هرکول در سرزمین خورشید (1)

1391/11/02

پارسال تابستون که رفته بودیم به فک و فامیلهای مادرم توی ژاپن سر بزنیم یه خاطره ی باحال توی شهر اوزاکا واسم پیش اومد:
داشتم توی پارک(kazoku)کازوکو قدم میزدم که یهو دیدم یه زنه داره بلند بلند با شوهرش بگو مگو میکنه و اونا روی یکی از صندلی های پارک نشسته بودند و من هم کمی جلوتر روی یکی ازصندلی نشستم.
کازوکو یکی از زیباترین پارک های شهر اوزاکاست و در زبان ژاپنی به معنای خانواده است.
اونا هم همش با هم بگو مگو میکردن و من داشتم به قایق های کوچکی که توی دریاچه ی گیوئن که رو به روم بود نگاه میکردم چند دقیقه ای گذشت که دیدم یه دختر خوشکل با قدی نسبتا کوتاه و لاغر و با یه پسره کوچیکتر خودش اومدن کنار همون مرد و زنه و رو ی صندلی نشستند.
این طور که معلوم بود پسر و دخترشون بودن…
دختره چشمای نازی داشت مشکی و کمی کشیده و درشت.
حقیقت از دختره بگی نگی خوشم اومد و دختره به مامانش گفت: koko de kudasaiee haha na watakushi.
چقدر هم خوشکل حرف میزد ولی خداییش با قیافه داداشش اصلا حال نکردم خیلی تپل و چشم تنگ بود.
گوشیم رو در آوردم و الکی باهاش ور میرفتم ولی یه چشمم به دختره بود.
پیش خودم گفتم واقعا بعد از این همه رفتن به شهرهای مختلف ژاپن مثل توکیو ،یوکوهاما، و حتی جزیره هوکایدو که خونه ی خاله ی مادرم اونجاست به جرات این زیباترین دختری بود که توی سرزمین خورشید میدیدم.
توی همون موقع یه پیرمرد اومد کنارم روی صندلی نشست دو دقیقه ازم پرسید:
nanji deska?‎
یعنی: ساعت چنده؟
بهش گفتم: goji jugofun mae des
یعنی: ساعت یه ربع به پنج است.
من مادرم ژاپنی و پدرم ایرانی هستش و من به زبان ژاپنی کم و بیش تسلط دارم.
بعد از چند دقیقه اون مرد و زنه بلند شدن و راه افتادن و قدم زنان همین طور که با هم حرف میزدن از جلوم رد شدن و مثل اینکه خواستن با قدم زدن مشکلشون رو حل کنن.
دختره با داداشش روی صندلی پیش هم نشسته بودن و وزش باد خفیفی هم که میوزید موهای یک دست مشکی دختر رو حرکت میداد.
پستون های کوچیکش بسیار خوش فرم بود و لب های سرخش واقعا بوسیدن داشت.
گاه گاهی نگاه عمیقی‎ به دختره مینداختم که انصافا خوشکل بود.
هوا نیمه ابری بود و همانطور که گفتم باد ملایمی میوزید و موج زیبایی به دریاچه گیوئن میداد.
پیرمرد چلغوز بلند شد و ‏رفت…
پارک هم کم کم با غروب آفتاب شلوغ تر میشد.
نور چرخ و فلکی هم که درست سیصد متری پشت سرم بود و رو به روشن شد.
با اینکه زیاد نگاهش میکردم ولی اونم دو سه بار بهم نگاه کرد و تصمیم گرفتم یه چشمک بهش بزنم، منتظر بودم نگام کنه ولی بی فایده بود همش با داداشش ژاپنی تلاوت میکرد و سرش رو انداخته بود پایین.
یه لحظه نگام کرد و منم چشمک خوشکلی بهش زدم.
البته یه ربعی میشد که بهش زل میزدم ولی
فکر کنم خوشش اومد ولی هیچ عکس العملی نشان نداد، نگاهامون به هم بیشتر شد و با لبخند جواب نگاهاشو میدادم، داداشش هم که اصلا تو باغ نبود و با تبلتش بازی میکرد.
صندلی من رو به روی او بود.
بعد از چند دقیقه
بهش گفتم:‎‏ ‏anata no onamae wa?‎
یعنی: اسمت چیه؟
دیدم بلند شد و و گفت:
Ya gozaimas karivaritaseda iie, furui na des’. kowaremono wa arimasen
dekimaska?
یعنی:‎ ‎‏ سلام خوبین نگاهتون واسم جذابه فکر نمیکنم اهل اینجا باشین، شما اهل کجا هستین؟
گفتم:‎ watakushi no name wa herkool des iran shiokova‏
یعنی: من هرکول هستم و اهل ایرانم.
اسم شما چیه؟
گفت: اوزاوا
و بهش گفتم: اکاک کوداساای.
یعنی لطفا بشینید.
گفت: ای یه، اوشیه شیمتا آکرو چی چی وا.
یعنی:نه، الان بابام اینا میان.
بهش گفتم: میتونم فردا همین ساعت شما رو همینجا ببینم؟
و با کمی مکث قبول کرد و گفت:
دزویورشیکو، ماتا ااید کوداساای.
اویاسومی ناساای، سایونارا
از دیدن شما خوشحال شدم و فردا میبینمت شب بخیر و خداحافظ…
منم گفتم: سایونارا یعنی خداحافظ
به سمت خونه خالم برگشتم و دیگه هوا تازه تاریک شده بود.
پارک شلوغ شده بود و چرخ و فلک پارک هم به آرامی میچرخید و بچه ها کنار بزرگترها قدم زنان به این طرف و آن طرف میرفتند ولی نمیدونستم چرا ته دلم خالی شده بود و قسمتی از دلم با او رفته بود انگار یه کرنومتر در من تولید شده بود که فردا را لحظه شماری میکرد.
ادامه دارد…

نوشته: هرکول سکسی


👍 0
👎 0
19403 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

354351
2013-01-21 23:26:01 +0330 +0330
NA

یکی سایز میده .یکی می خواد بگه من خار جی هستم ملت .

