نگاهی به گذشته

1396/04/06

اوایلش همه چیز عادی بود
یه پسر شوخ و بازیگوش که تو سن 15 سالگی هیچی جز بازی بلد نیست مخصوصا جنگ های صلیبی و وارکرفت
همه چی عادی بود و علاقه ی من به برنامه نویس شدن و چت روم های مجازی شدیدو شدیدتر میشد تا جایی که بالاخره چت روم خودمو یعنی ا.چ. با 1200 آنلاین تاسیس کردمو

به وقتش خدافظی کردم از عرصه ی چت روم . چون به یه سری دلایل جای موندن نداشت دیگه
چطوری شدنش رو یادم نیست . ولی شد
فقط اسم خودمو میگم . امیرعلی . اسم کسیم تو داستان به کار نمی برم تا اونجایی که میشه از کلمات مخفف استفاده میکنم
از همه چیو همه کس میزدم فقط برای بازیای کامپیوتری . با داداش دوقلوم که همین الانشم همه زندگیمه ا.ا نوبت نوبتی می شستیم پای سیستم و بازی و چت میکردیم
اولین دختری که عاشقش شدم دختری بود به اسم ک.ا. که تا به خودم اومدم و خواستم بهش پیشنهاد بدم دیدم داداشم باهاش دوست شده و برای اینکه تو ذوقشون نخوره هیچی به روی خودم نیوردم و ساکت نشستم . بعد از اون با دخترای زیادی دوست میشدم (فقط در سطح مجازی) ولی هیچ کدوم به دلم نمی شستن در صورتی که هیچی هم کم نداشتن
تا اینکه بالاخره یه شب نزدیکای عید (اگه اشتباه نکنم 27 اسفند) اینقد حالم بد شد که طبق روال همیشگیم تبلت داداشمو برداشتمو وارد ق.ق.س چت شدم و دنبال دختر میگشستم که باهاش حال کنم . چیزی که نظرمو جلب کرد اولین نفر لیست بود . بلافاصله رفتم پیویش و نوشتم :
_ سلام اهل حال مجازی هستی ؟
_ نه بای
_ چرا ؟ خوشت نمیاد یا دوست پسر داری ؟
_ چه فرقی به حال تو داره
_ خب حالم خوب نیست . اینجا هم معمولا همه یا جواب نمیدن یا اوناییم که جواب میدن پسرن . که البته شک دارم توئم دختر باشی
_ من دخترم . میخوای باور کن میخوای نکن نیازی به دروغ گفتن نیست
_ پس حال بده
_ بلاک
_ وایسا وایسا
_ چیه ؟
_ قول میدم مزاحمت نشم . فقط یه بار . بدجور رفتی رو مخم
_ حال میدم برو پی کارت . دست از سرمم بردار
و یه سکس چت نیمه کاره که تا وسطاش بیشتر پیش نرفت و وسطای کار از چت روم زد بیرون . شب بعدش دوباره به امید اینکه ببینمش و بتونم کار نیمه تموم دیشبو تموم کنم با

همون اسم رفتم داخل چت روم . با نیم ساعت وقفه بالاخره تو لیست پیداش شد . رفتم پیویش و با لحن بدی که هر کسی رو اذیت میکرد گفتم دیشب وسط کار ارضا شدی زدی به

چاک ؟
_ من اصن شهوتی هم نشده بودم . مامانم اومد تو اتاق مجبور شدم سیستمو خاموش کن
_ چرت نگو
_ میخوای باور کن میخوای نکن . نوکرت نیستم که دیشبم خواستم لطف کنم قبول کردم
_ پس بیا کار نیمه تموم دیشبتو تموم کن
_ تو چرا دست از سر من نمیداری ؟
_ چون یه حسی بهم میگه واقعا دختری و خیلیم خوش سکسی
در صورتی که من تا اونموقع هیچ سکس واقعی نداشتم و نمیدونستم اصلا رابطه جنسی چطوریه دقیقا و فقط برای خوب جلوه دادن خودم اینارو میگفتم
_ چند بار دیگه باید حال بدم تا بیخیال معامله شی ؟
_ اول اصل بده . آشنا شیم
_ ن.ن. فولاد شهر اصفهان 15
_ ا.ا. 16 بومهن تهران
و اون شب دوباره یه سکس چت منتها تا تهش رفتیم و اونم ارضا شد (راستو دروغش رو هیچ وقت نفهمیدم)
چون خودم بچه اصفهان بودم خیلی زود باهاش گرم گرفتمو حس خوبی بهش داشتم . اینکه بالاخره یه همشهری پیدا کردم که لهجمو مسخره نمیکنه . خسته شده بودم از بس تو

تهران بخاطر لهجه اصفهانی دلقک اینو اون شده بودم . یه شب تو چت روم خودم ازم شمارمو خواستو گفت دوست دارم صداتو بشنوم
و یه عکس از دوستش برام فرستاد و گفت خودمم . منم باور کردم تا اینکه یک ماه بعد عکس واقعیشو فرستاد و حقیقتو بهم گفت . بعدم برای اینکه ثابتم کنه خودشه رو دستش با

خودکار اسممو نوشتو عکس گرفت . خوشگل تر از اونی بود که فکرشو میکردم
قد کوتاه . وزن خیلی کم . سینه های 75 و یه کون تقریبا خوب . زیاد عالی نبود ولی بدم نبود . ولی بی نهایت خوشگل بود . یا شایدم من اینطوری حس میکردم
نمیدونم چی شد که عاشقش شدم . حس میکردم عشق اولم اینه . تا حالا هیچ دختری نتونسته بود همچین حسی تو من به وجود بیاره
اوایل چون مغرور بودمو زیاد محلش نمیزاشتم ازم خیلی خوشش میومد . میگفت عاشق پسرای مغرورم . ولی وقتی فهمید عاشقشم ورق چرخید
از این رو به اون رو شد
دوست پسر قبلیش س.د. باهاش رابطه داشته . بهش گفته بود اگه میخوای با من بمونی باید رابطه داشته باشیم و اونم چون عاشقش بود قبول کرده بود . ولی روز بعد از رابطه

باهاش تموم میکنه و …
یه سری داستانایی که همین الانشم فک کردن بهش اذیتم میکنه
هشت ماه شایدم نه ماه با هم بودیم
کارمون فقط تو تلگرام حرف زدنو با همو سکس چت کردن بود . عاشقش بودم . همیشه فک میکردم آدم عاشق که میشه دست به عشقش نمیزنه ولی وقتی با اون آشنا شدم فهمیدم لذت سکس با

عشقت چیه . تازه من فقط مجازیشو تجربه میکردم و واقعیش اصلا در کار نبود
یه بار سر داداش کوچیک ترش دعوامون شد . بحث به بحث شد و موضوع الکی دعوا هم این بود که داداششو بیشتر از من دوست داره . اینقد عاشقش بودم که حسودیم میشد

کسیو بیشتر از من دوست داشته باشه . به طرز لباس پوشیدنش آرایش کردنش رفتارش و … همه چی حسودیم میشد . دوسش داشتم . گناه نکردم
سر همون بحث حرف دلشو بهم زد . گفت من یه بارم تورو ندیدم . که چی مث احمقا نشستیم تو خونه هامون از پشت گوشی با هم چت میکنیم
من دوست دارم پسری که عاشقمه رو ببینم . اصن ببینم آبم باهاش تو یه جوب میره . شاید نتونستم تحملت کنم
به هر صراطی بود از دلش در آورد و قضیه دیدن رو هم پیچوندم چون برام مقدور نبود که برم اصفهان . تا اینکه یه پروژه برنامه نویسی بهم خورد . هک یه سخت افزار برای

سیستم مهظر دارا که قبول نکردم به ریسکش نمی ارزید . قبلا مهظر دارا میتونستن از اثر انگشتا و امضاهایی که از قبل روی برگه از متقاضیا داشتن استفاده کنن ولی بخاطر عوض شدن سیستم مهظر ها دیگه این کار مقدور نبود . متقاضی باید حتما میومد مهظر و اثر انگشتش از طریق یه سخت افزار ک دقیقا اسمشو بلد نیستم اسکن میشد و وارد مرورگر میشد . که هیچ دسترسی سمت کلاینت هم وجود نداشت و نمیشد عکس رو عوض کرد . یارو میگفت 25 میلیون میده ولی نه چشمم از پولش آب میخورد نه از امنیتش . میترسیدم به فنا بریم خانوادگی . چون عملا از من خواسته بود تا یکی از پروژه های اینترانت رو دور بزنم و به هم
ین خاطر قبول نکردم ولی اصفهان رفتنش خوب شد چون باعث شد که اونو ببینم . مجبور شدم واسه دیدنش با خالم که 9 سال با هم قطع ارتباط بودیم آشتی کنم
چون بابام که به هیچ عنوان منو نمی برد . تصدیق هم نداشتم ماشین بهم نمیداد . کسیو هم جز خالم تو اصفهان نداشتم که بتونم همچین چیزی ازش بخوام . هر جوری بود با

خانواده مادریم آشتی کردمو از خالم خواستم که منو داداشمو ببره شهرکرد واسه دیدن داییم . چون مسیر اصفهان شهرکرد جوریه که از فولاد شهر رد میشه . به فولاد شهر که

رسیدیم دیدم گفت زنگ بزن بهش بگو آدرس دقیق بده
_ چرا ؟
_ رسیدیم !
_ اینجا فولاد شهره ؟ فک میکردم خیلی شیک تر از این حرفا باشه
_ حالا داری از بیرون می بینیش . بدترین جاییه که میتونی فکرشو کنی . نمیشد از یه جا دیگه دختر انتخاب کنی
سکوت محظ تو ماشین حکم فرما بود تا اینکه یهو بی هوا ماشینو نگه داشت
_ چته خاله چرا نگه داشتی پشیمون شدی ؟
_ زر نزن بشین پشت فرمون
_ واسه چی ؟
_ بشین پشتش میری جلو دختره حداقل یه کلاسی داشته باشی
_ خاله حالت خوبه ؟ تو ماشینو به خواهرت مامان من ندادی باهاش بره تا شرکتتون مدارک رو برداره بیاره برات . پیاده اسیر و عبیرش کردی . داری ماشینو میدی به منی که تصدیق ندارم ؟
_ پشیمونم کردی . گمشو اونور
_ نه نه غلط کردم . عاشقتم بخدا یدونه ای
خالم کلا 10 سال از من بزرگتر بود و 28 سالش بود . بخاطر سنش کمش خیلی با هم راحت بودیم ولی هیچ وقت به خودم اجازه ندم حرمتارو بشکونم و همیشه مث یه خاله باهاش رفتار کردمو میکنم
و بعدشم با حول و وله نشستم سمت راننده و به محظ سوار شدن خاله راه افتادم . داداشمم که اون عقب جوری خرناس میکشید که انگار این آخرین باریه که میتونه تو کل عمرش

بخوابه . طبق آدرسی که ن.ن. بهم داده بودو چهار پنج بار آدرس پرسیدن رسیدیم به یه پارک که اسمشو درست یادم نیست
فک میکنم الغدیر بود اگه اشتباه نکنم یا غدیر
زنگ زدم بهش که یهو دیدم یه دختر قد کوتاه که دقیقا 100 متر جلوی ما وایستاده دست کرد تو جیبش و موبایلشو در آورد . خودش بود ولی باید مطمئن میشدم چون صورتشو ندیدم . پشتش به من بود
_ کجایی پس تو ؟
_ مانتو خاکستری تنته ؟
_ آره چطور ؟
_ شالت مشکیه ؟
_ وا از کجا میدونی !
_ عقبتو نگاه کنو بیا به سمت ایکس سیو سه ای که صد متر عقب ترت پارک کرده . منم
گوشیو قطع کرد و خیلی ریلکس و یواش اومد جلو . انگار که ترسیده باشه ولی نمیخواد پا پس بکشه چون تخسه
سوار ماشین شد . هیچی نمیگفتیم حتی سلام هم نمیکردیم . خودم داشتم آب میشدم . بار اولم بود با یه دختر قرار میزاشتم و میرفتم دنبالش
اونروز به هر صراطی بود گذشت و منم دو روز بعدش برگشتم تهران . همه چیز عالی بود . کارای استودیو هم اوکی شده بودو از هفته آینده قرار بود بازش کنیم . بالاخره

