ندا (۱)

1400/06/20

اسم من امیره ۲۶ سالمه ساکن کرجم این خاطره که میخوام براتون تعریف کنم واسه همین دو ماه پیشه.
من یه دوستی دارم به اسم میلاد که چند سالی هست باهم دوستیم و خیلی صمیمی ایم. خاطره من از جایی شروع میشه که یه روزی میلاد بهم زنگ زد و گفت که برای فردا ماشینمو لازم داره گفتم برای چی؟ گفت میخواد بره سر قرار با دوست دخترش پریسا. چند وقتی بود با هم دوست بودن من تاحالا دختره رو از نزدیک ندیده بودم و فقط عکسشو دیده بودم.چند باری به میلاد ماشین داده بودم و خیالم راحت بود که دست فرمون خوبه و گفتم باشه و بیاد ببره ماشینو. فرداش قبل از اینکه بیاد بهم پیام داد که ساعت ۶ کجایی؟ گفتم خونه ام گفت کاری داری؟ گفتم نه. گفت میای باهم بریم سر قرار؟ گفتم راننده شخصی میخوای لاشی؟ گفت نه احمق پریسا میخواد با دختر خالش بیاد منم گفتم پس منم با امیر میام اونم قبول کرد بیا بریم خوش میگذره. منم دیدم فرصت بدی نیس و یهو دیدی از سینگلی در اومدیم بعد یه مدت قبول کردم گفتم حله میام.

