وزیدن باد آن سوی پنجره

1400/11/26

همه چی از 4 سال پیش شروع شد، وقتی 18 سالم بود. منم مثل اکثر پسرا فوق العاده حشری بودم و کوچکترین چیز سکسی ، حشریم میکرد. نزدیکترین و در دسترس ترین فرد هم بهم مامانم بود. مامانم یه زن خیلی معمولی بود، از همه جهت، نماز میخوند و لباسهای معمولی هم می پوشید. من زمانی که با فیلم های پورن خانوادگی اشنا شدم، اصلا به مامان فکر نمی کردم، تو خیالم یه مامان فرضی با اندام عالی می ساختم و به یادش جق میزدم. کم کم با گذشت یکی دو سال، تصویر اون مامان فرضی با مامان خودم جایگزین شد. وقتی به مامان خودم فکر می کردم و جق میزدم خیلی شدیدتر ارضا میشدم. کم کم دیگه فانتزی برام کافی نبود و دنبال چیزای واقعی تر بودم. وقتی تو خونه تنها میشدم، میرفتم سراغ کشوی لباسای زیر مامان. تو اون کشو مامان یه عالمه لباسای زیر رنگارنگ داشت، چند دست شورت و سوتین توری و سکسی هم کف کشو بود که برچسب قیمتشون هیچوقت کنده نشده بود. چند سال مداوم هم تو همون حالت کف کشو منده بودن. بعد شروع کردم به گرفتن فیلم مخفی از مامان تو خونه، البته باید مواظب میبودم که داداش کوچیکم که 5 سال ازم کوچیکتر بود، متوجه نمیشد. درسته که مامان هیچ وقت لباسای باز و بدن نما نمی پوشید، ولی به هر حال کون و پستوناش انقدر بزرگ بودن که نمیتونست قایمشون کنه و مثلا وقتی خم میشد، کونش حسابی بیرون میزد. یه مدت هم با این فیلم و عکسها جق میزدم ولی خیلی زود جذابیت خودشونو از دست دادن و دلم بازم بیشتر میخواست. دنبال راهی بودم که بتونم مامان رو لخت ببینم. حموم تو اتاق مامان اینا بود و هیچ راهی واسه دید زدن مامان تو حموم نبود، واسه همین یه تصمیم ریسکی گرفتم، یه روز وقتی مامان تو حموم بود، رفتم تو اتاقش، گوشیمو تو حالت فیلمبرداری گذاشتم و زیر تخت ش جاسازیش کردم. بالاخره صدای اب قطع شد و مامان از حموم بیرون اومد، حدود نیم ساعت بعد از اتاق بیرون اومد و رفت تو اشپزخونه. سریع رفتم و گوشی رو برداشتم و رفتم تو اتاقم. فیلم رو تا جایی جلو زدم که مامان وارد اتاق شد، چیز زیادی نمیتونستم ببینم و فقط تا کمی بالای زانوش معلوم بود، مامان بعد از باز کردن حوله کمی اینور اونور رفت، مقدار کمی از رون سفید و گوشتیش دیده میشد و سکسی ترین بخش فیلم، وقتی بود که مامان یه شورت زرد رو پاش کرد و کشید بالا. بازم از هیچی بهتر بود ولی کاملا راضیم نکرد. واسه همین دفعه یه بعد که مامان رفت حموم، سعی کردم جای گوشی رو تغییر بدم تا فیلم بهتری بگیرم. بعد از اینکه مامان لباساشو پوشید و اومد بیرون، با احتیاط رفتم و گوشی رو برداشتم. از این زاویه معلوم بود که قراره صحنه های جذابی ببینم. کمی زدم جلو تا بالاخره مامان وارد اتاق شد، یه حوله دور بدنش پیچیده بود و از گردن به پایین همه جای بدنش معلوم بود. مامان یه حوله ی کوچیکتر برداشت و روی تخت نشست، فقط ساق پاهاش دیده میشد، احتمالا داشت اب موهاشو میگرفت. از جاش بلند شد ولی هنوز چیزی جز ساق های پاش دیده نمیشد. از پایین اومدن حوله فهمیدم بازش کرده و داره بدنشو خشک می کنه، کمی بعد حوله از تصویر خارج شد، احتمالا انداختش رو تخت. چند لحظه بعد مامان از تخت دور شد، اول رونهای گوشتی و بالافاصله کون گنده و سفید مامان تو تصویر ظاهر شد. ضربان قلبم به شدت بالا رفت، دهنم خشک شد و به نفس نفس افتادم، کون مامان ژله ای و گنده بود و کمی هم اویزون شده بود ولی هنوز اون حالت نیم کره ای و گردیش رو داشت. مامان رفت جلوی میز ارایشش، تو این حالت می تونستم پستونای گنده ی مامان با نوک قهوه ایشونو ببینم. پستونایی که کمی افتاده شده بودن، ولی هنوز پر و گرد بودن. مامان یه قوطی بزرگ از روی میز برداشت، درشو باز کرد، با انگشتاش مقداری از مواد داخل قوطی رو برداشت و شروع کرد به مالیدن به شونه هاش و سینه هاش، دوباره مقداری برداشت و به شکمش مالید، چند لحظه بعد پاهاشو باز کرد و از اون کرم ، با دست به کوسش مالید، بعد با دوتا دست کرم رو به کون فوق العاده اش و پاهاش هم مالید. بعد چرخید و رفت سمت کمد لباساش، چند لحظه تونستم قسمت کوس مامان رو ببینم که با موهای سیاه و نسبتا بلند پوشیده شده بود. مامان چمباتمه زد و کشوی لباس زیرشو بیرون کشید. کمی لباسای زیرشو بالا پایین کرد و بعد بلند شد، تو دستش یه شورت بنفش داشت، وقتی خم شد تا شورتشو بپوشه، پستوناش هم اویزون شدن، مامان شورتشو بالا کشید، بعد یه سوتین مشکی برداشت، قلابشو از جلو بست ، بعد چرخوندش و بنداشو انداخت روشونه هاش، دست اخر هم پستوناشو دونه دونه انداخت توی سوتین. مامان چرخید و رفت سمت میز ارایشش، شورتش، نصف کونشو پوشونده بود و حسابی هم کش اومده بود. نشست و موهاشو سشوار کشید، بعد بلند شد و یه شلوار سیاه و تاپ ابی رنگ پوشید و رفت بیرون. دوتا فیلم دیگه هم درست شبیه به همین از مامان گرفتم، مامان با کوس پشمالو لباساشو می پوشید و بیرون میرفت. بالاخره تصمیم گرفتم جای گوشی رو عوض کنم، بالای کمد یه جای عالی پیدا کردم که به همه جای اتاق دید داشت، اونروز داداشم داشت تو کوچه با دوستاش فوتبال بازی میکرد. قبل از بیرون اومدن مامان از حموم، گوشی رو جاساز کردم و تو اتاقم منتظر موندم. مامان از حموم بیرون اومد، اینبار بیرون اومدنش از اتاق طول کشید و هیجان داشتم که ببینم جریان چیه. یواشکی گوشی رو برداشتم و رفتم تو اتاقم و درو بستم. مطابق معمول مامان وقتی اومد تو اتاق، اول رو تخت نشست و اب موهاشو گرفت، بعد حوله رو که دور بدنش بسته بود رو باز کرد و با لبه هاش، زیر پستوناش، شکمش، کوسش و پاهاشو خشک کرد، بعد حوله رو انداخت رو تخت و رفت سمت میز ارایشش، نیم رخ به تصویر ایستاد و دوباره اون قوطی کرم رو برداشت، به بالا تنه اش کرم زد، بعد پای چپشو بلند کرد و رو نیمکت جلوی میز گذاشت، با اینکار یه حالت سه رخ گرفت و تونستم کوسشو به وضوح ببینم، برخلاف همیشه اینبار کوس مامان کاملا شیو شده بود و یدونه مو هم نداشت، لبای تپل کوسش به هم چسبیده بودن، رنگش هم یذره تیره تر از پوست سفیدش بود. مامان با نوک انگشتای دست راست کرم برداشت و گذاشت روی کوسش، بعد با کف دست و انگشتاش شروع کرد به مالیدن کرم به کوس تپلش، بعد پای چپشو کرم زد و گذاشت زمین، بعد پای راستشو بالا گذاشت، تو این حالت کونش حسابی بیرون زده بود. بعد از کرم زدن پاش، رفت سراغ کونش و همه جاش، مخصوصا لای کونشو با کرم چرب کرد. پای راستشو پایین گذاشت و رو به اینه ایستاد. میتونستم تو اینه ببینمش. مامان یه بار دیگه به پستوناش دست کشید، بعد پاهاشو به شکل پارانتزی باز کرد و کمی هم به کوسش دست کشید. فکر کردم الان شروع می کنه به لباس پوشیدن، ولی مامان اومد سمت تخت ، حوله رو انداخت رو زمین و روی تختش دراز کشید. دوربین من روبروی تخت بود یه نمای عالی از کوسش و بدنش داشتم. نمیدونستم میخواد چیکار کنه، تا اینکه دیدم مامان با دوتا دست شروع کرد به ماساژ دادن پستوناش و چرخوندن نوک پستوناش با انگشت. باورم نمیشد، یعنی مامان واقعا میخواست خودارضایی کنه؟ مامان من که نمازش قضا نمیشد و بیرون خونه چادر سرش میکرد. مامان یکی از پستوناشو با دوتا دست گرفت و بالا کشید، سرشو بلند کرد، زبونشو دراورد و شروع کرد به لیسیدن نوک پستونش. صحنه دیوونه کننده بود، نتونستم تحمل کنم، کیرمو بیرون کشیدم و شروع کردم به جق زدن. بعد از اینکه حسابی پستوناشو مالید و لیسید، دست راستشو اورد رو شکمش و گذاشت روی کوسش. یکی دو دقیقه فقط لبای کوسشو با نوک سه تا انگشت وسطش نوازش کرد، بعد انگشتاشو لای لبای کوسش فشار داد و بازشون کرد. رو بالای کوسش و چوچوله اش تمرکز کرده بود و میمالیدش، ناله ای از گلوی مامان بیرون نمیومد ولی میشد صدای نفس نفس زدنشو شنید. با دست چپ هنوز داشت پستوناشو می چلوند و با دست راست، کوسشو می سابید. کمی بعد مامان کمی خودشو بلند کرد و به تاج تخت تکیه داد، زانوهاشو هم بالا اورد و پاهاشو کاملا باز کرد. قشنگ می تونستم کوسشو ببینم که باز شده و از خیسی می درخشه، ارزو می کردم که کاش توانشو داشتم تا روی کوسش زوم کنم و بهتر ببینمش. اینبار مامان نوک انگشتای اشاره و وسطشو گذاشت رو سوراخ کوسش و به ارومی فشار داد تو. قلبم داشت از سینه ام بیرون میزد و نفس هام به سختی درمیومد، از بس که هیجان داشتم. محکم کیرمو میمالیدم. مامان همچنان ناله نمی کرد و فقط نفس نفس میزد. اول با سرعت کم کوسشو انگشت می کرد و بعد کم کم سرعتشو بیشتر کرد. چشماش بسته و دهنش باز مونده بود. رفته رفته حرکات بدنش بیشتر میشد، گاهی انگشتاشو بیرون میکرد و با خیسی کوسش، چوچوله اشو میمالید، بعد دوباره انگشتاشو میکرد تو کوسش و تلنبه میزد. بالاخره چند دقیقه بعد، مامان کونشو تا جایی که میتونست از رو تشک بلند کرد و شروع کرد به لرزیدن، لب پایینشو هم گاز گرفت که صداش درنیاد. بالاخره لرزشش تموم شد و کونشو دوباره گذاشت رو تخت، نزدیک 5 دقیقه بیحرکت دراز کشید، بعد بلند شد و لباساشو پوشید. فیلم رو دوباره به اول خودارضایی مامان برگردوندم و با تمام توان شروع کردم به مالیدن کیرم، نزدیک اومدن ابم بود که یهو در اتاق باز شد و مامان اومد تو، تو اون لحظه اولین فکرم قایم کردن گوشی بود، مامان اول نمیدونست چه خبره، بعد با دقت به کیرم و دستم که دورش بود نگاه کرد، چشماش گشاد شد و بلافاصله رفت بیرون و درو بست. منتظر موندم تا از پشت در چیزی بگه ولی چیزی نگفت و صدای قدماش رو شنیدم که از در دور شد. نمیدونم چرا متوجه صدای پاش موقع اومدن نشدم. اصولا باید کیرم میخوابید ولی همچنان شق بود. حالا که کار از کار گذشته بود، به جلق زدن ادامه دادم و کمی بعد، ابمو تو چندتا دستمال کاغذی خالی کردم. نمیدونستم چجوری باید با مامان روبرو بشم. بالاخره به خودم جرات دادم تا از اتاقم بیرون بیام، مامان با حالت عادی گفت داداشتو هم صدا کن بیاین ناهار بخوریم. موقع ناهار مامان زیاد بهم نگاه نمیکرد ولی یه لبخند رو صورتش بود، جوری که داداشم ازش پرسید چی شده؟ چرا می خندی؟ مامان گفت هیچی نشده، مگه باید چیزی بشه؟ یه بزرگی میگه بخند به روی دنیا، دنیا به روت بخنده. اونشب حتی بعد از اومدن بابا از سر کار هم مامان همچنان داشت لبخند میزد. سه چهار روز گذشت و مامان چیزی به روی خودش نیاورد و حرفی نزد. اون روز مامان دوباره رفته بود حموم. گوشیمو دوباره جاسازی کردم. داداشمو هم فرستادم دنبال نخود سیاه و از لحظه ای که مامان از حموم بیرون اومد، گوشمو به در اتاقش چسبوندم. حدود ده دقیقه گذشته بود که صدای نفس نفس مامانو به سختی شنیدم. یه فکر بکر به ذهنم رسید. خودمو اماده کردم و یهویی بدون در زدن وارد اتاقش شدم، مامان مثل دفعه ی قبل طاقباز خوابیده بود و خودشو انگشت می کرد. با دیدن من یه جیغ کوتاه زد، سعی کرد با دستاش بدنشو بپوشونه، پشتمو کردم بهش و گفتم ببخشید. و از اتاق بیرون رفتم. وقتی درو بستم مامان گفت چیکار داری؟ گفتم میخوام برم حموم. گفت صبر کن. چند لحظه بعد گفت بیا برو. درو باز کردم و رفتم تو، مامان پتو رو تا زیر چونه اش بالا کشیده بود. گفت فرزاد در زدن بلد نیستی؟ گفتم این به اون در. اول متوجه منظورم نشد، ولی بعد با اخم گفت برو گمشو، بیشعور، لبخندی زدم و رفتم حموم. لباسامو دراوردم و ابو باز کردم، بعد برگشتم و گوشمو گذاشتم روی در ولی چیزی نشنیدم، بنابراین رفتم و دوش گرفتم. وقتی اومدم بیرون، مامان تو اتاق نبود، گوشیمو برداشتم و رفتم تو اتاقم. شروع کردم به نگاه کردن فیلم. مامان مثل همیشه اول خودشو خشک کرد و بعد دوباره رو تخت خوابید و شروع کرد به انگشت کردن خودش. وسطای کار بود که من وارد شدم، بعد از اینکه من رفتم توی حموم، مامان دستاشو رو صورتش گذاشت و سرشو تکون داد،وقتی دستاشو از رو صورتش برداشت، یه لبخند روی صورتش بود. همونطور زیر پتو مونده بود، کمی بعد از اینکه من اب رو باز کردم ، مامان پتو رو کنار زد و از تخت پایین اومد، پاورچین پاورچین سمت در اومد و کمی گوش وایساد، بعد برگشت سمت تخت، حوله اشو برداشت و با یه متر فاصله از در حموم رو زمین پهن کرد، در کمال تعجب دیدم مامان روی حوله دراز کشید، پاهاشو تو هوا بلند کرد، دست چپشو رو دهنش گذاشت و با دست راست شروع کرد به مالیدن چوچوله اش. یعنی اگه همون لحظه در حموم رو باز می کردم، لنگهای رو هوا و کوس خیسش فقط یه متر باهام فاصله داشت، مامان نزدیک به کمی تو اون حالت کوسشو مالید و بعد شروع کرد به لرزیدن و بی صدا ارضا شد. بعد در حالی که یه لبخند گوش تا گوش رو صورتش بود شروع کرد به پوشیدن لباساش. منم هنوز حوله داشتم، کیرمو دراوردم و شروع کردم به جق زدن. نگاهم همش به در اتاق بود، امیدوار بودم که در باز بشه و مامان بیاد تو، ولی به جای در اتاق، صدای در بیرون اومد و فهمیدم داداشم برگشته، حوله رو دوباره دور خودم پیچیدم و جق زدنم نیمه کاره موند. لباسامو پوشیدم و از اتاق بیرون رفتم. این بار نوبت من بود که لبخند بزنم، مامان وقتی لبخند منو دید اخم کرد ولی چون داداشم اونجا بود چیزی نگفت. بعد از اینکه داداشم رفت، مامان گفت زهرمار، نیشت چرا بازه؟ گفتم همینطوری، از قدیم گفتن بخند به روی دنیا، دنیا به روت بخنده، مامان گفت مواظب باش، شاید دنیا پدرتو دراورد. خندیدم و چیزی نگفتم، نشسته بودیم و تلوزیون نگاه می کردیم. مامان کمی ساکت بود، بعد به تندی چرخید سمتم و گفت اگه به کسی بگی خودم می کشمت. گفتم چرا باید به کسی بگم اخه؟ مگه تو مال منو گفتی که منم مال تورو بگم؟ نترس بین خودمون می مونه. مامان که خیالش کمی راحت شده بود، بدون اینکه چیزی بگه چرخید و مشغول تماشای تلوزیون شد، چند روز گذشت، من و داداش و مامان تو خونه بودیم و بابا سر کار بود، داداش به مامان گفت میرم فوتبال و رفت بیرون، چند دقیقه بعد مامان گفت من میرم حموم، رفت تو اتاقش و درو بست، کمی بعد، صدای در حموم و بعد هم صدای اب اومد، نیم ساعتی که گذشت، به ارومی در اتاقشو باز کردم و رفتم تو و گوشی رو جاساز کردم و برگشتم بیرون. حموم مامان که تموم شد، رفتم دم در اتاقش و گوش وایسادم. مامان طبق معمول کمی اینور و اونور رفت و بعد نشست رو تختش، صداهای نامفهومی میومد که دقیقا معلوم نبود چیکار میکنه، در زدم و گفتم مامان؟ گفت چیه؟ گفتم میخوام برم حموم، گفت بیخود، برو یه ساعت دیگه بیا. گفتم یه ساعت؟؟ مامان به خودت رحم کن، مامان درحالی که نمی تونست جلوی خنده اشو بگیره گفت خفه شو بیشعور. کمی مکث کردم و گفتم مامان بیام؟ گفت نه لباس تنم نیست، تو دلم گفتم دقیقا واسه همین میخوام بیام تو دیگه. چند لحظه دیگه دوباره در زدم و گفتم مامان بیام؟ مامان گفت ای بمیری که نمیذاری ادم راحت کارشو بکنه، چند لحظه صبر کردم و بعد دستگیره رو چرخوندم و همزمان با باز کردن در گفتم اومددددم. مامان لبه تخت نشسته بود و حوله دستش بود، بلند گفت اِاِاِاِاِاِ فرزاد؟؟؟؟؟؟ به سختی با حوله جلوی بدنشو پوشوند و گفت خیلی بیشعوری. پشتش هنوز لخت بود و قسمتی از چاک کونش هم دیده میشد. وقتی دید دارم نگاهش می کنم گفت نگاه نکن بیشعور، برو گمشو تو حموم بعدا خدمتت میرسم. لبخندی زدم و رفتم تو حموم. لباسامو دراوردم و شروع کردم به حموم کردن، تصمیم گرفتم اجازه بدم با خیال راحت کارشو بکنه و بعدا فیلمشو ببینم. حدود نیم ساعت گذشته بود که یهو در حموم باز شد و مامان سرشو اورد تو و گفت تموم نشدی؟ یکم به خودت رحم کن. شورت پام نبود و کیرم هم خواب بود. کیرمو قایم نکردم و اجازه دادم مامان نگاهش کنه. گفتم تیرت خطا رفت، ولی حالا که اینجایی بیا پشتمو یه لیف بکش. گفت کار دارم، بعد یه نگاه به کیرم انداخت و درو بست. همه چی خیلی خوب داشت پیش میرفت. کارم تموم شد و از حموم اومدم بیرون. مامان تو اتاق نبود. گوشیمو برداشتم و رفتم بیرون. مامان داشت با تلفن حرف میزد. رفتم تو اتاقم ولی لای درو یه ذره باز گذاشتم. رو تختم لم دادم، حوله رو باز کردم و شروع کردم به نگاه کردن به فیلم. مامان بعد از بیرون اومدن از حموم، روتین همیشگیش رو انجام داد، موها و بدنشو خشک کرد، بدنشو کرم زد، رو لبه ی تخت نشست و پاهاشو باز کرد. کوسش کاملا صاف و بی مو بود، مثل اینکه هر بار تو حموم شیو میکرد. مامان با دست راست شروع کرد به مالیدن کوسش و با دست چپ مشغول مالیدن پستونای گنده اش شد. کمی بعد که من در زدم، مامان موقع حرف زدن همچنان به ارومی کوسشو میمالید. بالاخره بار اخر، قبل از وارد شدن من به اتاق، دست از مالیدن کشید و حوله رو برداشت که من وارد شدم. بعد از رفتن من، مامان دوباره به مالیدن کوسش و پستوناش ادامه داد. چند لحظه بعد از جاش بلند شد و اومد جلوی در حموم و گوششو گذاشت رو در ، چند لحظه گوش داد، بعد به دیوار کنار در حموم تکیه داد، پاهاشو از هم باز کرد و مشغول مالیدن کوسش و پستوناش شد، دهن مامان باز مونده بود ولی صدایی ازش در نمیومد. چند لحظه بعد، با لرزش شدید ارضا شد، زانوهاش شل شد و رو زمین نشست. بعد از کمی استراحت بلند شد و لباساشو پوشید، موهاشو سشوار کشید، بعد در حموم رو باز کرد. بعدش هم از اتاق بیرون رفت. محکم داشتم جلق میزدم که متوجه حرکتی با گوشه چشمم شدم. یه نفر دم در اتاق وایساده بود و از لای در تماشا میکرد. انتظار داشتم درو باز کنه و بیاد تو واسه مچ گیری ولی مامان همونجا وایساده بود و تماشا میکرد. همزمان شروع کردم به ناله کردن، دلم میخواست بگم مامان ولی ترسیدم. بنابراین به جق زدن ادامه دادم و چند دقیقه بعد، ابم اومد و توی یه دستمال خالیش کردم. موقع اومدن ابم، چشمامو بسته بودم و وقتی بازشون کردم، کسی اونجا نبود. لباسامو پوشیدم و از اتاق بیرون رفتم. مامان تو اشپزخونه مشغول کار کردن بود. رفتم و یه گوشه وایسادم. کون مامان تو اون شلوار تنگ حسابی خودنمایی میکرد، مخصوصا وقتی خم و راست میشد. گفتم مامان؟ گفت چیه؟ گفتم اون روز وقتی من اومدم تو اتاق، بعدش رفتم حموم، ادامه دادی؟ گفت چیو؟ گفتم همون کاری که میکردی رو دیگه. مامان اخم کرد و گفت به تو چه بچه؟ گفتم بگو دیگه، جون من، این تن بمیره بگو. گفت اره ادامه دادم، راحت شدی؟ گفتم امروز چی؟ گفت اره امروز هم ادامه دادم. گفتم چه جالب، منم اون روز که تو مچمو گرفتی ادامه دادم. مامان مثلا محلم نمیذاشت و مشغول کارش بود، گفت حالا چیکار کنم؟ مژدگونی بدم؟ خندیدم و چیزی نگفتم، چند لحظه بعد هم داداش برگشت خونه. دو روز بعد بود، من با دوستام تو کوچه وایساده بودم، داداشم هم با دوستای خودش فوتبال بازی میکردن، مامان بهم زنگ زد و گفت کجایی؟ گفتم تو کوچه، گفت من دارم میرم حموم، غذا گذاشتم رو گاز، بیا حواست بهش باشه که نسوزه. گفتم باشه اومدم. از دوستام خداحافظی کردم و رفتم خونه، رفتم دم در حموم و گفتم مامان من اومدم، گفت باشه پسرم، حواست به اون قابلمه باشه، گفتم چشم. یه سر به غذا زدم، قابلمه انقدر اب داشت که تا چند ساعت ته نمیگرفت. رفتم و گوشی رو دوباره گذاشتم تو اتاق مامان و اومدم بیرون. حدود یه ربع بعد، رفته بودم دستشویی، وقتی اومدم بیرون دیگه از حموم صدای اب نمیومد، رفتم دم اتاقش، مامان چند قدم برداشت و بعد صدای جیرجیر تخت اومد. یکی دو دقیقه بعد، مامان شروع کرد به نفس نفس زدن، حتی اروم ناله هم میکرد. حالا که مامان خودش دعوتم کرده بود باید استفاده میکردم. درو باز کردم و رفتم تو. مامان لخت رو تختش خوابیده بود و داشت منو نگاه میکرد، گفت ای وای فرزاااااااد؟ بعد یه دستشو گرفت رو کوسش و دست دیگه اش رو هم گذاشت رو ممه هاش. گفتم مامان اون قابلمه رو چیکار کنم؟ زیرشو خاموش کنم یا بذارم بمونه؟ گفت بذار بمونه، گفتم باشه، داشتم بدن مامان رو دید میزدم، بخشی از ممه های گنده اش از زیر دستش بیرون بود، همینظور بدن سفید و گوشتیش که حسابی حشریم کرده بود. نکته ی جالب اینجا بود که موهای مامان کاملا خشک بود. مامان گفت اینو نمی تونستی از پشت در بپرسی؟ گفتم نه دیگه، بعد دستمو رو کیرم گذاشتم. مامان گفت حالا که پرسیدی برو بیرون دیگه، گفتم راستی مامان موهات که خشکه، گفت عرق کرده بودم فقط بدنمو شستم اومدم بیرون. گفتم مامان فیلم سکسی میخوای واست بیارم؟ گفت لازم نکرده تو فقط بری بیرون کافیه. گفتم مطمئنی؟ گفت اره برو بیرون. گفتم باشه، رفتم بیرون، درو بستم ولی دستگیره رو پایین نگه داشتم تا چفت نشه، چند لحظه بعد، اروم و بیصدا، لای درو چند سانت باز کردم. مامان شروع کرده بود به مالیدن کوسش و ممه هاش و نگاهش هم رو کوس شیو شده اش بود. کیرمو دراوردم و بیصدا شروع کردم به مالیدن، دوباره نفس های مامان تندتر شد و ناله های ریز میکرد.کمی چوچولشو مالید، بعد شروع کرد به انگشت کردن کوسش، حسابی خیس شده بود و رفت و برگشت انگشتاش صدای فرچ فرچ میداد. ناله های مامان کمی بیشترشده بود. کمی بعد مامان به پهلو چرخید، پشتش به در بود، مامان دست چپشو رو کوسش گذاشت، بعد دست راستشو لای کونش فرو کرد و با یه انگشت مشغول مالیدن سوراخ کونش شد، ناله های مامان بلندتر شده بود، چند لحظه بعد مامان پاشو بالا اورد، یه انگشتشو توی کونش فرو کرد و با دست دیگه کوسشو به شدت می مالید، تو همین حالت انقدر ادامه داد تا بالاخره با لرزش های شدید ارضا شد. مامان تو اون حالت دراز کشیده بود و منم داشتم کیرمو میمالیدم که صدای کلید و در خونه رو شنیدم، هیچ چاره ی دیگه ای نداشتم، سریعا تو همون حالت با شلوار تا زانو و کیر تو دست رفتم تو و درو بستم، مامان سریع چرخید و با دیدن من میخواست داد بزنه که انگشتمو به علامت هیس گرفتم جلوی دهنم و خیلی اروم گفتم فرهاد اومد، مامان اروم گفت حالا برو تو حموم بعدا به حسابت میرسم، بعد دستاشو از جلوی ممه هاش