همش تقصیر مهدی بود

1392/11/07

سلام من نغمه ام امیدوارم که این داستان روباورکنیدچون کاملاواقعیه حدود3سال پیش که من 18ساله بودم دوست پسرم که خیلی دوستش داشتم بهم بایه دختره دیگه خیانت کرداین شکست برای من خیلی دردآوربودآخه اونومردرویاهام میدونستم امیدواربودم که درآینده قراره بااون زندگیموبسازم خلاصه که بدترین روزای زندگیموداشتم میگذروندم که پسری که اتفاقا با دوست پسرسابقم آشنایی داشت بهم ابرازعلاقه کردومنم که شرایط بدی داشتم قبول کردم 2ماهی میشدکه من واون باهم بودیم من بهش هیچ احساسی نداشتم واونم متوجه شده بودکه نسبت بهش بی تفاوتم وازم پرسیدکه چراسعی نمیکنم عاشقش بشم وقتی اون تااین حدعاشق منه منم مجبورشدم وبراش قضیه روتعریف کردم واون گفت که همه تلاششومیکنه تامن دوست پسرسابقم روفراموش کنم روزتولدش رسیدوگفت که بهترین کادویی که میتونم امروزبگیرم میدونی چیه گفتم چی؟اینکه فقط برای چندلحظه توکنارم باشی گفتم باشه یه جاقراربزارببینمت گفت بیاخونمون من خیلی حالم گرفته اس اصلاحس وحال بیرون اومدن روندارم بادودلی قبول کردم ورفتم وقتی رفتم خونشون تانیم ساعت اول باهم حرف زدیم وگفت دوست داری عکسای خانوادگیمون روببینی گفتم آره حتماگفت پس بیابریم تواتاق ودنبالش رفتم تواتاق ودرروبست پرسیدم چرادررومیبندی که اومدوبغلم کردوگفت خیلی ممنونم که اومدی بخاطرم وبعدپرسیدتوهنوزعاشق اون پسره هستی وگفتم دارم سعی میکنم فراموشش کنم وبعددریک لحظه ی ناگهانی لباموبوسیداصلاحسی بهش نداشتم خواستم خودموازدستش رهاکنم اماخیلی قوی بودونمیشدبه زورمنوانداخت روتخت وگفت من خیلی عاشق توبودم اماتولیاقت عشق من رونداری وهنوزعاشق اون پسره ی عوضی هستی حالاواسه همیشه داغ رسیدن به اون روتودلت میزارم وبعدشروع کردبه لخت شدن ازترس میلرزیدم وگریم شروع شده بودالتماس میکردم بزاره برم هرچقدرگفتم که من به تواعتمادکردم که اومدم اینجاتوسرش نمیرفت کرشده بودافتادم روزمین وگفتم التماس میکنم بزاربرم مگه عاشقم نیستی زیربغلم روگرفت وگفت پاشولعنتی حالموباگریه هات نگیرباهام راه بیاتامن نخوام تونمیتونی ازاینجابری اومدنزدیکم وشروع کردبه زورلب گرفتن واقعاداشت حالم بهم میخوردمحکم کوبوندم توسینه اش که گفت تولیاقت نداری که بهت حال بدم حقته همینطوری بکنمت به زورخوابوندروتخت وشلواروشرتم رودرآوردوگفت دختری نه گفتم آره توروخدااینکاونکن دستامونگه داشته بودوخودش روانداخته بودروم وگفت ازاین به بعددیگه نیستی کیرشوروکوسم دقیقاحس میکردم نفسم ازترس بنداومده بودمیدونستم که دیگه التماس کردن فایده نداره گفت میدونستی من همیشه ازمهدی متنفربودم وتوهم عاشق اون آشغال شدی عین بچه هاگفتم بزاربرم دیگه عاشقش نیستم که خندیدوآروم کیرشوداشت میبردداخل کسم هرچی کردم کنارش بزنم نشدواون تاته فروبرداولش یکم سوز ش احساس کردم که دوباره گریم گرفت شروع کردآروم تلمبه زدن بعدسریعتردردم گرفته بوداماصدامودرنمی آوردم که نتونه بیشترلذت ببره بعدازمدتی که چهره اش عوض شدکیرشودرآوردوآبش روریخت روشکمم وبانفرت گفت توجنده ای اپن بودی آره اون قبلاکارتوساخته بودآره اصلاسردرنمیاوردم چی میگه خیلی دردداشتم امابلندشدم هنوزنفهمیده بودم منظورش چیه وگنگ نگاهش میکردم که دادزدجنده عوضی پرده ات رومهدی قبلا زده باگریه گفتم نه من باکسی نبودم تاحالاکه گفت گمشوفقط فهمیدی گمشوتاپشیمون نشدم عوضی زودلباساموپوشیدمواومدم ازخونه بیرون میلرزیدم سواراولین تاکسی شدم وگفتم آقادربست میری گفت آره وآدرس رودادم وقتی رسیدم خونه باورم نمیشدجه اتفاقی افتاده که چراپرده ام پاره نشده اونطوری که اون تلمبه میزدبایدپاره میشدنشستم وبه حال خودم گریه کردم ازدوستم پرسیدم وگفت که حتماپرده ات ازنوع ارتجاعی بوده الان 3سال ازاون ماجراگذشته ومهدی ازدواج کرده وازاون پسره ی نامردهم خبری ندارم والن 1سالی هست که باکی دوستم وعاشقمه وهمش اصرارمیکنه برای خواستگاری بیادامامن جرات ندارم دارم دیوانه میشم نمیتونم برم دکترمیترسم ازدواج کنم وازم برگه سلامت بخوادهرشب وروزم دوباره شده گریه وعذاب کشیدن ازدوختن پرده هم میترسم دخترامواظب خودتون باشید.

نوشته: نغمه


👍 0
👎 0
54729 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

410989
2014-01-27 01:33:11 +0330 +0330
NA

چرا گل واژه میگی ! برو متخصص زنان یه معاینه میکنه میگه چند چندی
البته من خودمم تا حدودی سر در میارم اگه ببینم متوجه میشم… اما نه بیخیال فردا میری داستان توهمی آپ میکنی میگی من پرده تو زدم :دی

0 ❤️

410990
2014-01-27 02:34:07 +0330 +0330

تخمی بود، ننویس. . . . . . . . . . . . . . . .
دوباره داستان‌های مربوط به پرده‌های ارتجایی و حلقوی و جلقوی شروع شد. مدتی بود از این جور داستان‌ها خبری نبود و راحت بودیم. ای شاشیدم تو پرده و پنجره‌ات، دیگه ننویس. به حرف‌های جناب maxmahony هم دقت داشته باش. در ضمن پسر هستی. شاشیدم تو سیاه‌رگ‌های اصلی بدنت، دیگه ننویس.

0 ❤️

410991
2014-01-27 05:46:22 +0330 +0330
NA

باور کردم چه کنم زود باورم :D :D :D

0 ❤️

410992
2014-01-27 05:55:42 +0330 +0330
NA

خيلى داستانا احتياج به ترجمه شدن دارن:
با يكى دوست بودم، پردمو زد، بهم خيانت كرد و رفت سراغ احمق بعدى، منم از لجش با يكى از رفيقاش دوست شدم، يه روز رفتم خونش، كمى اداى تنگا رو درآوردم، خيلى دوسم داشت، ديد دروغ گفنم و باكره نيستم، خيلى شاكى شد، منو از زندگيش پرت كرد بيرون، حالا موقعيت ازدواج برام پيش اومده، از خريتاى گذشتم پشيمونم…

شرط ميبندم با دروغ گفتن، خواستگارتم منزجر ميكنى…

0 ❤️

410993
2014-01-27 06:34:43 +0330 +0330
NA

تقصيره آقا کيره بود

0 ❤️

410994
2014-01-27 08:44:19 +0330 +0330
NA

پسرک قصه ما حلقویه
داستان عشق اونم جلقویه

0 ❤️

410995
2014-01-27 09:20:43 +0330 +0330

یا مریم مقدس هستید و یا نیستید! از دو حال که خارج نیست، هست؟ اگه هستید، چطور راضی میشید که برید خونه ی پسری که تنها به قول خودت دو ماه از آشناییش باهات گذشته! اگه هم نیستی، خب، هرکه خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه! به خواستگارت حقیقت رو میگی یا باور میکنه یا نمیکنه! هرچند، من که داستانت باورم نشد، بستگی به اون پسره داره البته! ضمنا، تویی که ظرف مدت دو ماه پا میزاری خونه ی یه پسر، بعد میخوای بگی که توی سه سال قبلش اصلا با مهدی خان نبودی؟!! از نظر شما باکرگی فقط یه پرده ست و بس؟!! مدتها با یه پسر دیگه سکس داشتی ولی تنها به این دلیل که پرده ت پاره نشده خودت رو باکره میدونستی؟!! نه عزیز من، شما قبل از شخص دوم هم بکارت نداشتی. البته منظور من این نیست که این کارت اشتباه بوده یا نه. مختار بودی که با هرکی دوست داری سکس داشته باشی. ولی ادعای باکرگی نه! چه پسر و په دختر، چنانچه باکرگی براشون مهمه و اون رو مقدس میدونن، پس واقعا براش ارزش قایل باشن و قبل از ازدواج به هیچ عنوان سکس نکنن(البته من تائیدش نمیکنم). چنانچه هم که اینطور نبود، ادعای باکرگی نداشته باشیدو فقط همین.

0 ❤️

410996
2014-01-27 11:33:23 +0330 +0330
NA

خسته نباشی. والا با این همه دوست پسری که تو واسه خودت ردیف کردی دیگه جای نصیحت نمی مونه.ولی خوبه اند نا مردی بود کار پسره. کاری به راست بودن و یا دروغ بودن داستانت ندارم .از این جور مردها تو مملکت ما زیاد هست. با یکی دیگه دشمن هستند ترتیب ناموسشو میدن . جرات که ندارن با خودش روبرو شن از ناموسش انتقام میگیرن. بی خی.

0 ❤️

410997
2014-01-28 17:56:08 +0330 +0330
NA

Funnyyyyyyyyyyyyy

0 ❤️