عصری شد و یه تیپ خوبم زدم و ماشینو برداشتم رفتم دنبال میلاد رفتیم کافه ای که قرار گذاشته بود. رفتیم داخل و میلاد رفت سمت یه میزی که دوتا دختر نشسته بودن وپشتشون به ما بود بعد رفت جلو و سلام علیک کرد.  دیدم پریسا با دختر سن بالای تقریبا ۳۵ ساله نشستن اونجا یه لحظه جا خوردم بعد میلاد نشست و منم نشستم کنارش هنگ‌ بودم اصن و توقع داشتم دوتا دختر هم سن و سال ببینم بعد میلاد منو معرفی کرد و گفت امیر جان پریسا خانوم که البته عکسشو دیدی قبلا تعریفشو زیاد کردم واست فقط از نزدیک ندیده بودیش و ایشونم حتما باید ندا خانوم باشن دختر خالشون منم گفتم خوشبختم و اینا با اینکه جا خورده بودم ولی خیلی عادی نشون دادم خودمو بعد شروع کردیم به حرف زدن و میلاد پریسا هم  کلی چرت و پرت میگفتن و میخندیدیم.خوبیش این بود بخاطر کرونا تو کافه میزا یکی در میون پر بود و قشنگ اون تیکه کافه دست ما بود. حین حرف زدن من دخترارو نگاه میکردم پریسا یه دختر تقریبا قد کوتاه و تو پر بود قیافه خوبی هم داشت و از عکسش بهتر بود. خیلیم خوش صحبت بود ندا هم قدش بلند تر از پریسا به نظر میومد و جا افتاده تر بود آرایشش بیشتر از پریسا بود اما اونم خوشگل به نظر میرسید با موهای رنگ شده که یه رنگ خاص و خیلی جذابی داشت. میلاد و پریسا کلا جمع و گرفته بودن دستشون و هی حرف میزدن و من و ندا تقریبا ساکت بودیم به حرفای اونا گوش میدادیم. اون وسطا یهو پریسا گفت امیر خان شما خیلی ساکتی چرا چیزی نمیگی گفتم والا همه حرفارو میلاد داره میزنه اصولا جایی که میلاد باشه من کمتر حرف میزنم از بس خوش صحبته که یه لحظه میلاد عشق کرد پرچمشو بردم بالا بعد ندا گفت شما هم صحبت کنید صداتون رو بشنویم ما. از خودتون بگید منم تریپ ادب برداشتم و برگشتم سمتش گفتم بله خواهش میکنم از همونجا سر حرفمون باز شد و خیلی شیک رسمی سعی میکردم حرف بزنم و نفهمیدم کی رسیدیم به اینکه بحث راجب سن و سال شد گفتم اصلا توقع نداشتم با یه خانومی به این سن مواجه بشم به عنوان دختر خاله پریسا و اونم با خنده گفت چیه مگه حتما باید دختر خاله ها هم سن و سال باشن؟ یا من خیلی پیرم؟ گفتم نه سوتفاهم نشه کلی گفتم خندید و گفت نه عیب نداره منو پریسا عین دوتا خواهریم تقریبا با اینکه ۱۰ سال اختلاف سنی داریم و من ۳۳ سالمه. منم گفتم البته به شما اینقدر نمیخوره و خوب موندید.(خودمم میدونستم مثل سگ دارم دروغ میگم چون بهش بیشتر هم میخورد).دیگه منم فکم گرم شده بود و داشتم با ندا حرف میزدم و میلاد و پریساهم از اون ور که میلاد گفت آقا بسه من کف کردم اینجا پاشید بریم یه دوری بزنیم همه موافقت کردیم و رفتیم که سوار ماشین بشیم یهو میلاد پرید عقب گفت ندا خانوم شما جلو بشینید من با پریسا عقب صحبت کنیم اونم با کلی تعارف و اینا بالاخره نشست جلو و یخورده موذب بود انگار راه که افتادم خواستم دوباره سر حرفو باز کنم تا این موذب بودنش برطرف شه که ازگذشتش و اینا پرسیدم که ازدواج کرده یا نه اونم گفت یه بار ازدواج کرده و شوهرش اعتیاد داشته و جدا شده و نمیخواد دیگه ازدواج کنه و فعلا مستقله واسه خودش خونه داره و تو یه شرکت خصوصی کار میکنه و راحته و این حرفا منم همش ازش تعریف میکردم که واسه خودش کیف کنه اون پشتم امیر و پریسا تو بغل هم بودن و هی لاو میترکوندن. شیشه های پشت ماشینمم دودیه از بیرون زیاد دید نداره و ایناهم کاملا خیالشون راحت بود کسی نمیبینه. همینجوری که داشتم دور دور میکردم تو خیابونا یه لحظه از تو آینه چشمم خورد  به میلاد که با صورت رفته بود تو سینه های پریسا و دستشم انداخته بود لای پاش اومدم یه چیزی بگم که ندا گفت چخبرتونه شما اون پشت دوتا آدم مجرد جلو نشسته ها خجالت بکشید بعد همه زدیم زیر خنده و یهو پریسا با پررویی گفت به ماچه مشکل خودتونه بعد یه زبون درازی به ما کرد و خندید دختری خیلی پر انرژی ای بود و این حرفاش از روی بی ادبی نبود و کلا با فاز خودش و ندا حال میکردم. بعد ندا تو جوابش گفت بس که بی چشم و رویی. بعد به من یه نگاهی کرد و یه لبخندی زد و تو همون لحظه حس کردم که یه سیگنال خیلی قوی ای بهم داد ولی سریع روشو برگردوند و دیگه ادامه نداد منم ادامه راهو رفتم بعد دیگه تا یه جا رسوندمشون چون میخواستن برن تهران بعد از همدیگه خیلی گرم و صمیمی خداحافظی کردیم و رفتن تو راه برگشت به میلاد گفتم احمق تو نباید بگی دختر خالش ۱۰ سال از خودش بزرگتره گفت ناموسا خودمم نمیدونستم فک کردم هم سنن ولی خدایی دختر خوبی بودا حال کردم باهاش نظرت چیه گفتم نمیدونم والا طرف حتی علاقه ای به شماره یا آیدی گرفتن نشون نداد فک کنم اون حال نکرده گفت به یه ورت بابا چیزی که زیاده مورد ولی خوش گذشت و این حرفا. بعد رسوندمش تا خونشون و رفتم خونه.
تا چند روزی تو فکر ندا بودم و حس میکردم ازش خوشم اومده اما دلم نمیخواست به میلاد بگم که از پریسا شمارشو بگیره سر همین خودمو میزدم به بیخیالی تا اینکه یه هفته بعدش میلاد پیام داد امیر هرچی برنامه داری واسه جمعه کنسل کن گفتم چه خبره؟ گفت ندا دعوتمون کرده بریم خونش. گفتم ناموسا؟ گفت آره پریسا بهم گفت که بهت بگم ندا گفته بریم خونش واسه شام و گفت به تو هم بگم بیای. منم از خدا خواسته گفتم باشه پس بریم . جمعه شد و صبح کارامو کردم و بعد از ظهر  رفتم حموم و به خودم رسیدم و از خونه اومدم بیرون و رفتم دنبال میلاد بعد گفت خونه خونه ندا سمت پونک تهرانه.راه افتادیم و تو مسیر رفتیم فروشگاه و یه سری خرت و پرت خریدیم و منم یه بسته شکلات گرون برداشتم گفتم بگم اینو واسه خونش بردم چون تاحالا نرفتیم و اینا که حال کنه میلادم گفت حله بعد رفت یه بسته کاندوم برداشت گفت اینم لازم میشه گفتم بابا حالا اینو بیخیال امشب گفت کسخل داری میری خونه تو کاری نکن ولی من شاید بخوام با پریسا حرکت بزنم دیگه هیچی نگفتم  بعد احمق کاندومو انداخت تو نایلون پیش بقیه وسایل ها منم اصلا حواسم نبود. رسیدیم خونه ندا و رفتیم بالا در که باز شد ندا اومد استقبال یه تیشرت بلند با یه شلوار جذب پوشیده بود اما تیشرتش اینقد بلند بود که تا روی کونش اومده بود و جاییش معلوم نبودم اما همونجوریشم معلوم بود کون و سینه های درشتی داره بعد سلام علیک کردیم و رفتیم داخل ندا گفت خیلی خوش اومدید و راحت پیدا کردید اینجارو؟ که گفتم آره بلد بودم اینجاهارو تقریبا. همون موقع پریسا از تو اتاق اومد بیرون و پرید بغل میلاد و یه لب ازش گرفت و گفت خوش اومدی عشقم دلم واست تنگ شده بود. تو اون لحظه من و ندا داشتیم در و دیوارو نگاه میکردم. بعد رو کرد به من و گفت خوش اومدید امیر جان گفتم مرسی. میلاد نایلونو داد به ندا و گفت بفرمایید دیگه ما یخورده خرت و پرت خریدیم گفتیم شاید لازم بشه گفت باباچرا زحمت کشیدید و نایلونو گرفت و برد تو آشپرخونه منم جعبه شکلات دستم بود بردم تو آشپزخونه و دادم بهش و گفتم بفرمایید اینم واسه شماست ببخشید دیگه ناقابله  بعد گفت ای وای چرا اینقد زحمت کشیدی اصلا راضی به زحمت نبودم گفتم خواهش میکنم شما ببخشید که کمه بعد سریع اومدم تو اتاق دیدم اون دوتا هول تو بغل هم نشستن. ندا از تو آشپزخونه صدا زد این وسیله هارو کی خریده؟ میلاد گفت من گرفتم گفت این بسته هم واسه توعه؟ گفت کدوم؟ گفت یه بسته آدامس که اینجاست بعد با بسته کاندوم تو دستش از آشپزخونه اومد بیرون و با یه لبخند گفت اینو میگما یهو میلاد پشماش ریخت بعد گفت عههه اون اونجا چیکار میکنه بعد با خنده گفت حتما از دست فروشنده افتاده اون تو و نداهم با یه حالت اینکه خر خودتی گفت آره احتمالاو گذاشتش رو اپن و رفت دوباره تو آشپزخونه یخورده بعد ندا با کلی خرت و پرت اومد و نشست پیش ما و شروع کردیم به حرف زدن و خوردن چیزایی که گرفته بودیم دیگه من فقط داشتم با ندا حرف میزدم و کاملا محوش شده بودم. عوضی اینقدر قشنگ حرف میزد و دلبری میکرد که یه لحظه هم نمیتونستم نگاش نکنم و باهاش حرف نزنم بعد بحثو کشیدم سمت ورزش که ندا گفت منم اتفاقا هر روز ورزش میکنم و خیلی واسم مهمه که اندام خوبی داشته باشم ولی از وقتی کرونا اومده میترسم برم باشگاه و خونه تمرین میکنم سر همون حس میکنم بدنم افت کرده منم خواستم ازش تعریف کنم  گفتم بله مشخصه اندام خوب و مناسبی دارید. بعد الکی گفتم اتفاقا من یه برنامه تنرین خوب واسه تو خونه دارم اگه خواستید بگید براتون بنویسم که استفاده کنید. گفت جدی؟؟ گفتم آره تو همین حین بودیم که یهو میلاد و پریسا پاشدن ندا گفت کجا پریسا گفت ما یه سری حرف خصوصی داریم میریم تو اتاق بزنیم بعد دست میلادو گرفت ببره سمت اتاق که میلاد رفت سمت اپن و بسته کاندومو باز کرد یدونه ازش برداشت و گفت من عادت دارم موقع حرف زدم آدامس داشته باشم بعد دوتایی خندیدن و رفتن تو اتاق و درو بستن. من و ندا یه لحظه بهم نگاه کردیم و ندا خندید و گفت این دوستت خیلی پروعه گفتم آره ماشالا بعد گفت خب داشتی میگفتی؟ حالا من اصلا یادم نمیومد داشتم که کسشری تعریف میکردم بعد گفتم چی میگفتم؟ گفت راجب برنامه ورزشی میگفتی بعد از جاش بلند شد و گفت میخوای استایلمو ببینی و نظر بدی؟ منم دیدم موقعیت خوبیه گفتم آره چرا که نه بعد بلند شد و سر پا وایستاد گفتم ماشالا این لباست از بس گشاد و بلنده هیچی معلوم نیس ولی در کل معلومه که… تو همین حین حرف زدن بودم که یهو دیدم تیشرتشو در آورد و فقط سوتین موند تنش و واستاد جلوم یه لحظه زبونم بند اومد گفت خب الان نظرت چیه؟ لامصب چه اندام خوبی داشت سینه های گرد و برجسته با یه شیکم صاف و عالی بعد گفتم خب تو از بس خوبی که با این وضعیت اگه تو برنامه ای چیزی داری بده منم استفاده کنم که یهو زد زیر خنده و گفت خیلی دیوونه ای بعد حین اینکه داشتیم میخندیدم یهو صدای ناله های پریسا از تو اتاق اومد و خندمون قطع شد و هر دوتا به در اتاق نگاه کردیم بعد ندا روشو برگردوند سمت من و با یه خنده شیطنت آمیز گفت نمیخوای بقیه انداممو ببینی؟ بینمون سکوت مطلق بود و هی صدای ناله های پریسا بیشتر تو خونه میپیچید و منم بیشتر حشری میشدم. تو یه لحظه نفهمیدم چی شد و فقط از جام پریدم و شروع کردم به لب گرفتن از ندا اونم تو لحظه اول شوکه شد ولی بعدش شروع کرد باهام همراهی کردن و لبای همدیگه رو میخوردیم بعد خوشو چسبوند بهم و منم دستمو گذاشتم رو کمرش و و فشارش دادم به خودم یخورده لبای همدیگه رو خوردیم با دستم از پشت قفل سوتینشو باز کردم و از تنش در آوردمش و سینه هاشو گرفتم تو دستام ومیمالیدم‌.ندا که انگار خیلی بیشتر از من حشری شده بود ازم جدا شد و زانو زد جلو و شروع کرد با باز کردن کمربند و دکمه شلوارم منم تیشرتمو در آوردم و پرت کردم رو مبل ندا سریع شلوارمو باز کرد و همزمان شورتتم کشید پایین تا زانو و کیرم افتاد بیرون یه نگاهی به کیرم کرد بعد بدون معطلی کرد تو دهنش اینقدر سریع داشت این اتفاقا میوفتاد که من گیج شده بودم ندا با شدت کیرمو میخورد و عین گشنه ها داشت دیگه قورتش میداد اینقدر میکرد تو که چند باری اوق زد من با دستم موهاشو پشت سرش جمع کرده بودم و داشتم حال میکردم دو سه دقیقه ساک زد و بلند شد و گفت برو یه کاندوم بیار زود تمومش کنیم منم سریع رفتم و یه کاندوم از جعبه ورداشتم و اومدم کاندومو ازم گرفت و گفت بشین رو مبل(خیلی عجله داشت و انگار نمیخواست میلاد و پریسا بیان و مارو ببینن). منم نشستم رو مبل بعد بسته کاندومو باز کرد و پشتشو کرد به من و آروم آروم شلوارشو کشید پایین جوری که من هی بیشتر حشری میشدم بعد برگشت سمت من و فقط شورت  تنش مونده بود. اندام بی نظیری داشت که واقعا آدمو جذب خودش میکرد. اومد جلو و کاندومو گذاشت سر کیرم و با دهن هلش داد پایین و رو کل کیرم کشیدش بعد پاشد و نشست رو مبل و گفت حالا نوبت توعه منم بلند شدم و یخورده کشیدمش جلوتر و پاهاشو دادم بالا و شورتو کشیدم بالا و کسش معلوم شد یه کس بدون مو و صورتی خوشگل داشت که دلم میخواست هرچی زودتر بکنمش بعد شورتشو انداختم کنار و کیرمو گذاشتم دم کسش که با یه لحن سکسی گفت امیر میشه یخورده واسم بخورییییش؟ یه نگاهی بهش کردم و با یه مکثی گفتم آره بعد چشماش برق زد و پاهاشو از هم باز کرد و منم نشستم جلوی کسش رو زمین و سرمو بردم بین پاهاش و یخورده صورتمو روی رونش کشیدم تا خوب حشری شه بعد یواش یواش رفتم سمت کسش و از بالا تا پایین بوسش کردم بعد زبونمو زدم لای شیار کسش و یخورده بالا پایین کردم. اونم چشماشو بسته بود و ریز ریز ناله میکرد همچنان صدای تلمبه های میلاد و ناله های پریسا میومد و ماهنوز وقت داشتیم کسش کاملا خیس شده بود و با هر بار زبون زدن من بیشتر سرمو لای پاش فشار میداد. یخورده خوردم واسش و دیگه از شدت حشریت داشت بیهوش میشد. بلند شدم و کیرمو گذاشتم رو کسش و یخورده لاش جلو عقبش کردم بعد فشار دادم تا ته رفت تو که صدای ناله ی ندا بلند شد و منم شروع کردم به تلمبه زدن تو کسش با دستام سینه هاشو گرفته بودم و میمالیدم و نوکشونو فشار میدادم. صدای ناله های ندا و پریسا باهم تو خونه میپیچید پیش خودم فکر مییکردم الانه که اونا صدامونو بشنون ولی واسم مهم نبود از بس حشری بودم و با هر آه کشیدن ندا سرعتمو بیشتر میکردم. یهو ندا دستمو گرفت و منو کشید سمت خودش و کاملا افتادم رو سینه هاش و شروع کرد به لب گرفتن ازم بعد پاهاشو پشت کمرم قفل کرد و فهمیدم که میخواد محکم تر بکنمش منم با تموم قدرتم شروع کردم به تلمبه زدن بعد در گوشش آروم گفتم دوس داری پوزیشنو عوض کنیم؟ اونم با ناله جواب داده آرهههه بعد بلند شد و پشتشو کرد به من و حالت داگی گرفت و گفت با تموم قدرتت بکن تو کسم منم با شنیدن این جمله وحشی تر شدم و یدونه اسپنک زدم دم کونش و کیرمو گذاشتم لای پاش و فشار دادم تو کسش و شروع کردم به تلمبه زدن شدید. با دستم موهاشو از پشت گرفتم و سرشو کشیدم سمت خودم و انگار بدش نیومد ازینکار بعد از چند لحظه حس کردم آبم داره میاد بعد گفتم ندا من دارم ارضا میشم که یهو تو همون حین که کیرم تو کسش بود آبم اومد و با چندتا ضریه محکم کاملا خالی شدم بعد بیحال افتادم روش و اونم چرخید و بغلم کرد و دستشو کرد تو موهام و نوازشم میکرد منم با دستم صورتشو لمس میکردم. تو همون حین  کیرمو کشیدم بیرون و کاندومو که کاملا پر از آبم شده بود در آوردم و رفتم سمت دستشویی و انداختمش تو سطل آشغال بعد کیرمو شستم. وقتی اومدم بیرون دیدم ندا کامل لباساشو پوشیده و اصلا انگار نه انگار که دو دقیقه پیش لخت تو بغل من بوده بعد بهم اشاره کرد که سریع برم سمتش منم رفتم آروم گفت بدو بپوش فک کنم کار اون دوتا هم تموم شد نمیخوام مارو تو این حالت ببینن منم که تعجب کرده بودم سریع لباسامو پوشیدم و نشستم رو مبل ندا اومد جلو و یه لب محکم ازم گرفت و گفتی عالی بودی عالی منم گفتم تو هم بینظیری بعد یخورده دستای همدیگه رو گرفتیم و تو بغل هم بودیم که صدای در اومد و سریع از هم جدا شدیم. پریسا و میلاد از در اومدن بیرون و مارو دیدن که خیلی ریلکس رو مبل نشستیم و از تعجب دهنشون باز مونده بود. ندا گفت چقدر حرفاتون طول کشید منم گفتم آره چقدرم بلند بلند حرف میزدید. دوتایی زدیم زیر خنده اونام که مونده بودن چی بگن هم خندیدن و اومدن کنار ما پریسا گفت شما حرفی چیزی نزدید باهم؟؟؟؟ ندا گفت اگه از حرفای خودتون میگی نه ولی حرفای دیگه زدیم بعد رو کرد به من و یه چشمک زد بهم و پریسا گفت عجبببب بعد ندا گفت فک کنم حسابی گشنتونه برم شامو بیارم پریسا هم گفت منم میام کمک اون دوتا رفتن و میلاد رو کرد به من گفت پسر خدایی تو خیلی کسخلی با طرف تنها بودی هیچ کاری نکردی؟ منم خندم گرفته بود گفتم نه دیگه نشد میلاد گفت وااای ناموسا ببین با کی اومدیم ۱۳ بدر بابا تو دیگه کی هستی. بعد ندا و پریسا شام آوردن و خوردیم و حین شام ندا هی زیر چشمی به من نگاه میکرد و نخ میداد. بعد از شام ندا گفت امیر تو از تنظیمات اینترنت گوشی سر در میاری؟ گفتم تقریبا چطور مگه گفت گوشیم نتش هی ضعیفه فک کنم 4G نیست میشه نگاش کنی گوشیشو داد بهم دیدم تو صفحه نوشته شمارتو بزن ذخیره کن منم سریع شمارمو زدم و گفتم بیا حل شد تنظیماتش بهم ریخته بود گفت دستت درد نکنه و گوشیو گرفت و یه لبخند رضایت زد شب دیگه راه افتادیم برگردیم تو راه خونه میلاد هی به من میگفت خدایی کسخلی زدی ریدی تو موقعیت و اینا ولی من نمیخواستم چیزی بگم تا ببینم ندا قصدش چیه ازین کار و هی بهونه الکی میاوردم واسه میلاد اونو که رسوندم ساعت ۱ اینا بود یه پیام اومد واسم  نوشته بود سلام ندام و شروع کردیم به چت کردن و گفت دلم نمیخواست پریسا مارو تو اون حالت ببینه و نمیخواستم از اون شمارتو بگیرم و این حرفا بعد قرار شد رابطمون فعلا مخفیانه بمونه بعدا واسه میلاد و پریسا علنی کنیم و منم قبول کردم.
چند روز حرف زدیم و دیگه کاملا باهم اوکی شده بودیم و خیلی خوشحال بودم ازینکه تو زندگیم بود چون تو همه چیز تقریبا تفاهم داشتم. دوباره قرار گذاشتیم باهم سکس کنیم ولی ایندفعه خیلی مفصل و بهتر و قرار شد من دو روز دیگه برم خونش منم روز قرار رفتم و وقتی از آسانسور پیاده شدم دیدم در بازه رفتم تو و صحنه ای که میدیدم رو باور نمیکردم…
ادامه دارد…

نوشته: امیر


👍 8
👎 3
6301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

831510
2021-09-11 05:08:29 +0430 +0430

حوصله ندارم ایراداتو بگیرم برادران میگیرن.فقط یه چیز بگم:زیادی فانتزی بود(در ضمن آخر داستانم جوری تموم کردی که معلومه خیانت کرده😂)

0 ❤️

831560
2021-09-11 11:30:37 +0430 +0430

اره زود باش بخور و زودی بکن تا نیومدن 😁😁😁

0 ❤️

831623
2021-09-11 16:44:42 +0430 +0430

جالب بود اما فقط میتونم بگم زن های بیوه که تنها زندگی میکنند بهمین دلیل هست شوهرنمیکنند و زمان رو از دست میدهند طبیعی هست که وقتی سن و سال هم بالابره دیگه هرکسی نمیاد سراغ این ها و مشکل شروع میشه برای اینها که بنظرم حیف هست عمرشون این جوری میگذره . البته با شرایط وضعیت بد اقتصادی توی جامعه باعث شده اکثرا مجبور می‌شوند یا به تجارت سکس رو ببرند یا زودتر با هر شرایطی ازدواج کنند

0 ❤️

831740
2021-09-12 06:35:27 +0430 +0430

امیرها هم خوب بکن شدنا

0 ❤️

831994
2021-09-13 13:41:24 +0430 +0430

👌

0 ❤️