هوایی شدن زنم (۲ و پایانی)

1397/02/25

…قسمت قبل

قرار شده بود دو روز بعد برادرشو بیاره روبروی درمانگاه که یه پارک بزرگ داره …روز قرار فهمیدم گلنار بیشتر به خودش رسیده …از این کارش کمی متعجب شدم …اخه اون شب بهم گفته بود من میرم که به هردوشون بگم که دست از سرم بر دارن …ولی زنم با ارایش و لباس تقریبا نامناسبی سر قرار میرفت …من نمی خواستم دنبالش برم ولی تصمیمم عوض شد . کنجکاو شدم که ببینم زنم موقع دیدنشون چیکار می کنه …من قبلش رفتم تو پارک و نزدیک درمانگاه و گوشه ای کمین کردم …نزدیک به نیم ساعت منتظر بودم که اونا رو ببینم …یهو گلنارو دیدم که داره به پارک نزدیک میشه …اون قدم زنان ابتدای پارک داشت با گوشیش حرف میزد احتمال زدم که داره با اون زن پرستار هماهنگ می کنه و حرف میزنه .چون اینور و اونور رو نگاه می کرد که اونا رو ببینه …بالاخره اونا رو پیدا کرده بود چون داشت به طرف گوشه سمت راست پارک میرفت …اون گوشه معمولا حالت دنجی داشت و کمتر مردم در مسیر اونجا میرفتند …من با احتیاط دنبال زنم رفتم …بعد از مسافت کوتاهی یهو متوجه دو نفر شدم که روی یه نیمکت پارک نشسته بودند …زنم بهشون نزدیک شد . کنار زن پرستار نشست …من تا اونجایی که می تونستم بهشون نزدیک شدم و پشت درختی کمین کردم …پرستاره با یه چادر مشکی و پوشش اسلامی اومده بود و برادرش مردی جوون ولی بالای سرش تقریبا ریخته بود وبا صورتی ریش دار و عینک دودی …قیافه خیلی خوشتیپی نداشت ولی اون مرتب باخواهرش و زنم حرف میزد ابتداش زنم هیچی نمی گفت و فقط ظاهرا شنونده بود ولی کم کم با حرفای هردوشون گلنار هم کم کم داشت بهشون لبخند میزد …یعنی چه …چرا زنم داره بهشون لبخند میزنه …اون قرار بود …قال قضیه رو بکنه و فوری می بایستی بلند میشد و ترکشون می کرد ولی این اتفاق نیفتاده بود بلکه با کمال تعجب دیدم بعد از دقایقی …پرستاره جای خودشو با برادرش عوض کرد و حالا زنم کنار اون مرد نشسته بود و کم کم حین حرفاش داشت به گلنار خودشو نزدیک می کرد …از این لحظه حس عجیبی داشتم …کیرم داشت بلند میشد ضمن عصبانیتم حشری شده بودم …اون مرد ارووم داشت دستشو رو زانوی گلنار می کشوند و اون هم سرشو پایین گرفته بود …یهو خانم پرستار از تو کیفش یه روز نامه دراورد و رو پاهای گلنار قرار داد و حالا دست برادرش زیر روزنامه رفته بود و اون داشت با دستش کوس گلنارو می مالوند …اوه اوه دارم چی می بینم …کیرم داشت منفجر میشد …شهوتی شده بودم …همون لحظه خانم پرستار باز دست تو کیفش کرد و موبالیشو دراورد و بعد از لحظاتی اونو جلو دید برادرش گرفت …به گمونم عکس کون گلنارو نشون برادرش می داد …گلنار اوضاع مناسبی نداشت و خودشو تقریبا رو نیمکت ولو کرده بود …پرستاره مجبور شد کنار گلنار بره تا اونو کنترل کنه …حالا زنم وسط دوتاشون قرار گرفته بود پرستاره دست گلنارو گرفت و رو وسط پای برادرش قرار داد .حالا کیر اون مرد زیر شلوارش با دست گلنار داشت مالیده میشد …منم داشتم ابم میومد …اونا تا دقایقی در همین وضعیت بودند …شرایطشون جوری شده بود که اگه کسی هم از نزدیکشون رد میشد اصلا بهشون مشکوک نمیشد …دست دیگه اون مرد رو خوب نمی دیدم به گمونم اونو به پستونای زنم کشونده بود و از زیر روزنامه اونو هم می مالوند …چون روزنامه رو کاملا باز کرده بودند و حالا کاملا می تونست اونا رو پوشش بده من اب کیرم اومده بود وراحت شده بودم …اونا هم کارشون تموم شده بود و برادر پرستاره بلند شد و شلوارشو کمی مرتب کرد .وبعدش دستشو به طرف گلنار دراز کرد و دستشو برای لحظاتی گرفت و کمی با زنم حرف زد و یه تیکه کاغذ به زنم داد وبعدش خدا حافظی کرد …پرستاره هم گونه های گلنارو بوسید و اونم ازش جدا شد…خیلی دوست داشتم همه اتفاقات و حرفاشونو از دهن گلنار بدونه کم وکاست بشنوم باید منتظر می موندم که تو خونه همشو بهم بگه …لذا سریعا منم خودمو به خونه رسوندم و منتظر شدم که گلنار برگرده…اگه خواستین من ادامه میدم …البته اگه توهین و حرفای بد و زشت …بعضیا بزاره

منتظربودم همسرم برگرده و کل ماجرارو از دهن خودش بشونم …ناخوداگاه دنبال زنم افتادم …در فاصله شاید ده متریش حرکت می کردم …متوجه نگاه های هوس ناک و شهوتی خیلیا میشدم که یا پشت سرش و یا حین ردشدن بهش نگاه می کردند و گاها هم متلک میگفتند از این وضعیت حس غریب و عجیبی داشتم و باز کیرم بلند شده بود و شهوت وجودمو گرفته بود از اینکه مردای نامحرم به زنم توجه داشتند واز نظر خودم متاسفانه لذت می بردم …حتی یه پسر جلف وبا موهای دراز و دم اسپیش کنارم چند لحظه قرار گرفته بود و از باسن همسرم تمجید می کرد و کیرشو حوالش می کرد …همه چی در اون پیاده رو متوجه اندام زنم و یه دختر دیگه که اتفاقی بغل هم راه میرفتند شده بود …پسره جلف با کمال پرویی خودشو بینشون رسوند و یه چیزایی به هردوشون گفت انگار شماره موبالیشو داده بود …دختر ه با لبخند بهش جواب داد ولی همسرم بی اعتنا راه میرفت …پسره سرعت قدماشو کم کرد و به کنار من رسید …خواستم ازش بپرسم که بهشون چی گفته …اغا پسر داشتی چی می گفتی …شمارمو بهشون دادم …اون یکی سمت چپی انگار بی خیال شماره ام بود …ولی دست راستیم فکر کنم شمارمو تو گوشیش سیو کرد اون اشاره به زنم می کرد چون گوشیش دستش بود …خب پسر اگه انتخاب کنی کدومشون رو بلند می کنی …ای بابا معلومه اون سمت راسته همونی که کونش داره یک دو می کنه …خیلی باحال و کردنیه …تعریف از کون زنم بهم حس تازه داده بود وکیرم داشت اذیتم می کرد چون سفت شده بود…ولی شاید اون زنه شوهر داشته باشه …ناراحت نیستی اینو میگی …ای بابا شوهر ش اگه مرد بود نمی زاشت اینجوری بیاد خیابون تا ملتو حشری کنه …یعنی اگه زن تو میبود چیکار می کردی …هرشب می کردمش و سیرش می کردم و نمی زاشتم تنها بیاد بیرون …اغلب جماعت زنا تشنه کیر ن و شوهراشون نمی تونن راضیشون کنن و با ارایش غلیظ و لباسای تنگ بازشون میان خودشونو از این نظر ارضا کنند و شایدم به کسی بدن…مگه تو خبرنگاری که منو سئوال پیچ کردی …ها نه نه همین جوری …خدا کنه بهم زنگ بزنه …اگه زنگ زد می تونی تورش کنی …مگه میخای دو نفری بلندش کنیم …شاید ازت خواستم منو هم شریک کنی …نه من تکی برای خودم کار می کنم …اگه می تونی خودت برو تورش کن …اون نمی دونست که من شوهرشم و اگه میدونست براستی راحت میتونست این حرفا رو بهم بگه …مطمئنا نه …ولی من دیگه داشتم خیلی بی رگ و نامرد میشدم …چرا باید اینطوری باشم …نگاه کون زنم می کردم که بدجوری یک دو می کرد تا خونه دنبالش رفتم و بعد از یه ربع خودمم تو خونه رفتم …زنم تو حموم بود و صدای شرشر ابو می شنیدم …خیلی دلم میخاست بکنمش …تصمیم گرفتم برم حموم و اونجا کیرمو ارومش کنم …لخت شدم ودر حمومو زدم …عزیزم میخام بیام تو …تویی برگشتی …بیا تو …همون لحظه از پشت اونو بغل کردم و با اشتهای تموم نشدنیم کونشو می مالوندم ووحرفای اون پسره جلف در مورد کونش منو دیوونه باسنش کرده بود کیرمو تو گودی کونش بردم و اونو بالا پایین می کردم …یه دستمو از جلوش رو کوسش بردم واونو مالش می دادم …عزیزم ازت کون میخام …چرا هوس کونمو کردی …کردم که کردم مگه اشکالی داره …نه ولی چرا کوسمونمی کنی …چرا کوست …اخه میخاره …خارش چرا …نکنه به خاطر ملاقات امروزت با اون دونفره س…لطفا عزیزم از جلو منو بکن …باشه حالا که خارش داری از جلو می کنمت …یه پاشو رو لبه کاسه گذاشتم و کیرمو تو کوسش فرو کردم …حالتو بعد از لحظاتی عوض کردم و اونو به حالت سگی دراوردم و کردن کوسشو ادامه دادم …سوراخ کونش جلو دستم بود و هوی کردم انگشتمو توش کنم …اوخ عزیزم داری کونمو با انگشتت می کنی …اره …اشکالی داره …نه نه اگه دوس داری ادامه بده …یاد حرفای اون پسره و نگاه های مردای عابر منو داشت دیوونه می کرد و همین باعث شد که ابم تو کوسش خالی بشه …فرصت خوبی شده بود که ازش سئوال کنم …سر قرار چه گذشت …امیر لطفا می تونی عصبانی نشی و همه حرفامو گوش کنی …قول میدی …اره گلنار قول میدم …من همون اول برخوردم به برادرش گفتم که منو شوهر دارم و اونم خیلی دوس دارم و شما بهتره برید یه گزینه دیگه بگیرید …و دیگه لطفا مزاحم نشید …والان هم که اومدم اینجا به احترام خواهرتون اومدم چون میخاستم خودم اینارو بهتون بگم …باشه گلنار خانم حرفاتون درسته حالا که میخاین من دیگه کاری باهاتون نداشته باشم واخرین باری باشه که شما رو زیارت می کنم یه کاری برام انجام بدین …چون انجام این کار برام خیلی اهمیت داره …چه کاری …میخام با دستات کیرمو بمالی و ابمو بیاری …حالا که دستم بهتون نمی رسه این کارو یادگاری و به خاطر خواهرم و دوستت انجام بده …برادرت داره چی میگه …از خودتون خجالت بکشین …بهتره من برم و این نمایش مسخره رو برای خودتون بزارم …گلنار خانم بهتره نرین …چون به نفعتونه …چرا …چون یه عکسای باحالی از تون تو گوشیم دارم …اگه برین اونو پخش می کنم و یه نسخه شو برای خونه تون می فرستم …از شکایت و این حرفا هم نمی ترسم چون مسافرت میرم و دیگه ب ر نمی گردم از شما که ناامید شدم دیگه این شهر برام لذتی نداره …نگاه خواهرش کردم …تو نمی خای چیزی بگی …برادرت ازم چیزی میخاد که نمی تونم انجامش بدم…شرمنده گلنار برادرم انگار قاطی کرده …قرار نبود اینجوری رفتار کنه …خواهر من چند روز دیگه میرم …توم به گلنار بگو انجامش بده …اخه مالیدن یه کیر مگه خیلی سخته …اصلا اگه به خاطر مردمه بیا این روزنامه رو رو پام میزارم و زیرش کارتو انجام بده …حسام اگه از گلنار بخام کیرتو بماله قول میدی عکساشو پاک بکنی …ها…اره ولی باید خوب انجامش بده …گلنار بیا این کارو بکن و بزار این ماجرا تموم بشه به خدا من روم نمیشه دیگه نگات کنم …قرار نبود که حسام این جوری بکنه …باید چیکار می کردم از تهدید حسام ترسیده بودم و اگه اون عکسارو پخش می کرد نابود میشدم …من باید عکسارو ببینم …باشه بیا ببینش …تو گوشی حسام نزدیک بالای 50عکس ازمن بودش چند تاش از باسنم بود و یکیش خیلی افتضاح بود چون هم کونمو نشون می داد وهم صورتمو و بقیش مال عکسای مهمونی و خونگی بود که من متاسفانه و ناشیانه به خواهرش داده بودم …به خاطر همون یکی عکس خیلی سکیش باید قبول می کردم …یادت باشه قول دادی …باشه گلنار …من مایل نبودم دستم زیر روزنامه بره خودحسام با وقاحت و بی شرمی مچمو گرفت و بردش رو کیرش که قبلا اونو دراورده بود …گلنار کیرش کلفت بود …ناراحت نمیشی که بگم از مال تو کلفتر بود …نه عزیزم برای چی ناراحت بشم …اره امیر …کیرش کلفت و سیخ سیخ شده بود …حسام میدونست من تمایلی به مالش کیرش ندارم خودش دستمو حرکت می داد و می مالوند …گلنار واقعا دوس نداشتی کیرشو خودت مالش بدی …به جون خودم و خودت نه …فقط میخاستم زودتر ابش بیاد …ولی فقط این نبود چون حسام دست ازادشو کشونده بود کنار پستونم و از زیر بغلم ردش کرده بود و اونو رو لباسم ارووم مالش میدادو بعدش خواهرش هم دستشو رو کوسم برده بودو اونم مشغول اونجام بود …راستش امیر نمی خام بهت دروغ بگم از اون لحظه من شهوتی شده بودم و داشتم از خود بیخود میشدم …لابد گلنار دوس نداشتی زودتر کارشون تموم بشه …اره متاسفانه خیلی بهم خوش می گذشت اونا کاری کرده بودند که انگار سه نفر داشتند منو دست مالی می کردند …خواهرش اواخر کار حتی عکسای لختی باسنمو جلو چشای حسام گرفته بود و اونم باهاش کیف می کرد …نمی دونم چند دقیقه شده بود که من در اسمونا پرواز می کردم و چشام داشت خمار هوس میشد …یهو اب کیرشو تو کف دستم حس کردم و حسام راحت شده بود …بعدش چی شد …من دستمو با دستمال حسام پاکش کردم و اون هم خودشو مرتب کرد …خب من کارمو کردم حالا مونده شما عکسا رو جلو خودم پاک کنی …باشه حتما …حسام همه عکسای مهمونی و عادیو و با سه تا از مال کونمو پاک کرد و موند چهار تا …یکیش مال مهمونی خونه پدرم بود که یه شلوار تنگ پام بود و همه برجستگی وسط پامو نشون می داد و نصف سینه هام هم بیرون بود و دو تاش هم مال باسنم بود و اخریش همون عکس بدم بود که به خاطرش این کارو قبول کرده بودم …گلنار این چهار تا میمونه پیش خودم و وقتی اونو پاکش می کنم که خودت بیای اپارتمانم و بعد از گاییدنت ووقتی ابمو تو کونت ریختم اونم پاکش می کنم …ولی تو قول دادی …همین که گفتم بیا این ادرسم و شماره موبایلم …خداحافظ …حسام رفت …من از خواهرش ناراحت شدم و همه این ماجرارو مقصرش می دونستم خودش هم قبول کرده بود …من ازش خواستم خودش مشکلو حلش کنه …اون قول داده خودش عکسارو از گوشیش پاک کنه …چون من بهش گفتم تا اون کارو نکنه من باهات بهم میزنم …ازت هم شکایت می کنم …گلنار جدی اینارو به دوستت گفتی …اره باور کن …اگه نتونست میخای چیکار کنیم …دوستم میتونه و روش نفوذ داره …ار کجا میدونی …اخه اونا خیلی صمیمی و خودمونی رفتار میکنن و فکر کنم باهم یه رابطه ای دارن …ولی اونا خواهر و برادرن …امیر تو خیلی ساده ای الانه تو این دوره زمونه همه چی بهم خورده مادر با پسرش و پدر با دخترش و برادر با خواهرش رابطه دارند …دیگه این چیزا داره عادی میشه …این ماجرارو میخام تمومش کنم چون خواهر حسام بالاخره موفق شد که کارشو بکنه و چهار تا عکس گلنارو از گوشیش پاک کنه و دوستی اونا بهم نخورد و پابرجا موند و حسام هم اون شهرو ترک کرد و رفت …منم به خاطر صداقت و علاقه ای که به گلنار داشتم این ماجرارو فراموش کردم …وسلام به سلامتی اونایی که توهین نمی کنن و فقط نظر اتشونو مودبانه ابراز می کنن …بای

نوشته: یاوران


👍 6
👎 11
88317 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

687852
2018-05-15 21:26:27 +0430 +0430
NA

گی کنید و لز کنید و خوش باشیدروزگار وفا نکند به احد
دیر جنبی، زیرمشتی خاک میخورد کیر راستت به لحد
رو بدنبال کس, بدان بهتر آنست که از پشت هم بدهد
کیر خود برون بیاور از تمبان تا ز بند محدودیت برهد
تا توانی تلمبه زن درکس تاکه آبت از کمر برون بجهد

2 ❤️

687855
2018-05-15 21:36:19 +0430 +0430

داداچ ، این بلا رو سر خودت نیار
کون خودت رو هم اگه پاره کنی باز کوستانت داستان نمیشه
بازم تلاش کن شاید یادش بیاد به قصاب محله یا میوه فروش یا حتی سوبور شهرداری داده و تو بی‌خبری، اون موقعه که به صداقتش پس میبری

0 ❤️

687856
2018-05-15 21:41:17 +0430 +0430

داداش به نظرم کمتر با گلنار بزن…جنسای خوب دیگه هم وجود دارن اونا رو هم امتحان کن

0 ❤️

687858
2018-05-15 21:54:03 +0430 +0430

آخه تو پارک…یه مرد بین 2 تا زن…3 تاشون روزنامه گرفتن جلوشون…هیچ کسی شک نکرد…
هیچ عابری از آن قسمت گذر نکرد…همه چیز زیر روزنامه ها پنهان…دستی بر ک ی ر بود…دستی دگر در پستان…گفتند اگر برایمان جق نزنی پخش میکنیم در اذهان…عکس های تو را…یکی یکی ناگهان…زن درمانده و ناتوان…میزنم برایتان ساکی با دل و جان…مرد بگفت مرحبا ای جانان…آبمان را بریز بر دهان…همه چیز زیر روزنامه ها نهان…مردی از دور زن خود را میدید جق زنان…به خود آمد و دید برجستگی اش شده عیان…گفت چه میبینم امروز…این حقیقت است یا داستان؟؟

2 ❤️

687867
2018-05-15 22:36:50 +0430 +0430
NA

مردک لاش گوشت حمال چرا فکر میکنی همه مثل او احمق هستن واین گلنار که گفتی منظورت همون صابون گلنار هست دیگه
اگر دوستداری باورمون بشه شماره زن تو بزار برو بچ استفاده کنن وتوهم باصابونت حال کنی لطف گلنارو بزار کنار واز ی صابون دیگه استفاده کن اخرش بخاطر گلنار میمیری ها

0 ❤️

687872
2018-05-16 00:10:33 +0430 +0430
NA

کیر تو کونت از پهنا

0 ❤️

687875
2018-05-16 01:16:58 +0430 +0430

عزیز دلم سوتی نده. میگی یه پسر پونزده ساله داریم ، بعد میگی از چند سال پیش با یه آمپول زن آشنا شده و اولین بار که زنتو می‌بینه ازش خواستگاری می‌کنه که زنت میگه : من یه پسر پونزده ساله دارم!!!
یعنی از چند سال پیش تا الان پسرت گیر کرده رو پونزده سالگی؟!!! شاید اونم تو سن بلوغ گیر کرده و داره مثل خودت اراجیف میگه!

اگه این داستانه که اصلاحش کن! اگه مثلا واقعیته! که خودتی!

0 ❤️

687878
2018-05-16 02:40:20 +0430 +0430
NA

ابوبكر البغدادي و كل داعشيها و كل اصحاب كهف و كل ملت پاپتي انگولا و كل ملت بلاد كفر و كل اسكيموها و كل حوثي هاي يمن و كل بدوي نشين هاي اموزن يكجا طايفتو بگان ديوث لاشي فكر كرد اينجا اروپاس توي پارك بشينن ارضاء كنن همو كوني گلابي ريدم تو كفشاي بابات شاشيدم توي گره روسري ننت جاكش حداقل قبل از نوشتن جق نزن كه بريني

0 ❤️

687917
2018-05-16 10:04:25 +0430 +0430

یه جاهاییش وسطا انگار ترجمه شده بود من ک داستانشو ندوس در هر صورت

0 ❤️

687926
2018-05-16 11:09:57 +0430 +0430

عوض سوال راجبه نظر شما چیه بهتر بود شما چطور میرینید ؟خاک تو اون سر جقی کسمعلق چفتت کنن .حرومی

0 ❤️

687938
2018-05-16 12:03:43 +0430 +0430

مرسی اس بی اس مرسی شادو خخخخخخخخ
واسه نویسنده داستانم هرچی بقیه دوستان گفتن

2 ❤️

688122
2018-05-17 19:49:40 +0430 +0430

داستان خوبی بود و استعداد نویسندگی ات هم خوبه. حیف که یک سری آدم بی مصرف بی فرهنگ دائم زیر داستان های این سایت با گذاشتن کامنت های عوضی حال گیری میکنن.

0 ❤️

693792
2018-06-12 05:45:16 +0430 +0430

خوب بود خسته نباشی

0 ❤️

694648
2018-06-15 14:40:48 +0430 +0430
NA

اره خیلی باحاله

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها