نگار، اشتباه خوب من (۱)

1400/05/31

ای ماجرا کاملا و عینا واقعی ست و زاده ی ذهن خلاق و بیکار نمی باشد…! تنها بر حسب حفط حریم خصوصی نام ها مستعار است.

از آشنایی من با نگین (دوست دخترم) چیزی حدود هشت ماه میگذشت. نگین 18 سالست و یه خواهر بزرگتر هم به اسم نگار داره که نگار 25 سالشه. از هیکل نگین بگم یه دختر با فیس بیبی که 160 قد و 50 وزنشه و هیکل عادی دخترای مناسب و هم رده ی خودشه و اما خواهرش نگار برعکس نگیه سبزه رو یه دختر با 160 قد و 60-65 وزن با پوستی فوق العاده سفید و بدنی زیبا… خودمم 21 سالمه 175 قدمو 65 وز از لحاط طاهریم نه جانی دپم نه ارژنگ امیر فضلی.
خلاصه بعد از گذشتن این هشت ماه نگین به خواهرش اعتماد کردو ماجرای دوستیمونو به نگار گفت. نگار قبلا مخالف بود با این ماجراها برای نگین حتی بدون دونستن رل داشتن نگین با این قضایا مخالف بود اما خودش حسابی پسر باز بود ولی به جز این مورد اخری که یه بچه پولدار نیاورانی بود بنظر من تا الان بندو اب نداده.
نگین خیلی خیلی دختر قر قرو ناز نازویی بود بطوری که اینقدر رو مخ بود که هیچ پسری بیشتر از 1 هفته تحملش نمیکرد. یمدتم کارش این بود صبح صبونه میخورد بعدش یه پرس با من دعوا میکردو قهر میکرد. یبار که خیلی اف بود و گوشیشم جواب نمیداد من از روی ناچاری زنگ زدم خواهرش گار(از عید 1400 شماره نگارو بخاطر تبریک عید گرفته بودم.) خلاصه بعد از حالو احوال پرسی گفتم میشه به نگین بگید انلاین شه و اونم خیلی گرم صحبت کردو ماجرا خیل ساد تموم شد. و البته ببگم من هیچ نطر بدی به نگار نداشتم چون احساس میکردم از لحاط قلبی مگینو خیلی دوست دارم. خلاصه اینطوری که گین بعد از اوکی شدن دوبارش برام تعریف کرد نگا نشسته بودو کلی نصیحتش کرده و اونم برده ی حلقه به گوشه نگاره هرچی اون بگه و کلا حرفش براش حجته.
خلاصه یمدت در حدود یه هفته بعد نگار بهم توی واتسپ پی ام داد خیلی هول شدم خب میدونید برای ادم هرچی باشه خب بلاخره میخواد خوب جلوه بده
حلاصه بعد از حالو احوال پرسید رابطتت بانگین چطوره خوبید باهم منم گفتم اره مچکر و گفتش هر مشکلی داشتین به خودم بگید من همه جوره هرکاری ازم بر بیاد اوکیم.
رو مخ رفتنای نگین متاسفانه تمومی نداشت یه دختر و نور که متاسفانه من دوستش داشتم ! یه شب که حسابی رفت روی مخم تصمیم گرفتم به نگار پیام بدم همه چیو براش گفتم اونم گفت فردا اگه ماشین دستته بیا یسر بریم بیرون هم چیزی بخوریم هم یکم نصیحت خواهرنه بهت بکنم. خیلی برام سخت بود حتی بصورت دوستانه یا حتی خواهرانه با نگار برم بیرون خیلی خجالت میکشیدم اما ارامشی که نگار بهم میداد مانع این میشد که پیشنهاد بیرونو رد کنم. فردا به بهونه ی سرکار توی واتسپ به نگین گفتم کار دارمو انلاین نمیشم. هول و هوالی یازده نگار پیام داد بیا بریم. فاصله ی خونه هامون با ماشین 5 دقیقست خیلی زود رسیدم و نگار سوار شد. حس خجالت باعث شده بود حتی اگر نگار که هیچ حسیم بهش نداشتم جلوم لختم میشد کیرم بلد نشه!!توی مدت زمان کمی که توی ماشین بودیم به جز سلام و صبح بخیر چیزی نگفتیم و فشار و جو سنگینی توی ماشین بود نگارم سعی میکرد با توی گوشی رفتن این فشارو از روی خودش ورداره. خلاصه به اون لوکیشنی که نگار شبش برام داده بود رسیدیم. صبونه خورده بودم ولی برحسب ادب یا اینکه نگار فکر نکنه داماد اینده خسیسه برای جفتمون صبونه مفصل گرفتم و شروع به زووووور خوردن کردم. انگار بعد نشستن یخای نگار که میدونستم صد درجه با نگین توی شوخو سر زنده بود فرق داره اب شد. شروع کرد از خاطرات اموزندش با دوست پسراش گفت منم هراز گاهی به نشونه توجه و تایید میخندیدم و سر تکون میدادم. اصلا نمیدونم چطوری گذشت ولی خب گذشت و تموم شد! بعد از اون منم با نگار راحتر صحبت میکردم و اوکی تر شده بودیم. نگین هم میدونست نگار یکی دوبار بهم پیام داده ولی بیرونو و صمیمیت هرگز!!
اما چیشد که یه خجالت مسخره و بی اعتنایی تبدیل به یه حس سکس قوی در من شد؟! یبار نگین ماجرایی از نگار و یکی از دوست پسراش تعریف کرد که باهم ترکیه رفته بودن(نگین هم عادت داشت دوس پسرای نگارو تو سر من بزنه هرازگاهی) فهمیدم که بعلههه نگین شاید نمیفهمید ولی من خوب ذات پسرا رو میشاختم و میدوسنتم الکی یه دخترو بخاطر خوشگلی و عشق تا ترکیه نمیبره و حتما تقی زده!! همین باعث شد بفهم نگار دختر پایه تری از نگینه ولی خب دوتا مانع بود علاوه بر حس خجالت نگار 4 سال ازمن بزرگتر بود و خواهر رل تقریبا یکساله ی منه!
نمیشد بی محابا عمل کنم. کم کم حس م به نگار داشت تبدیل میشد یه شهوت نمیتونستم از خودش عکس بخوام ولی هی سراغشو از نگین میگرفتم و اونم گه گاهی باهاش سلفی مینداختو منم تنها چیزی که برای جق زدن داشتم فیس خوشگله نگار بود.
یمدت اینطوری سر میشد تا اینکه یکم فاصله بی چت کردنای منو نگار افتاد اساس کردم فهمیده منو نگین مشکلی نداریم ( البته مشکلی نداشتیم چون من بیشتر از غرغرای نگین به عکس گرفتناش و رابطه با نگاراهمیت میدادم ) شروع کردم به ایجاد دعواهای سوری تا دوباره بساط راهنماییای نگارشروع شه کاری کردم که نگار حس کنه قهرمان این داستانه و خودشو بهم نزدیک کنه البته همونطوری که اون اصلا فکرشو نمیکرد برای من بعنوان پارتنر و به هدف سکس و به نطراون خواهرانه ویا حداقل دوستانه.
رابطه ی دوستانم با نگار به حدی عالی بود که حتی بعد یه مدت کوتاه راجب شب اول ازدواجم با نگینم صحبت میکردیم همونی که من میخواستم نگار داشت از سمتو سویی که فکرشم نمیکرد به من نزدیک میشد بعد از این صحبتا من سعی داشتم اونو حشری کنم یعنی خیلی وارد جزییات میشدم ولی خب صدد البته که اون اصلا بروز میداد یا بقول داستانای دوستان یهو برنمیگشت بگه وای تروخدا منو بکن!!
بعد از خیلی اوکی شدن شاید وقت ای بود دلو بزنم به دریا… بعد از مدتی از تلاشهای شبانم برای حشری کردنش پیشنهاد دادم بیاد بریم بیرون گفتم مگه همیشه باید مشکلی باشه که بخوام با خواهرزنم بریم بیرون اونم با کمال میل قبول کرد.
بعد از خوردن صبونه روتی تخت سنتی یه وری نشستم گفتم خب نگار خانوم اینقد منو نصحیتای زناشویی میکنی انگار خودت خیلی تجربه داری ( البته با کلی استرس) نگار که یکم جا خورده بود خودشو جمو جور کردو سریع با همون شیطنت همیشگیش گفت اره پس چی فکر کردی این موهارو تو اسیاب سفید کردم بچه جون…منم یهو ناخوداگاه گفتم جون نگو لبات غنچه میشه. بعد یه لحظه به خودم اومدم فهمیدم خیلی دارم خز بازی در میارم نگارم فهمیده بود یه مرگیم هست دیگه زیاد شوخی موخی نکرد باهامو جمع کرد که بریم. توی راه برگشت جو سنگین دوباره حکم فرما بود به لطف تری که بنده زدم رابطه خوبم با نگار خراب شده بود اخه یکی نبود بگه کصخل دهه 60 هم اینطوری مخ نمیزدن!
خلاصه نگارو که رسوندم تا شب این مسله تو مخم بود که بد گندی زدم تا اینکه اخر شب دیدم نگار یه تکست داد (همزمان داشتم با نگینم چت میکردم) امیر امروز چیز میزی زده بودی پسرم؟ ایموجی خنده دادم چطور اولیا حضرت؟ گفت اگر خداوکیلی نمیدونستم نگینو دوست داری فکر میکردم میخوای با من چیز کنی…! منم که حسابی قلق نگار دستم بود خودمو به خنگیت زدم گفتم واا منطورت چیه؟ چیز چیه؟ نصفه شبی چی میگی! اونم گفت اه امیر ادم باش دیگه خودت میدونی چیو میگم. یه لحظه همون حس شهوت وحشتناکم به نگار و داستانای کصشری که خونده بودم بجای عقلم برام تصمیم گرفتو یهو برگشتم به نگار گفتم اینکه به تو یه حسایی دارم دلیل نمیشه نگینو دوست نداشته باشم… دیدم سین زد دیگه جواب نداد یهو نوشت با این سرعت که تو پیش میری باید مامانمو از سرویس تمام داده های اینترنتی خارج کنم یهو چشمت دنبال اونم نیوفته! این حرف نگار عین ارامشی گوله ای بود که بهم تزریق شد بعد کلی استرس…


