سلام. من نیما هستم 30 سالمه.
این داستان بر میگرده برای زمانی که من دانشجوی بودم. بعنی سال 88
دانشگاه یه شهر دیگه بود که با شهر ما 90 دقیقه فاصله داشت.
از خودم بگم اول براتون. من وزنم 77 کیلو پستم سبزه. رونم گوشتی. و کونم تپل. که اصولا هرکی میبینه دیگه ولم نمیکنه. همیشه میخوام باشه اخه مثل دختراست.
یه روز که داشتم از دانشگاه بر میگشتم. زد به سرم که بیام تو کمربندی منتظره کامیون وایسم. که با کامیونیا بیام. اصولا راننده کامیونیا همیشه تو جاده هستن و حشرین.
اومدم سره کمربندی وایسادم. 1 ساعتی وایسادم هر چی دست بلند میکردم کسی وا نمیستاد. تا یه کامیون چراغ داد و وایستاد ازم پرسید کجا میری خوشگل. اینو گفت من تو دلم گفتم این یارو دلش میخواد شدید. گفتم فلان جا گفت بیا بالا. سوار شدم شروع کرد به صحبت کردن. گفت اینجا چرا وایسادی و از این جور حرفا. که منم گفتم دانشجویم اومدم اینجا چون به دانشگام نزدیک بود واس ماشین گرفتن. دل تو دلم نبود که سر صحبت یهجوری باز شه. برگشتم پشت دیدم جا واس خواد. داره همه جی هست. تخت. مجهز.
گفتم کونو دادم امروز. منم خوشحال.
ازش پرسیدم از کارت راضی هستی. گفت چطور. درامدش خوبه اما بقیه چیزا خوب نیست. همیشه تو جاده از زن و بچه گ غذا همیشه دوریم.
ازش پرسیدم چند وقت تو جاده ای گفت 3 هفته. بار جابجا میکنم. گفتم کف نکردی. منو نگاه کرد و خندید گفت دیگه چاره چیه. مجبوریم. ازش پرسیدم تاحال تو جاده برات اتفاق میوفته که با کسی حال کنی. گفت اره. پرسیدم پسر یا دختر. اینو که گفتم منو نگاه کرد گفت هر چی گیرم بیاد میکنم. من یهو نمیدونم چرا این حرفو زدم. گفتم پس من اشتباه کردم سوار شدم؟. گفت نه هواتو دارم… از شروع کرد سوال کردن. چند سالته. دوست دختر داری یا نه. . بعد گفت تا حالا با پسر سکس داشتی گفتم اره. گفت کردی یا دادی. منم که داشتم دیونه میشدم. گفتم دادم. گفت کی گفتم زیاد بودن. گفت منو از کف بودن در میاری. گفتم چرا که نه… یه جای خلوت زد کنار. سر کامیونو کرد اونوره خیابون. گفت برو پشت لباستو بکن من بیام… من رفتم پشت شلوارمو کندم شرتممو کندم. دمر خوابیدم. اومد پرده رو به هم چسبوند. گفت پسر چه کونی داری. من همیشه شیو میکنم کامل. گفت جوننننننننن چه کونی. دست کشید روش. میمالید. قربون صدقه میرفت. شلوارشو در اورو. گفت بیا برام بخور. برگشتم . اومد کیرشو کرد تو دهنم. یه 3.4 دقیقه براش خوردم حسابی کیرش سنگ شده بوود 17.18 سانتی میشد. سیاه. با پشم زیاد. من عاشق اینجور کیرام. گفت برگرد. یه تفت انداخت رو سوراخم. کیرشو گذاشت داخل کونم. کونم داشت جر میخورد. شل کردم براش گفتم تا اخر بفرست توووو جا باز میکنه نم نم. اروم اروم کیرشو کرد تو کونم. من دیگه داشتم از درد میمردم. هم بهم حال میداد هم درد داشتم. شروع کر به تلمبه زدن… من نم نم دیدم داره ابم میاد. ابم اومد ریختم تو دستمال. دوباره صاف شدم تا کارشو انجام بده. تند تند کمر میزد. فک کنم یه 15 دقیقه رو کونم داشت میکرد. با دستاش پشت گردنمو گرفت فشار میداد تند تند میکرد. که یهو دیدیم کونم داغ شددددد. یه ناله ای کرد همشو ریخت تهه کونم. سریع کیرشو دراورد. گفت چنتا عکس از کونت بگیرم. از کونم چنتا عکس گرفت. شمارمو همون جا گرفت. با دستمال کونمو پاک کرد. لباس پوشیدیمو حرکت کردیم.
بعد منو پیاده کرد گفت. من بچه محلتم. بهت زنگ میزنم… منم خوشم اوم ه بود ازش. هر از گاهی زنگ میزنه میرم خونش یا تو کامیونش بهش حال میدم.
ببخشید طولانی شد.

نوشته: نیما