این داستان بر اساس خلاصه ای از رویدادهای زندگی من در چند سال گذشته میباشد امیداورم مورد پسند دوستان شهوانی باشه
من شایانم 27 سالمه نمیدونم چرا از وقتی خودمو شناختم هیج وقت نتونستم به دخترای همسن خودم یا کوچیکتر از خودم علاقه داشته باشم.
درواقع فانتزی های من همیشه روی دخترای بزرگتر از خودم یا خانمای میانسال بوده تو سن 17 تا 21 سالگی با دختر عمم که 9سال از من بزرگتره بودم البته هیچ وقت سکس نداشتیم و فقط یه دوستی ساده بود که شبا به هم پیام میدادیم و یه جورایی دختر عمم مثله خواهر بزرگتر بود واسم که گزارش همه کارهام رو بهش میدادم یه روز بهم گفت دیگه نمیتونه با من باشه ما کار اشتباهی نکرده بودیم ولی از نظر اون ما پسر دایی دختر عمه میموندیم بهتر بود میگفت داریم وابسته میشیم به هم منم دارم ازداوج میکنم میخوام کم کم رابطمون رو تموم کنیم که بعد ازدواج من مشکلی واسه تو پیش نیاد.
سخت بود واسم تا یه مدتی نمیتونستم هضمش کنم ولی از این مرحله گذشتم.
وارد مرحله تازه ای از زندگی شده بودم که نمیتونستم هیچ دختری رو واسه عشق یا هر چیزی مثل این بخوام درواقع دیدم نسبت به دخترا و خانما عوض شده بود و کلا جنس مخالف برای من در سه کلمه خلاصه میشد: #سکس#
من رو نزدیکام به یه پسر مودب و با جنبه میشناسن واسه همین خانم های توی فامیل همیشه واسه شوخی و بگو بخند من رو ترجیح میدادن به پسرای دیگه و واقعا منم روی هیچکدوم نظر بدی نداشتم و مثله خواهر برادر بودیم.
با اینحال اتفاقاتی افتاد که باعث شد من با دختر خاله خودم که متاهل بود سکس داشته باشم
بعد از ظهر بود من رفتم خونه خالم که نزدیک خونمون بود نمیدونستم شوهرش و پسرش خونه نیستن در زدم داخل که شدم تو حیاط دختر چهار پنج ساله دختر خالم بازی میکرد رفتم داخل خونه دیدم فقط خالم و دخترش فرزانه که اونموقع 33 یا بیشتر سن داشت خونه هستن پسرشون هم که من به هوای اون رفته بودم اونجا سالن تشریف داشت حدودا پنج دقیقه نشسته بودم خواستم بلند شم برم که دختر خالم گفت شایان تو از گوشی سر در میاری ببین میتونی صدای اینو زیاد کنی آخه یکی زنگ میزنه صداش انگار از ته چاه میاد یه گوشی سامسونگ ساده بود خیلی راحت قابش رو باز کردم بلندگویی که صدا داخلش میاد رو نگاه کردم یه کم باهاش ور رفتم ولی میدونستم باید عوض شه با اینحال گوشی رو بستم و گفتم یه تست بکنم شاید صداش بهتر شده صدا هنوز مثله سابق بود گفتم فرزانه بلندگو این پاره شده باید تعویض شه.
من رفتم خونه خودمون فرزانه هم داشت میرفت خونه خودشون رسیدم خونه اون موقع کامپیوتر مد بود رفتم کامپیوتر رو روشن کردم داشتم pesبازی میکردم دیدم یه پیام اومده رو خطم :
امیداورم به خوبی براتون توضیح داده باشم میخواستم طولانی نباشه برای همین مجبور شدم یکسری جزئیات که مهم نبودن حذف کنم.
باتشکر از صبرتون
نوشته: شایان
کامنت بالایی چه اصراری دارید در سایتی که همگی فارسی زبانند امگلیسی حرف بزنید؟؟ مخصصا وقتی سوادش رو هم ندارید!!
عزیزم تو که جال کردی بعد اونو که تازه بتو حال داده و سر حال اموی بقول خودت توی اوج بودی ارضا نکردی بلند شدی لباس پوشیدی ولی بتو هیچی نگفته و جای اینکه شرمنده باشی و قول میدادی دیگه هیچ زنی و ارصا نشده رها نکنی فازرنصیحت برداشتی ؟ اون شیلنگ و شیر آب و آب داخلش همراه با فرش لوله شده رو باید توی کونت میکردن که دیگه همان ابتدا اگر کاری نادرست هست انجام ندی اگر انجام دادی باید تمام میکردی
دوستان ببخشین تاریک هست و صفحه موبایل هم کوچک ، اگر تایپ اشتباه زدم بالاتر ببخشید
گوه خوردی ننه خراب
اگه راست میگی چرا باهاش سکس کردی که بعدش پشیمون بشی،خب همون اول نمیکردی و میرفتی زن جنده🤮🤮🤮
اونوقت اینایی که حذف نکردی مهم بودن؟
چرا نمیگی یه دستی مینوشتم، آبم اومد دیگه حس نوشتن نبود تهشو بستم؟
ریدی با این کستان مسخره ات جقول خان کسندیده تهدید کردن ننویسی کونت میزاریم،،، اره…?
سه کلمه؟ خب یکیش سکس دو کلمه ی دیگه چیه؟
آها منظورت حرف است؟
بعضیا هنوز فرق حرف و کلمه را نمیدونن بعد اومدن اینجا کستان نویسی.
شایان جون نمیدونم چرا همه کونیها مثل تو شروع به داستان نوشخاری کردند بیا به ما بده نه تنها عذاب وجدان نمیگیریم بلکه دعات هم میکنیم جقی کونی
من با داستان نویس کاری ندارم… کیرم تو مغز اون بیسواد کامنت اولی که خار گاو رو گاییده …
به املای طرف گیر میدی بعد خودت یه جمله ی انگلیسی با غلط گرامری و املایی نوشتی … ای اعتماد به سقف، ای چوسکلاس
برو گوتو بخور لاشی جقی . عذاب گوز داشتم . مرتیکه بیناموسه کونی
nice. But full of word mastake😉