استودیوی خودمونو داشتیمو دیگه نیاز نبود واسه دیسلاو خوندن بریم پول بدیم به استودیو های مردم
هر چند هوم استودیو بود ولی خیلی خرجش کردیم تا این شد .
روز تولدم قرار بود عشقم چیزیو بهم بده که تا الان نداشتم . قرار بود با هم باشیم . از چهار ماه قبلش طی کردیم خونه ی اجاره ایشون اگه تا اونموقع اجاره نرفت روزی که میرم

پیشش کلیدشو یواشکی برداره و بیاد که بریم تو خونه . خونه اجاره رفته بود ولی خداروشکر هنوز مستاجر ها نیومدن بود و همه چیز حاضر بود
به محظ رفتن تو خونه با یه سری اسباب اثاثیه مواجه شدم که خیلی هم کم بودن . یه فرش یه بخاری یه گلیم رو فرشی یه صندلی خیلی افتضاح و …
_ ببین یه موقع اینا راضی نیستن ما رو وسایلشون اینکارو بکنیم . بیخیال مدیون میشیم
_ اینا وسایل آرایشگاه مامانمه . مال خودمونه . قراره فردا بابام بیاد ببرتشون
_ مطمئن باشم ؟ نمیخوام بخاطر یه سکس مدیون کسی که نمی شناسمش باشم
_ بابا آخه دروغم چیه
رفتم سمتشو دستمو بردم پشت کمرش . روشو با حالتی که بخواد ناز کنه برگردوند و منم صورتمو بردم جلوی صورتش
_ چرا قهر میکنی حالا
_ قهر نکردم که
شروع کردم خیلی آروم گونه هاشو بوس کردن . عاشق گونه هاش بودمو تو سکس چتا هم معمولا اول گونه هاشو بوس میکردمو بعد شروع میکردیم
_ عه نکن دیگه
_ به تو چه لپات مال خودمه . وای لپاشو نیگا چقد باحالن
_ اصن نمیخوام
بعدم سرشو گذاشتم رو سینمو کامل صورتشو تو بدنم جا کرد . دلم ضعف میرفت واسه این بچه بازیاش . حاضر بودم سکسی در کار نباشه ولی تا وقتی پیشمه همینطوری لوس

بازی در بیارمه برام
چون میدونستم دوست داره لبامو گذاشتم زیر لاله ی گوشش و شروع کردم بوس کردن و اومدم سمت چونه اش . روم نمیشد کار دیگه ای انجام بدم
بار اولم بود . زیادی خودمو دست بالا گرفته بودم داشتم کم می آوردم جلوش .
_ چت شد پس چرا سرخ کردی
_ هیچی . حالم خوب نیست
_ خجالت میکشی مرد من ؟
_ نه خجالت چیه
_ مگه نگفتی بار اولته
_ چرا هست ولی دلیل نمیشه خجالت بکشم
_ آخ من قربون این مرد آکبندم برم
پقی زدم زیر خنده . از حرفش خندم گرفته بود و شدیدا میخندیدم . این کلمه کلمه ای بود که من استفاده میکردم و همیشه بهش میگفتم خانوم آکبند خودمی (رو حساب اینکه یه بار از عقب سکس داشت ولی دختر

بودو پرده بکارتش سالم بود) ولی الان بخاطر اینکه بار اولم بود داشت لفظ خودمو به خودم برمیگردوند
نشستم رو صندلی که وسط خونه بود . یه صندلی با وضعیت ناجور
نشوندمش رو پاهامو …

سرشو از بین پاهام بلند کردو با حرکت سرش موهاشو ریخت پشت سرش .
_ تف به زاتت بیاد توله سگ . نابودم کردی
دوباره با حرکت سر موهاشو از رو صورتش داد کنار که خیلی با این حرکت لوندو خوشگل میشد . اومد بالا و چسبید بهم و لبامو بوس کرد . تو حسو حال خودمون بودیم که یهو

گوشیش زنگ خورد . جواب نداد پشت بندش یه اس ام اس اومد که یا همین الان میای خونه یا میام پیدات میکنم جرت میدم
مامانش بود . خیلیم از دستش شکار بود . خودمونو جموجور کردیمو منم تا یه جایی دنبالش رفتم . ازش جدا شدمو به سمت خونه داییم راه افتادم
بعد از اون قضیه 6 الی 8 روزی گوشیش در دسترس نبود . خیلی نگرانش شده بودم . تا اینکه دختر خالش بهم زنگ زدو گفت که داییش از رابطه اش با من باخبر شده و داره

محدودش میکنه و خیلی تحت فشاره . گفته که عاشقمه و به محظ اینکه بتونه دوباره برمیگرده پیشم . روزای اولش مث آدم مورفینی شده بودک که مورفین بهش نرسیده و بدن درد

داره . هیچ کاری نمیتونستم بکنم فقط میخوابیدم . بلند میشدم قرص میخوردم دوباره میخوابیدم . دوماه گذشت
بعد از دوماه یه شماره غریبه بهم اس ام اس داد و بعد از چند تا اس که ردو بدل شد فهمیدم خودشه
سرد شده بود . خواستگار اومده بود براش . پسر خالش . و آقا خیلی از من خوشتیپ ترو با عرضه تر بود
اون خطیش که بهم اس ام اس داد واسه همیشه خاموش شد . هنوز که هنوزه بهش زنگ میزنم ولی خاموشه
با پسر خالش ازدواج کردن و دختر خالش بهم خبر داده که خیلی خوشبختن . دارن بچه دار میشن و سونوگرافی نشون داده که بچه پسره . هنوز برام باورش سخته که عشقم تو 17

سالگی داره مادر میشه و منم تو سن 18 سالگی زیر بار مشکلات مالی پدرم و شکستی که ازش عشقم خوردم داره ریشام سفید در میاد
بعد از اون ماجرا شبانه روزم شده بود آهنگسازی . با یه گیتار شکسته و پیانوی دربو داغون با خودم ور میرفتمو روزی دو پاکت سیگار میکشیدم . این آواخرم به ترامادول معتاد

شدم و الان بدجوری درگیرشم . نعشگی ترامادول تنها چیزیه که بهم خلسه میده و حالا حالا ها نمیخوام ترکش کنم
دختر خالش گفته به احتمال زیاد اسم پسرشون هم امیرعلیه …
نوشته: امیرعلی


👍 2
👎 6
1478 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

636548
2017-06-28 03:54:55 +0430 +0430

آخی نازی
چار سال دیگه میفهمی زندگی کردن چه ریختیه
حالا زوده فعلا
دو پاکت سیگار ،عمل ترامادول پیدا کردم
پیانوی شکسته!!!
این کص شعرا چیه نوشتی
آخر داستانت
بیخیال با

0 ❤️

636552
2017-06-28 04:10:41 +0430 +0430

عاشقی بد دردیه خدانصیب نکنه کاملن بگامیره ادم
هنوزبچه ای ازاین اتفاقهازیادبرات پیش میاد زرنگ میشی
بعدش مهظررواینجوری مینویسن محضر
موفق باشی ترامادول نخور 😢

0 ❤️

636571
2017-06-28 06:04:11 +0430 +0430

بند یکی مونده به آخرت چرت و پرت بود ولی داستان خوبی بود

0 ❤️

636595
2017-06-28 07:57:07 +0430 +0430

مفنگیه توهم زده عاشق

0 ❤️

636620
2017-06-28 10:39:38 +0430 +0430
NA

چجوری دختر 100متری رو تو ماشین جادادی؟ انقد ترا زدی کسخول شدی

1 ❤️

636698
2017-06-28 21:23:36 +0430 +0430

فکر کنم داستان زندگی آرمین 2afm رو نوشتی
جان مادرت سیگار بکش معتاد شو هر گوهی میخوای
بخور فقط خواننده نشی این کصنوشته هاتو شعر کنی

1 ❤️

636871
2017-06-29 14:34:58 +0430 +0430

عجب.عامو مردم زنشون طلاق ميدن اينجوري نميكنن.جوجه سر از تخم درنياورده واسه من ترامادولي شده.عشق كشكه.منكه از زن عشق واقعي نديدم.اينچيزا مال تو داستانس.لااقل عملتو ببر روي تَر ي اك به جاي قرص كه نابود نشي سينه سوخته هيجده سال سن

0 ❤️