بعد از این پالس مثبت از نگار فهمیدم میشه ماجرا روادامه داد نباید خیل زود نا امید بشم منکه تا اینجاشو اومدم.
ایموجی خنده فرستادم بعدش گفتم نبابا هیشکی به پای اولیا حضرت نگارنمیرسه! نوشت الان داری شوخی میکنی دیگه؟ منم دیدم هوا پسه گفتم پ ن پ جدیم ! ولی در اصل هم نگار میدونست هم من که دارم دروغ میگم و کاملا جدی بهش پیشنهاد دادم.
سع کردم رویه پی ام دادنامو به گار حفط کنم که البته وقت حرفی برای گفتن نداریو فقط میخوای چت کنی راه سختیه!! تا اینکه انگار خدا خواستو بیگ بنگ… از نگین شنیدم که نگار با رلش که 2.5 سال باهم بودن جدا شده حالش خوب نبود و بمن هم چیزی نگفته بود یعنی دیر سین میکرد این اواخر ولی جای شک برام نبود چون میدونستم رل داشت! خلاصه زدم تو روش و گفتم چرا بهم نمیگی کات کردی حالت بده و این حرفا دیدم باز چیزی نگفت بزور راضیش کردم بریم بیرون به نگینم نگفتم چون قرارای قبلیمونو نمیدونست یهو بگم با نگار بریم بیرون حالو هواش عوض شه خر که نیست میفهمه یه چیزی بوده قبلا.
خلاصه نگار اینسری برخلاف همیشه اصلا به خودش نرسیده بودو خیل ساده بیرون اومد و تا منو دید تو ماشین پرید بغلم و کلی گریه کرد. جدای از شهوت نگارو واقعا دوست داشتم رفتیمو یه چیزی خوردیم بعد از کلی دردو دل نشستیم تو ماشین گفتم بریم سمتو سوی خارج شهر جنگلو کوچه باغ حالو هوات عوض شه ( و اصلا فکر سکسو این داستانا نبودم حتی یک درصد) نگار توی راه کلا تو خودش بود این من بودم سعی میکردم بخندومش کلی براش خوراکی خریدم عاشق خوردنه نگار تا یکم بخنده و خوشحال باشه موفق هم بودم اخرای راه نگار میخندید و شاد بود ! وقتی رسیدیم خارج شهر واقعا نگارو نمیتونستی از اون اولش تشخیص بدی انگار بازم زنده شده بود میخندید شاد بود یکم نشستیم تو ماشین توی یه کوچه باغ خیلی خلوت خارج شهر چنجره ها پایین بود و داشتیم توی حالت درازکش تو ماشین (صندلی ها پایین بود ) از صدای پرندها لذت میبردیم! چشمام بسته بود و به تنها چیزی که فکر نمیکردم شهوت و رابطه با نگار بود ( بعد از مدتها البته) که یکدفعه نگار اسممو صدا کرد تا چشمامو باز کردمو خواستم بگم جانم یهو بینطیر ترین اتفاق ممکن برام افتاد… گرمای لب های نگار ب یه طعم فوق العاده رو روی لبهام احساس کردم. خواست ازم جدا بشه ولی من بهش چسبیدم و ای بوسه رو ادامه دادم. اول فقط در حد لب بود اما چند ثانیه بعدش زبون خوشمزه ی نگارو احساس میکردم…یه لحظه ازم فاصله گرفتو گفت امیر خیلی دوستت دارم0 میدونستم یه حس کاذب از سمت اونه چون خوشحالش کردم ولی بازم نگارو میخواستم. بوسه های با ولعمون انگار طوری بود که خیلی وقته همو میخوایم جدا نمیشدیم نگار اومد روی نشست کیرم عین سنگ بود و نگار هی روش ول میخورد طوری که با کونش اونو له میکرد اروم بردمش عقب مانتوش جلو باز بود. لباسشو دادم بالا و خدای من چیزی که جلوم بودو باور نمیکردم. سوتین بنفش و زیر اون خوشگل ترین و خوش فرم ترین ممه هایی که حتی توی فیلم سوپرها نمیتونید ببنید… نوک برجسته ی یکم تیره تر از صورتی وسط ممه ی بلورین. اصلا حواسمون نبود ممکنه کسی مارو ببینه حتی شیشه ماشین دودی هم نبود ولی اینقدری داغ بودیم که خیس عرق شده بودیم حتی بدون سکس. اروم نوک خوشمزه ی ممه هاشو میخوردم و نگار هم فقط لذت میبرد تو دستام مثل بید میلرزید و دیونه شده بود… لباسمو در نیاورد ولی توی همین حین که ممه هاش رو با تمام وجود وی دهنم جا میدادم شلوارمو پایی کشید. در ماشینو باز کرد تا یکم فضا داشته باشه رفت و زانو زد و اروم سر کیرمو کرد دهنش یه تف خوشگل اداخت روشو اروم توی دهنش جلو عقب میکردم. نگاش که میکردم به این فکر میکردم ای الهه رو قراره بکنم؟ اب از لبو لوچم میریخت. بهش گفتم بسه انداختمش تو ماشین و شلوارشو کشیدم پایین. نگار خانومه من شورتشم با سوتینش ست بود. دیگه طاقت نداشتمو خشن شدم شورتو با خشونت هرچه تموم تر کشیدم پایین و حالا جلوم چیزی بود که ارزو میکنم تو زندگیتون یه چیزی حداقل شبیهش ببینید! یه کص گوشتی بدون مو قرمز شده و پر اب کص تا اومد بگه امیر زبونمو کردم لاش و این نگار بود که موهامو چنگ میزد و صدای اه از اعماق وجودش گوشمو پر میکرد. نمیذاشت سرمو بیارم بالا نفس بکشم با حرص میگفت لای کصم باید بمیری پاهاشو حلقه کرده بود دور گردنم تا محکم تر لای کص سفیدشو ساک بزنم. بعد چند دقیقه یهو بدش رعشه رفت رونای سفیدشو از دور گردنم وا کردو شل شد! فهمیدم کص خوشگلش ارضا شده داشت اخلاقش برمیگشت و مانع میشد که برشگردوندم صندلی شاگرد و بدون فکر از اومدن کسی رفتم پشتش. باید میکردمش باید. نگار هم منو میخواست میخواست کیرم بره تو وجودش بدون هیچ مقاومتی کونو داد سمتم فقط خواهش کرد اروم بکنمش منم اصلا قولی که برای اروم کردنش داده بودم برام مهم نبود فقط کون سفیده خواهر زن ایندم برام مهم بود. بعد از کلی اینورو اونور کردن سوراخشو پیدا کردم اولش یکم تنگ بود صندلی گاز میزد و جیغش ماشینو پر کرده بود اما یکم که گذشت نرم شد اب از کونش راه افتاده بود و کیرمو خیس میکرد و کیرم توی سوراخ کونش صدای ریز شالاپ شلوپ میداد. قبل نگار بارها نگینو از کون کرده بودم اما انگشت کوچیکه نگار هم نبود. اب کون نگار از سوراخش بیرون ممیریخت و همین داشت دیونم میکرد صدای سنگین تلمبه داشت جفتمونو دیونه میکرد جیغهای نگار تبدیل به عربده شده بود و میگفت اه کونمو جر بده فقط قول بده منو بکنی اوف منم از خود بی خود با حرفای سکسیش فقط محکمتر اون کون سفیدو گوشتیشو میکردم نگار برای بار دوم جیغ بلندی زدو ارضا شد منم همزمان باهاش چندتا تلمبه محکم تو کونش زدمو ابمو تا جرعه اخرش نصیب کون نگار کردم انگار تمام انرژیمو ریختم تو سوراخش و تا کیرمو . دیگه جون نداشتم کیزمو از توی کونش بکشم بیرون ولی از ترس اومدن کسی بلند شدم تا کیرو بیرون کشیدم یکم از اب کیرم از کونش ریخت بیرون و از ترس اینکه جایی نریزه با دست جمعش کردو دستشو مالید به شورتش. جفتمون لباس پوشیدیم و لش کردیم تو ماشین اما کون نگار حسابی میسوخت بخاطر اب کیری که خالی کردم توش. چاره ای نداشتیم وسط نا کجا اباد رفتیمیه پمپ بنزین که نگار خانوم بره دستشویی و اب کیرمو از توی کونش حارج کنه. رفتو خودشو شست منم بنزینو زدم تو کل راه یه کلمه راجب سکس حرف زدیم ولی نگار شده بود زندگیه من و واقعا به جز اون چشمم دیگه هیچ دختریو نمیدید حتی خواهر خودشو…
بعد از رسوند نگار شب توی واتسپ نگار پیام داد خیلی خری اگه یکی دیده باشدمون بدبخت شدیم.
منم با خنده گفتم برای چیزی که نمیتونیم عوض کنیم غصه باید بخوریم خلاصه که چت کردنمون ادامه دار شد با این تفاوت که دیگه دوستای سابق نبودیم…

دوستان ببخشید طولانی بود ولی عینا و یک به یک جزییات واقعی بود برای همین طولانی شد.
اگر مورد پسند باشه ادامه ماجرا هم براتون خواهم نوشت

نوشته: امیر

نوشته: امیر


👍 13
👎 14
33701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

827525
2021-08-22 00:30:17 +0430 +0430

دیوث خان اول یه دور بخون ببین چی نوشتی.
اگر هم سواد نوشتن و ویرایش کردن نداری، خب ننویس.

2 ❤️

827530
2021-08-22 00:34:49 +0430 +0430

مطمئنی به جای خواهری به نان نگار، برادری به اسم نصرالله کیر دراز نداشته؟
تگِ گی ات کو؟
#امیر

4 ❤️

827544
2021-08-22 00:48:42 +0430 +0430

وای گو گیجه گرفتم از نگار و نگین🤣🤣خو لامصب اسامی که عوض می‌کنه هم خوانواده نزار دهنم گاییدیش😅😅🤚

1 ❤️

827545
2021-08-22 00:49:27 +0430 +0430

کسخل، کسمغز، یابو علفی

از کی تا حالا کون آب داره؟

نکنه طرف اسهال بوده ریده برات!!!؟؟؟

2 ❤️

827554
2021-08-22 01:01:18 +0430 +0430

گاییده شدم تا با این همه غلط املایی خوندمش.حداقل اول جق میزدی بعد مینوشتی و اینکه دستتو از تو شرتت در بیار

3 ❤️

827606
2021-08-22 06:08:29 +0430 +0430

تو هنوز به سن سکس نرسیدی دوست نداشتم بگم ولی گفتم تا وقت دیگران و این جوری خراب نکنید .
آب کون تا حالا ندیدیم تو مطینس داری در مورد انسانها داستان میگی‌؟ آب کون و توضیح بده بفهمیم چطور ممکنه آخه ضمنا شما شغل و کسب و کاری هم د-ری ؟

0 ❤️

827634
2021-08-22 10:51:06 +0430 +0430

اب کون پشم
نگا نگی
گار گین
کسکش چیه اینا کس گیجه مرغی گرفتم

1 ❤️

827714
2021-08-22 19:59:54 +0430 +0430

آب کوون؟
جدیده؟

0 ❤️

827750
2021-08-23 00:54:08 +0430 +0430

خیلی خوب بود واقعن منتظر قسمت بعدیش هستم فقط بیشتر از نگین هم بگو

0 ❤️

827873
2021-08-23 17:38:50 +0430 +0430

آخرش ما نفهمیدیم، نگار سبزه رو بود، یا سفید!

0 ❤️

827939
2021-08-24 02:00:00 +0430 +0430

امیرها کم کم دارن بکن هم میشنا

0 ❤️

828039
2021-08-24 18:57:36 +0430 +0430

یارو محل سگ هم بهت نمیذاره اسمش رو گذاشتی زنم؟!
خواهرشو میخوای بکنی بهش میگی خواهر زنم؟!
مادر جنده کصکش پدر این کصشعرارو بار آخری بود تایپ کردی حرومزاده

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها