همسرم لیلا و ولنگاری

1400/07/28

یک روز برفی بود، کتم را برداشتم و از خونه بیرون زدم. هر قدمی که برمیداشتم صدای خش خش یخ و برف زیر چکمه هایم در اون سکوت ساعت 5 صبح، عین سوزن توی گوش هام فرو میرفت.نمیدونستم سوزش چشمام بخاطر سرما بود یا بیخوابی. ولی میدونستم که دیگه اون آدم سابق نمیشم. لیلا، لیلای من ، دیگه نبود!
شبم روز نمیشد اگه هرشب لیلا رو مثل عروسک با اون بدن و سینه های پاستیلی اش در آغوش نمیگرفتم.همیشه بوی توت فرنگی تازه میداد و گوشه‌ی لبان درشتش را وقتی به من نگاه میکرد به سمت بالا کج میکرد. هیچوقت اخم روی صورتش ندیدم مگر وقتی که به چیزی که برایش جالب به نظر میرسید دقت میکرد.خونه همیشه مرتب بود. غذایش لذیذتر از تمام غذاهایی بود که تا بحال مدعیان آشپزی و سرآشپزهای دوهزاری بهم خورانده بودند.
با اینکه چند سالی بود باهم ازدواج کرده بودیم ولی کافی بود دامنی کوتاه به تن داشته باشد، و یا قسمتی از سینه های درشتش از کنار لباسش بیرون بزند و یا با زبانش لب بالایی اش را بلیسد. آن زمان بود که شهوت جنون آمیزی در وجودم رخنه میکرد. شهوتی که اگر تخلیه نمیشد تمام فکر و ذکرم را زایل و نابود میکرد. اوایل ازدواجمان به او پیشنهاد داده بودم که سینه بند نپوشد و او هم قبول کرد اما وقتی دیدم که نمیتوانم هر روز او را با آن سینه های نوک درشت که از زیر هر لباس کلفت و نازکی بیرون میزد ببینم و از گاییدن وی خودداری کنم، به او گفتم که ازین پس سوتین به تن کند. او هم با اینکه به بی سوتین بودن عادت کرده بود و حال برایش سخت بود که به دوران گذشته بازگردد قبول کرد. با این حال چندباری وقتی که من زودتر به خانه میامدم و او خواب بود میدیدم که سوتینش را درآورده و به خواب خرگوشی نیم روزی اش فرو رفته است.
لیلا بدن عجیبی داشت، گویی وقتی خدا مشغول آفرینش او بود تیغش آن چنان تیز بوده و ذهنش آن چنان متمرکز بوده که یک تیکه اضافی در تن او باقی نگذاشته! شکم تخت، باسن برجسته و بزرگ، کمر باریک و ران های توپر عضلانی، دقیقا مترادف واژه خوش تراش بود جوری که دوست داشتم در لغت نامه فرهنگ فرهنگ فارسی معین که در گوشه کتاب خانه داشتم جلوی واژه خوش تراش با خودکار مشکی بنویسم لیلای من! اما همه ی اینها در عین لذت بخش بودن درد عمیقی را در من بیدار میکردند، انگار کسی در گوشم میگفت تو لایق این همه چیزهای خوب نیستی! آنگاه بود که زندگی شیرینم در لحظه به زهرمار تبدیل میشد.
لیلا نه فقط با من بلکه با همه خوشرو بود هیچوقت ندیدم پشت سر کسی بد بگوید، گهگاهی از پله های پر پیچ خم خانه ی خواهرم گله میکرد که چرا خانه بهتری نمیخرند، ولی منظور خاصی نداشت و بخاطر مشکل تنگی نفسش رابطه اش با ورزش و از پله بالا رفتن و پیاده روی سریع خوب نبود.
لیلا بی پروا از مردانی که در مهمانی های دوستانه و یا خانوادگی که میرفتیم پیش من تعریف میکرد و گمان نمیکرد که ممکن است حسادت من را برانگیزد.
اهل حجاب و مذهب و خدا نبود ولی هیچ وقت واز و ولنگ هم نبود لباس های موقری میپوشید با اینکه با همه، از زن و مرد خوش برخوردی میکرد ولی هیچ وقت لحنش زیادی دوستانه و صدای خنده اش زیادی بلند نمیشد.
اما بعد از مدتی در مهمانی هایی که به همراه او میرفتم متوجه چیزهایی عجیبی میشدم. مثلا میدیدم که لیلا چند مرد غریبه را دور خود جمع کرده و مشغول صحبت هستند. و وقتی من وارد جمعشان میشدم آن آقایان پوزخندی به من تحویل میدادند و تنهایمان میگذاشتند. مردها را درک میکردم که دلشان بخواهد به لیلا که یک زن به شدت جذاب و تو دل برو بود نزدیک شوند و هم میفهمیدم که چشم دیدن من را ندارند چون او مال من است همچنین به لیلا هم اعتماد داشتم که کار خطایی نمیکند و این اولین مهمانی نبود که با او میرفتم و امتحانش را پس داده بود.
اینها برایم بعد از یک مدت عادی جلوه میکرد و دیگر سخت نمیگرفتم . یک روز آتنا دوست دوران دانشگاهی ام که که معمولا در مهمانی ها و دور همی های ما حضور داشت با یک لباس شهوت برانگیز جلویم ظاهر شد.
-گفت هدایت چرا همیشه لیلا رو با خودت میاری؟

  • گفتم منظورت چیه؟خب زنمه دیگه.
    -مطمئنی فقط زن توعه؟
    +آتنا دهنتو آب بکش بجای این که به زن من گیر بدی دفعه بعد یک لباسی بپوش که اونقدر بلند باشه که حداقل بتونه تمام باسنت رو بپوشونه.
    -این حرفتو میذارم پای بی شعوریت، ولی تا جایی که یادمه آدم خنگی نبودی هدایت، شاگرد زرنگ بودی ، چشماتو باز کن حواست به زنت باشه. دوس ندارم کسی تورو احمق فرض کنه. حتی اگه طرف زنت باشه!
    +تو چیزی میدونی؟
    -من چیزی دیدم!ولی نمیگم چی دیدم چون باور نمیکنی.
    +حداقل یه حرفی بزن که بفهمم چی میگی.
    -اون در زرده رو میبینی؟ همیشه بسته است. کلیدش دست کیه؟
  • چمیدونم صاحب اینجا دیگه، اردلان.
    -دیدی خنگ نیستی؟حالا بگو ببینم میدونی چرا همیشه بسته است؟
    +چون حتما چیزی اونجا داره که نمیخواد ما ببینیم. ببینم 20 سوالیه؟
    -آقای وکیل در اون دانشکده حقوقی که رفتی رو باید گل بگیرن!
    +ببین خانم کاراگاه، اگه میخوای با این حرفا بهم بفهمونی که لیلای عزیزم داره بهم خیانت میکنه کور خوندی.
    -کور که تویی ، زنت رو دیدم که با اردلان رفت توی اون اتاق! این که چه اتفاقی توی اتاق افتاد رو دیگه خودت برو پیدا کن.
    فارغ ازینکه حرف آتنا چقدر درست یا غلط بود تصمیم گرفتم حواسم رو بیشتر به لیلا جمع کنم اعتماد زیادی من به لیلا خیلی وقتها برای اطرافیانم هم عجیب و غیر منطقی به نظر میرسید. ازین به بعد حرکاتش را زیر نظر گرفتم. مثلا به خاطرم سپردم که لیلا برای آن جوانک موقع خداحافظی دست تکان داد و یا دیدم که موقعی که از پله های خانه بالا میرفتیم جلوتر از من بدون نفس تنگی ادامه میداد و همینطور لبخندش مثل سابق نبود و انگار پشت آن لبخند دلپذیرش پوزخندی زشت و وقیح پنهان بود.
    اما اینها کافی نبود! کمی فکر کردم که چطور میتوانم مطمئن بشوم! لیلا یا خیانت کار بود و یا پاک ! خیانت کار مثل قاتل میماند وقتی یک خیانت انجام میدهد دیگر آب از سرش میگذرد! دیگر قبح کار برایش ریخته است و دوباره آن را تکرار میکند تا لذتی دوباره تجربه کند، بدون آنکه بار گناه بیشتری را متحمل شود. پس باید یک موقع که مثلا آن پسر دانشجوی همسایه را برای تدریس نقاشی به خانه میاورد و فرصت خیانت داشت زاغ سیاهش را چوب میزدم.
    از روز قبل به او گفتم که فردا کارم طول میشکد، لبخندی زد و گفت اشکالی ندارد. از صبح آن روز دلهره و اضطراب امانم نمیداد احساس هیجان زشت و تاریکی در وجودم موج میزد. در ماشینم منتظر بودم تا آن پسر همسایه از خانه بغلی به خانه ما برود و آنگاه من از در پشتی که مشرف به اتاق خواب بود وارد میشدم و در بالکن یواشکی آنچه که باید را از پس پرده نازک میتوانستم ببینم.
    لحظه موعود فرا رسید پسرک با یک بوم نقاشی زنگ خانه مارا زد و اطراف را نگاه کرد و وارد شد. میخواستم به تعجیل وارد خانه بشوم ولی صلاح دیدم که بگذارم اگر قرار است کاری بکنند در وسط کار آن ها را نظاره کنم که هواسشان جمع نباشد! ازینکه این فکر را کردم به خودم لعنت فرستادم که چقدر بی غیرتم. ولی به هر حال دوس نداشتم بخاطر یک حرف بیخود از یک دختر معلوم الحال عزیزترین کسم را از خود برنجانم. باید مطمئن میشدم!
    پانزده دقیقه صبر کردم و بعد وارد خانه و سپس بالکن شدم. عینکم را برداشتم و همانجا دوزانو نشستم. در بالکن باز بود و بوی سیگار می آمد. روی تختمان را دیدم چشمانم ضعیف بود ولی میتوانستم جفت خایه های آن پسر را وقتی که به ته واژن زنم میخورد تشخیص دهم و صدای ناله های او را بشنوم. دقیق نمیدیدم ولی به نظر میرسید حتی به خود زحمت نداده بودند که از کاندوم استفاده کنند . لیلا بی وقفه ناله های از سر شهوت و لذت سر میداد قربان صدقه ی پسرک فرصت طلب میرفت. با هر ناله ی لیلا ضربان قلبم تصاعدی بالاتر میرفت و از حالت دو زانو روی باسن نشستم و داشتم از حال میرفتم. میخواستم از آنجا بروم ولی انگار فلج شده بودم. انگار همه چیز من را مجبور کرد تا آخر آن را جز به جز ببینم.
    لیلا و آن پسرک لخت مادرزاد در آغوش هم روی تخت ما بودند. لیلا به پهلو خوابیده بود و واژنش را در اختیار پسر گذاشته بود . پسر گاهی پستان های زنم را میگرفت گاهی سعی میکرد در همان حالت نوک زبانش را به زبان لیلا برساند، لیلا هم همه تلاشش را میکرد تا همزمان که او کیر مهیبش را در کس او میکند، لب و زبونی هم به او بدهد تا لذت دو چندان شود. گاهی هم که تلاششان بی نتیجه میماند یک بوس برایش میفرستاد و پسر لبخند شیطانی تحویل میداد و تلمبه های محکم تری میزد. باسن بزرگ و سفید و خوش تراش لیلا، آلت پسرک را در خود ناپدید مینمود. به طوری که حین تلمبه زدن بجز یک یا دوبار جز خایه های پسرک آلت او را ندیدم.
    به حالت دیگری درامدند لیلا به شکم خوابید و آن پسرک با توف سعی کرد در مقعد او فرو کند ، میدانستم که لیلا راضی نمیشود چون من که هرگز نتوانسته بودم اورا قانع کنم اما دیدم که به چالاکی کیرش را فرو برد و از جیغ لیلا که این بار از درد بود فهمیدم در مقعد او فرو برده! همینطور که به پنجره اتاقمان به مثابه یک پرده نمایش فیلم مستهجن مینگریستم غیرتم آب میشد.
    بعد ازینکه در حالت خوابیده جوانک یک کون حسابی از لیلا گایید ، با شعف و حشر بیشتری برخواست و لیلا را حالت سگی کرد و با ضربه های محکم واژنش را مورد تپانش قرار داد. من که همواره وقتی لیلا را در این حالت میکردم زیر سه دقیقه ارضا میشدم اما این جوان عجب کمری داشت! چشمان لیلا را خوب نمیدیدم اما از صدایش پیدا بود که در اوج شهوت به سر میبرد ! در همان حالت تا جایی که میشد گردنش را چرخانید و لب بالایی اش را لیسید و به پسر فهماند که چقدر در اوج است. بیخود هم نبود که به او مجانی نقاشی یاد میداد. نا گفته نماند که در همان حالت که نشسته بودم احساس خیسی مرموزی در شورت و شلوارم کردم. و بیحال شدم . فهمیدم که آب منی ام با دیدن این صحنه بیرون ریخته و شورت و شلوارم را کثیف کرده است. حال فلج تر شده بودم دیگر همان یک ذره توانی هم که داشتم برای بیرون رفتن از این جهنم با آب منی از بدنم خارج شده بود.
    لیلا خایه های پسرک را میمکید و ازینکه خوش خوراک و خوشبو است تعریف میکرد ، همچنین دیدم که لیلا پسرک را خوابانده و تا جایی که میتوانست کیر بزرگش را در حلقش فرو میبرد و بعد که موفق میشد با یک لبخند رضایت به پسر نگاه میکرد. تا جایی که در یکی ازین حملات تو حلقی آب پسرک روی صورت لیلا و رو تختی و هرانچه که اطراف بود پاشید. و همزمان شعله های شهوت موجود در اتاق خاموش گردید.
    شب همان روز تصمیم گرفتم تا چیزی به روی خودم نیاورم اینبار از در اصلی وارد خانه شدم لیلا در حمام بود و رو تختی را شسته بود. حالا فهمیدم که آن مرد لختی که نقاشی کرده و به دیوار زده کیست،کمد اتاقمان را باز کردم تا کت و شلوارم را آویزان کنم متوجه لکه های سفیدی روی لباس زردی که آن شب در مهمانی پوشیده بود شدم. لباس ها را کنار زدم تا بقیه را بررسی کنم. ته کمد را دیدم که چند بسته کاندوم استفاده نشده که من نخریده بودم هم آنجا بود. انگار از یک رویای شیرین بیدار شدم و در کابوسی تلخ و قبیح و تاریک بیدار شدم.

ممنون از حسن توجه شما.

برای نوشتن ادامه داستان نیاز به انگیزه بخشی از جانب شما عزیزان دارم همچنین فحش و بد و بیراه اگر باعث رضایت خاطر و تخلیه هیجانات خفته شما میشود آزاد است.

ادامه...

نوشته: هدایت صادق


👍 152
👎 29
397101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

838336
2021-10-20 00:58:03 +0330 +0330

دمت گرم

2 ❤️

838341
2021-10-20 01:13:58 +0330 +0330

خوب نوشته بودی ولی یکم از حالت کتابی در بیای جذابیت بیشتری داره


838342
2021-10-20 01:15:14 +0330 +0330

ادبیات نویسنده شبیه به داستان گلادیاتور بود
ممنون از داستان شما
لطفا ادامه داستان رو بنویسید.

https://shahvani.com/dastan/گلادیاتور

2 ❤️

838343
2021-10-20 01:16:59 +0330 +0330

احساس کردم خود سعدی این داستان رو نوشته.
زین پس برای او یک کیر همی کم می بود و باید تعداد انبوهی کیر از فراز کوه قاف برایش تهیه میکردم. پس توشه راه را برداشتم. پاتاوه ها را بستم و هفت عصای آهنی و هفت جفت کفش آهنی برداشتم و سر به راه نهادم. آه از نهادم بر می آمد و اندوه و اشک امانم را بریده بود. هفت سال بعد شباهنگام به مغاک کوه رسیدم و ماوای سیمرغ را یافتم. سیمرغ چون مرا دید چنان منقار خود در کون من سپوخت که فریاد از نهادم بر آمد. دیووووووووث


838347
2021-10-20 01:27:08 +0330 +0330

منو یاد بوف کور صادق هدایت انداختی، وقتی تو قسمت اول همش حرف از نجابت و پاکی این زن بود و در قسمت دوم تبدیل به لکاته شد!
اسمت رو هم هدایت صادق گذاشتی که نشون میده خودتم اشاراتی به این موضوع داشتی :)
زیبا بود دوست عزیز، لایک تقدیم شد…


838359
2021-10-20 01:51:49 +0330 +0330

درود دوست گرامی .
اینکه نام و رسم نویسنده را هدایت صادق نوشته اید ، چنان متصور شد که گویا منظورتان صادق هدایت بود اما این داستانها از قلم ایشان بدور است و یا بنده ندیده ام .
اما داستان عالیه و حتی ایده ی داستان هم ساخته و پرداخته ی فکر زیبای نویسنده است .
با دوستان کمی موافقم . شاید اگه کمی از حالت رسمی خارج میشد ، عالی تر هم میشد .
به هر حال ممنون بخاطر نشر این داستان . مشتاقم برای خوندن ادامه اش . موفق باشی

3 ❤️

838368
2021-10-20 03:03:31 +0330 +0330

عجب قلمی پسر

1 ❤️

838384
2021-10-20 04:33:36 +0330 +0330

سبک نگارش و اسم و فامیل نویسنده به همراه نام داستان کارهای صادق هدایت و تداعی میکرد گویی شما تا حدی به سبک کار صادق هدایت خودت و متعهد و وابسته میدونی .بهر حال دوست دارم بنویسی و بخونم . از آنجا که نوشتی خیانت مثل قاتل که یکبار قتل کرد عادی میشود وتکرار میکند هست کاملا درسته و خوب عنوان کردی لایک تقدیم شد

4 ❤️

838394
2021-10-20 06:24:33 +0330 +0330

ناراحت کنندس

3 ❤️

838396
2021-10-20 06:52:42 +0330 +0330

داستانت رو خوب شروع کردی.منتظر ادامه اش هستم❤

1 ❤️

838410
2021-10-20 08:51:51 +0330 +0330

خب جندگی زنت را با لحنی ادبی تعریف کردی فقط اینش جالب بود ، بخاطر اینکه اینقدر زحمت کشیدی و رو ادبیات داستانت وقت گذاشتی لایک دادم ، بقیه داستانت هم که معلومه چون خودت گفتی که از دیدن سکس زنت آب اومد و لذت بردی خی دیگه مشخصه که زنت که از قبل هم جنده بوده دیگه حتما جلوی چشم خودت بی پرواتر به کس دادنش و لذت بردنش ادامه میده ، اینطور نیست؟

1 ❤️

838423
2021-10-20 11:01:45 +0330 +0330

داستان عالی است. و مزین به قلم وزین حضرتعالی.
لکن به این وجه وقع نهید که لذت از بی غیرتی فی الحال کلیشه ای شده است و مستلزم یک خط تداوم متفاوت است.

2 ❤️

838432
2021-10-20 13:04:22 +0330 +0330

من فقط خواستم تقویم رو یادآوری کنم که الان سال 1400 هست و زبان نوشتاری شما برا دهه 40 شمسی! اینکه دوست داری سبک نوشتاریت اینطوری باشهبه خودت مربوطه اما اینو در نظر بگیر که با این لحن داستان اروتیک نوشتن، باید حس اروتیکش اونقدر زیاد باشه که میر پیرمرد 70 ساله رو هم راست کنه! نه اینی که نوشتی که جوون 18 ساله سگ حشر رو هم نیم خیز نمیکنه!

4 ❤️

838435
2021-10-20 15:01:42 +0330 +0330

داستان بود دیگه؟؟hاگه نبوده الان باید سنگسار شدنشو دیده باشی دیگه اره؟

2 ❤️

838436
2021-10-20 15:09:13 +0330 +0330

قشنگ بود منتظر ادامه ش هستم ولی یه کم خودمونی تر بنویس

1 ❤️

838452
2021-10-20 17:42:40 +0330 +0330

چقدر رسمی نوشته اید آقای دیوث خان!کیر پسرک در واژن و مقعد مردگان و زندگانت!کمی رسمیتش را کمتر کن تا واژن لیلا نیز کمتر آب بیافتد.

1 ❤️

838456
2021-10-20 18:06:56 +0330 +0330

کفتارپیر
ازقضا قصدم بران بود که متفاوت باشد، و به نحو دیگری خواننده را قلقلک دهد، حال اینکه داستانهای دیگر با انشاهای خودمانی به وفوور دیده میشوند.
علی ای حال ممنون از نظرتان دوست گرامی.

0 ❤️

838467
2021-10-20 19:54:03 +0330 +0330

عجب کصشعری سرودی

0 ❤️

838471
2021-10-20 20:09:21 +0330 +0330

سبک نگارشی تون جالب و متفاوت بود.
داستان هم خوب بود و کشش ایجاد می کرد.
اروتیکش با ادبیات خاصتون یکم عجیب بود ولی من دوس داشتمش :)

خسته نباشین، امیدوارم حتما ادامه بدین 🌸🌸🌸

1 ❤️

838473
2021-10-20 20:25:09 +0330 +0330

داش خوب نوشتی قلمت هم روونه ادامه بده قسمتای سکسیشم خوب بود فقط بیشترش کن

1 ❤️

838482
2021-10-20 22:44:52 +0330 +0330

کسکش داستان سکسیه کتاب نیست که
داستانت توب بود ولی به خاطر کتابی نوشتنت کیرم تکونم نخورد😂😂😂 لطفا کتابی ننویس

0 ❤️

838483
2021-10-20 23:21:10 +0330 +0330

داستان بسیار عالی هستش اما اگه امکان داره بصورت عامیانه بنویس تا مخاطب احساس غریبگی نکنه(مث اینکه راوی ,داستان دو قرن پیش رو داره روایت میکنه )

1 ❤️

838491
2021-10-21 00:03:25 +0330 +0330

من ک جهنمی ندیدم این جوری ک تو تعریف کردی انگار تو بهشت بود

2 ❤️

838516
2021-10-21 01:13:03 +0330 +0330

روونتر بنویس چه وضعشه؟

0 ❤️

838535
2021-10-21 02:27:46 +0330 +0330

عجب نگارش افتضاحی!

0 ❤️

838536
2021-10-21 02:28:46 +0330 +0330

ب سبک صادق هدایت نوشتی

1 ❤️

838539
2021-10-21 02:35:52 +0330 +0330

عالی بود
ادامشو بنویس

1 ❤️

838551
2021-10-21 04:11:38 +0330 +0330

تو که زنتو دو دستی دادی پیکاسو پس ادامه داستانتم بنویس

0 ❤️

838564
2021-10-21 08:03:22 +0330 +0330

قشنگ بود عزیزم ولی خیلی ناگهانی شد. اگه اینقدر رسمی هم ننویسی بهتر درمیاد به نظرم

1 ❤️

838573
2021-10-21 09:04:27 +0330 +0330

ادامه بدید .
قشنگ بود

1 ❤️

838578
2021-10-21 10:09:54 +0330 +0330

ممنون از نگارشت دوست عزیز من این داستان رو فکر کردم عبدالرحمان جامی با همکاری شیخ اشراق توشته داداش کمی امروزی بنویس الان اینجور نگارش رو روی پوست گرگ مینویسن خب

1 ❤️

838589
2021-10-21 12:19:59 +0330 +0330

نه لایک دادم نه دیسلایک. داستان خوبه ولی اصلا حس داستان به من نمیده. مرد حسابی دیالوگارو مگه از قهوه تلخ برداشتی؟ 😂 این مدل ادبیات داستانی اصلا برای این مدل داستان نیست عزیز من. سلیقه خودته و داستان خودت. اما من به عنوان یکی از خواننده های کارت سبک امروزی و عامیانه تر توی داستان رو بیشتر میپسندم. منظورم اینه که به قول گفتنی ترن آفه آدمو از فضای سکسی میکشه بیرون.

1 ❤️

838600
2021-10-21 15:14:53 +0330 +0330

داستانت شبیه کس کیر ندیده بود. خهه

1 ❤️

838607
2021-10-21 15:38:32 +0330 +0330

دمت جیز با داستانت در ان هنگام که دو زانو نشسته بودییییی

1 ❤️

838625
2021-10-21 22:32:20 +0330 +0330

ادبیاتی که در توصیف برخی صحنه ها بکار بردید خوب بود ولی به لحاظ محتوا و جذابیت داستانت هیچ نمره ای نمیگیره

اون بخشهایی که سکس خانمت با اون آقا رو توصیف میکرد بیشتر به کلیله و دمنه شبیه بود تا توصیف یک صحنه سکسی خیانت

1 ❤️

838676
2021-10-22 05:07:38 +0330 +0330

جالب بود، بقیشو لطفا بنویس حتما

1 ❤️

838683
2021-10-22 07:34:31 +0330 +0330

کمی محاوره‌ای تر بنویس

1 ❤️

838696
2021-10-22 09:51:37 +0330 +0330

خیلی ادبی وکتابی نوشتی

1 ❤️

838698
2021-10-22 10:33:30 +0330 +0330

mia2020
میا ی عزیزم ، ممنون از تعریفت چقدر خوب که مورد پسندت واقع شد.
و چقدر عالیه که تفاوت میان داستان هایی که برایشان وقت و انرژی گذاشته میشه با باقی داستان ها که فقط نوشته می‌شوند رو انقدر خوب درک میکنی.

0 ❤️

838705
2021-10-22 12:42:16 +0330 +0330

آلت پسرک و بوم نقاشی جوانک در کونت با این نوشتنت

0 ❤️

838875
2021-10-23 14:56:20 +0330 +0330

چه رسمی نوشته
پایم برا ۳ نفره و گروپ

0 ❤️

838882
2021-10-23 15:47:17 +0330 +0330

Shirin bud

1 ❤️

838925
2021-10-23 21:18:56 +0330 +0330

خوش بحالت کاش زن منم اینجوری بود

1 ❤️

838931
2021-10-23 21:54:14 +0330 +0330

کس‌شعر که بود حرفی توش نیست

ولی قبلش معلوم‌نبود پسر جوون میاد خونه‌ت زنتو می‌کنه؟ وقتی تنها باشن غیر از این امکان داره؟

0 ❤️

839196
2021-10-25 11:30:54 +0330 +0330

خوب بود
جای پیشرفت داره
نگارشت خوب بود ولی اگه یکم فقط یکم نگارشتو از حالت کتابی در بیاری عالی میشه
(:

1 ❤️

839289
2021-10-26 09:43:59 +0330 +0330

عالی گاییده شدن زن آدم خیلی خوبه

1 ❤️

839353
2021-10-27 00:40:24 +0330 +0330

داستانت ک خوب بود مرض داشتی کتابی بنویسی حرص ادمو در بیاری

1 ❤️

839450
2021-10-27 17:07:05 +0330 +0330

عالی

1 ❤️

839455
2021-10-27 18:29:42 +0330 +0330

عالیه. تمرکزتو بذار رو نوشتن کتاب.

1 ❤️

839474
2021-10-27 23:28:37 +0330 +0330

عاشق گاییدن زن شوهردارم

0 ❤️

839491
2021-10-28 01:06:05 +0330 +0330
0 ❤️

839517
2021-10-28 05:38:51 +0330 +0330

آقای وکیل ، تو داری به پلیس خیانت همسرت را گزارش میدی یا میخوای واسه بر و بچه های شهوانی داستان کُس دادن زنتو تعریف کنی!!؟
بزار یه جور دیگه سوال کنم : حضرتعالی وقتی آلت محترمتان را درون واژن محترمه همسرتان قرار میدادید و یا زمانیکه دستانتان را بر روی باسن ایشان نهاده و اندرون مقعد معظم لها را تناول میفرمودید ، از همین الفاظ کسشعر فلسفی برای معاشقه استفاده میکردی!!؟

فکر کنم منظورمو گرفتی ، وقتی قراره برای بچه های شهوانی داستان بنویسی و بقول خودت هیجانات خفته رو بیدار کنی ، الفاظ و کلمات بکار برده شده باید متناسب با موقعیّت باشه .
از همون عنوانش میتونی شروع کنی و بجای (همسرم لیلا و ولنگاری) بنویسی (کُس دادن زنم به پسر همسایه)
ضمناً از اسمی که واسه خودت انتخاب کردی خوشم آمد البته به شرطی که در گفته هات (صادق) باشی و بتونی خوانندگان را به سمت هدف شهوانی (هدایت) کنی

0 ❤️

839556
2021-10-28 14:22:05 +0330 +0330

شیوه ی نگارشت افتضاح بود.

0 ❤️

839742
2021-10-29 16:47:44 +0330 +0330

ادامه بده

1 ❤️

839913
2021-10-31 00:34:21 +0330 +0330

مرسی ، لایک

1 ❤️

839969
2021-10-31 06:56:30 +0330 +0330

26 سانتی کسی نمیخواد؟؟؟ تر و تمییز و سفید!

1 ❤️

840254
2021-11-01 20:52:43 +0330 +0330

ببین تو میتونی بنویسی ولی الزاما نمیشه گفت نویسنده ی خوبی هستی
نحوه ی استفاده از کلمات و ترکیب هایی که به کار بردی
نشون میده که در طول عمرت بغیر از کتاب‌های درسی، کتاب‌های متفرقه و داستان زیاد نخوندنی
مثل استفاده از عبارت شهوت برانگیز به جای شهوت انگیز
و اینکه مطمئنم کمتر از 35 سال سن داری
که نمیدونی دوزاری یعنی چه و نوشتی دوهزاری
قبلا هم اینو زیر داستان خیلی ها نوشتم اون که شماها فکر می کنید دوهزاری است، دوزاریه یعنی دوریالی
همون که نوشتی آشپزهای دوهزاری
درواقع باید بنویسی آشپز دوزاری
یا بعضی ها می‌نويسن دوهزاریم افتاد
درستش اینه: دوزاریم افتاد. (اشاره به تلفن های عمومی که با سکه ی دو ریالی کار می کرد).

0 ❤️

840323
2021-11-02 01:24:30 +0330 +0330

هدایت جان اینجا مدرسه نیا معلم ادبیات فارسی فیلم پورن را با آب و تاب بیان میکنند شاهنامه خوانی هم کمی رنگ و لعاب خودش را داره مشتی بنویس ولی با بیان شیوای سکسی مرثیه سرایی به این داستان نمیاد

0 ❤️

840332
2021-11-02 01:53:41 +0330 +0330

عالیه ادامه بده

0 ❤️

840450
2021-11-03 00:20:13 +0330 +0330

این همه انگیزه فکر کنم کافیه برا قسمت دوم نه؟

1 ❤️

840618
2021-11-03 22:00:10 +0330 +0330

اینجا بهترین جای تبلیغ من به شما امید دارم
فروش لوازم جانبی موبایل انلاین شاپ در اینستاگرام
Ghab_onshop

0 ❤️

841722
2021-11-09 02:14:22 +0330 +0330

قلمتون رو‌ دوست داشتم منتظر ادامه اش هستم

0 ❤️

845679
2021-12-02 10:22:07 +0330 +0330

جزو معدود داستان‌های خوبی بود که خواندم
واقعا عالی بود

0 ❤️

862301
2022-03-05 11:02:55 +0330 +0330

سلام
اول ازهمه دوست من شما بهتره از اسم خودت برای نوشتن استفاده کنی و نام نویسنده بزرگ کشورمون را برای این متن ضعیف و این جور افکار به حقارت نکشی ؛
شما اگر ادعایی در نوشتن داری بااسم و رسم خودت بنویس و از این جور کارهایی بچه گانه و بی اساس کسی نویسنده نمیشه-
دلیل اینکه متن داستانت را اینطور بیان کردی ایته که کتاب کم خوندی و مطالعه نداری و ناگهان یکدفعه شروع به نوشتن کردی،البته استعداد نوشتن داری و اگر وقت بگذاری و کتاب بخونی ممکنه تا حدی نوشتن برای تو شکل بهتری پیدا کنه -
بااین حد اشنایی از بیان کلمه ها و افعال در داستان نویسی بهتره خیلی سعی نکنی به داستانت پیچ و تاب بدی و تلاش کنی که داستان متفاوت و خاصی نوشته باشی چون بعد کمی که جلو تر بری خورت هم در جمع کردن این همه حرف کم میاری و دیگه جای ترمیم وجود نداره
مثل اول داستان که میگی زن من نجیب و چشم و دلپاکه و بعد بدون اشاره به هیچ مقدمه و یا مورد خاصی ناگهان از دهن یک نفر دیگه میفهمی که زن تو خیانت کاره
اخه ممکنه یک شوهر تااین حد تو باغ نباشه و زنش که داره بهترین زن معرفی میکنه و بخاطر حرف شوهرش اول سوتین نمی بنده و بعد حرف او عوض میشه و سوتین میبنده ناگهان خاین شده باشه ،
پس میشه بگی شما کجا تشریف داشتی یا تااین حد هالو هستی که متوجه نشدی
این تضاد بخاطر وصف کردن اشتباه اول داستان بوجود میاد و خودت داستان را اینطور پیچوندی و حالا میخای با یک ادم کمکی حرف ات را پس بگیری و بگی نه زن من پاک که نیست بدجور هم ناپاکه
همه این توضیح ها را دادم که بدونی به این راحتی کسی نمیتونه داستان بگه و اگرهم گفت بقول یکی از استادهای شهوانی ان وقت میشه کستان یا کاستان -
موفق باشی و حتما کتاب بخون

0 ❤️

864654
2022-03-20 03:18:52 +0330 +0330

ببین حرف نداره فقط یه کوچولو اونم آخرش در کابوسی تلخ و قبیح و تاریک فرورفتم.
اینکه دوبار بیدار شدم پشت سره همه بده بقیه بی نظیر.

0 ❤️