نمیدونم نسرین منو میکرد یا من نسرین رو

1395/09/16

سلام به دوستان شهوتی این سایت اسمم پیام هستش سی سالمه و هنوز مجردم تک فرزندم و پدر مادرم از هم جدا شدن و خیلی ساله بابام رفته کانادا و دیگه رابطه ای نداریم همونجا ازدواج کرده و بچه هم دارن در همین حد میدونم تو سیزده سالگی بابام رفت البته از قبلش همش دعوا و بحث داشتن و من یه مقدار منزوی شدم و ازازدواج بدم میاد دوست دختر دارم و حتی سکس هم داریم ولی از ازدواج بدم میاد همه تقصیر با بابام نبودو مادرم هم مقصر بود مادرم هم ازدواج مجدد کرد و البته بچه دار نشد و منم خونه مادر بزرگم یعنی مادر مادرم بزرگ شدم از لحاظ مادی هیچ کم و کسری نداشتم و ندارم ولی از لحاظ معنوی خیلی کمبود داشتم و دارم خونه مادر بزرگم بزرگه و دوطبقه هستش یه دایی دارم اسمش رسوله طبقه دوم زندگی میکنه با زنش نسرین و دخترش هلن الان نوزده سالشه و دانشجو هستش و خیلی منو دوست داره و ولی با اینکه خیلی خوشگله من نمیتونم باهاش ازدواج کنم البته سنم از هلن خیلی بیشتره ولی هلن عاشق من شده و دوستم داره ولی من به خاطر مادرش نمیتونم با هلن ازدواج کنم
علت اینکه من نمیتونم با دختر داییم ازدواج کنم یکی اینکه خودم به ازدواج علاقه ندارم یکی بخاطر رابطه ای که با مادرش نسرین داشتم تقریبا شش هفت ماه بعد از طلاق مادرم از بابام مادرم با همکارش که زنش فوت کرده بود عروسی کرد و منو تنها گذاشت پیش مادر بزرگم اون زمان هنوز پدر بزرگم زنده بود البته منو خیلی دوست داشتن و منم خیلی باادب و خوشگل بودم و همه منو دوست داشتن نسرین هم همینطور هلن اون موقع دو سالش میشد و داییم هم شیفتی کارمیکرد و یه هفته شبکار بود یه هفته روز کار نسرین هم که دید من اومدم دیگه اونجا چون یه مقدار ترسو هم بود و تا قبل از اینکه من بیام اونجا شیفتای شب داییم میامد پایین میخابید گفت که من برم شبا بالا اول مادرجون قبول نمیکرد ولی بعدش راضی شد و دایی رسول هم که کاری نداشت از نسرین بگم یه زن باقد متوسط بدن تو پر و کون و کپل گرد قلمبه و چشمای درشت و سینه های درشت وخوشگل هم بود ولی خیلی ازاد میگشت و حجاب براش مهم نبود و رس داییم رو کشیده بود تو اون پنج سال زندگیش
خلاصه شب رفتم بالا یکم با هلن که با نمک و تازه حرف زدن بلد شده بودو بابا و دده میگفت بازی کردم و نسرین هم با یه شلوارک و تاپ کارهاشو میکرد اومد لپ منو چنتا بوس کرد و هلن رو گرفت پوشکش رو عوض کرد و برد بخابونه جای منو اتاق دیگه انداخت ولی بهش گفتم میترسم تنهایی بخوابم گفتم اگه میشه بیام پایین تخت شما بخوابم قبول کرد تا هلن خوابید گفت بیا بالا رو تخت منم گفتم باشه رفتم رو تخت دستم رو گرفت و محکم تو دستش نگه داشت منم حس خوبی داشتم با اینکه سیزده سالم بود ولی کمتر بهم میخورد و یه مقدار لوس هم بودم گفت عزیزم میدونی خیلی دوستت دارم گفتم بله زن دایی گفت شبایی که ایجایی هر اتفاقی افتاد نباید به کسی بگی گفتم باشه منو هی لمس میکرد ناخوداگاه کیرم بلند شده بود تازه ابکمرم میومد جق زدن رو بلد شده بودم و تازه بلوغ شده بودم و کیرم از حالت دودول دراومده بود دستش رو برد سمت کیرم گفت فکر میکردم خیلی کوچیک تر باشه به قیافت نمیخوره البته فک کنم اون موقع چهارده پونزده سانتی میشد و لبهامو میخورد و لخت شد و چراغ خواب هم روشن بود تو اون نور کم هیکلش رو دیدم چقدر خوشگل و تراشیده بود منم لخت کرد و هی منو بوس و لیس و مالش میکرد و منم داغ داغ شده بودم با کیرم ور میرفت گفت تو هم بیا منو بخور سینههاشو کرد تو دهنم گفت میک بزن منم مکیدم براش هی لب میگرفت و گفت کسم رو هم بخور منم رفتم پایین کسش مو نداشت ولی یکم خبس بود یکم خوردم موهای منو گرفته بود کلم رو فشار میداد تو کسش میگفت زبونت رو بکن توش کردم ولی زود در اوردم شور بود کیرم رو فرو کردم تو کسش و چنتا عقب جلو کردم ابم اومد افتادم روش پرسید چی شد گفتم ابم اومد گفت عیب نداره قرص میخورم تا صبح هی منو میکشید رو خودش و منم دیگه نا نداشتم اصلا نمیدونستم اینکارا خیانته و زنا فقط برام لذت بخش بود و اینو میدونستم نباید کسی بفهمه چون اون لذت رو از دست میدادم تا یکی دوسال این رابطه ما ادامه داشت و خیلی برام خوشایند بود نسرین هم زن هات هات حتی پریود هم بود یا ساک میزد یا از عقب میداد نمیدونم این دایی رسول کسکش پس چیکار میکرد انقدر نسرین حشری بود پونزده شونزده سالم شد داییم از خونه بابابزرگم رفتن و دیگه رابطه من با نسرین قطع شد ولی اون زمان من بچه بودم و عقلم نمیرسید نسرین منو میکرد انگار بعد از اون تو دانشگاه با دخترای زیادی دوست شدم و با چنتاشون سکس هم داشتم ولی هیچ کدوم مثل نسرین داغ و سکسی نبودن الان خیلی از داییم خجالت میکشم نسرین هم انگار نه انگار دو سال با من رابطه داشته خیلی هم راضیه من دخترش رو بگیرم ولی بدجور وجدان درد دارم و نمیتونم این کار رو بکنم میدونم بازم هوس سکس با منو داره ولی من پیام قدیم نیستم نه بخاطر گناه و این حرفا فقط بخاطر وجدانم
نوشته: پیام


👍 1
👎 11
48919 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

567627
2016-12-06 21:33:15 +0330 +0330

تو داشتی میکردیش بعد زدی نمیدونستم نسرین منو میکرد؟
جق نزن انقدر دادا

0 ❤️

567628
2016-12-06 21:34:56 +0330 +0330

عزیزم کی بهت گفته داستان بنویسی؟متاسفم حداقل اگر داستان خیالیه یطور بنویس خواننده باور کنه

1 ❤️

567701
2016-12-07 06:52:08 +0330 +0330

جق زیاد رو مغز اثر مستقیم داره دادا

0 ❤️

567813
2016-12-08 01:15:43 +0330 +0330

تازه کمرت سفت شده بود بعد 14،15سانته استارت زدی خخخ

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها