هیجان لذت سکس رو بیشتر میکنه؟

1401/05/08

(اگر فقط دنبال صحنه های جنسی هستید،به بند های آخر داستان برید)
.
دیگه آدمی نبودم که درک نکنم چی به چیه، تا اینجای زندگیم از بس با دخترای مختلف یکی به دو کردم جنس مخالفمو تا حدودی شناخته بودمو ارتباط گرفتن دیگه برام سخت نبود ولی، چرا؟! چراااا این دختر اینقدر برام غیر قابل پیش بینیه؟ چرا نمیتونم بفهممش؟
.
اسمش «رها» بود خودش رها تر…🙃خیلی دختر اوپنی بود با همه در وهله اول خوب برخورد میکرد آدمی بسیار گرم، ولی وای ازون روزی که عصبانی میشد یا کسی از حد خودش عبور میکرد همون دختر مهربون و صمیمی، تبدیل میشد به یه هیولا
یک هیولایی که درسته میتونست قورتت بده.
توی این داستان میخوام جریان آشناییم با این دختر و اولین سکسمو باهاش بگم.
.
‌.
اولین بار توی یک دورهمی کاری که داخل سالن همایش فلان برگزار شد دیدمش. نقاش بود! و همون جا یه یه غرفه کوچیک بهش داده بودن تا آثاراشو به نمایش بذاره.
از همونجا چشممو گرفت… (هنوز اسمشو اونجا نمیدونستم)
موهای نسبتا کوتاه که پایه مشکی بودن اما ترکیبی با بنفش رنگشون کرده بود، یه پوست گندم گون و یه اندام استثنائی، من هیچ وقت اندام گنده دوست نداشتم ولی من عاشق دخترایی ام که استخون بندی ریزی دارن ولی برآمدگیاشون برجسته اس😋 و دقیقاااا رها یکی ازونا بود.
توی اون شلوار و مانتوی سفید اون پیراهن تنش و موهاش که بنفش بودن اون رو خیلی از بقیه برجسته تر کرده بود.
خوشحال بو‌دم که امشب توی سالن من هم قراره خودی نشون بدم، یک تکنوازی بداهه توی سالن اصلی تماما با من بودو اون پیانوی آکوستیک خوشگلی که روی صحنه بود.
شروع کردم چندین موسیقی معروف رو ترکیب کردن باهم و همه حضار به وجد اومدن بعدم خودم بداهه نواختم تمام، مردم ایستاده تشویقم کردن حس عالییه حتی اگر هزار بارم تجربه اش کنم سیر نمیشم.
حالا که دیگه تو جمع معروف شده بودم بین همه خوده مسئول همایش پیش من اومد و چند دقیقه ای باهم صحبت کردیم که خودش گفت دوست دارید غرفه ها رو نشونتون بدم؟
از خدا خواسته قبول کردم، رفتیم و من که فقط منتظر یک غرفه خاص بودمو بالاخره رسیدیم.
معرفی کرد بهم خانوم «رها فلانی» و اونجا برای بار اول بود که این شمائل خدایی اسم پیدا کرد توی ذهنم، رها… چقدر هم این اسم قشنگ بود هم به صاحبش میومد خلاصه هر جور که بود اون شب گذشت…
.
.
من خیلی آدم احساسی هستم، با اینکه همه عکس این رو راجب بهم فکر میکنن، سر هر کدوم از رابطه هام که تموم شدن من نبودم که بخوام طرف رو ول کنم، همین موضوع باعث شده بود اول خیلی محتاط باشمو بعد از یک مدت کلا دیگه فکر رابطه عاطفیو از سرم بندازم بیرونو فقط دنبال رفع نیاز هام باشم (بلایی که متاسفانه سر خیلیامون اومده😓 دختر پسرم نداره) دیگه فقط کافی بود یک دختر رو ببینم یک تا دو هفته باهاش ارتباط بگیرم و ایزی… هفته بعدش روی تخت تو خونم شبو باهم سر میکردیم
و اولشم دیدم به رها هم صرفا همین بود.
.
.
گالریش رو پیدا کردم و یک روز صبح رفتم اونجا، درِ گالریو باز کردم، داخل رفتمو سلام کردم، از تعجب کفو خونم قاطی شد!

  • به به خوش اومدی امیر جان
    (رها اسم منو میدونست! دیگه کسی که از قبل اسم منو بشناسه که سه هفته تا تخت خواب فاصله نیس… نهایتا یک هفته تا ده روز😂😉)
    _اااا،اسم منو شما میدونید؟
  • بله اجرای اون شبتون رو دیدم و خیلی به وجد اومدم
    _ متشکرم لطف دارید شما
    خلاصه دور و برو بهم نشون داد و همین حین هی میدیدم رفتارش عجیب و غریبه هی که بخواد حرفی بزنه و بعد میخورد حرفشو.
    خودم پا پیش گذاشتم گفتم چیزی میخواید بگید؟
    پرسید شما مجرد هستید گفتم آره، گفتن این آره همانا
    و زدن زیر گریه اش همانا!
    -چی شده رها خانوم چرا گریه میکنید؟
    و شروع کرد جریان زندگیشو گفتن بهم، و منم با حوصله فقط بهش گوش دادمو از یه جا به بعد بغلش کردم.
    ازینکه یک بار ازدواج کرده و طلاق گرفته چون شوهرش بی اخلاق بوده، هم خیانت کرده و هم دست بزن داشته گفت تا اینکه چقدر تو خانواده اش اذیتش کردم بابت همین موضوع، کلی گفت و گفففت و گفففتتتتت که رسید به یکی از داستاناش که با کمربند شوهرش زده بود توی صورتش
    منِ دیوونه نمیدونم چرا اون لحظه این حرف از دهنم در رفت:
    _آخه کی دلش میاد به همچی صورت خوشگلی آسیب بزنه
    بلافاصله بعد این جمله خودم فهمیدم! فهمیدم تند رفتم و زود بود برای این حرف که یهو🙄😳!
    لباشو چسبوند به لبام، جا خوردم ولی ادامه دادم واقعا بوسه انگار یک خوردنیِ جدیده، لبهای آدم تا مدت ها یک حس مور مور خوبی داره، در حال تجربه این حس قوی بودم که یهویی اون ول کرد…
    خودشو از تنو بدن من جدا کرد و یک جوری حرف زد که بهم فهموند باید برم. راستش درسته تجربه یونیکی بود ولی خیلی بهم برخورد این رفتارش و دُمم رو گذاشتم رو کولم و رفتم که دوباره سمت رها نیام…
    .
    .
    دیگه کلا فراموشش کرده بودم و سرم تو لَکِ خودم بود. یک روز از آموزشگاهی که پیانو درس میدادم بهم زنگ زدن و گفتن هنرجوی جدید دارم و تایم کلاسارو نیم ساعت زودتر بیام، رفتم آموزشگاه و بععللههه
    دیدم رها خانوم نشسته پشت پیانویِ تو کلاس… اصلا حسشو دیگه نداشتم بخوام پیگیرش باشم، از کیر شدن متنفرم و هر کسی ام که اینکارو باهم کرده سیکشو زدم.
    درو باز گذاشتمو اومدم رو صندلیم نشستم سلام کرد جواب دادم، گفت میشه درو ببندم؟ جوابی ندادم و خودش پا شد درو بست.
    اومد که خودشو دوباره روم ولو کنه، یهویی صدامو بردم بالا گفتم رهااااا!؟ چته این چه مدل رفتاریه داری چرا گرم میگیری بعدش یهویی سرد میشی؟
    دوباره زد زیر گریه… گفت بخدا دست خودم نیست، از یک طرف نیازام داره دیوونه ام میکنه از طرف دیگه میترسم وارد رابطه شم…
    منو میگی چشام تیز شد😀 گفتم منم دقیقا همین طورم، مگه لازمه برا رفع نیاز حتما وارد رابطه شیم!؟ دو تا آدم بالغ بودیم و جفتمون دیگه فهمیده بودیم چی میخوایم. این بار لبامونو به هم چسبوندیم ولی دیگه مغز فرمان نمیداد، فقطو فقط شهوت بود که چشای جفتمونو گرفته بود. با کلیدی که از اتاق داشتم درو بستمو…
    .
    .
    سبک بود با بغلم از رو زمین کندمش چسبوندمش به دیوار وحشیانه لبای همو میخوردیم من سه ماهی بود سکس نداشتم، اون مشخصا از من بیشتر. زبونشو توی دهنم میچرخوند و هم زمان دستشو آروم گذاشت روی کیرم، منم دیگه گذاشتمش زمینو دستام رو بردم سمت ممه هاش
    اون ماله منو میمالید، من ماله اونو بیشتر، همین حین…
    یهویی صدای در زدن اومد: (آقای فلانی شما تشریف دارید؟)
    _بله هستم، دارم از هنرجو تست میگیرم اگر اکانش هست لطفا نه خودتون نه کس دیگه ای مزاحم نشه.
    حین زدنِ همین حرف قلبم تو دهنم بود چون طرف مسئول آموزشگاهمون بود، با گفتن آها چشم اوکیه اش، خیالم جمع شدو دوباره شروع کردیم به خوردن لب های همدیگه
    ضربان تندِ قلبِ جفتمون کاملا حس میشد، یه مبل کنار اتاق بود دستشو گرفتم بردم اونجا خودش لباسشو در آورد سوتینشم هم😍…
    وای من چی میدیدم کم یاب ترین نوع سینه ای که میشه پیدا کرد،یک جفت ممه گرده رو به بالا😋
    وقتی دید من تو هَپَروتم خودش منو کشید جلو و شلوارمو در آورد منم تیشرتمو کندمو شلوار اونم از پاش در آوردم
    حالا جفتمون فقط با شورت بودیم، من تا قبل این داستان فکر میکردم خودم حشری ام پوووف، نمیتونست صبر کنه شورتمو پایین آورد کیرمو دستش گرفت شروع کرد مالیدن
    +جوووون من عاشق کیرم آاااه
    و امون نداد گذاشت توی دهنش خدایی ماهر بود چند باری تو دهنش جلو عقب کردو کامل کیرم تو دهنش به نعوظ رسید.
    سریع کیرمو پر تف کردو انگار که دیوونه شده باشه درخواست میکرد
    +امیررر تورو خدا بذار تو کسم تورو خدا
    _ رها هیییس آروم میشنون
    +بشنون امیر کسمو ببین خیسه تورو خدا بذار توش
    (آروم رفتم سمت گوششو یه دندون ریز زدم بهش و یواش گفتم)
    _تو جون بخواه، کیر که سهله…فقط تورو خدا آروم باش کسی نشنوه
    با تکون دادن سرش بهم تایید داد.
    شورتشو کشیدم پایین وای خدای من دو تا کلوچه که انگار خود خدا تراشیده بود بدجور چشم نوازی میکرد دلم نیومد این ازین کلوچه های خوشمزه نخورم شروع کردم با زبونم لبه هاشو لیسیدن.
    آه بلندی کشید که دیگه ناچار شدم دستمو بذارم روی دهنش تا بهش بفهمونم جریانو، متوجه شدو آروم ناله میکرد، بالا پایین بردم زبونمو رو چاک کسش و مشخص بود رو آسموناس.
    _امیر کیر میخوام امیییر تورو خدا
    پا شدم از رو کسشو کیرمو دوباره تف زدم سه چهارتا ضربه زدمو گذاشتم تو کسش یه جیغی ریز زدو شروع کردم…
    جفتمون استرس اینو داشتیم هر لحظه یکی سر برسه، ولی شهوت اون لحظه مارو کنترل میکرد نه مغز، آروم شروع کردم تو کسش تلمبه زدن و همینطور سریعو سریع ترش کردم، هی آروم با نفس نفس میگفت:
    +محکم بزن، بزن جرم بده
    منم که زیاد آدمه اصطلاحا کمر سفتی نبودم همینجوریش، این حرفاش بیشتر حشریم میکرد. پاهاشو انداختم رو دوشمو گفتم من داره آبم میاد اونم گفت بریز رو بدنم.
    هم تلمبه زدنو سریع تر کردم و هم محکم تر‌. همزمان ناله هاشم بیشتر میشد ناخودآگاه با یک دست موهاشو میکشیدم با دست دیگه ممه شو فشار میدادم
    +آه امیر آاااه جووون بزن بزن محکم تر بزن
    _(همراه با نفس زدن) بگو مال کیی تو جنده کیی تو کی کستو جر میده
    +امیییرم آره امیییر جرم بده کسمو پاره کن
    که همین حین یهویی کیرمو در آوردمو کل آبمو ریختم روی شکمش، کمتر از ده دقیقه طول کشیده بود. نمیدونستم اونم ارضا شده یا نه
    ولی بخاطر شرایطی که تو آموزشگاه بودیم و ترس از دوباره اومدن اون مسئول کوفتی جفتمون سریع شروع کردیم به پاک کردن همدیگه و لباسامونو پوشیدن، لباسارو که پوشیدیم صاف رو به رو هم بودیم و من مونده بودم که الانم میخواد دوباره یهویی سرد بشه و بره؟!
    تو همین فکر بودم که یهویی خودشو پرت کرد تو بغلم و در گوشم گفت: امیر بغل تو بهترین حسیه که تا حالا داشتم، و بعد هم لپمو بوسید…
    .
    .
    .
    .
    داستانام با رها زیاده… و قراره براتون چنتا دیگشم بعدا بگم😉
    (این داستان ترکیبی کاملا واقعی نیست! صرفا ترکیبی از تجربیات شخصیم بعلاوه تخیلاتمه، یه داستان عاشقانه نوشتم زیاد استقبال نشد و این اولین داستان سکسی بود که نوشتم، اگر ایرادی داشت به نظرتون ممنون میشم تو نظرات بنویسید و اگر دوست داشتید بازم بنویسم کمک بدید تا داستانای بهتر بنویسم)
    .
    «و حالا سوال تیترو جواب بدید، هیجان برای شما لذت سکسو بیشتر میکنه؟»

نوشته: خائوس


👍 2
👎 1
13901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

887628
2022-07-30 04:57:01 +0430 +0430

بعد رفتنش مسئول آموزشگاه با ده روش سامورایی ترتیبتو نداد؟

0 ❤️

887702
2022-07-30 15:49:38 +0430 +0430

K . N

0 ❤️

887708
2022-07-30 17:21:46 +0430 +0430

دمت گرم
خوب می‌نویسی
آدم رو میبری تو فضای اونجا
به دور از بزرگ نمایی…
بازم بنویس

0 ❤️

887732
2022-07-31 00:01:53 +0430 +0430

داستان خیلی خوبی بود بنطر من عالی بود ادامه بده هرچی داری رو کن ببینیم شاید استعداد نهفته باشی

0 ❤️

887869
2022-07-31 16:26:14 +0430 +0430

یکی از شرایط مجوز آموزشگاه وجود دوربین مداربسته در اتاقهاس. لطفا به جزئیات توجه کنین

0 ❤️

944662
2023-08-28 11:07:29 +0330 +0330

بااینکه یساعت پیش از دو سوراخم با دست‌و کیرش گاییده شدم هنوزم دلم‌میخاد‌گاییده شم اوووف

0 ❤️