نامزد خجالتی

1393/02/15

سلام
فرزاد هستم اهل جنوب ۲۲ سالمه
داستانی که میخوام بگم حقیقت تلخیه که اتفاق افتاده
دوسال پیش با دختر داییم نامزد بودم. اسمش بیتا الان۱۹ سالشه ، اوایل نامزدی خیلی سرد بودیم و فقط چند تا اس عاشقانه میدادیم به هم و چند کلمه حرف معمولی. ، تا این که یه روز تصمیم گرفتم احساساتم رو بهش بگم . یه جورایی کلید ماجرا از همون روز زده شد یه روز رفتم خونشون بهش گفتم میخوام باهات حرف بزنم ، اونم گفت بریم توی اتاق بشینیم و راحت حرفامون رو بزنیم . خلاصه اون روز رفتیم تنهایی توی اتاق فقط برا حرف زدن . اما اون‌روز متوجه شدم اینجا تنها هستیم و میشه خیلی کارا کرد . منم خر شدم بهش گفتم تاقبل از عقد بهش دست هم نخواهم زد . تا سه چهار ماه به خودم لعنت میکردم چرا همچین حرفی زدم . آخه خیلی دوست داشتم لاقل تو بغل بگیرمش‌ . دیگه جونم به لبم رسیده بود ، از اس ام اس شروع کردم بعد حرفام رو معنی دار میزدم جلوش و اون هم خجالت میکشید ، تا این که یه شب رفته بودم خونشون بهشون سر بزنم ، ک دیدم باباش سر کار شیفت شب بود و مامانش هم خسته از مهمونی برگشته بود زود خواب رفت ، به بهانه‌ی اختلات رفتیم تو اتاق حرفامون که تموم شد سکوت بینمون حاکم شد انگار هر دومون به یه چیز فکر میکردیم . بلاخره سکوت رو شکستمو افکارم رو بهش گفتم دوست داشتم ببوسمش اونم چیزی نگفت و فقط یا لبخند باشرم زد.حالا مهم اولین تماس بود ولی چطور ؟ یه دونه شکلات رو پرت کردم هوا که بگیرمش تعادلمو عمدی به هم زدم خودمو آروم زدم به شونش(آخه خیلی نزدیک کنارم نشسته بودو همین کارش بیشتر وسوسم میکرد) و یه نگاه بهش انداختم از شرم سرش رو پایین انداخته بود و چیزی نمیگفت .آروم با نوک انگشتام دستش رو قلقلک دادم . دستمو سر دادم تا دور کمرش رو گرفتمو بغلش کردم . بدنی گرم از هیجان و شهوت داشت صورتم رو بردم نزدیک ازش یه لب ساده گرفتم تو بغل هم یکم موندیم ، دیگه دیر وقت بود ، باید میرفتم خونمون . با یه بوسه ازش خدافظی کردم . دیگه گذشت تا یه ماه دیگه موقعیتش جور شد . دفعه‌ی بعد بهش گفتم میخوام بیشتر از اون شب اول لذت ببریم که اون با تعجب گفت بیشتر یعنی چقد ، بهش گفتم نگران نباش کار به جاهای باریک نمیکشه . نگاه معنا داری کرد خجالت هم کشید . بازم دستشو گرفتم ، ولی این بار کشیدمش توی بغلم ، بلند شدیم و ایستادیم ، پام رو چسپوندم به پاهاش تو بغلم محکم گرفتمش برجستگی سینه هاش روی شکمم کیرمو شق کرد (آخه ۲۵ سانت ازش بلندترم) سرشو آوردم بالا شروع کردم لباشو مکیدن اون یه ۵دقیقه ای همین طور حال کردیم کیرم شق شده بود به زیر شکمش فشار میدادم
بعد از پشت بغلش کردم ، شالش رو بر داشتمو گردنش رو لیس زدم ، اونم که فقط خودشو نگه داشته بود ولی کیف میکرد . در همون حال سینه هاشو گرفتم سوتینش ضخیم بود و تو ذوقم ولی اون حال میکرد ولی به یه جا خیره شده بود ، دیگه این حیای زیادیش حالمو گرفته بود ، اصلا خودشو بروز نمیداد ، همینطور کیرمو از پشت فشار می دادم به کونش . کم‌کم دستم رو بردم سمت شکمش . دیگه میخواستم کوسش رو از روی شلوار بمالم که دستمو گرفت ، بهم گفت کافیه دیگه ممکنه کسی بیاد(داشت خجالت میکشید) ، گفتم نگران نباش عزیزم . ما که لباسمون تنمونه تا در بزنن ما یه گوشه میشینیم ، دستمو ول کرد ولی سراغ کوسش نرفتم بازم گردنشو لپشو مخوردمو لب مگرفتم دستام هم سینه هاشو ول نمیکرد . دوباره رفتم سراغ کوسش بازم دستمو گرفت و گفت نمی خواد زشته ، ولی دیگه دستم رو کوسش بود‌. پاهاشو محکم بست و خم شد اجازه نمیداد ، یه فشار دادم به کوسش که پاهاشو باز کرد ، دیگه رام شده بود کوسشو قشنگ گرفتم تو دستمو مالیدم براش بازم خودشو بروز نمیداد ولی رطوبت کوسش رو از روی شلوارش احساس میکردم داغ و نرم بود انگشت وسطم با یه فشار میرفت وسط شیار نرم کوسش همینجور براش مالیدم که یهو دستمو گرفت فشار داد به کوسش یکم ک صبر کردم گفت دیگه کافیه . دوباره چندتا لب ازش گرفتم مو ازش خدافظی کردم رفتم. یه چند باری همین طوری با هم حال کردیم ، ولی اون روش نشد کیر منو دست بگیره ، بعد یکی دو سال سر اختلافات خونواده‌هامون نامزدیمون هم به هم خورد و از اون به بعد باهاش یک کلمه هم حرف نزدم شاید یاد اون شبا میوفته و ازم خجالت میکشه … .

نوشته: فرزاد


👍 0
👎 1
81567 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

417750
2014-05-05 22:55:00 +0430 +0430

عجب! :|
ای تو روحت :-D

0 ❤️

417751
2014-05-06 00:21:30 +0430 +0430

دیگه ننویس. . . . . . . . . . . . . . . . . .

0 ❤️

417758
2014-05-06 01:46:26 +0430 +0430
NA

کس ننویس بابا

0 ❤️

417752
2014-05-06 02:43:53 +0430 +0430

خیلی پخمه ای.بلد نیستی یه دخترو حشری کنی

0 ❤️

417753
2014-05-06 07:13:42 +0430 +0430
NA

چی کنه خو بنده خدا با سوراخ دیوار ور میرفت متقابلا احساسات بیشتری دریافت میکرد تا این مجسمه!
ولی خب مشخصه علاقه ای هم بینشون نبوده

0 ❤️

417754
2014-05-06 08:07:42 +0430 +0430
NA

خجالت نبود چون سکس اول بود بلد نبود که چجوری حسشو نشون بده کم کم کار کشته میشه

1 ❤️

417755
2014-05-06 09:24:54 +0430 +0430
NA

از تو خجالت بکشه؟
تو باید از خودت خجالت بکشی که بخاطر اختلافات خانوادگی کسی رو که دوستش داشتی از دست دادی و به پاش نموندی!
اون از تو خجالت نمی کشه چون که زنت بوده ! نامزد بودید!

من جای تو بودم خودم از این داستان احمقانه ام خجالت می کشیدم!

1 ❤️

417756
2014-05-06 17:14:53 +0430 +0430
NA

راست میگه خب این دوستمون که نمیتونم اسمشو بنویسم!!! :) تو باید از خودت خجالت بکشی با این بی ارادگیت، بی اختیار بودنت، سست عنصریت و ناشیگری خنده دارت در امور مذکور!!!
نامزد بعدی که بیاد، آی تو دلش بخنده به تو دختر داییت… =))

1 ❤️

417757
2014-05-06 18:06:34 +0430 +0430
NA

Goh
khak alam tu saret
heyfe darde zayemane nanat

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها