من سامانم
۲۸ سالمه و ساکن تهرانم
داستان از دوسال پیش شروع میشه ، وقتی خدمتم تموم شد و تو یکی از شرکت های خدمات مالی استخدام شدم
وارد اتاقی شدم ک پنج نفر همکار داشتم ، دو تا مرد و سه تا خانم (من میشدم ششمی)
روزای اول کسی ک مسئول اموزش من شد، نیلوفر کسی ک میزش کنار میز من بود
نیلوفر یه زن ۳۵ ساله متاهل با پوست سفید و اندامی تپل ک نزدیک به پنج سال اونجا کار میکرد ، تقریبا همرو میشناخت و چون آدم احتماعی بود همه دوسش داشتن (خداییشم خوشگل بود همه عاشقش بودن
میز کنار نیلو هم مهسا بود ، مهسا دختر محرد ۳۰ساله با صورت جدی و کم خوصله
همیشه تو اتاق بیشتر از سه نفر حضور نداشتن (بخاطر کرونا)
البته من چون روزای اولم بود هرروز میرفتم
یه روز در میون نیلو بهم کارای جدید یاد میداد و بهم میگفت انحامشون بدم
نکته مشخص رفتار نیلو پررو بودن این بشر بود
تقریبا همه کاراش من انجام میدادم
یه کوچولو میخندید و باشوخی دستور میداد بهم
مثلا دوتا لیوان چایی بریز برامون
غذامو داغ کن
برو سرکوچه فلان چیز بخر و …
البته من هیچوقت مخالفت نمیکردم
هم از بیکاری میترسیدم
هم نمیخواستم اولین روزا ازم دلخور شن
ولی همیشه متوجه نیشخند مهسا میشدم
روزایی ک نیلو و مهسا نبودن
علی ۳۲ساله و نرگس ۲۹ ساله اتاق بودن
امید۴۵ ساله هم ک سرپرست واحد بود ، برنامه خاصی نداشت
نیلو از مهسا از همون روزای اول منو سامی صدا میکردن ولی من ب خودم حرئت نمیدادم با اسم کوچیک خطابشون کنم، ولی همیشه از دیدنشون لذت میبردم
هم نیلو هم مهسا اندام پری داشتن ، و پوست روشنشون خیلی تو چشم بود
تقریبا همیشه هم منو نادیده میگرفتم و صحبتاشون
یه ماه گذشته بود
تقریبا روند کار دستم بود و نیلو و مهسا هم ب نخوی منو ب پشمشون گرفته بودن
تقریبا کل کارای اداری و غیراداری نیلو دست من بود و خودش با خیال راحت تو اداره میچرخید و حرف میزد
تو اتاق وقتی با مهسا حرف میزد شالشو برمیداشت
و همیشه هم یا قهوه یا چایی سفارش میداد
هم برا خودش و هم مهسا
حرفای زنونه میزد
(و بدون خجالت و فیلتر)
اینکه تصمیم گرفته کونشو آب کنه یا زیر بغلش لایه برداری کنه و …
حتی یبار گفت گوزش خیلی بو میده
خندید و برکشت سمت من
گفت تو کری دیگع
منم به تایید سرمو تکون داد ک مهسا گفت
انکار لال هم هست
و جفتشون بلند خندیدن
تقریبا از رفتاراشون و صحبت کردناشون لذت میبردم
بودت تو اتاقی ک دوتا دختر خوشکل و خوش اندام که حتی زوم میکردی چاک سینه هاشونم دیده میشد
با ساق پای لخت
مثل بهشت بود برام
اون روزایی ک این دوتا نبودن تقذیبا اتاق ساکت بود
و بخث جز صحبت کار نبود
پررویی نیلوفر ب همینجا ختم نشد
اون قشنگ داشت از من استفاده میکرد
وقتی ماه اول تموم شد
یروز غروب برگشتنی ک کارامو زود تموم کردم از شرکت زدم بیرون
نیلو منتظر اسنپ بود
من ازش خواستم ک برسونمش(سمند بابام دستم بود)
اون حتی ب پیشنهادم فکر هم نکرد
اسنپ لغو کرد و سوار شد
تو راه کلی حرف زد و خندید (چقد ناز میخندید این دختر)
وقتی رسیدیم
نیلو گفت ساعت هفت یادت نره
گفتم چیو
گفت وا ، باید بیای دنبالم دیگه
این دختر چقدد خواستنیو پرروو بود
خدافظی کرد و رفت
اینطوری شد ک من هرروز میبردمش و میرسوندمش
اما یچیز باعث شد ک عصبانیتشو ببینم
بابام ماشینو میخواست
شب بهش پیام دادم ک صبخ نمیتونم بیام دنبالش و ازش خواستم خودش بیاد
(اولین بار بود ک مخالف نظرس کاری میکردمم)
متن پیامش= مشکل خودته ، پنج دم خونمونی
نمیدونستم باید چکار کنم
میدونستم هرچیزی یگم عصبیترش میکنه
اون شب مجبور شدم ماشین دوستمو بگبرم
با کلی خواهش سوییچ ۲۰۶ داد بهم
اما مشکل این بود ، چرا ۵ صبح؟
اما توانایی مخالفت نداشتم ،تنها چیزی ک گفتم ، چشم بود
فردا پنج صب دم خونه بودم
یه ساختمون پنج طبقه با نمای رومی
چند نفر از خونه اومدن ببرون ، من حتی شوهرش رضا هم دبدم ک با ماشبن از پارکینگ رفت بیرون
ساعت حدود هفت بود
مجبور شدم زنگ بزنم
جواب نداد ولی ترسیدم دوباره زنگ بزنم
نمیخواستم از من بدش بیاد
حدود هفت و ربع بود زنگ زد ، سوار ماشین شد
کفشاشو گذاشت رو پام
گفت (یاشایدم دستور داد)
کفششو پاک کنم
و. اتفاقی که بعد ازین افتاد
تقریبا مسیر زندگیه منو تغییر داد …
نوشته: راهرو
راهرو بقیه راهو برو ببینیم چیه
اینکه اینجوری بی معنیه
اینکه برده جنسی اون دوتا شدی فهمیدی ای بابا منbdsmتا اون روز اینو نمیدونستی بعد این اتفاق اینو فهمیدی بعضی وقتا که سرکار فرصت میشده ازت استفاده میکردن یا خونتون یا خونشون مثل یه برده رام بودی راهرو جان این راه ها قدیمی شده گلم یکم تنوع بده
💩 نوش جونت، انگار فتیش گوز هم داری اون یکیو دیگه شرمنده بلد نیستم چجوری برات بفرستم.
کیرم تو دهن بی خایت تو مردی کصکش همونجا که دیدی داشت پر رو بازی در میورد باید میگوفتی بیا این کیر منو بخور
اگه دروغه که هیچ،ولی اگه راسته باید اون موقعی ای که گفت تو هم که کری،میگرفتی کون و کص هر دوتاشون میزاشتی تا دیگه از این غلطا نکنن تو و اون دوتا بودید راحت میکردیشون
ببین راهرو!
این راهو نرو!!!