قرارداشتم میخواستم مقاومت کنم اماداشت شب میشدوخانواده ام خانواده ام بسیارسخت گیر شلوارموپایین کشیدمن وبه شکم خوابوند وازپشت بهم تجاوزکرد دردشدیدی حس میکردم ازشدت ناراحتی وشوک اشکی بیرون نیومدوقتی کارش تموم شدرسوندم تاکسی گرفتم برگشتم وبعدمدتی گفت باباش نمیذاره زن بگیره من ازدرون بخاطرتجاوزش متلاشی شدم وتاالان فراموش نکردم و نمیبخشمش من توحال خودم بودم چندماه ادای عشاق ودرآوردوبعدنابودمسلام من جدیدا به این سایت میام وبرای باراوله خاطره مینویسم بعضی خاطره هامن ویادخودم می اندازه یادسادگی وحماقت خودم وپست بودن بعضی آدمهامن24سالمه وخاطره ام مال سه چهارسال پیشه چندوقتی بودیک شماره ناشناس بامن تماس میگرفت وحرف نمیزدوپیامای عاشقونه میفرستاداماچون زیادبرام پیش اومده بودنه کنجکاوشدم وهول ورم داشت ومحل نذاشتم تااینکه یشب اسی که فرستاداسم من وتوش نوشت فکرکردم آشناس وشایددخترخاله ام باشه بهش اس دادم گفتم اگه مردی بذارصداتوبشنوم اونم زنگ زدوخلاصه اش این بودکه گفت منومیشناسه عاشقمه وبابدبختی شمارموپیداکرده امابازهم متأثرنشدم سه چهارماهی به این شکل گذشت گاهی زنگ میزدواس میدادمنم جوابشومیدادم همش گلایه میکردکه چه گناهی کرده که دچارعشق من شده ازخودش وخانواده اش گفت ؛مادرش فوت شده بودومیگفت عاشق مادرشه مدتی اصرارداشت که من فقط ازدوراونوببینم واگرپسندیدم بیادخواستگاری خلاصه منم پذیرفتم و یبارازدور توپارک دیدمش نمیدونم چرا ازدورحس کردم عاشقش شدم با صدا و لحن حرف زدنش فرق داشت اما وقتی فهمید خوشم اومده بازاصرارکرد یکبارباهاش برم بیرون فقط جهت آشنایی وقسم خاک مادرشوخورد که بهم دس نمیزنه منم خرشدم پذیرفتم اما سرقراربا موتوراومدومن قبول نکردم سوارشم امااون پیله شد و بازقسم خورد جای بدی بودم راهموبسته بودسوارشدم رفت یجای دورترسیده بودم امابعدجوری رفتارکردخوشم اومدوترسم ریخت داشت غروب میشدوبایدبرمیگشتم ولی اون کشش میدادتااینکه نفهمیدم چیشدمنوکشیدبغلش وازم لب گرفت غیرمنتظره بوداماچیزی نگفتم امااون حشری شدودیگه ول کن نبودالتماسش کردم بازقسم خوردفقط لب میخواد دستموگرفت وکشوندزیریک درخت وبزورخوابوندم روخاروخاک التماسش کردم به خاک مامانش قسمش دادم فایده نداشت بزورازتولباس سینه هاموتودستش فشارمیداداون قدبلندوورزشکارومن لاغروظریف زیرش قرارداشتم میخواستم مقاومت کنم اماداشت شب میشدوخانواده ام خانواده ام بسیارسخت گیر شلوارموپایین کشیدمن وبه شکم خوابوند وازپشت بهم تجاوزکرد دردشدیدی حس میکردم ازشدت ناراحتی وشوک اشکی بیرون نیومدوقتی کارش تموم شدرسوندم تاکسی گرفتم برگشتم وبعدمدتی گفت باباش نمیذاره زن بگیره من ازدرون بخاطرتجاوزش متلاشی شدم وتاالان فراموش نکردم و نمیبخشمش من توحال خودم بودم چندماه ادای عشاق و درآورد و بعد نابودم کرد.
نوشته: مریم
ديانا جون اينكه چيزي نيست بعضيا به زنشونم دوست دارن تجاوز كنن.اصلا تو سكس فقط مدل تجاوزي دوست دارن.به اين اسلحم قسم راست ميگم.
کمبود شوهر در این مملکت چنان بیداد می کنه که تا یک نفر ناشناس به دختره زنگ میزنه می گه عاشقتم .دختره 3 سوت میره سر قرار.
:D :D :D :D
یکی شماره بده من بهش زنگ بزنم. :D :D
بابا این ننه من غریبم بازیا رو چطور باور میکنین؟!
مثل روز روشنه که هر کاری این دختر گرده با رضایت خودش بوده
یهو وقتی که معلوم شد نمیگیرش احساس تجاوز کرده… ~X( ~X( ~X( ~X(
کس خل رو که از درخت نمی چینن !!! همین امثال ننه بابا های ما پسشون می اندازن دیگه .
متاسفم برات ؛ تو این جامعه دیگه مرد پیدا نمیشه ؛ با ابرو ورداشتن و هزار غلط دیگه که میکنن مد کجا بود ؛ به هیچ مردی اعتماد نکنید که همه نامردن
همش بهانس
مزخرف بود
دیگه ادای دخترای معصومو درنیار
اسمتو از کجا میدونس؟؟ :))
تا بهت اس داده هول شدی :))
پاراگراف اولت نه نقطه داشت و نه فاصله. راغب نشدم بخونمش U_U