همکلاسی فراگیر

1391/02/30

سلام
من فرهاد هستم و28 سالمه.نميدونم وقتي اين داستان روخوندين بهم فحش ميديد يا…درهر صورت اين داستان نه خياليه نه ازروي عقده نوشتم…باور كنيد واقعيه
سال 88توكلاسهاي فراگير پيام نور ثبت نام كردم تا مثلا برم دانشگاه.كلاسمون تقريبا 25 نفري ميشد كه نسبت دخترا به پسرا برابر بود.من چون خودم شاغلم هميشه يادير ميرسيدم يا اخراي كلاس ميرسيدم!!!بخاطر همين اغلب نگاهها متوجه من بود…بچه هاي كلاس كه بقول يكي از دبيرهامون اغلب دانشگاه نديده بودن خيلي پسرهاي جلفي بودن…ولي من هميشه باتيپ ساده وظاهري معمولي سركلاس ميرفتم…تااينكه متوجه شدم يه سري دخترهستن كه هميشه اخرين صندليهاي رديف خانوما كه پشتشون اقايون بودن ميشينن…بين اين خانومايه خانومي بود كه بقول خودش كه بعدا بهم گفت شيفته غروري بود كه توصورت من پيدا بود شده بود(هرچند واقعيت غرور ندارم)…اين خانم خيلي به من توجه داشت…هميشه سر كوييزها بامن رقابت ميكرد…گذشت تا يه مزاحم تلفني پيدا كردم…بهم ميگفت تو دست از سر راحله بردار تا خودم باهات رفيق بشم…منم كه منظورشو نميگرفتم مستقيم به خود راحله داستانو گفتم…اونم گفت گوشيتو بهم قرض بده تا كل جريان رو ازش سردربياره…خلاصه ماهم يه گوشي پيدا كرديم وگوشي خودم رو بهش دادم…بعد از دوروز ديدم يه شماره ايرانسل بهم زنگ زد وراحله لود…گفت يه خط خريدم وانداختم رو گوشي شما وشروع كرد از اون مزاحم صحبت كردن واين شد ابتداي دوستي ما…بگذريم از اينكه اخرش فهميدم تمام اين مزاحمتها كار خودش بوده!!!بعد از يه هفته اي كه باهم تلفني حرف ميزديم گفت بيا مغازه دوستم اونجا ميشه قليون بكشيم…منم قبول كردم ورفتم…خلاصه تا رفتيم اونجا ديديم صاحب مغازه هم هست كه نميشد.بخاطر همين پيشنهاد دادم كه شوهرخاله من يه مزرعه كشاورزي داره كه منظرش خوبه …بريم اونجا؟اون هم قبول كرد ورفتيم اونجا…روز اول فقط به قليون كشيدين بسنده كرديم. ولي اين شد اغازي كه از كلاسهامون جيم بزنيم وبريم مزرعه!!!يكباركه اونجا بوديم به شوخي گلوي منو گرفت وگفت ميخوام خفت كنم ولي زياد فشار نداد…منم گفتم حالا نوبت منه!!!گلوشو گرفتم ويه كم فشاردادم…همينطور كه گلوشو گرفتم بطور ناخوداگاه با هم لب تولب شديم وشايد 7يا8دقيقه لب گرفتيم ولي بعدش هردومون شرمنده شديم!!!بعدازاون هروقت ميرفتيم كارمون شده بود كه لب ميگرفتيم ومن يواشكي سينه هاشو ميماليدم…تا اينكه سفره دلشو بازكزد كه خانم شوهرداره ودرمرحله طلاق هستن…فهميدم بنده خدا خيلي تو كفه!!!چندروزي ميشد كه وقتي حرف ميزديم همش ازكير شوهرش حرف ميزد ومنم واسه اينكه كم نيارم لاف كيرخودمو ميزدم!!!خلاصه يكروز ازكلاس ادبيات زديم ورفتيم اونجا…اولش بالب شروع كرديم تا بهم گفت كيرت كه اينقد لافشو ميزدي دربيار تا ببينمش…من سريع در اوردم…ولي گفت مال شوهرم بزرگتره…منم گفتم تا نخوري نميفهمي!!!اونم انگارمنتظر اين حرف بود دوباره لب رو شروع كرديم…به خودم جرات دادم ودكمه شلوارشوباز كردم…ديدم چيزي نگفت.شلوارشو كشيدم پايين…ديدم بععععله خانم كاملا راضي هستن…يه كم باسينه هاش بازي كردم ورفتم كسشو بخورم كه گفت نميهوام!!!(البته بعدا گفت داشتم ناز ميومدم)منم ديدم خانم راراضيه رفتم سراغ اصل مطلب…شرتشو دراوردم وسركيرمو اروم فشا دادرم تو…چون يه مدت بود نداده بود حسابي تنگ بود…خيلي هم جيغ ميزن…منم كه خيلي حرفه اي نبودم به سبك فيلمهاي سكس ميكردمش…ولي حيف كه زود ابم اومد!!!وقتي ابم ميومد گفتم دستمال داري؟گفت بريز توش!!!اخه اي يو دي داشت…ولي من نميدونستم اصلا اي يو دي چيه!!!بههزار ترس ولرز ابمو ريختم داخل كسش…وبه همون نام ونشون دوسال تمام ميكردمش.چه مزرعه…چه بعدش كه ميرفتم خونشون…البته بعدش ديگه حسابي روش باز شده بود به معناي واقعي كلمه ساك ميزد…وهميشه ابمو ميريختم تو دهنش…چون ميگفت واسه پوست خيلي مفيده…

حيف كه نامرداز دستم پريد والان كه چندماهي ميشه رفته حسابي توكفش موندم

نوشته: فرهاد


👍 0
👎 0
58921 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

320210
2012-05-19 14:36:28 +0430 +0430

تخمی بود دیگه ننویس . . . . . . . . . .
راست و دروغش رو کار ندارم ولی خیلی تخمی نوشتی. جریان راحله رو هم جوری تعریف کردی که من هم سر در نیاوردم که چی به چی شد. تو که بلد نیستی مطلب بنویسی پس ننویس. هردوتون هم کوس خل تشریف دارید. آبتو میریختی تو دهنش چون برای پوستش خوب بود؟ اینجاشو خیلی خندیدم آخه زیر پوستی بود. پسرم یک چیزایی شنیدی ولی نمیدونی موضوع چیه!!! اگه برای پوستش خوبه باید آبتو بریزی رو پوستش نه تو دهنش. خلاصه کلام اینکه این خاطره ها رو تو جمع دوستات تعریف کن. دیگه ننویس.

0 ❤️

320211
2012-05-19 14:51:31 +0430 +0430
NA

ننویس دیگه نگارشت مزخرف بود

0 ❤️

320212
2012-05-19 19:04:31 +0430 +0430
NA

داداش ایجا پیج داستان سکسی … نه داستان کیری

0 ❤️

320214
2012-05-19 19:19:10 +0430 +0430
NA

خیلی کار بزرگی کردی که مجبور شد کامل و حرفه ای ساک بزنه
خیلی شانس و تخم میخواد که دوسال تموم بری مزرعه و باغ اونم توی هر فصلی و بکنیش
خیلی احمقی که اون تورو به بهونه قلیون بکشونه مغازه دوستش و اونجا کونت بزارن
خیلی کس خل تشریف داری که اینهمه سفره خونه هست اما تو معلوم نیست که کجا شلنگ قلیون تو کونت میزارن
اخرشم نفهمیدیم این یارو تو رو تور کرد یا توئه کسخل تورش کردی ؟ راحله کردت یا تو کردیش
.
.
.
فکر کنم راحله با اون دوستش و کشاورز توی مزرعه با استادت و همکلاسیات و شوهر راحله خانم و نگهبان باغ دسته جمعی باهات گنگ بنگ کردن و وسطای کار یادت اومد تجربه ات رو بنویسی البته جوری نوشتی که به همه بگی من کردم شما هم بگید کرد ، باشه چونی ما هم میگیم کرررررررردی . کسخل

0 ❤️

320216
2012-05-19 23:37:05 +0430 +0430

کفتار جان چند وقته نیستی .
اما داستان(کس شعر) .
خیلی چرت بود .
راحله + دانشگاه + مزرعه + کیری که راحله تعریفشو کرد + کیری که خودت لافشو میزدی + طرز نگارشت یه جا تو کونت .

0 ❤️

320217
2012-05-20 01:36:52 +0430 +0430
NA

من چون خودم شاغلم هميشه يادير ميرسيدم يا اخراي كلاس ميرسيدم! اين دو تاش يعني يكي بگو هميشه دير ميرسيدم ، بالاخره كي كيو كرد؟

0 ❤️

320218
2012-05-20 06:48:39 +0430 +0430
NA

اگه داستانت فقط داستان بود که تخمی بود اما اگه واقعی بود ه که دیگه باید ببندمت به فحش تا دیگه راجع به خیانت و کردن زن شوهر دار ننویسی
پس اللحساب کس ننت
السلام علیکم و رحمته الله و برکاته

0 ❤️

320220
2012-05-20 16:24:39 +0430 +0430
NA

داداش من كه دستم نميرسه بهت خودت يه زحمت بكش جاي من كيبوردو بردار بكن تو كونت!
ديگه هم كس ننويس!

0 ❤️

320221
2012-05-26 09:45:54 +0430 +0430
NA

كردت كرديش كردنت من كه نفهميدم چي شدكي كيوتوركردكي زاقه كيوزدبچه هاميشه كمكم كنيدداستانشوبيشتربفهمم؟راستي تايادم نرفته شلنگه خونه همسايمون توكونت كيرمنم كه طبق معمول توجفت چشات بچه كوني!

0 ❤️