هارمونی سیناترا

1400/07/04

من بهرامم ، 25 سالمه و تو یه خانواده 4 نفری زندگی میکنم. برادر بزرگترم شهرام 4 سال ازم بزرگتره، مامانم 50 سالشه و بابام 56 ساله. برخلاف داداشم که همیشه اتیش میسوزوند و گاهی بدرفتاری میکرد و مدام تنبیه میشد، من بچه ی ساکت و حرف گوش کنی بودم، واسه همین مامان هم بیشتر دوستم داشت و لوسم میکرد. مامان زیاد میرفت حموم و جمعه ها منو هم با خودش میبرد. لباساشو درمیاورد و فقط با شورت بود. زیر دوش که می ایستادیم، من دستمو دور مامان حلقه میکردم و میذاشتم رو کونش. کونش فوق العاده نرم بود و لمس کردنشو دوست داشتم. 8 سالم بود که یه بار مامان تازه از حموم بیرون اومده بود و تو اتاقش بود. بدون در زدن درو باز کردم و رفتم تو. مامان فقط با یه شورت قهوه ای نشسته بود و داشت یکی از لباساشو با نخ و سوزن میدوخت. چون دید منم گفت درو ببند. درو پشت سرم بستم و رفتم جلو. پستونای بزرگ و گرد مامان معلوم بود. هاله ی قهوه ای داشت و نوک پستونش سفت بود، هنوز قطرات اب رو ممه هاش بود. کنارش نشستم و گفتم مامان میذاری ممه بخورم؟ مامان با لبخند گفت مگه تو نی نی هستی که میخوای ممه بخوری؟ گفتم اره نی نی ام. بعد رو پاش نشستم و مثل یه نوزاد خودمو تو بغلش انداختم. مامان گفت صبر کن بچه سوزن میره تو تنت. نخ و سوزن رو گذاشت کنار و منو تو بغلش نگه داشت. پستونشو تو دستم گرفتم و شروع کردم به مکیدن نوک پستونش. چون هنوز بدنش خیس و لخت بود، پستونش خنک بود. مامان مثل یه نوزاد تکونم میداد. کمی گذشت و مامان گفت بسه دیگه مامان جان، با اشاره ی ابرو گفتم نه هنوز. کمی دیگه تکونم داد و بعد گفت پسرم پاشو لباسامو بپوشم سرما میخورما. بلاخره بلند شدم. مامان لباسشو برداشت و به دوختن ادامه داد. داشت خشتک شلوارشو می دوخت. وقتی تموم شد، بلند شد و شلوارشو پوشید، بعد یه سوتین ابی بست و بلوزشو پوشید. مامان تا 9 سالگی منو با خودش برد حموم. بعد از اون باهام حموم نکرد ولی شلوار یا بلوزشو پیش من عوض میکرد و ازم قایم نمیکرد. کار دیگه ای که خیلی دوست داشتم این بود که وقتی مامان رو شکم میخوابید، منم به پشت روش میخوابیدم. سرمو بین کتفاش میذاشتم و کونمون بهم میچسبید. مامان هم چیزی نمیگفت. وقتی 10 سالم بود فقط به این خاطر که سنگین شدم دیگه نذاشت روش بخوابم ولی از اون به بعد عمود بهش میخوابیدم و سرمو روی کونش میذاشتم. مامان بیرون خونه چادر سرش میکرد. زمستونا وقتی شبا از مهمونی برمیگشتیم، مامان پیش من عقب مینشست و چادرشو دورمون میپیچید. منم زیر چادر دستمو روی رونش و سرمو روی سینه اش میذاشتم. این شیطنتهای کوچیک ما ادامه داشت، البته همیشه حواسم بود بابا یا شهرام نبینن. شهرام وقتی دیپلم گرفت دانشگاه قبول نشد، حدود سه سال علاف گشت و بعد رفت خدمت. مامان تابستونا تو خونه دامن میپوشید و زمستونا شلوار. هر کدوم جذابیت خاص خودشونو داشتن. مامان همیشه بعد از نهار تو پذیرایی جلوی تلوزیون میخوابید. تا زمانی که شهرام خونه بود، یه پتوی نازک ولی بزرگ روش می کشید. شهرام تیرماه اعزام شد. روز بعد از رفتنش، بعد از نهار وقتی از اتاقم اومدم بیرون دیدم مامان بدون پتو خوابیده، روی شکم خوابیده بود، پای چپش صاف و کشیده بود و پای راستش رو جمع کرده بود و دامن تا زیر کونش بالا اومده بود. رون سفید و تپلش بیرون بود. لای دامنش باز بود ولی ایستاده چیزی دیده نمیشد، واسه همین رفتم نزدیکتر، دولا هم شدم ولی بازم چیزی ندیدم. اروم زانو زدم و صورتمو لای پاهاش به زمین چسبوندم تا بتونم شورت سفیدش رو ببینم. اگه هر کدوم از پاهاشو تکون میداد حتما به صورتم می خورد. اروم بلند شدم و از اتاق گوشیمو اوردم و از شورتش و رونهای سفیدش کمی فیلم گرفتم، بعد رفتم تو اتاقم و یه جق مشتی زدم. تو چند روز اینده تقریبا از هر روز از زیر دامن مامان فیلم گرفتم. حتی یه روز وقتی از اتاق بیرون اومدم، مامان به پشت خوابیده بود و پاهاش باز بود، دامنش رو شکمش افتاده بود و قلنبگی کوسش کاملا معلوم بود. چند دقیقه ازش فیلم گرفتم، بعد زانو زدم و خیلی اروم رفتم بین پاهاش. صورتمو نزدیک کردم تا جایی که بین دماغم و کوس مامان فقط یه سانت فاصله بود. حالا که شهرام نبود و باباهم صبح تا شب سر کار بود، هرکاری دلم میخواست میتونستم انجام بدم. بالکن خونه ی ما بزرگه و هم از پذیرایی و هم از اتاق خواب مامان اینا راه داره. یه روز وقتی مامان رفت حموم، رفتم تو اتاقش و گوشه ی پرده رو جوری جمع کردم که از بیرون بشه دید. بعد رفتم تو پذیرایی و منتظر موندم. مامان با یه حوله که دورش پیچیده بود اومد بیرون، حوله از بالای سینه تا وسط رونش رو پوشونده بود، وقتی رفت تو اتاق و درو بست، سریع رفتم تو بالکن و از همون گوشه پنجره شروع کردم به فیلمبرداری. مامان با یه حوله کوچیک اب موهاشو گرفت. بعد حوله رو از دور بدنش باز کرد و شروع کرد به خشک کردن بدنش. پشتش به من بود و کون بزرگ و سفیدش با هر حرکت بدنش به مثل ژله میلرزید. وقتی خودشو کامل خشک کرد، حوله رو انداخت رو تخت و اومد سمت من. کوسش سفید و بی مو بود و معلوم بود که امروز شیو کرده. لبای کوسش بهم چسبیده بود. جلوی میز ارایش وایساد که حدود یه متر با پنجره فاصله داشت. از رو میز یه کرم برداشت، کمی ریخت تو دستش و مالید به کوسش. نیم رخ کون و پستونش رو میتونستم ببینم. مامان کمی چربی دور شکم و پهلوهاش داشت ولی مثل زنای حامله شکمش اویزون نبود. بعد از کرم مالیدن، از کشو یه شورت و سوتین سبز برداشت. پشتشو کرد به پنجره و خم شد تا شورت رو بپوشه. کون خوشگلش و سوراخ کوسش رو به وضوح می دیدم. بعد از اینکه سوتینشو پوشید، فیلم رو قطع کردم و برگشتم تو خونه. اونروز پنجشنبه بود و رفیقم زنگ زد و گفت که فردا صبح زود بریم کوه، منم گفتم باشه. شب مامان اینا رفتن تو اتاقشون. منم رفتم تو اتاقم. یهو یادم افتاد به مامان بگم که صبح زود بیدارم کنه. وقتی از اتاق اومدم بیرون دیدم بابا داره میره دستشویی. در اتاقشون بسته بود. بدون در زدن درو باز کردم و رفتم تو و چیزی دیدم که برای همیشه زندگیمو عوض کرد. مامان لخت به پشت خوابیده بود، پاهاش باز بود و زانوهاشو خم کرده بود. با یه دست داشت چوچولشو میمالید و با دست دیگه پستونشو. حدود 5 ثانیه تو شوک بهم خیره موندیم، بعد مامان سعی کرد با پتو خودشو بپوشونه و منم برگشتم بیرون و درو بستم. از همون پشت در گفتم فردا ساعت 6 منو بیدار کن قراره بریم کوه. گفت باشه. گفتم ببخشید و برگشتم تو اتاق. کلا یادم رفته بود که باباها و مامانا هم باهم سکس میکنن. تصویر کوس باز مامان از ذهنم بیرون نمیرفت. مجبور شدم یه جق بزنم تا خوابم ببره. یه هفته گذشت. تو این بین، حدود 4 روز، میتونستم نوار بهداشتی رو تو شورتش ببینم. یه روز بعد از اینکه پریودش تموم شد، ظهر مامان که جلوی تلوزیون دراز کشید، منم پشتش خوابیدم و دستمو گذاشتم رو شکمش. مامان هم دستشو گذاشت رو سینه اش و همونجوری دراز کشیدیم. کم کم مامان خوابش برد و شروع به خر و پف کردن. کمی بعد اروم بهش نزدیک شدم و کیرمو به کونش چسبوندم. یکم دیگه صبر کردم بعد اروم دستمو بردم بالا و شروع کردم به لمس کردن پستونش. نیم ساعت بعد مامان رو شکم برگشت و یه پاشو دوباره جمع کرد. دامنش دوباره کمی بالا اومد ولی چیزی معلوم نبود واسه همین تصمیم گرفتم دست به کار بشم. پایین دامنشو گرفتم و تا وسط کونش کشیدم بالا. بعد به پشت خوابیدم و پشت دستمو چسبوندم به پایین کونش که از زیر شورت بیرون بود. نیم ساعتی تو همون حالت بودیم. بعد مامان اونیکی پاشو هم دراز کرد، کمی هم ازهم بازشون کرد. دلم میخواست شورتشو بکشم پایین و کونشو لیس بزنم. به کونش نگاه میکردم و کیرمو از رو شلوار فشار میدادم. مامان صورتشو برگردوند طرفم. چشامو سریع بستم. کمی بعد اروم چشامو باز کردم و دیدم هنوز خوابه. همونطور محو کونش بودم و دستم رو کیرم بود که یهو گفت مامان جون یه چایی میدی بهم؟ سریع دستمو برداشتم و حالا کیرم تابلو بود. گفتم چشم و بلند شدم. رفتم تو اشپزخونه و دوتا چایی ریختم. وقتی برگشتم دیدم هنوز همونجور خوابیده بدون اینکه کونشو بپوشونه. سینی چایی رو با قندون کنارش گذاشتم. گفت دستت درد نکنه و بلند شد و نشست. پایین دامن زیرش مونده بود، جلوشو هم تا وسطای رونش کشید پایین و چهار زانو نشست. وقتی روبروش نشستم دیدن هنوز شورتش دیده میشه. مامان سینی چایی رو اورد جلو. همینجور که اروم اروم چایی رو میخوردم، هر از گاهی یه نگاه به شورتش مینداختم. دست خودم هم نبود و نگاهم به سمتش کشیده میشد. بلاخره مامان گفت پاشیم به کارمون برسیم. انتظار داشتم از روز بعد مامان پتو روش بکشه ولی اینکارو نکرد. عصر همون روز، مامان شام رو بار گذاشته بود و جلوی تلوزیون رو شکم دراز کشیده بود. رفتم کنارش، به پهلو دراز کشیدم و یه طرف صورتمو گذاشتم رو کون نرمش. انقدر نرم بود که صورتم توش فرو رفت. مامان چیزی نگفت و همینجوری موندیم. کمی بعد گفتم مامان گاز بگیرم؟ سریع فهمید منظورم چیه و گفت خوشم باشه. صورتمو برگردوندم و دهنمو باز کردم، دندونام رو گوشتش بود. مامان هنوز چیزی نگفته بود. وقتی یذره فشار دادم صداش دراومد و گفت هوی بیشعور، جاش میمونه. بعد به پهلو چرخید و سرم رو زمین موند. گفتم ببخشید، بیا. گفت برو بالش بیار. گفتم تو از بالش نرمتری، جون من، اذیت نمیکنم. وقتی گفتم تو از بالش نرمتری صورت مامان یذره گل انداخت. گفت دفعه ی اخرت باشه ها. گفتم چشم. دوباره رو شکم خوابید و صورتمو گذاشتم رو لپ کون معرکه اش. تو همون حالت مونده بودیم که از جلوی در صدای اسانسور اومد. مامان زود گفت بابات اومد پاشو. نشستم و مامان هم نشست. بابا درو باز کرد و اومد تو. چند روز بعد، مامان تو حموم بود. من دوباره پرده رو درست کردم که از بیرون نگاه کنم. منتظر بودم بیاد بیرون که صدام کرد، وقتی رفتم جلوی حموم گفت مامان جون این دوتا پتو رو شستم، اینارو ببر تو بالکن اویزون کن. گفتم چشم، بعد در باز شد. مامان یه لگن بزرگ تو دستش. وقتی لگن رو میداد دستم جفت پستوناش بیرون ببود. من به پستوناش زل زده بودم. مامان گفت حداقل وانمود کن اتفاقی نگاهت افتاده، نه اینکه اینجوری تابلو زل بزنی. به صورتش نگاه کردم و دیدم داره لبخند میزنه. وقتی لگن از زاویه دیدم خارج شد، دیدم کوسش هم دیده میشه. مامان گفت مواظب باش نندازی. بعد رفت تو و درو بست. بردم و اونارو پهن کردم و منتظر موندم تا بیاد بیرون. نیم ساعت بعد با همون حوله اومد و رفت تو اتاق. منم رفتم تو بالکن و شروع کردم به فیلم گرفتن. دوباره موهاشو خشک کرد، بعد شروع کرد به خشک کردن بدنش. اومد جلوی اینه وایساد، کمی تو اینه به خودش نگاه کرد، بعد دستاشو گذاشت زیر پستوناش و کمی بالا پایینشون کرد. انگار داشت وزنشون میکرد. یه لبخند رضایت هم رو صورتش بود. بعد نیم رخ وایساد و به کونش تو اینه نگاه کرد. دستاشو گذشت رو لپهای کونش و کمی بالا پایینشون کرد، چون پشتش به من بود حتی سوراخ کونش رو هم میتونستم ببینم. وقتی کمی کرم به کوس تازه شیو شده اش زد، یادم افتاد که امروز 5شنبه است. مامان از تو کشو یه پلاستیک در اورد و از توش یه ست شورت و سوتین توری صورتی دراورد. شورت رو جلوش گرفت و تو اینه نگاه کرد. بعد پوشیدشون. کوس و کونش و پستوناش کاملا واضح دیده میشد. برگشتم تو پذیرایی، مامان هم با دامن سیاه و تاپ نارنجی بدون استین و تنگ اومد بیرون. جمعه که بابا خونه بود، امیدوار بودم که حداقل تا شنبه ظهر شورتشو عوض نکنه تا شاید کوسشو از نزدیک ببینم. مشغول کاراش شد. تو اشپزخونه سر گاز وایساده بود. از پشت بغلش کردم و یه دستمو گذاشتم بالای سینه اش و یه دستمو روی شکمش. کیرمو هم اروم به کونش سابیدم. مامان گفت فردا کوه و اینا که نمیری؟ خندیدم و گفتم نه هیچ جا نمیرم. بابا اومد و شام رو خوردیم. کمی بعد بابا گفت من خسته ام میرم بخوابم، صدای اون تلوزیونو کم کنین. حال مامان به وضوح گرفته شد. بابا که رفت مامان گفت برو اون پتو و بالش منو بیار اینجا. پتو و بالش رو اورردم. مامان پتو رو پهن کرد زیرش و بالش رو گذاشت و دراز کشید. منم کنارش دراز کشیدم. دستمو گذاشتم رو شکمش و از پهلو بهش چسبیدم. گفتم امروز نشد فردا دیگه، چرا ناراحتی؟ گفت اخه این برنامه ی همیشه اشه، فردا هم میگه صبح باید زود بیدار شم، نمیتونم. گفتم اگه من فردا بعد از ظهر یه دوساعت برم بیرون حل میشه؟ مامان نگاهم کرد و گفت واقعا؟ گفتم اگه یه بوس بدی میرم. مامان صورتمو بوسید و لبخند زد. گفتم از اونجا نه که، از اینجا و به لبام اشاره کردم. مامان با لبخند یه ابروشو داد بالا و گفت ای فرصت طلب. بعد لبشو غنچه کرد. لبامو گذاشتم رو لباش و بوسیدم. چند ثانیه نگه داشتم، بعد یه لحظه جدا کردم و اینبار یذره از لب پایینشو بین لبام گرفتم. چشمای مامان گشاد شد ولی مقاومت نکرد. لب پایینشو کامل مکیدم، بعد لب بالاشو. حالا لبای هردومون از اب دهن همدیگه خیس شده بود. همینطور ادامه دادم. یه لحظه مامان خیلی یواش گفت بهرام بسه دیگه. لحنش بیشتر سوالی بود تا دستوری. محل نذاشتم و ادامه دادم. وقتی زبونمو رو لبش کشیدم، لبای مامان کامل از هم باز شد. زبونمو بردم لای لباش و مامان هم زبونشو اورد جلو و به زبون من مالید. عملا دیگه داشتیم لب میگرفتیم. لب و زبونمون تو دهن همدیگه بود. اروم دستمو از رو شکمش اوردم بالاتر. وقتی دستمو رو پستونش گذاشتم، مامان سریع دستشو گذاشت رو دستمو و لباشو جدا کرد و گفت بهرام، با لبخند نگاهش کردم. با کمی مکث گفت بهرام از این جلوتر نمیره ها، گفتم باشه. گفت هیچوقت هاااا. گفتم باشه. دوباره لبامو چسبوندم رو لباش، مامان دستمو ول کرد و شروع کردم به مالیدن پستونش. سوتین انقدر نازک بودکه اصلا حس نمیشد. پستون درشت و نرم مامان رو تو دستم میمالیدم و همچنان لب میگرفتیم. گاهی ناله های ضعیف از گلوش شنیده میشد. دستمو برداشتم و بردم زیر تاپش. مامان گفت الان چی گفتم؟ گفتم دارم میام بالا دیگه، پایین نمیرم که، گفت منظورم از رو لباس بود. گفتم یعنی از رو لباس برم پایین ایرادی نداره؟ گفت چرااااا. گفتم خوب یا از زیرلباس بیام بالا، یا از رو لباس برم پایین. مامان سرشو تکون داد و گفت بیا بالا. شروع کردم به بالا کشیدن تاپش، ولی چون یه دستی بودم و روی تاپ هم خوابیده بود نمیشد. مامان کمی خودشو بلند کرد و با دوتا دست تاپ و سوتینشو تا زیر گلوش بالا کشید و دوتا پستون بلورین افتاد بیرون. گفت زود تمومش کن شاید بیدار شه. پستونی که نزدیکم بود رو تو دهنم گرفتم و اونیکی رو با دست مالیدم. نسبت به 9 سال پیش که اخرین بار ممه خورده بودم نرمتر شده بود. کمی بعد رفتم سراغ اونیکی پستونش. اونو هم کمی خوردم. مامان گفت بسه دیگه قربونت برم، یهو دیدی بیدار شد و اومد اونوقت بدبخت میشیما. بذار واسه بعد. دوباره کمی ازش لب گرفتم و گفتم باشه. ازش جدا شدم. مامان پستوناشو انداخت تو سوتین و تاپشو پایین کشید. یه لب چند ثانیه ای دیگه ازش گرفتم. گفتم اینجا میخوابی؟ گفت نه اگه بمونم کار دستم میدی. وقتی میخواست بلند شه و قنبل کرده بود، دستی به کون فوق العاده اش کشیدم. مامان زد رو دستم و گفت ای بیشعور. بعد با لبخند پتو و بالشو برداشت و رفت. منم رفتم دستشویی و بهترین جق عمرمو زدم و رفتم خوابیدم. روز بعد حدود 4 بود که گفتم برم؟ گفت برو. گفتم سهم منو نگهداریا. باخنده گفت برو گمشو بچه پررو. حدود سه ساعت با دوستام بودم و بعد برگشتم خونه. مامان تو اشپزخونه بود و بابا تو حموم. رفتم پیش مامان، گفتم خوش گذشت؟ گفت اره. گفتم پس یه بوس بده. دستاشو زد به کمرش و یه اخم خوشگل کرد، بعد لبخند زد و اومد جلو و دستاشو انداخت دور گردنم. شروع کردم به لب گرفتن و دستامو گذاشتم رو کونش. مامان خودشو بهم فشار میداد لب میگرفت. کون نرم و گنده اشو چنگ میزدم. وقتی از هم جدا شدیم گفت ببین داری سواستفاده میکنیا. گفتم چرا ؟ گفت قرار نبود با پایین کاری داشته باشی. گفتم خوب جلو ممنوعه دیگه، عقب که مشکلی نداره. گفت اول بالا پایین بود حالا شد جلو عقب؟ یه لبخند وقیحانه زدم. گفت اولا حواست باشه که کسی نفهمه، دوما مواظب باش زیاده روی نکنی که اینم از دستت میره. گفتم چشم. گفت اگه بچه ی خوبی باشی و حرف گوش کنی، منم جبران میکنم. گفتم چشم نوکرت هم هستم. گفت برو دستاتو بشور و بیا یکم کمکم کن. گفتم چشم. خلاصه با کمک هم شام درست کردیم. بابا هم از حموم بیرون اومد و شام خوردیم، کمی تلوزیون نگاه کردیم. بابا گفت من میرم بخوابم. چند دقیقه بعد از اینکه بابا رفت، رفتم و چسبیده به مامان نشستم. گفت بذار سرش به بالش برسه بعد. گفتم خوابیده دیگه، گفت معلوم نیست، شاید صبح بخواد بره کوه، بیاد بهم بگه. خنده ام گرفت. گفت یه چند دقیقه اونور بشین بذار بخوابه، بعد برو پتوی منو بیار. کمی ازش فاصله گرفتم و نشستم. هر 5 دقیقه ازش میپرسیدم برم؟ اونم میگفت نه صبر کن. سر نیم ساعت گفت کشتی منو، باشه برو. اروم رفتم تو اتاقشون، بابا خوابیده بود. بالش و پتو مامان رو برداشتم و بردم، چراغارو خاموش کردم و فقط نور تلوزیون موند. بالش رو گذاشتم رو زمین، مامان هم بلند شد اومد. دراز کشید و پتو رو کشیدم روش. بعد خودم هم خزیدم زیر پتو. مامان به پشت خوابید و منم به پهلو به ارنجم تکیه دادم. روش خم شدم و شروع کردم به لب گرفتن ازش. زبونمون تو دهن هم میچرخید. دست چپمو که ازاد بود، گذاشتم رو پستونش و شروع کردم به مالیدن. پستونای نرم و بزرگ مامان تو دستم بود و داشتم ازش لب میگرفتم که یهو دست چپ مامان که بینمون بود رو روی کیرم حس کردم. تو دهنش ناله کردم. مامان از رو شلوار کیرمو می مالید. گفتم مامان ممه هاتو دربیار. بدون هیچ حرفی دستشو از یقه ی باز تاپش برد تو و پستوناشو دونه دونه بیرون کشید. کمی پستونای نرم و ابریشمی مامان رو با دست مالیدم، بعد خم شدم و نوک یکی رو مکیدم، مامان دستشو برد توی شورتم و کیرمو گرفت. کیرم از اب اولیه خیس بود و مامان به راحتی کیرمو میمالید. مثل یه رویا بود، مامان خوشگلم با کمال میل پستوناشو واسم دراورد که بخورم و کیرمو هم داشت میمالید. کمی بعد جلوی شلوار و شورتمو پایین کشید تا کیرم بیاد بیرون و راحت بماله. بعد از اینکه حسابی پستوناشو خوردم، ازش خواستم رو به من بخوابه. وقتی سعی کردم دامنشو بکشم بالا گفت چیکار میکنی؟ گفتم میخوام از رو شورت کونتو بمالم. گفت مگه از رو دامن نمیتونی؟ گفتم اونجوری حال نمیده که. گفت حواست باشه زیاده روی نکنی. گفتم چشم و دامنشو کشیدم بالا. بعد دستمو گذاشتم رو کون نرم و گوشتیش و شروع کردم به چنگ زدن. مامان هم کیرمو میمالید. گفت برو از تو کشو یه دستمال کهنه بیار. رفتم و زود برگشتم. وقتی خوابیدم روبروش، گفت بذار لای پام جلو عقب کن. گفتم چیو؟ گفت کیرتو دیگه. از روبرو بهم چسبیدیم و کیرم رفت لای رونهای گوشتی و داغ مامان. دستمو گذاشتم رو کونش و شروع کردم به اروم جلو عقب کردن. مامان هم روناشو بهمدیگه فشار میداد. من تا حالا سکس نداشتم و اون بهترین حسی بود که تو عمرم تجربه میکردم. مدام قربون صدقه اش میرفتم و لباشو میبوسیدم. کیرم کم کم بالا اومد و به کوسش مالیده شد. مامان گفت وایسا. دستشو برد بینمون و کیرمو فشار داد پایین و دستشو گذاشت رو کوسش که کیرم بهش نخوره. به تلنبه زدن ادامه دادم. چند دقیقه بعد گفتم مامان داره میاد. مامان گفت بریز همونجا. مامان فشار رونشو بیشتر کرد و با یه ناله ی یواش ابمو لای پاهای مامان خالی کردم. کمی ازش لب گرفتم و کیرمو کشیدم بیرون. با یه طرف دستمال کیرمو پاک کردم. گفت دستمالو بده. گفتم صبر کن. کیرمو انداختم تو شورتم و رفتم و چراغو روشن کردم. وقتی برگشتم گفت چراغو چرا روشن کردی؟ گفتم میخوام خودم تمیزت کنم. گفت نه نمیخواد بده خودم تمیز میکنم. گفتم خواهش میکنم. گفت نمیخوام شورتمو ببینی، گفتم مامان هر روز وقتی اینجا میخوابی دامنت میره بالا و شورتت معلوم میشه، تا حالا صد بار با شورت دیدمت. گفت پسرم شورتم مناسب نیست، همه چیم معلومه. گفتم دست نمیزنم که فقط پاهاتو تمیز میکنم. بلاخره انقدر اصرار کردم که قبول کرد. پتو رو از روش زدم کنار. دامنش دور شکمش بود و کون خوشگلش تو اون شورت سبز توری کاملا معلوم بود ولی چون پاهاشو به هم چسبونده بود کوسش دیده نمیشد. جلوش نشستم. ابم از جلو زده بود بیرون و کم مونده بود به فرش برسه. جلوی رونشو تمیز کردم و گفتم لاشو باز کن. ناقلا دستشو گذاشت رو کوسش و بعد پاشو بلند کرد. کلی از ابم روی رونهاش پخش شده بود. اول پای راستش که تو هوا بود رو تمیز کردم. بعد پای چپشو. وقتی تموم شد زود دستمالو انداختم رو زمین، مچ دستشو گرفتم و از رو کوسش کشیدم. تونستم لبای به هم چسبیده ی کوسشو ببینم که موهاش شروع به رشد کرده بود. مامان اونیکی دستشو گذاشت رو کوسش و گفت بهرام خیلی بیشعوری. گفتم مامان میگن یه نگاه حلاله دیگه. مامان سعی کرد جلوی خنده اشو بگیره که عصبانی به نظر برسه. گفت غلط کردن، اونو واسه تازه نامزدا گفتن نه من و تو. خودمو انداختم روش، صورتمون جلوی هم بود. گفتم یه بوس بده، مامان صورتشو برگردوند به یه طرف و گفت نمیخواد، برو کنار. کمی زبون بازی کردم و عذرخواهی و قربون صدقه تا از دلش دراوردم و یه لب جانانه بهم داد. مامان گفت این اخرین باره وقتی بابات خونه اس اینکارو میکنیما. بعد لباساشو مرتب کرد، گفت اون دستمالو هم بنداز تو لباسشویی. اول رفت دستشویی و بعد رفت خوابید. منم دستمالو انداختم تو ماشین و رفتم خوابیدم. روز بعد کمی از رو لباس باهاش ور رفتم و دیگه زیاد پاپیچش نشدم. روز بعدش حدود 11 بیدار شدم. مامان رو کاناپه نشسته بود و تلفنی با خاله حرف میزد. صبحونه ام رو خوردم و نشستم کنارش. صبح حموم رفته بود و لباساشو عوض کرده بود. اینبار یه پیرهن مردونه ی گشاد و دامن تنش بود. شروع کردم به مالیدن پستوناش. معلوم بود که سوتین نبسته. مامان چند بار دستمو پس زد ولی وقتی دید ول کن نیستم دیگه بیخیال شد. دکمه های پیرهنشو باز کردم و شروع کردم به خوردن و مالیدن پستوناش. اینکه درحالی که مامان با خواهرش حرف میزنه پستوناشو میخورم بیشتر حشریم می کرد. بعد دامنشو کشیدم بالا. مامان یه شورت سیاه تنش بود که سفیدی پوستشو بیشتر نشون میداد. پستون و رونشو میمالیدم. کمی از بغل و پشت به کونش دست زدم. مامان به پهلو خوابید و سرشو گذاشت رو دسته ی مبل. کون قلنبه اش به طرف من بود. دامنشو کشیدم رو کمرش و شورتش معلوم شد. قسمتهایی از کونش از بالا و پایین شورتش بیرون بود. سعی کردم کمی از شورتشو لای کونش جمع کنم تا کون سفیدش بیشتر بیرون بیاد. خم شدم و قسمت لخت و نرم کونشو بوسیدم. مامان چشماشو بسته بود و با خاله حرف میزد. شروع کردم به مالیدن کون مامان. کمی بعد مامان تلفن رو قطع کرد و بلند شد و نشست. گفت بچه جون تو نمیتونی چند دقیقه صبر کنی تلفنم تموم شه؟ با این وضع اخرش بدبختم می کنی. گفتم اخه انقدر خوشگلی ادم نمیتونه جلوی خودشو بگیره. گفت باشه انقدر زبون نریز. با کمی اصرار مامان دامن و پیرهنشو دراورد و فقط با یه شورت نشست. منم لباسامو دراوردم و لخت نشستم کنارش، مامان کیرمو گرفت تو دست چپش و شروع کرد به مالیدن، دست راستشو هم از رو شورت گذاشت رو کوسش و پاهاشو بست. کم کم پاهای مامان باز شد و دیدم دستشو هم برده توی شورتش. گفتم مامان، من که اون شب کوستو دیدم، شورتتو دربیار راحت بمال دیگه. مامان گفت تو به فکر راحتی من هستی یا به فکر چشای هیز خودت؟ گفتم هردوش. گفت پدرسوخته. بعد بلند شد و شورتشو کشید پایین و از پاش دراورد. میخواست بشینه که گفتم مامان یه لحظه وایسا. گفت دست بزنی لباسامو میپوشما. گفتم دست نمیزنم، فقط نگاه میکنم. مامان پشتشو کرد بهم و کونشو نشونم داد. کون طاقچه ایش دیوونه کننده بود. گفتم جووووون مامان کونت خوشگلترین کون دنیاست. مامان کونشو لرزوند که کم مونده بود ابم بیاد. گفتم لاشو باز میکنی؟ با دو تا دست لای کونشو باز کرد و سوراخ قهوه ای کونش و سوراخ صورتی کوسشو نشونم داد. بعد چند ثانیه نشست و گفت نمایش تموم شد، برو اونور بشین. هرکدوم به یه دسته ی مبل تکیه دادیم. مامان پاهاشو باز کرد و شروع به مالیدن کوسش کرد، منم واسه خودم جق میزدم. مامان در حالی که چوچوله ی صورتی کوسشو میمالید اروم ناله میکرد. بدن هردومون خیس عرق بود. مامان دوتا انگشتشو کرد توی کوسش و با اونیکی دست محکم چوچولشو میمالید. برعکس من خیلی اروم کیرمو میمالیدم و معطل میکردم تا مامان ارضا بشه شاید دوباره بذاره لاپایی بکنمش. دهن و چشمای مامان گشاد شده بود و با هر بازدم یه اه کوتاه میکشید. بدنش هم شروع کرده بود به تکون خوردن، گاهی کونشو بلند میکرد و گاهی به جلو خم میشد. کیرمو ول کردم و رفتم سمتش. مامان با ترس گفت چیکار میکنی؟ گفتم میخوام ممه هاتو بخورم تا ابت بیاد. خیالش راحت شد و گفت باشه بیا . بین پاهاش زانو زدم و دستامو پشت کونش گذاشتم و خم شدم و پستون خیس از عرقشو گرفتم تو دهنم. ناله های مامان کمی بلندتر شد، گفت اره بخور، میک بزن. کمی بعد کونشو بلند کرد و تو هوا نگه داشت و کل بدنش شروع کرد به لرزیدن. مامان با یه جیغ خفه و کنترل شده ارضا شد و بیحال افتاد رو مبل. پستونشو ول کردم و رفتم سراغ لباش. حتی حال نداشت درست و حسابی لب بده و چشاش بسته بود. کمی بعد چشاشو باز کرد و گفت ابت نیومد؟ گفتم نه، فکر کردم شاید بذاری لاپایی بکنم. گفت پاشو. از مبل پایین اومدم. مامان رو شکم خوابید رو کاناپه و گفت بخواب روم کیرتو بذار لای کونم. با خوشحالی گفتم واقعا؟ گفت زود باش، ابتم بریز رو کمرم. گفتم عاشقتم مامان بهترین مامان دنیایی، قربونت برم. پاهامو گذاشتم کنار پاهاش و خوابیدم رو بدن نرم و گوشتی مامان. کیرم افتاد رو چاک کونش و کمی هم فشار دادم تا بره لاش. شروع کردم به عقب جلو کردن کیرم لای کون پنبه ای مامان. دم گوشش نفس نفس میزدم. داشتم میترکیدم. وقتی ابم داشت میومد خودمو کشیدم جلو و ابمو پاشیدم رو کمرش. جوری محکم ارضا شدم که تخمام درد گرفت. کمی رو کونش نشستم تا نفسم جا بیاد. بعد از روش بلند شدم. مامان گفت یه دستمال با اب گرم خیس کن، با یه دستمال خشک بردار بیار. رفتم تو اشپزخونه و دستمالها رو اوردم. اول با دستمال خشک ابمو پاک کردم و بعد با دستمال گرم کامل تمیزش کردم، دستمال گرم رو لای کونش هم کشیدم. وقتی مامان بلند شد، همونجوری لخت بغلش کردم و گفتم عاشقتم مامان. گفت منم همینطور پسرم. کمی تو بغل هم موندیم و لب گرفتیم، بعد لباسامونو پوشیدیم. مامان گفت برو استراحت کن، بعد از ظهر باید کمکم کنی خونه رو تمیز کنم. گفتم رو چشمم. سه روز بعد مامان اومد تو اتاقم و رو تخت من اینجوری حال کردیم. پنجشنبه که نوبت بابا بود و جمعه هم بابا خونه بود، هم اینکه شهرام زنگ زد و گفت فردا داره میاد مرخصی. وقتی شهرام گفت مرخصیش یه هفته اس حسابی حالم گرفته شد ولی سعی کردم به روم نیارم. شهرام جمعه راه افتاد. شنبه از خواب که بیدار شدم، بعد از دستشویی بدو بدو رفتم پیش مامان و گفتم مامان خوشگلم لخت بشیم؟ مامان یه لبخند زد و گفت شرمنده پسرم از دیروز عادتم شروع شده. گفتم ای بخشکی شانس، یه هفته اونجوری، یه هفته هم اینجوری. مامان گفت بیا اینجا. رفتم و کنارش نشستم. مامان دستشو انداخت دور گردنم و گفت خوشگلم من عادتم دیگه تو که عادت نیستی، غصه نخور، یه کاری واست میکنم. گفتم اخه دلم میخواست تو هم حال کنی. گفت فدات بشم، حالا این چند روز رو اینجوری سر کنیم، وقتی تموم باشد بازم دوتایی حال میکنیم. حالا پاشو کیر خوشگلتو نشون بده ببینم. بلند شدم و جلوش وایسادم و شلوار و شورتمو دراوردم. مامان هم اول تاپشو دراورد و بعد سوتینشو باز کرد و پستوناش افتاد بیرون. مامان گفت بیا جلو، بین پاهاش وایسادم. مامان کیر نیمه شقمو گرفت تو دستش و شروع کرد واسم جق زدن. بعد از اینکه کیرم کاملا راست شد مامان با لبخند گفت حالا که پسر خوبی بودی و اینهمه صبر کردی، اینم جایزه ات. بعد خم شد و کیرمو گرفت تو دهنش. سورپرایز شده بودم. گفتم جوووووون. مامان همونجوری که کیرم تو دهنش بود خندید. بعد با یه دست ته کیرمو نگه داشت و دست دیگه اشو گذاشت رو کونم و شروع کرد به ساک زدن. مامان زبونشو دور کیر میچرخوند و تقریبا همه کیرمو میکرد تو دهنش و درمیاورد. کیرمو از دهنش دراورد و گفت خوبه؟ گفتم عالیه، فوق العاده است.مامان یه لبخند رضایت زد و دوباره مشغول شد. چند دقیقه بعد گفتم داره میاد که یه وقتی تصادفی نریزه تو دهنش و ازم شاکی بشه، در کمال تعجب مامان فقط گفت اوهوم و محکمتر ساک زد. گفتم مامان اومد اومد. وقتی دیدم کیرمو از دهنش درنمیاره دیگه بیخیال شدم و ابمو پاشیدم تو دهنش. با اومدن ابم مامان هم یه ناله ی عمیق کرد. مامان تا اخر کیرمو تو دهنش نگه داشت و وقتی ابم تموم شد، کیرمو کشید بیرون. بعد مثل فیلمای سوپر ابمو ریخت بیرون، ابم از چونه اش سرازیر شد و ریخت رو پستوناش، بعد با دست به همه جای پستوناش مالید. گفت الان فکر نکنم بخوای لب بگیری. وقتی قیافه ی مچاله شده ام رو دید حسابی خندید. بعد گفت من میرم یه دوش بگیرم، تو هم برو صبحونه بخور. سه شنبه پریود مامان تموم شد و 4 شنبه تونستیم دوباره لخت بشیم. کم کم مامان اجازه داد به کوسش دست بزنم و حتی کیرمو هم به کوسش بمالم ولی نمیذاشت بکنم تو. یه روز مونده به تولدم ازم پرسید کادوی تولد چی میخوای؟ گفتم میخوام بکنم تو کوست. گفت حرفشم نزن، یه چیز دیگه بگو، گفتم چیز دیگه به ذهنم نمیرسه. روز بعد مامان از اتاقش صدام کرد، وقتی درو باز کردم و رفتم تو، دیدم لخت رو تخت خوابیده، گفت عزیزم من خیلی فکر کردم ولی نمیتونم به بابات خیانت کنم و بذارم کیرتو بکنی تو کوسم، کمی ناراحت شدم، ولی با این وجود مامان بهم چیزی داده بود که خیلی از پسرا تو حسرتش هستن. واسه همین گفتم عیب نداره مامان، همینقدر هم که بهم اجازه میدی یه دنیا برام ارزش داره و ازت ممنونم. مامان لبخندی زد و گفت مرسی پسرم ولی حرفم تموم نشده بود. گفتم که نمیتونم بذارم از کوسم بکنی، ولی فکر میکنم از کون ایرادی نداشته باشه. با ذوق زیاد گفتم واقعا؟ مامان با لبخند و جفت چشمک گفت اره. سریع لباسامو دراوردم و پریدم رو تخت. مامان که تکیه داده بود، کامل به پشت دراز کشید و منم خوابیدم روش. مامان دستاشو دور گردنم و پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و شروع کردیم به لب گرفتن. پستونای مامان به سینه ام چسبیده بود و زبونمون تو دهن همدیگه میچرخید. کیرم مثل سنگ سفت شده بود و رو کوسش قرار داشت. بعد از کمی لب گرفتن رفتم سراغ ممه های خوشگلش. پوست سفید و لطیفش، هاله ی قهوه ای کمرنگ و نوک کوچیکش ادمو به خوردن دعوت میکرد. مامان دستاشو رو سرم گذاشت و نوازشم میکرد. نوک ممه هاشو لیس زدم، یکی رو گرفتم تو دهنم و نوک اونیکی رو بین انگشتام میچرخوندم. به نوبت پستوناشو خوردم. بعد مامان پاهاشو واسم باز کرد و لای پاهاش نشستم. دستمو گذاشتم رو کوسش و شروع کردم به مالیدنش با حالت چرخشی. مامان اروم ناله میکرد. کم کم دستم داشت خیس میشد. مامان با صدای لرزون گفت بهرام زود باش دیگه. گفتم چجوری بکنم؟ گفت هر مدلی که دلت میخواد، فقط باید اروم بکنی، چون بابات فقط هر سه چهار ماه یه بار از عقب میکنه. گفتم چشم، فقط خیسش می کنی؟ مامان چهار دست و پا نشست و کیرمو گرفت تو دهنش و شروع کردم به جلو عقب کردن. مامان تقریبا همه ی کیرمو تو حلقش جا می کرد. کمی بعد کیرم از اب دهن مامان خیس خیس بود. بعد برگشت و پشت به من نشست. یه تف کرد و رو سوراخ کونش مالید. کونش انقدر بالا بود که کیرم به سوراخش نمیرسید. مامان پاهاشو باز و بازتر کرد تا اینکه سوراخش جلوی کیرم قرار گرفت. سر کیرمو گذاشتم رو سوراخش و گفتم بکنم؟ گفت یواش. شروع کردم خیلی اروم فشار دادن. کونشو گرفتم و انگشتام مثل پنبه تو کونش فرو رفت. کم کم سوراخش بازتر میشد، تو یه لحظه مقاومت سوراخش از بین رفت و سر کیرم یهویی رفت تو. مامان یه اخ گفت، گفتم ببخشید، گفت چیزی نیست، اصل کاری سر کیرت بود که رفت تو، حالا یواش فشار بده. کونش واقعا تنگ بود. همینطور فشار دادم تا اینکه تخمام به کوسش و شکمم به کونش چسبید. گفتم درد داره؟ گفت نه، اروم تلنبه بزن. خیلی اروم شروع کردم به حرکت دادن کیرم تو کون تنگ مامان. ناله ی جفتمون دراومده بود. رفته رفته سیل اب اولیه ی کیرم و ترشحات کون مامان حرکت کیرمو اسونتر میکرد. بعد از دو سه دقیقه، مامان گفت تندتر، تندتر بکن. سرعتمو بیشتر کردم. مامان شروع کرد به مالیدن کوسش. برخورد بدنم با کون مامان شالاپ شالاپ صدا می داد و همراه ناله هامون اتاق رو پر کرده بود. مامان خیلی سکسی اه و اوف می کرد که حشری تر می شدم. چند دقیقه بعد کیرمو کشیدم بیرون و ازش خواستم رو شکم بخوابه. مامان رو شکم خوابید، پاهاشو به هم چسبوند و لای کونشو دو دستی باز کرد. سوراخ کونش یه ذره باز مونده بود. دستامو کنارش ستون کردم و سعی کردم بدون دست کیرمو بکنم تو کونش، نمیتونستم خوب ببینم. کمی که فشار دادم ، کیرم رفت تو. مامان زود گفت بهرام رفته تو کوسم، تو کوسمه ، بکش بیرون. گفتم ببخشید. کیرمو کشیدم بیرون. روی رونش نشستم و با دست کیرمو به کونش هدایت کردم. وقتی کیرم رفت تو کونش، مامان دستاشو ول کرد. کاملا خوابیدم روش، کون پنبه ای مامان زیر شکمم بود. شروع کردم به تلنبه زدن. دم گوشش گفتم قربونت برم مامان، قربون کون تنگت برم. مامان با ناله جوابمو داد. چند دقیقه بعد گفتم مامان ابم داره میاد، کجا بریزم؟ گفت اگه میخوای بریز تو کونم. گفتم جوووووون. چندتا تلنبه ی دیگه زدم، بعد کیرمو تا ته فشار دادم و با یه ناله ی بلند همه ی ابمو تو کون مامان خالی کردم. مامان هم ناله کرد. کمی رو بدن نرم مامان موندم. بعد کیرمو کشیدم بیرون و گفتم مامان مال تو نیومد؟ گفت عیبی نداره پسرم. گفتم چرا، کونتو بیار بالا. مامان دوباره چاردست و پا نشست. کنارش نشستم. دست چپمو بردم زیرش و شروع کردم به مالیدن چوچولش. دوتا انگشت دست راستمو هم کردم تو کوسش، گفتم انگشت که عیبی نداره. با نفس نفس گفت نه عیبی نداره. شروع کردم به انگشت کردن کوسش و مالیدن چوچولش. مامان هی اسممو میگفت و تند تند اوف اوف میکرد. کم کم ناله هاش بلندتر شد و بدنش شروع کرد به لرزیدن. گفت سه تایی، سه تا انگشت. سه تا انگشت وسط دستمو با سرعت تو کوسش جلو عقب میکردم. مامان سعی میکرد خودشو کنترل کنه و جیغ نزنه. چند ثانیه بعد مامان هم ارضا شد، به پهلو و پشت به من افتاد رو تخت. از پشت بغلش کردم و ضمن نوازش حسابی قربون صدقه اش رفتم و ازش تعریف کردم. مامان هم جوابمو میداد. کمی بعد به کونش نگاه کردم و دیدم ابم زده بیرون و میره سمت تشک. گفتم مامان ابم از کونت زده بیرون، با دست مالیدمش به کونش تا نریزه رو تخت. گفت من میرم حموم. گفتم منم بیام؟ گفت باشه بیا. با هم رفتیم حموم و همدیگه رو شستیم. وقتی اومدیم بیرون، بهش گفتم یادته وقتی 8 سالم بود یه بار اومدم تو اتاق و ممه خوردم؟ گفت هنوز یادته؟ گفتم مگه میشه یادم بره؟ از اونروز تا حالا ارزوم بود که بکنمت، امروز به ارزوم رسیدم. بعد از اینکه چندبار از کون کردمش، یه روز مامان به پهلو خوابیده بود و یه پاشو نود درجه بلند کرده بود. من روی پاش نشسته بودم و پایی که تو هوا بود رو روی شونه ام گذاشته بودم و تو کونش تلنبه میزدم و همزمان کوسشو انگشت میکردم. یه لحظه مامان گفت بکن تو کوسم. گفتم مطمئنی؟ گفت اره بکن تو کوسم، کونمو انگشت کن. گفتم باشه. کیرمو از کونش کشیدم بیرون و کردم تو کوسش. بعد دوتا انگشت کردم تو کونش. از اون روز 8 سال میگذره. شهرام از سربازی که برگشت، یه کار پیدا کرد و دو سال بعدش هم زن گرفت. منم رفتم دانشگاه، بعد رفتم خدمت و الان هم با مامان و بابا زندگی میکنم. من و مامان هنوز هم سکس داریم. تو این 8 سال مامان دوبار توبه کرد و ازم خواست کاری باهاش نداشته باشم. ولی هربار خودش توبه رو شکست و اومد سمتم. اخرین بار دو سال قبل بود که شش ماه طول کشید. بعد شش ماه ، یه روز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم کیرم تو دهن مامانه، وقتی دید بیدارم ، کیرمو از دهنش دراورد و گفت از اخرین باری که تو منو کردی تا حالا بابات بهم دست نزده و دیگه نمیتونم تحمل کنم.

نوشته: خاقان


👍 32
👎 12
72501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

834239
2021-09-26 01:14:09 +0330 +0330

الان چی بهت بگم ؟؟
خالی شدی؟؟
جقت زدی؟؟
حالا برو بخواب کص طلاوت نکن…

1 ❤️

834248
2021-09-26 01:34:40 +0330 +0330

اگه انقدر که برای نوشتن این کسشعر وقت گذاشتی درساتو میخوندی الان میذاشتنت جای مرکل

1 ❤️

834304
2021-09-26 10:41:14 +0330 +0330

هارمونی مادرجندگی👌

0 ❤️

834305
2021-09-26 10:46:04 +0330 +0330

دمت گرم خاقان چین، واقعا داستان هایت زیبا و جذاب هستند و برای من لذت بخش.
بهتر است که ژانر های دیگر محارم را هم بنویسی تا خواندش برای ما لذت بخش باشد.

1 ❤️

834354
2021-09-26 21:20:05 +0330 +0330

بیارش تا ماهم یه فیضی ببریم دعاتم میکنیم تازه

0 ❤️

834478
2021-09-27 14:18:13 +0330 +0330

حداقل خوبه بلاخره اسم نویسنده اصلی رو اوردی تو داستان کپیت
من نمیگم اینکه کپی هست بده نه
ولی خوب بود همون اول منبع و اسم نویسنده رو میگفتی تا اینجوری خیانت به نویسنده ای که تو یه سایت دیگه مینویسه نکنی

0 ❤️

834493
2021-09-27 16:07:49 +0330 +0330

دمت گرم واقعا حال کردم . خواستی بده منم بکنم مامان سکسیتو

1 ❤️

834498
2021-09-27 16:38:37 +0330 +0330

عالی دمت گرم نویسنده فوق العاده ای هستی خاقان اما هنوز جا برای بهتر شدن هست پر توان ادامه بده.

1 ❤️

834575
2021-09-28 01:18:19 +0330 +0330

عالی بود عالی بازم داستان مادر بنویس خیلی قلم خوبی داری

2 ❤️

834659
2021-09-28 10:31:21 +0330 +0330

کپی شده از لوتی
😂

0 ❤️

853059
2022-01-12 16:30:38 +0330 +0330

واقعا خیلی خیلی خیلی قشنگ بود برای من که به مادرم حس دارم خیلی لذت بخش بود سومین باره که میخونم مامانمو تصور میکن دمت گرم

0 ❤️

856802
2022-02-01 11:27:27 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

914389
2023-02-09 18:41:21 +0330 +0330

نه.اینبارم موفق نشدی انگار.فقط هربارخواننده رو مثل خودت خر حساب میکنی وفانتزی تلاوت میکنی.آخرش آرزو به گور میشی

0 ❤️

962756
2023-12-18 00:15:19 +0330 +0330

کاش جای مامانت بودم سکس با محارم خیلی حال میده ادم اینکه پسرش هر شب از کس و کون بکنتش اونم وقتی شوهرش بدونه خیلی خوبه دلم میخاد با پسرم سکس داشته باشم ولی بیخیال نمیشه دیگه خوب بود داستانت من ک پسند کردم

0 ❤️