نگار

1397/08/29

مسیر خونه رو بالا رفتیم که اردلان عصبی داد زد.
_خب از کدومتون شروع کنم؟
بعد زد زیره خنده و توی خنده هاش فقط به من نگاه میکردم.
نیوشا با ترس بهم پناه اورد خواستم چیزی بگم که اردلان پیش قدم شد و با خنده رو بهش گفت:
_نترس دختر با تو کاری ندارم کاره من با خواهرته…
با چشای اشکی نگاهم کرد.
_آبجی این چی میگه؟
نگام به صورت معصومش افتاد خواستم چیزی بگم که دوباره صدای اردلان بلند شد:
_این دختره رو از جلوی چشمام دور کنین.
یکی از مستخدما اومد و نیوشا رو برد.با چشمای اشکی بدرقش کردم.
اردلان به سمتم اومد و دستمو کشید و هولم داد به سمت یکی از اتاقا.
خواستم آخرین شانمسمو امتحان کنم و سعی کنم منصرفش کنم.
_میدونم درد تو این نیست درد تو عذاب دادن منه…ولی باید بهت بگم که من هیچیم نمیشه مطمعن باش با این کارات عذاب نمیکشم!
سرشو با پوزخند تکون داد و گفت:
_معلومه دختری مثل تو هیچیش نمیشه ولی الان وقت تقاص پس دادنه!
درو با پاش باز کرد و وحشیانه پرتم کرد روی تخت و روی شکم خوابوندم.
چشمامو با حرص بستم چیزی نگذشت که خودشم از پشت روم خوابید و حرکتش انقدر وحشیانه بود که آخم در اومد.
سنگینیه بدنش و خیلی خوب روی باسنم میتونستم حس کنم خواستم گریه کنم با صدای بلند ولی نکردم.
میدونستم باعث خوشحالیش میشه.
از پشت سرشو به صورتم نزدیک کرد و گفت:
_میدونم دفعه ی اولت نیست…ولی میخوام فقط امشب مال من باشی!طوری زیرم جون بدی که دیگه هوس نکنی جوره اینو اونو بکشی!پشیمون میشی نگار!
این اسم منو از کجا میدونست؟خواستم حرفی بزنم که چنان ضربه ای از پشت بهم وارد کرد که جیغم در اومد.
صدای خندش بلند شد.
روانی سادیسمی!
قطره ی اشک آروم از چشمام چکید.
خواستم برگردم و یه تف بندازم تو صورتش که مانع شد.
خودشو یکم روم جا به جا کرد و بعد دستش سمت سینه هام رفت و وحشیانه بهشون چنگ زد.
_حتی فکرشم نکن که بخوای یه درصد شبمو خراب کنی!
اینو گفت و رفت سمت لباسام و همشو با خشونت دراورد و به همه جای بدنم دست کشید.
بعد چند دقیقه خودشم لخت از پشت دوباره روم خوابید.
از پشت بدن داغش و بعد کیر بزرگش بین باسنم قرار گرفت.
با انگشت بازش کرد و یهو فرو کرد.
جیغ بلندی کشیدم.دوباره خندید و محکم تر خودشو بهم فشار داد.
به ملافه ی تخت چنگی زدم.درد تو تمام بدنم پیچیده بود‌.خودشو کامل بهم چسبونده بود و با تمام توان خودشو به بدنم میکوبید.آه و ناله هام کل اتاقو پر کرده بود.حتی نمیتونسم ببینم این چیه که اینجوری داره واردم میکنه و انقدر درد میکشم.
مطمعننا کیر خر بود نه آدم!
بدجوری درد داشتم یهو نفساش نا منظم شد و کیرش شروع کرد نبض زدن و از روم پا شد.
چنگ آخرو به ملافه زدم و چشمام بسته شد.
سنگینیه تنش که روم افتاد داشتم خفه میشدم.
برم گردوند و خمار نگاهم کرد.از بین‌چشمای نیمه باز چشمم به بدن عرق کرده و عضله ایش افتاد.
چهرش به هم ریخته بود و موهای خیس از عرقش به پیشونیش چسبیده بود.
یکم نگاهم کرد چشمام از صورتش پایین نرفت.
چشمامو بستم و لبام فقط بالا پایین میشد لباشو رو لبام گذاشت و محکم مکید.
دستش رو بدنم کشیده شد و با لحنی که انگار مثلا پشیمونه گفت:
_خوبی؟
هیستیریک خندیدم و هیچی نگفتم.اینم سواله که میپرسه؟رسما زیرش جر خورده بودم.
ولی خب می ارزید…این جر خوردنه به بلایی که قرار بود سره خواهرم دربیاره می ارزید!
پشتمو بهش کردم و با تکونی که خوردم درد بدی تو بدنم پیچید.
چشمامو با درد بستم و قطره اشکی از چشمام چکید از پشت بغلم کرد و منو بین دستاش قفل کرد چیزی نگذشت که خوابم برد.

نوشته: نگار


👍 1
👎 13
22568 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

731435
2018-11-20 21:54:15 +0330 +0330
NA

قربون كصت نگار

0 ❤️

731511
2018-11-21 13:10:32 +0330 +0330

ننویس دیگ خالِِزا

0 ❤️

731516
2018-11-21 14:58:07 +0330 +0330

انگار سکانس یه فیلم رو بریده باشن و از وسطش گفته باشن. نه سر داشت نه ته. فقط انگار عاشق قسمت زجر کشیدنش بودی تا جق بزنی. پس اسمش جق نوشته هست نه داستان چون داستان یه مقدمه و بدنه و انتهایی داره. چون خانمی فحشت نمیدم.

2 ❤️

731518
2018-11-21 15:07:15 +0330 +0330

زوری بکنمت

0 ❤️

731523
2018-11-21 18:58:35 +0330 +0330

ننویس عزیزم

0 ❤️

731683
2018-11-22 19:34:27 +0330 +0330

کاش اون.کیر بزرگش تو.مخت میرفت جلبک بی مخ

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها