نشد که بشه (۱)

1401/05/29

16 سالم بود که متوجه شدم نگاه به آدمای اطرافم تغییر کرد شاید نگاه پاک و معصومانه قبل جای خودش به نگاه جنسی و شهوت آلود داده بود رفت و آمد ما بیشتر با خانواده مادری بود تا پدری ولی کسی که اون سال خیلی توجه من به خودش جلب می کرد سمیه بود زن عمو حمیدم ببخشید خودم معرفی نکردم من ارشم 26 سالمه یه آدم مثل همه آدمای این شهر تا دوسال فقط نگا‌ش میکردم کاری از دستم بر نمیومد جرئت کاری نداشتم ولی مطمئن بودم که نگاه سنگین حس می کنه رو خودش آدم شیک پوشی بود زیبا نبود ولی آرایش کردن خوب بلد بود تو زمینه لباس و طراحی دوختم فعالیت داشت امروزی می‌گشت تو خانواده راحت برخورد می‌کرد وقتی دامن می‌پوشید نمیشد از اون ساق پاهاش چشم برداشت
یادمه که ‌شبکه های اجتماعی تازه شکل گرفته بود خب اون موقع ها اطلاعات مردم خیلی کم بود و گوشی هوشمند اینقدر مثل الان دست همه نبود وقتی لاین نصب کردم دیدم سمیه هم تو اون جا صفحه داره یه فکری به ذهنم رسید رفتم داخل فیسبوک دنبال عکس پسرایی میگشتم که هم سنن به زن عموم بخورن یعنی اونم زمان سنی حدود 28 تا 30 داشته باشند هم خوشگل خوش هیکل باشن هم زیاد معروف نباشن عکس یه نفر خیلی نظرم جلب کرد برش دا‌‌شتم با یه سیم کارت بی نام یه صفحه فیک تو لاین ساختم اول یکم رو صفحه کار کردم که فیک بودنش مشخص نشه بعدش اد کردم سمیه رو اونم منو اد کرد خیلی باحوصله کارم جلو می‌بردم پستاش لایک می‌کرد خیلی مودب براش کامنت میزاشتم بعد چند وقت چت کردنا شروع شد ولی مودب و رسمی یه تایمایی از روز نبود مخصوصا شبا احتمال میدادم عموم نمی‌دونست تو مجازی صفحه داره پستاشم شاد بود پر انرژی از خودش فقط پرفایلش عکس گذاشته بود اونم نصف صورتش کم کم اون صمیمیت بیشتر شد ازش پرسیدم متاهله یا مجرد که گفت مجرد خیلی جا خوردم اولین باری بود که فهمیدم یه خبراییه چتام با سمیه بیشتر کردم میدونستم عموم چه ساعت‌هایی نیس بهش گفتم کرج زندگی میکنم خیلی با احتیاط برخورد می کرد دوست داشتم فضارو سکسی کنم تیکه مینداختم جوک می‌فرستادم ولی فراری بود همراهی نمی‌کرد یادمه یه عکس نیمه لخت از بدن طرف گذاشته بودم شروع کرد به تعریف کردم یه حس عصبانیت همراه با شهوت داشتم اعصبانی از اینکه عمو من چی براش کم گذاشته که این با بقیه مردا این همه راحت شهوتمم این بود اونیکه این همه دوست داشتم باهاش باشم دار خودش تو مجازی در اختیارم میزاره
چت کردن ادامه دادم باهاش میگفت که برادراش و پدرش حساس اند نمیتونه شبا چت کنه یا بیرون بیاد از دروغاش خندم می‌گرفت دنبال گرفتن اتو بودم ازش ولی خیلی باهوش بود نمیزاشت خیلی راحت باشم ولی به چت کردن باهام عادت کرده بود وابسته شده بود به چت کردن باهاش خصوصی ترین ویژگی های اخلاقیش فهمیدم که چقدر هات سایز سوتینش چند
یه روز دیدم همش اصرار داره به دیدن دست برنمیداره فهمیدم دگ مجازی نمیشه ادامه داد لاین دیلیت کردم
ولی یه جرقه ایی تو مخم زد اگه به صاحب این عکسا پا داد منم اگه خودم این شکلی بشم با منم دوست میشه
به لطف قبولی تو دانشگاهای دولتی تهران تونستم هزینه عمل بینیم از پدرم بگیرم و تو یکی از موسسات کنکور مشغول بشم به کار و باشگاه بدنسازی خیلی جدی شروع کنم
ادامه دارد

نوشته: ارش


👍 6
👎 6
14001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

891191
2022-08-20 02:16:44 +0430 +0430

جوینده ، یابنده است ، امیدوارم به مراد دلت برسی.

0 ❤️

891203
2022-08-20 02:47:42 +0430 +0430

خخخخخ شما دیگه کی هستین …خخخخ

0 ❤️

891268
2022-08-20 10:58:31 +0430 +0430

ارزو بر جوانان عیب نیست…

1 ❤️

891469
2022-08-21 12:17:53 +0430 +0430

عجب

0 ❤️

891605
2022-08-22 03:55:28 +0430 +0430

میگم ملت از بس جق زدن مخشون خالی کرده می گید نه بفرمایید اینم نمونه چندم امروز

0 ❤️