یکی محمد رضا گلزار هستش .یکی لاس وگاس کازینو داره. حالا مادرت ژاپنی و پدرت ایرانی ما چیکار کنیم؟

تو سایت ایرانی اومدی ژاپنی نوشتی؟ که چی ؟مثلا خیلی با کلاسی؟با چه رویی تر جمه کرده برامون :))

دیگه ننویس .برو تو سایت ژاپنی بنویس.چشاشون یک محدوده خاص رو می بینه متوجه اراجیف تو نمی شن.

مزخرف.

1 ❤️

354352
2013-01-21 23:51:46 +0330 +0330

Parvazi!!!
.
.
امروز اعصاب نداريا!!!

0 ❤️

354353
2013-01-22 00:00:05 +0330 +0330
NA

برام تازگی داشت حالا اینجا ما که ژاپنی نمیدونیم که بخوایم سر مچت رو بگیریم ،راحت باش هرچی میخوای بجای ژاپنی به خواننده قالب کن
یادمه تو سربازی یه سربازی بود خیلی واسمون کلاس میذاشت میگفت که چندبار رفته ایتالیا وونیزو وپارما و با دخترای ایتالیایی بوده .ما هم ساده باور میکردیم.یکی از بچه ها خیلی زرنگ بود یه روز که طرف خیلی واسمون کلاس گذاشته بود یه دفتر وقلم آورد و بهش گفت اسم میوه ها رو به ایتالیایی بگو بنویسم میخام یاد بگیرم خلاصه طرف هم یه چیزایی گفت و اینم همه رو نوشت.گذشت تا چند روز دیگه دوباره یه کاغذ آورد به یارو گفت فلانی کاغذ اسم میوه ها رو گم کردم دوباره اسمشون رو بگو اونم گفت و ما رفتیم دو تا کاغذ رو مطابقت دادیم . آقا وجدانا هیچ کدومش درست نبود.آبروش رفت و دیگه واسه ما گوزگوز نکرد

0 ❤️

354354
2013-01-22 02:13:28 +0330 +0330
NA

من كه داستانو نخوندم ولي توي تيم سوباسا اينا يكي از بر و بچشون اسمش اوزاوا نبود؟ گي نوشتي ؟؟

0 ❤️

354355
2013-01-22 02:55:12 +0330 +0330
NA

جمله های ژاپنی رو دلیلی نداشت بگی حاج آقا هرکول.خیلی کوتاه بود.

0 ❤️

354356
2013-01-22 04:10:32 +0330 +0330
NA

خواجه میخوام در ملأ عام اعتراف کنم دیوونه حکایاتتم ،همین

0 ❤️

354357
2013-01-22 06:29:34 +0330 +0330
NA

به به امیرزا دست به قلم شد. :))

نویسنده عزیز به این می گن ترجمه .چی نوشتی شما.

0 ❤️

354358
2013-01-22 06:44:18 +0330 +0330
NA

آمیرزا دمت گرم خیلی باحال بود :-D

0 ❤️

354359
2013-01-22 07:25:45 +0330 +0330

به به خيلى باحالى آميرزا، دستت درد نكنه

0 ❤️

354360
2013-01-22 08:36:41 +0330 +0330
NA

آمیرزا جان ایول داری به مولا
خیلی حال کردم دمت جیز
این یکی خیلی خوب بود
خوب یادت هست اون سریالهای ژاپنی رو

0 ❤️

354362
2013-01-22 09:54:00 +0330 +0330

سلام آمیز جان

بازم دمت گرم …عجب حکایتی …از خنده روده بر شدم

خدا خفت نکنه آمیرزا …واقعا مرسی خواجه

منتظر حکایت بعدیت هستم عزیز

0 ❤️

354363
2013-01-22 10:25:25 +0330 +0330
NA

:)):)):))وااای آمیرزاا خییییییییییییییییلی باحال بود اشکم در اومد از خنده :))مرسی

0 ❤️

354364
2013-01-22 10:28:20 +0330 +0330
NA

:)):))خییییییییییییییییلی باحال بودآمیرزا دمت گرررم مرررسی:))

0 ❤️

354365
2013-01-22 15:00:20 +0330 +0330

یا حضرت جومونگ

0 ❤️

354367
2013-01-22 16:25:17 +0330 +0330
NA

آخه یعنی چی اسگلِ ِ چشم بادومی(اگه به مامانت برده باشه البته؟!!!) می خواستی بگی خیلی با کلاسی خیر ِ سرت؟!!! چی بگم بهت ؟ نگارشت در مجموع خوبه ولی فارسی بنویس لازم نیست هر جمله را ترجمه کنی اگه همون اول بنویسی که از این به بعد ترجمه ی فارسی مکالمات را می نویسم مردم خودشون می فهمند . افتاد؟
منتظر ادامه اش هستیم هرکول ولی لطفن فارسی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها