همه اش از کافه شروع شد

1401/04/26

سلام به همه دوستان گلم

اسم من بنیامین ۳۵ سالمه قدم ۱۸۰ توی شرکت پخش مواد غذایی کار میکردم کارم بد نبود طبق این همه مدت من شده بودم مسئول فروش بعد یک مدت گفتم بزار برای بعد ظهر ها یک کار دیگه بزنم با همفکری دوستان و همکاران یک کافی شاپ زدم و شروع به کار کردم اولش مشتری زیاد نبود ولی کم کم بازارم خوب شد با چندتا دختر و پسر آشنا شدم که داخل کافی شاپ بازی مافیا میکردن من بلد نبودم فقط نگاه میکردم و پذیرایی.
چند روز بعد یکی از دخترا اسمش سیما بود یک دختر سفید تو پر با سینه های برجسته با چشمایی رنگی میومد طرفم خیلی آمار میداد منم بلد نبودم چون این کاره نبودم یک روز که از کار صبح آمدم خونه که استراحت کنم گوشیم زنگ خورد جواب دادم دیدم سیما سلام و احوالپرسی که امروز مهمان دارم اگر میشه زودتر بیایی کافه ، منم اوکی دادم ساعت ۵ عصر رفتم کافه رو باز کردم کارهای رو انجام میدادم دیدم سیما با چندتا دختر خوشگل و خوشتیپ آمد داخل سلام و احترام و احوالپرسی نشستن ، کار سیما بیزنس بود دختر زرنگی بود ازش خوشم میومد.
بهشون منو دادم سفارش دادن براشون آوردم بعد کار دخترا تمام شد و رفتن ، سیما آمد پیشم روی صندلی پیشون خون نشست گفت ببخشید زنگ زدم مزاحمت شدم زود آمدی اگر موردی بود میشه بازم زنگ بزنم ؟
گفتم نه مشکلی نیست در خدمتم ، سیما گفت تماس میگیرم همسرتون که گیر نمیده ؟
بهش گفتم من مجردم.
انگاری برق ازش پرید گفت واقعا من گفتم شاید زن داری گفتم خیر دیگه سیما بیشتر بهم نزدیک شد شب ها چت و پیام بازی و چند وقتی با هم بودیم البته خیلی تو کفش بودم باهاش سکس کنم نه جا داشتم نه بلد بودم یک روز بهش گفتم پدر و مادرم دارند پنجشنبه میرن شهرستان تا جمعه شب میان جمعه میتونی بیای پیشم خونه گفت آره.
پنجشنبه تا دور موقع سیما تو کافه با بچه‌ها مافیا بازی کردن بعدش همه رفتن سیما گفت امشب تنهایی ؟ گفتم آره
گفت خو بریم خونتون گفتم مشکلی نداری شب بیرون باشی ؟
گفت نه به مادرم گفتم میخوام امشب برم خونه یکی از دوستام خلاصه کافه رو تعطیل کردم با خوشحالی تمام سوار ماشینم شدیم رفتیم سمت خونه توی راه هزار تا نقشه کشیدم که از چه راهی وارد سکس بشم باهاش.
بهش گفتم سیما جان فقط رسیدیم در حیاط از ماشین پیاده نشو تا همسایه نبینه گفت چشم.
رسیدیم خونه سیما نشست روی مبل خواستم پذیرایی کنم گفت اگر قلیون داری بیار براش آدامس نعنا آوردم یکم کشید و حرف زدیم تقریباً ساعت ۲ شب شد گفتم بریم تو اتاقم ؟ گفت بریم ، آمدیم تو اتاق مانتو و شال و در آورد وای چقدر سفید بود با یک تاپ صورتی خوشگل رفت تو تختم خوابید منم با یک تک پوش و شلوارک رفتم پیشش زیر پتو نگاهمون بهم گره خورده بود آروم دستم گذاشتم رو بازوش پشتشو کرد بهم خوابید منم از پشت بقلش کردم دستم گذاشتم رو سینه هاش گرفتم دیدم چیزی نگفت کم کم فشار میدادم دستم بردم از زیر سینه هاش بگیرم آروم سوتین دادم بالا از روی لباس دستم گرفت در گوشش گفتم بزار این خوشگل ها رو بگیرم چیزی گفت یکم زور زدم دستش شل کرد وای خدا چقدر نرم و لطیف بودن چند دقیقه خوب مالیدمشون صدای نفس کشیدنش تند شد بلند شدم نشستم پیراهنش رو از تنش در آوردم سوتینش باز کردم دستش گذاشت رو سینه هاش دستش برداشتم شروع کردن به خوردنشون چشماش بست و تند و تند نفس میکشد منم تک پوشمو و شلوارک و شرتم و در آوردم دستم گذاشتم روی شلوارش بکشم پایین اولش نزاشت آروم شکمشو گاز گرفتم خندش گرفت دستش برداشت شلوار و شورتش رو درآوردم پتو کشید رو خودش منم رفتم زیر پتو شروع کردم به خوردن کسش کمرشو بلند میکرد از شهوت ، بهم گفت بنیامین من دخترم انگشت نکنی داخل ، منم گفتم چشم رفتم تو اتاق خواهر یک کرم آوردم بهش گفتم برعکس شو اونم رو به شکم خوابید منم رو کیرم کرم زدم در سوراخ کونش کرم زدم با انگشت میزاشتم داخلش یکم آخ و اوخ کرد سر کیرم گذاشتم تو سوراخ کونش یکم خودشو جمع کرد منم نمیزاشتم اذیت بشه میزاشتم و در میوردم و هر دفعه بیشتر قبل فشار میدادم داخل تا آخر کیرم رفت توش و خوابیدم روش و شروع کردم به کردن وااااااای خدا چقدر نرم و لطیف بود این دختر بعدش گذاشتمش رو چهار دست و پا دولا و تلمبه میزدم و با یک دستم موهاش میگرفتم با اون دستم یکی از سینه هاش بعد چند دقیقه آبم اومد خوابیدم روش تا آخر ریختمش داخلش و روی کمرش دراز کشیدم بعد با هم رفتیم حموم و آمدیم خوابیدیم.
صبح بلند شدم دیدم سیما خوابه منم دوباره شق کردم دوباره تو خواب کرم زدم گذاشتم توش هی آخ و اوخ میکرد نیمه بیدار بود دوباره ریختمش داخلش بلند شدم.
اونم بلند شد رفت دستشویی خودشون شست و آمد.
با هم صبحانه خوردیم کلی با هم گفتیم و خندیدیم الان شیش ماه ما با هم دوستیم و سکس داریم.
ممنون که داستان منو خوندید.

نوشته: بنیامین


👍 9
👎 4
16401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

885375
2022-07-17 02:12:33 +0430 +0430

به عنوان کسی ک بلد نبود خیلی سریع و مقتدرانه طرف رو از کون کردی که

2 ❤️

885413
2022-07-17 05:44:22 +0430 +0430

کمتر جق بزن حاجی لازم نبود خیال پردازی تخمیتو اینجا پیاده کنی 😑

4 ❤️

885427
2022-07-17 08:00:10 +0430 +0430

کدوم دختری سریع از کون میده لاشی کم تر جق بزن

2 ❤️

885445
2022-07-17 09:59:24 +0430 +0430

عن مغز جقی ننویس

0 ❤️

885463
2022-07-17 12:02:30 +0430 +0430

اینجا که همه الحمدولا ۱۸۰ به بالا و سایز ۲۰ به بالا هستن،
این پیسمولاتای کوتوله هم که تو خیابون میبینیم همه مال یه دنیای دیگه میباشن

2 ❤️

885469
2022-07-17 13:18:32 +0430 +0430

باهاش ازدواج کن همچین دختر ناز و مهربونی گیر نمیاد خدا ازین عشقا به ما هم قسمت کنه
من بودم اگه میدیدم یکم دختر خوب و خشگلیه بهش پیشنهاد ازدواج میدادم مجردی آواره گیه

0 ❤️

885485
2022-07-17 16:31:19 +0430 +0430

داداچ اول داستان تو کار مواد غذایی بودی تازه شدی مسئول فروش. وسط داستان وقتی دختره رو می بری نوشته کافه رو تعطیل کردی یعنی شغلت کافه داریه. آلزایمر بد چیزیه خلاصه تو چند خط یادت رفت.

0 ❤️

885498
2022-07-17 21:00:09 +0430 +0430

معلومه که تو کفشی و حتی محل سگت هم نمیکنه

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها