نگاه عاشقانه

1401/02/16

از وقتی یادم میاد یه حس دخترونه تو وجودم داشتم ، دست خودم نبود ولی تو بچگی دوست داشتم خاله بازی کنم ، ماتیک بزنم و دامن خواهرمو بپوشم و برقصم و غیره .
خلاصه دوران بچگی گذشت و دیگه از خاله بازی و آرایش و دامن خبری نبود چون حالا ۱۶ سالم شده بود ولی اون حس لطیف دخترونه همچنان با من بود و گاهی میشد باعث دردسر .
بابام روی لباس و مدل مو و لحن حرف زدن و رفتارم حساس بود و همش توجه میداد که مردونه رفتار کن و تیپ بزن . مامانم همش تو اتاقم سرک میکشید و وسایلمو مثلا مخفیانه میگشت که چیز غیر معمولی نداشته باشم ، قطعا دوستان هم حس من شرایط منو تجربه کردن و درک میکنن.
با اینکه بر خلاف میلم همش سعی میکردم حسمو مخفی کنم باز نگاه مردها و تیکه های پسرهای دور و برم اذیتم میکرد ،
شروع دوران بلوغ جنسی من بدون کمترین حسی به دخترها سپری می‌شد ، دوستانم همه دنبال دختر بازی بودن الا من ، راستش نگران بودم ولی واقعا دست خودم نبود .
هرچه جلو میرفتم بیشتر دوست داشتم با مرد بودن رو تجربه کنم ، تا اینکه یه روز تو راه مدرسه اتفاق جالبی افتاد ، مدرسه ام دور بود و با اتوبوس میرفتم ، بعد از اینکه سوار شدم نگاه انداختم دیدم یه صندلی خالی هست ، نشستم . درست جایی بود که صندلیها روبروی هم هست . جلوی من آقایی حدودا ۴۵ ساله نشسته بود که از همون لحظه نشستن چشمش بمن بود ،
خیلی خوش قیافه و جذاب بود ، موهای کمی جوگندمی و سیبیل آنکادر و هیکلی رو فرم . راستش منم دلم میخواست خوب نگاهش کنم ولی هربار که چشمم بهش میخورد میدیدم زل زده بمن ، چندتا ایستگاه به همین منوال گذشت تا نزدیک مدرسه شدیم ، من از جام بلند شدم آماده پیاده شدن بشم که یهو راننده یه ترمز خفن زد و من پرت شدم تو بغل اون آقا ، ای دل غافل فقط همین کم بود . تا خودمو جمع و جور کنم یکم طول کشید و ازش عذرخواهی کردم و اونم با لحن خاصی گفت مهم نیست پیش میاد دیگه ، با خجالت خداحافظی کردم و پیاده شدم ، اتوبوس راه افتاد ، برگشتم دیدم داره از شیشه منو نگاه می‌کنه ، بی اختیار دستمو براش بلند مردم و اونم بلافاصله برام دست تکون داد .
نمیدونم چرا هوش و حواسم با اون رفت ، با همون چند دقیقه همنشینی و افتادن تو بغلش و نگاه جذابش مست شده بودم .
تا ظهر که برگردم از درس و مدرسه چیزی نفهمیدم ، وقتی سوار اتوبوس شدم دلم میخواست اونم باشه ولی زهی خیال باطل . رسیدم خونه ، ناهارو خوردم و رفتم تو اتاقم ، رو تخت دراز کشیدم و اتفاقات صبح رو مرور کردم ، لبخند ریزی کنار لبم بود که با صدای مامانم پریدم ، گفت مرتضی پسرخاله ام زنگ زده گفته عصر بریم استخر ، البته من خیلی استخر و شنا دوست نداشتم ولی بخاطر اینکه چهارتا هیکل مردونه ببینم و لذت ببرم هفته ای یکی دوبار میرفتم استخر .
خلاصه عصر با مرتضی رفتیم استخر ولی فکرم مشغول اون آقا بود خیلی شنا بهم حال نمی‌داد ، همش دوست داشتم جای یکی ازون مردها اون آقا باشه . غروب رفتم خونه و یکم دورهمی و شام و دوباره رفتم اتاقم ، چون خسته استخر بودم زود خوابم برد ولی باز با فکر اون آقا .
صبح حاضر شدم و راه افتادم ، دعا دعا میکردم دوباره ببینمش ، سر همون ساعت سوار اتوبوس شدم ، اونروز شلوغ بود و داشتم بین جمعیت سرک می‌کشیدم بلکه ببینمش که یهو دیدم یکی داره با دست اشاره می‌کنه بیا اینجا ، واااای خودش بود . با لبخند و نگاهی خاص منو کشوند سمت خودش ، از بین چند نفر رد شدم و رسیدم کنارش ، آروم سلام کردم و اونم با خوشرویی جواب داد ، روم نمیشد باهاش حرف بزنم . اونم حرفی نمی‌زند فکر کنم حسمون مشترک بود . دستم به میله بود که یهو دستشو گذاشت رو دست من ، مثلا اتفاقی بوده و میله رو گرفته . دل تو دلم نبود ، نمی‌دونستم باید چیکار کنم . وقتی دید بدم نیومده آروم دستمو مالید و بهم نزدیکتر شد . با هر ترمز ریزی خودشو میمالوند بمن ، دیگه برجستگی کیرشو پشتم احساس میکردم . خیلی حس خوبی داشتم و برای اینکه همراهیش کنم یکم کونمو دادم عقب و خودمو بهش نزدیکتر کردم ، اتوبوس شلوغتر شده بود و کسی متوجه ما نبود . اینقدر بهم نزدیک شده بود که گرمای نفسشو پشت گردنم احساس میکردم . واقعا مست بودم و فارغ از دنیا که به خودم اومدم دیدم یه ایستگاه از مدرسه رد شدم .
یهو از بین مردم رفتم سمت راننده و گفتم آقا توروخدا نگه دار من از مدرسه جا موندم ، راننده هم کنار کشید و من سریع رفتم پایین و تا برگشتم نگاهش کنم دیدم اتوبوس رفت و تو شلوغی جمعیت نتونستم ببینمش .
حس خوب و بد باهم قاطی شده بود و اذیتم میکرد ، از طرفی خوشحال بودم که دوباره دیدمش و یه رابطه سافت هرچند کوتاه داشتیم و از طرفی ناراحت بودم یهو بدون خداحافظی فرار کردم .
اونروز تا شب تو فکرش بودم تا جاییکه بابام به رفتارم شک کرده بود و ازم پرسید مریضی گفتم نه یکم خسته ام و زودتر رفتم تو اتاقم که لحظات سکسی رو مرور کنم تا خوابم ببره .
صبح که بیدار شدم سرحال رفتم سراغ صبحانه و حاضر شدم برای مدرسه ، یه حسی بهم می‌گفت امروزم باهاش همسفرم . سر ساعت رسیدم سرخیابون و سوار اتوبوس شدم ، به محض سوار شدن دیدم نزدیک در کنار راننده ایستاده و انگار منتظر منه .
دوباره سلام کردم و منو هدایت کرد وسط اتوبوس ، امروز خلوت تر بود و نمیشد بهم بچسبیم . کنار هم ایستادیم که یکم بعد دونفر خواستن پیاده بشن و ما سریع نشستیم . بدون معطلی دست منو گرفت تو دستش و گفت من عبدالله هستم و خوشحالم دوباره میبینمت ، منم گفتم شایان هستم و منم خوشحالم . با خنده گفت تا مثل دیروز جا نموندی که فرار کنی یه قرار بزاریم همدیگرو ببینیم . گفتم راستش برای من که دوستی برای رفت و آمد بیرون ندارم یکم قرار سخته ولی شاید باهم بتونیم بریم استخر ، خوشحال شد و گفت خوبه کی بریم ، گفتم امروز عصر خوبه ؟ ساعت و آدرس استخرو فیکس کردیم و من دیگه باید پیاده میشدم ، قبلش آروم سرشو آورد پایین و دست منو بوسید و خداحافظی کردیم .
چقدر خوب و دوست داشتنی بود ، انگار نیمه گمشده من بود ، متین و مهربون . دلم میخواست زودتر عصر بشه و تو استخر بدن مردونه شو ببینم و لمس کنم .
ظهر مست و ملول از مدرسه برگشتم و بعد از ناهار به تکالیفم رسیدم و به مامانم گفتم می‌خوام برم استخر ، سریع گفت با کی میری ، منم با کمی مکث گفتم مرتضی ، خیالش راحت شد و گفت پس برگشتی نون لواش یادت نره ، ازون ضد حالهای همیشگی مادرانه .
خلاصه خودمو رسوندم استخر دیدم عبدالله جلوی در ایستاده ، با همون لبخند قشنگ و صورت جذاب سلام و احوالپرسی کردیم ، قبل از رسیدن من دوتا بلیط گرفته بود که رفتیم داخل ‌‌.
تو رختکن حس خاصی داشتم ، منتظر بودم بدنشو ببینم و عکس العمل اونم با دیدن بدن خودم ببینم .
وقتی لخت شد سرم داشت گیج می‌رفت ، بدن ورزیده و نسبتا مو دار ، سینه پهن و پشمالو ، عضله های ورزیده و خلاصه اوکازیون .
دزدکی نگاهی به کیرش انداختم که با وجود اینکه خواب بود ولی تو مایویی که پوشیده بود قشنگ خودنمایی میکرد . منم لخت شدم و رفتم رختکن یه مایو تنگ شنا پوشیدم و برگشتم ، تا منو دید نوک سینه مو فشار داد و گفت چقدر بدنت سفید و بدون مو و قشنگه . با شیطنت گفتم مکمل بدن مردونه و پر موی شماست ، باهم خندیدم و رفتیم زیر دوش . اول یکم تو استخر شنا کردیم ، خوشبختانه شانس ما استخر و مخصوصا سونا خیلی خلوت بود .
تو آب وقتی کنار هم بودیم سعی میکرد خودشو به من بمالونه ، منم گاهی زیر آب دستمو میزدم به کیرش . هردومون تحریک شده بودیم و دنبال فرصت . کمی بعد گفت بریم سونا یا جکوزی ، هر کدوم خلوته .
باهم رفتیم جکوزی ، هیچکس نبود . نشستیم تو آب و آنقدر فشار و گرمای آب زیاد بود که تو حوضچه معلوم نبود ، همینطور که کنار هم نشسته بودیم دست منو گرفت و گذاشت رو کیرش ، وااای چه کلفت و بزرگ بود ، منم دستمو کردم تو مایوش و شروع کردم مالیدن ، خیلی کیف میداد ، کیرش نیم خیز شده بود که یکی اومد سمت جکوزی ، دستمو سریع درآوردم و گفتم بریم سونا بخار ، گفت بریم .
من زود دراومدم ولی اون با کمی تاخیر ، البته میخواست کسی متوجه برجسته شدن کیرش نشه . رفتیم زیر دوش و بعدش سونا بخار ، دو نفر اونجا بودن و داشتن گپ میزدن ، سونا حسابی بخار کرده بود و به زور میشد همدیگرو دید .
بمن گفت برو آخر سونا دراز بکش رو سکو تا ماساژت بدم ، منم از خدا خواسته دمر خوابیدم و اونم شروع کرد ماساژ دادن ، از شونه و گردن و کمرم شروع کردن مالیدن تا رسید به کونم ، از رو مایو یکم مالید و انگشت کرد . بعدش اون دو نفر رفتن بیرون ، دیگه ما موندیم تنها . سریع مایو منو کشید پایین و شروع کرد انگشت کردن کونم ، همزمان ازم با حرارت لب میگرفت و زبونشو میکرد تو دهنم که میک بزنم بعد زبون منو میکشید تو دهنش و میک میزد ، لبامو با ولع میخورد بعد با صورت رفت لای چاک کونم ، سریع لیس میزد و میک میزد و لپای کونمو گاز میگرفت .
لای کونمو باز کرده بود و با زبونش سوراخمو قلقلک میداد . خیلی حس و تجربه خوبی بود و داشتم دیونه میشدم . هردو حسابی حشری شده بودیم .
بعد بلند شد رفت سمت در سونا و نگاهی بیرون انداخت و اومد گفت خوشبختانه خلوته و کسی دوروبر سونا نیست . سریع جلوی مایوشو کشید پایین و کیرشو درآورد و منم نشستم رو سکو و شروع کردم ساک زدن ، البته برام سخت بود هم تجربه کافی نداشتم هم کیرش خیلی بزرگ و کلفت و پشمالو بود .
خلاصه با سرش شروع کردم ، بوسیدن ، لیسیدن ، مکیدن و یواش یواش رفتم پایین تر ، البته اونم سر منو گرفته بود تو دستاش و آروم آروم رو کیرش هدایت میکرد که هم بیشتر بخورم هم اذیت نشم ،
بعد بهش گفتم یه سر جلوی در بزن که گفت خلوته ضمن اینکه اینقدر بخار زیاده که چشم چشمو نمبینه . دوباره شروع کردم خوردن ، یکم خایه های بزرگ و سفتشو خوردم و بعد دور کیر و خایه و پشماشو لیسیدم و بوسیدم که یهو رفت تو لبام و شروع کرد با ولع خوردن ، دهنم تو سیبیلای کلفتش گم شده بود ، همزمان سینه هامو میمالید .
بعد بهش گقتم بریم بیرون دوش بگیریم دوباره بیایم که گفت نه حسم می‌ره ، یکم دیگه بخوری آبم میاد ، باز رفت سمت در سرک کشید و خوشبختانه کسی نبود ، چندتا کاسه آبسرد از حوضچه ریخت رو سر و صورت خودشو و من و دوباره کیرشو درآورد ، منم با حس خاص و پر تف شروع کردم ساک زدن ، خیلی حال میداد ، تقریبا نصفش تو دهنم می‌رفت و بقیه شو با دستم براش میزدم که ساکش کامل شه ، موهای منو چنگ میزد و قربون صدقه می‌رفت ، داشت سعی میکرد همه کیرشو جا کنه تو دهنم ، داشتم خفه میشدم و از حالتش فهمیدم داره آبش میاد ، سریع کیرشو از دهنم درآوردم و گرفتم نزدیک صورتم و شروع کردم با دست براش زدن که بالافاصله آبش اومد ، همینطور که با فشار میپاشید رو صورت و سینه هام ، خایه هاشو میمالیدم و با دست تمام آبشو آوردم و ریختم رو بدنم .
با آه و ناله مایوشو کشید بالا و ولو شد رو سکو ، منم خودمو جمع‌و‌جور کردم و رفتم بیرون زیر دوش که بدن و صورتمو از آب کیرش بشورم . زیر دوش داشتم شامپو میزدم که دیدم عبدالله اومد . هنوز کیرش یکم برجسته بود .
رفت زیر دوش و شامپو زدیم و رفتیم بوفه ، یکم چیپس و دلستر و تنقلات خوردیم و گپ زدیم و آماده برگشت شدیم . بیرون استخر با یه بوسه کوتاه ولی پر احساس گفت اگه اذیت شدی ببخش هم از بزرگی کیرم چون ما عرب هستیم هم اینکه جای دنجی برای عشقبازی نبود ، سری بعد یه جای مناسب ردیف میکنم ، بعد ازهم خداحافظی کردیم و این شروع به دوستی چندساله شد با تجربه های بیشتر و اتفاقات خوشایندی که مسیر زندگی منو تا حدودی عوض کرد .

نوشته: شایان


👍 6
👎 2
7901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

872461
2022-05-06 02:05:47 +0430 +0430

یعنی اینقد اون استخر بی درو پیکر بود 🙄🙄🙄خودتی اخوی

1 ❤️

872507
2022-05-06 07:05:40 +0430 +0430

خوب بود عالی

0 ❤️