و کوسش برداشت و از تخت پایین اومد، رفت سراغ کشوی لباس زیراش، چمباتمه زد و یه شورت برداشت و پوشیدش، وقتی چرخید منو دید که همونجا ایستادم و دارم کیرمو میمالم. مامان با بدون اینکه صداش دربیاد با لباش گفت برو گمشو تو حموم، رفتم تو حموم و ابو باز کردم، هنوز لباسامو در نیاورده بودم، کمی منتظر موندم ، مامان لباساشو پوشید و از اتاق بیرون رفت و درو بست، شلوارمو بالا کشیدم و بیصدا از حموم بیرون رفتم و گوشی رو برداشتم و برگشتم تو حموم. تو رختکن نشستم و فیلم رو پلی کردم. تو فیلم، مامان لخت از حموم بیرون اومد، با حوله فقط کوسش و پاهاشو خشک کرد، انگار فقط موهای کوسشو زده بود و اب کشیده بود، بعد اومده بود بیرون. جلوی در اتاق ایستاد و گوششو گذاشت رو در. چند لحظه بعد سریع برگشت سمت تخت و دراز کشید، دستشو گذاشت رو کوسش، ولی ثابت نگه داشته بودش، خیلی زود، بدون اینکه واقعا کوسشو بماله شروع کرد به نفس نفس زدن و ناله کردن، همینطور به در اتاق نگاه می کرد، وقتی من دستگیره رو چرخوندم، سرشو سریع برگردوند که مثلا نشون بده غافلگیر شده. بعد من رفتم بیرون و مامان شروع کرد به مالیدن کوسش، وقتی مامان به پهلو چرخید، یه لبخند رو صورتش ظاهر شد، انگار میدونست که دارم تماشاش می کنم. تو رختکن لباسامو دراوردم و با فیلم خود ارضایی مامان یه جلق زدم، بعد خودمو زیر اب خیس کردم و بعد اب رو بستم. تازه یادم افتاد که حوله نیاوردم. مامان رو صدا کردم و ازش خواستم حوله امو بیاره. بعد از حموم بیرون اومدم و رفتم تو اتاقم. فرهاد داشت با کامپیوتر بازی می کرد. ازش خواستم بره بیرون تا لباسامو بپوشم. وقتی اومدم بیرون، فرهاد رفت تو اتاق تا به بازیش برسه. نزدیک مامان رو مبل نشستم. مامان اروم گفت فرزاد خیلی بیشعوری، داشتی منو دید میزدی و خودتو میمالیدی؟ گفتم ببخشید، اخه نتونستم جلوی خودمو بگیرم. گفت چرا مثلا؟ گفتم اخه از بس خوشگلی و اندامت توپه که ادم نا خوداگاه تحریک میشه، گفت اینا که دلیل نمیشه، مامان خیلیا خوشگل و خوش اندامه، کدومشون از این کارا می کنن؟ گفتم نمیدونم ، شاید خیلیاشون، ولی اخه نمیدونی که وقتی خودارضایی می کنی چقدر سکسی میشی، خوب منم جوونم، زود تحریک میشم دیگه، مامان گفت خوب وقتی تنهایی خودتو تخلیه کن، زشته اونطوری دم و دستگاه خودتو به من نشون بدی. گفتم مامان اعتراف کن دیگه، گفت به چی؟ گفتم به اینکه هم وقتی من تو اون حالت می بینمت تحریک میشی، هم وقتی منو موقع خودارضایی میبینی، مامان تو حالت تدافعی فرو رفت و گفت نخیر اینطوری نیست، گفتم مامان من که بچه نیستم، امروز قابلمه رو بهونه کردی که من بیام و ببینمت، وگرنه اون قابلمه انقدر اب داشت که تا شب نمیسوخت. مامان چیزی نگفت و صورتشو چرخوند سمت تلوزیون. گفتم مامان؟ مامان نگاهم کرد، گفتم نظرت چیه که دیگه قایم باشک بازی رو تموم کنیم؟ گفت یعنی چی؟ گفتم هم تو از دیدن من تحریک میشی، هم من از دیدن تو، خوب راحت جلوی هم خودارضایی کنیم، هم بیشتر لذت میبریم، هم اب کمتر هدر میره، مامان لبخندی زد و صورتشو دوباره برگردوند سمت تلوزیون، کمی مکث کرد، بعد جدی نگاهم کرد و گفت میدونی اگه بابات یا فرهاد بفهمن چی میشه؟ گفتم بیخیال مامان، بابا که شبا میاد خونه، فرهاد هم که دائما تو کوچه اس، اگه مجبور نباشیم فیلم بازی کنیم هر روز یه عالمه وقت داریم. مامان دوباره کمی به تلوزیون خیره شد، اینبار کمی مکثش طولانی تر بود. بالاخره بهم نگاه کرد و گفت اولا دست زدن نداریم، فقط نگاه کردن، گفتم قبوله، گفت دوما هیچ کس نباید بفهمه ها، هیچ کس. گفتم چشم قربونت برم، خیلی گلی، اصلا یدونه ای، مامان گفت خیلی خب حالا زبون نریز پاشو برو یه چایی بیار بخوریم. گفتم چشم. اون روز مثل پروانه دور مامان می چرخیدم و هر کاری میگفت فورا انجام میدادم.روز بعد تا حدود ساعت 4 فرهاد خونه بود، من و مامان به وضوح مضطرب و البته هیجان زده بودیم. ساعت 4 فرهاد رفت واسه فوتبال با دوستاش. حالا که تنها شده بودیم ، زبونم بند اومده بود خجالت میکشیدم چیزی بگم، برعکس دیروز که اون سخنرانی باشکوه رو انجام داده بودم و مامان رو راضی کرده بودم. حدود 5 دقیقه من و مامان با نگاه های دزدکی به هم نگاه کردیم. بعد بلاخره مامان گفت بالاخره میخوای انجامش بدیم یا نه؟ گفتم اره، منتظر بودم تو بگی، مامان گفت باشه . گفتم همینجا یا تو اتاق؟ مامان گفت دیوونه شدی؟ اینجا که نمیشه، اگه یکی از در بیاد تو اولین چیزی که میبینه ماییم. گفتم باشه پس بریم تو اتاق تو. مامان گفت اول برو از اشپزخونه دوتا دستمال تمیز بیار بیا. من رفتم دستمال بیارم و مامان رفت تو اتاق. وقتی رفتم تو اتاقش، دیدم مامان همونطور با لباس رو تخت نشسته. گفت درو هم ببند. درو بستم و گفتم لخت بشیم؟ مامان گفت کامل نه، یوقت اگه فرهاد اومد بتونیم خودمونو جمع و جور کنیم. گفتم باشه، مامان رفت بالای تخت، منم پایین تخت روبروش نشستم، مامان تاپشو تا زیر چونه اش بالا کشید، شکم سفید و پستونای گنده اش تو اون سوتین قرمز بیرون افتاد، مامان دستشو برد توی سوتین و دونه دونه ممه هاشو بیرون کشید، از همین الان نزدیک بود غش کنم، باورم نمیشد مامانم تو فاصله ی یه متری من نشسته و داره پستوناشو واسه من در میاره. منم کیرمو دراوردم و تو دستم گرفتمش. مامان با دوتا دست شروع به مالیدن ممه هاش کرد، اول مثل خمیر چنگشون میزد، بعد نوک پستوناشو گرفت و کمی کشیدشون. نیازی به خیس کردن کیرم نداشتم چون اب اولیه ی زیادی با هر بار مالیدن از سر کیرم بیرون میزد. مامان پستوناشو بالا کشید و نوکشونو لیسید، بهش گفتم مامان ممه هات خیلی عالی ان، مامان گفت مرسی پسرم. مامان دستشو رو شکمش گذاشت و به سمت پایین حرکتش داد، هرچی به کوسش نزدیکتر میشد، ضربان قلب من هم بالاتر میرفت. مامان لم داده بود و پاهاشو باز کرده بود، وقتی دستشو از رو شلوار، روی کوسش گذاشت، یه ناله ی کوچیک کرد که لرزه به بدنم انداخت، از چیزی که فکرشو میکردم خیلی بهتر بود. مامان چند لحظه از رو شلوار کوسشو مالید، انقدر هیجانزده بودم که طاقت نیاوردم و گفتم مامان درش بیار دیگه، مامان یه لبخند بهم زد، بعد دستاشو انداخت زیر کش شورت و شلوارش، کونشو بلند کرد و تا زیر زانو پایین کشیدشون، بعد رونهاشو بهم چسبوند، کونشو دوباره گذاشت رو تخت و شلوار و شورتشو از یه پاش کاملا دراورد. هنوز پاهاش به هم چسبیده بودن و کوسش دیده نمیشد، بالاخره مامان پاهاشو از هم باز کرد و اون کوس تپل و سفید رو زیارت کردم. بی اختیار گفتم اووووووووف. مامان خندید و گفت باید قیافه ی خودتو ببینی، گفتم تو هم اگه کوس خودتو ببینی بهم حق میدی. مامان گفت من هر روز می بینمش، گفتم خوش بحالت. مامان دوباره خندید، کمی بعد قیافه اش کمی جدی شد و گفت عوضش تو توی این یه ماه ، بیشتر از بابات تو یه سال دیدیش. واقعا ناراحت کننده بود و دلم واسه مامان سوخت، اگه بابا وظیفه ی خودشو انجام میداد، مامان مجبور به خودارضایی نمیشد. ولی اونوقت هم این رابطه ی جدید من و مامان شکل نمی گرفت. گفتم بیخیال مامان، بیا به حال خودمون برسیم. گفت اره بیخیال، بعد دستشو گذاشت رو کوسش و شروع کرد به مالیدن. مامان انگشتاشو بین لبای کوسش فرو کرد و وقتی بیرونشون اورد، حسابی خیس بودن، مامان اون خیسی رو مالید رو چوچوله اش، بعد با انگشتاش مشغول مالیدنش شد. نگاه مامان روی کیرم بود. ناله ی جفتمون در اومده بود، مامان با دست چپ لای کوسشو باز کرد و سوراخ صورتی و خیسش پیدا شد، بعد دوتا انگشتشو فرو کرد تو و شروع کرد به تلنبه زدن. کوسش انقدر خیس بود که اب زیادی از کوسش بیرون زده بود و راه افتاده بود لای چاک کونش. به غیر از یه اه و اوف گاه و بیگاه حرف دیگه ای بینمون رد و بدل نمیشد. کمی بعد مامان دستاشو از لای پاهاش برداشت، بعد به پهلو خوابید و پاهاشو به جلو خم کرد. کون گوشتی و سفید مامان بیرون زد که دوباره یه اووووووف بلند از گلوی من بیرون اومد و باعث خنده ی مامان شد. مامان گفت کونمو دوست داری؟ گفتم دیوونه اشم. مامان با دست لای کونشو باز کرد و سوراخ کون قهوه ایشو نشونم داد. بعد پای بالاشو تو هوا بلند کرد، نوگ انگشتای دست راستشو با ترشحات اطراف کوسش خیس کرد و به سوراخ کونش مالید، کمی با نوک انگشت ماساژش داد و بعد انگشت اشاره اشو فرو کرد تو کونش، با دست چپ هم مشغول مالیدن و انگشت کردن کوسش شد. مامان بین ناله هاش گاهی اسم منو میگفت که حشری ترم میکرد. چند دقیقه بعد، سرعت دستای مامان و حرکتهای بدتش بیشتر شده بود که نشون میداد به ارضا شدن نزدیکه. منم نزدیک بودم و محکم کیرمو میمالیدم. گفتم مامان ابم داره میاد، با ناله گفت مال منم، مال منم داره میاد، بعد به پشت چرخید، کونشو بلند کرد و گفت اووووف فرزاد، مامان سعی میکرد صداشو کنترل کنه ولی لرزش بدنش به هیچ وجه قابل کنترل نبود. منم دستمال رو روی سر کیرم گذاشتم و با گفتن مامااااااااااااااان، ارضا شدم. هردومون به شدت عرق کرده بودیم و نفس نفس میزدیم. بعد از اینکه نفسمون جا اومد، مامان بلند شد و نشست، گفت یه دستمال بده، دستمال تمیز رو بهش دادم، مامان اول عرق زیر بغل و شکمشو پاک کرد، بعد پاهاشو کامل باز کرد و کوسشو تمیز کرد، چند ثانیه با لبخند نگاهم کرد، گفتم چطور بود؟ گفت از چیزی که فکر می کردم بهتر بود. گفتم من تو عمرم اینجوری ابم نیومده بود، انقدر محکم بود که تخمام درد گرفت، مامان یه خنده ی کوتاه کرد، بعد گفت پاشیم جمع و جور کنیم یه وقت فرهاد میاد. مامان اول ممه هاشو انداخت توی سوتین و تاپشو پایین کشید. شلوار و شورتش هنوز از مچ پای چپش اویزون بود. کامل درشون اورد، بعد شورتشو برداشت و پوشید، بعد شلوارشو تا زانو پوشید، از تخت پایین اومد و شلوارشو بالا کشید، با هر حرکتش کونش مثل ژله میلرزید. گفتم مامان کونت معرکه اس، قشنگ ترین کون دنیاست. مامان لبخندی زد و گفت فکر نکن اگه زبون بریزی و از کونم تعریف کنی میذارم بهش دست بزنیا، از این خبرا نیست. گفتم میدونم مامان جون، واقعیتو گفتم. گفت مرسی عزیزم، حالا بیا بریم. از اتاق بیرون رفتیم. گفتم مامان کارایی که قبلا می کردیم که ایرادی نداره ؟ گفت مثلا؟ گفتم مثلا بغل کردن و بوس کردن. گفت نه اونا ایرادی نداره. همه چی عالی بود، من و مامان از نظر عاطفی حسابی به هم نزدیکتر شده بودیم. من تو کارای خونه بیشتر کمکش میکردم. حدودا سه روز بعد، دوباره فرصت فراهم شد تا من و مامان جلوی هم خودارضایی کنیم. یکی دو روز بعد، من و مامان تو پذیرایی دراز کشیده بودیم و تلوزیون نگاه می کردیم. فرهاد هم تو اتاقمون بود. من رو شکم خوابیده بودم و مامان به پشت، پاهامون کنار سر هم دیگه بود، تو همون حال بودیم که تلفن خونه زنگ زد، مامان بلند شد و نشست و از گوشی بی سیم که کنار دستش بود جواب داد. خاله بود، مامان شروع کرد به حرف زدن، کمی بعد مامان شروع کرد به مالیدن کمرم با یه دست، همینطور دستشو رو کمرم میچرخوند، کم کم اومد پایین تر و بالاخره رسید به کونم، نمیدونم عمدا اینکارو میکرد یا نه، ولی اروم کونمو نوازش می کرد و میمالیدش، بعد از اینکه مامان چند دقیقه با کونم ور رفت و حشریم کرد، یه فکری به سرم زد، سر جام چرخیدم و به پشت خوابیدم. مامان به تلوزیون نگاه میکرد و با گوشی حرف میزد. چند لحظه بعد، مامان دستشو روی رونم گذاشت و به مالیدن ادامه داد و کم کم اومد بالا تا بالاخره دستش از رو شلوار روی کیرم قرار گرفت. مامان چند دقیقه کف دستشو در امتداد کیرم جلو عقب کرد. میخواستم کیرمو دربیارم که فرهاد از اتاق بیرون اومد و مامان سریع دستشو برداشت، منم دوباره چرخیدم و رو شکم خوابیدم که کیرم معلوم نشه. فرهاد اومد و چند دقیقه نشست، مامان هم به پشت کنارم دراز کشید. چند دقیقه تو اون حالت موندیم، بعد فرهاد دوباره برگشت تو اتاق. منم دوباره چرخیدم و به پشت خوابیدم. پشت دستمو به بیرون رون مامان چسبوندم و شروع کردم به حرکت دادن، با پشت دست کنار رون گوشتی مامان و کون تپلشو نوازش میکردم. بعد از اینکه سعی کردم دستمو زیر کون مامان ببرم، مامان اون لپ کونشو یذره بالا اورد. پشت دستمو روی زمین گذاشتم و بردم زیر کونش، لپ کون نرم و گوشتی مامان تو کف دستم قرار گرفت. واقعا دیوونه کننده بود، شروع کردم به مالیدن و چنگ زدن کون نرم و پنبه ای مامان. درست مثل رویایی بود که به حقیقت پیوسته، هرچند که از روی شلوار و با استرس باشه. حتی از روی شلوار و شورت هم می تونستم لطافت و نرمی کون مامان رو با تک تک سلولهای دستم حس کنم. اصلا متوجه نبودم که مامان با خاله در مورد چی حرف میزنه. کمی بعد سعی کردم دستمو بیشتر ببرم جلو تا به کوسش برسونم. مامان سریع فهمید و روی دستم نشست. با اینکه مامان وزنشو انداخته بود رو دستم ولی انگار فقط یه بالشت نرم رو دستم بود، فقط موضوع این بود که نمیتونستم دستمو تکون بدم. مامان کمی بعد کونشو از روی دستم بلند کرد و دستمو کشیدم بیرون، فهمیده بودم که نباید زیاده روی کنم و باید اجازه بدم همه چی مسیر طبیعی خودشو طی کنه. دو روز دیگه با دستمالی های جزئی من و مامان گذشت، چون تابستون بود، عادت کرده بودم شبها دیر میخوابیدم و روزها هم دیر بیدار میشدم. اون روز ساعت حدود 12 بود که با صدای مامان بیدار شدم. مامان گفت فرزاد بلند شو دیگه، فرهاد رفته بیرون، گفتم باشه، هنوز هنگ بودم و نمیفهمیدم منظورش چیه. مامان که کمی کلافه شده بود، ملافه رو از روم کنار زد، دستشو رو کیرم گذاشت و گفت فرزاد، میگم فرهاد رفته بیرون، تنهاییم. تازه دوزاریم افتاد که جریان چیه، سریع بلند شدم و نشستم، مامان لبخندی زد و گفت چه عجب. پاشو دست و صورتتو بشور زود بیا تو اتاق من. کیرمو ول کرد و رفتم دستشویی، مسواک هم زدم که یه وقت دهنم بوی بد نده، وقتی رفتم تو اتاقش، مامان با یه شورت توری کرمی رنگ و تاپ سیاه، رو شکم روی تخت خوابیده بود. شورتش یکی از همون شورت هایی بود که چند سال ته کشو مونده بود و برچسب قیمتشون کنده نشده بود. حالا مامان واسه من برچسب شورت رو کنده بود و پوشیده بودش. گفتم مامان؟ میشه یکم دست بزنم؟ مامان بالا تنه اشو کمی بلند کرد و به ارنج هاش تکیه داد، نگاهم کرد و گفت از رو لباس عیبی نداره، ولی وقتی لخت شدیم باید اونور بشینی، گفتم چشم قربونت برم، دستمو از رو شورت نازک و توری، گذاشتم روی کونش و گفتم شورت هم لباسه دیگه، مامان گفت اره، لباسه. شروع کردم به دست کشیدن و مالیدن کون پنبه ایش، کمی لپهای کونشو مالیدم ، بعد دستمو در امتداد چاک کونش پایین بردم، میخواستم دوباره لمس کوسشو امتحان کنم، بر خلاف انتظارم، اینبار مامان پاهاشو از هم باز کرد و اجازه داد که دستمو به کوسش برسونم، انگشتام روی لبای نرم و گوشتی کوس مامان قرار گرفت، حسابی هم داغ بود، شروع کردم به فشار دادن و بالا پایین کردن دستم رو کوسش، مامان داشت کوسشو به دستم فشار میداد و ناله هایی از سر لذت و رضایت سر میداد. کمی بعد مامان چرخید و به پشت خوابید، با دوتا دست ممه هاشو گرفتم و شروع کردم به مالیدن، مامان با نگاهی پر از شهوت و عشق نگاهم میکرد. مامان گفت تا 4 سالگیت شبا اگه با ممه هام بازی نمی کردی خوابت نمیبرد، هرشب باید درشون میاوردم تا باهاشون بازی کنی و بعد بخوابی، گفتم الان هم خوابم نمیبره، اگه میذاشتی هرشب باهاشون بازی کنم خیلی خوب میشد، مامان خندید و گفت سردیت نکنه یه وقت؟ دست راستمو از رو شکمش بردم پایین و دوباره گذاشتم رو کوسش، مامان ناله ای کرد و چشماشو بست.انگشت وسطمو توی چاک کوسش فشار دادم و شروع کردم به بالا پایین کردن، میتونستم چوچوله اشو زیر انگشتم حس کنم. کمی کوسشو مالیدم، مامان گفت بسه دیگه ، کیرتو دربیار، بلند شدم و شلوار و شورتمو پایین کشیدم، مامان هم شورتشو کامل دراورد، بعد خودشو بالا کشید و نشست، تاپشو کامل دراورد و سوتینشو باز کرد. حالا فقط چند سانت باهم فاصله داشتیم، مامان با دست پستوناشو میمالید و با دست دیگه ، کوس خیسشو. منم واسه خودم جق میزدم و تماشاش میکردم. مامان هم به کیرم نگاه می کرد. چند دقیقه گذشت، هر دو حسابی ناله می کردیم و عرقمون دراومده بود، مامان دوتا انگشتشو محکم تو کوسش جلو عقب می کرد. چند لحظه بعد گفت فرزاد ممه هامو بخور. گفتم واقعا؟ گفت اره. پاهام رو زمین بود و نیم رخ با مامان نشسته بودم، کامل رفتم رو تخت و کنارش زانو زدم، همینطور که با دست راست جق میزدم، خم شدم روش، با دست چپ پستونشو نگه داشتم و نوکشو گرفتم تو دهنم و محکم مکیدم، ناله های مامان بلندتر شد، با ناله گفت آه فرزاد، بخور، قشنگ بخورشون. ممه هامو دوست داری؟ بدون اینکه از دهنم درش بیارم، گفتم اوهوم. رفتم سراغ اونیکی پستونش، محکم لیس می زدم و می مکیدمشون، حرکات بدن مامان بیشتر شده بود، گاهی کونشو بلند می کرد و گاهی به چپ و راست می چرخید. مامان با دست راست خودشو انگشت می کرد و با دست چپ چوچوله اشو محکم میمالید، زیاد طول نکشید که مامان در حالی که لباشو محکم به هم فشار میداد که جیغ نزنه، با لرزش های شدید ارضا شد. من دو زانو نشسته بودم و همچنان کیرمو میمالیدم. مامان چشاشو باز کرد، یه نفس عمیق کشید و خندید. بعد به من نگاه کرد و گفت مال تو هنوز نیومده؟ گفتم نه هنوز. چند لحظه بعد گفتم مامان دستمال نیاوردیم ابمو کجا بریزم؟ گفت بریز رو بدنم، میخوام برم حموم. گفتم باشه و به مالیدن کیرم ادامه دادم، کمی بعد به مامان نزدیکتر شدم و گفتم داره میاد، مامان گفت جوووون، اره بریز، ابتو بریز رو ممه هام، اوووووم، کمی روش خم شدم و ابم با فشار پاشید رو پستونها و شکم سفید مامان. مامان گفت جووووون، ابت چقدر زیاده، بعد با دست ابمو رو ممه هاش و شکمش پخش کرد. لرزش های بدنم بالاخره متوقف شد و نفسم دراومد. مامان گفت مرسی عزیزم، حالا برو تا فرهاد نیومده، منم برم حموم، هردو از تخت پایین اومدیم. گفتم مامان؟ گفت جونم؟ گفتم میشه لباتو ببوسم؟ مامان خندید و لباشو غنچه کرد، صورتمو بردم جلو و لبامو چسبوندم به لباش، ولی هدفم فقط بوس نبود و میخواستم ازش لب بگیرم. لبامو باز کردم و بین لباش فشار دادم، مامان گفت اوووووم، بعد دهنشو باز کرد و زبونشو اورد بیرون، اول زبونشو تو دهنم گرفتم و مکیدم، بعد زبون خودمو به زبونش مالیدم و بعد هم مامان مشغول مکیدن زبون من شد، یکی دو دقیقه با ملچ ملوچ و اب دهن زیاد از هم لب گرفتیم، مامان بالاخره لباشو جدا کرد و گفت بسه دیگه عزیزم، برو بعدا ادامه میدیم. گفتم مرسی مامان. مامان لبخند زد و راه افتاد سمت حموم. قبل از اینکه بره تو صداش کردم، مامان نگاهم کرد و گفت جانم؟ گفتم خیلی دوستت دارم. مامان لبخند محبت امیزی زد و گفت منم دوستت دارم عزیز دلم. بعد رفتم بیرون و درو بستم. عشقبازی من و مامان به دور از چشم فرهاد و بابا ادامه داشت، از فرصتهای کوتاه هم نمیگذشتیم و اگه چند دقیقه تو اشپزخونه یا اتاق تنها میشدیم، از هم لب می گرفتیم و وقتی که تو خونه تنها میشدیم، بساط خودارضایی رو برپا میکردیم. یه روز فرهاد رفت فوتبال، مامان تو اشپزخونه بود، زود رفتم پیشش و گفتم مامان بریم عشق و حال؟ مامان گفت شرمنده پسرم بساط عشق و حال واسه من تعطیله. گفتم چراااااا؟ گفت وقت عادتمه. حسابی خورد تو ذوقم. گفتم حیف شد، عیب نداره باشه واسه یه وقت دیگه، مامان گفت خوب واسه من تعطیله واسه تو که تعطیل نیست، گفتم اخه اگه تو لخت نشی که حال نمیده، مامان دستمو گرفت و گفت تو بیا بریم، یه کاری می کنم حال بده. باهم رفتیم تو اتاق و درو بستیم، مامان تاپ و سوتینشو دراورد و گفت فعلا بیا ممه هامو بخور. شروع کردم به بازی و خوردن ممه های مامان، دونه دونه نوک پستوناشو میلیسیدم و می مکیدم، مامان موهامو نوازش میکرد و ممه هاشو به دهنم فشار میداد. کمی بعد مامان گفت بسه پسرم، وقتی ازش جدا شدم، مامان با یه لبخند موزیانه ، جلوی پام زانو زد، در حالیکه تو چشام نگاه میکرد، شلوار و شورتمو باهم تا مچ پام پایین کشید. یه نگاه به کیرم انداخت و گفت چه کیر خوشگلی داری، دست راستشو دور کیرم حلقه کرد و دست چپشو هم گذاشت روی رونم. دوباره نگاهم کرد و گفت دوست داری واست بمالمش؟ با سر اشاره کردم اره، مامان شروع کرد به مالیدن کیرم، دست لطیفشو دور کیرم بالا پایین میکرد، هربار اب اولیه از کیرم میومد، به همه جاش میمالیدش و ادامه میداد. یکی دو دقیقه بعد، مامان گفت اینطوری نمیشه، باید قشنگ خیسش کنم، مامان درحالی که با اون چشمای قهوه ای جذابش تو چشام زل زده بود، دهنشو باز کرد و صورتشو به کیرم نزدیک کرد، باورم نمیشد که مامان میخواد واسم ساک بزنه، مامان سر کیرمو تو دهن داغ و خیسش گرفت و با ناله گفت اووووووم، وقتی زبونشو به سر کیرم فشار داد، بی اختیار لرزیدم و ناله کردم. مامان زبونشو دور سر کیرم چرخوند، بعد زبونشو به زیر کیرم فشار داد و مقدار بیشتری از کیرمو تو دهنش گرفت. مامان یه لحظه هم نگاهشو از نگاهم دور نمیکرد، حدود نصف کیرم تو دهنش بود که سر کیرم به حلقش رسید. مامان کمی همون نصف کیرمو تو دهنش جلو عقب کرد، بعد کیرمو از دهنش دراورد و نفس گرفت، گفت چطوره؟ خوشت میاد مامانی کیرتو میخوره؟ گفتم ارررررره. مامان یه لبخند زد و دوباره کیرمو تو دهنش گرفت، دسته ی کیرمو با دست نگه داشته بود و نصف کیرمو تو دهنش جلو عقب کرد. چند لحظه بعد، دستشو از کیرم ول کرد، دوتا دستشو روی کونم گذاشت، بعد شروع کرد به فشار دادن، قشنگ میتونستم حس کنم که سر کیرم داره وارد حلقش میشه، مامان کمی سر کیرمو تو حلقش نگه داشت و بعد کشید بیرون تا نفس بکشه، دوباره اینکارو تکرار کرد. چشمام باز نمیشد، دستمو رو سر مامان گذاشته بودم و همراهیش می کردم، مامان بعد از کمی تلاش، بیشتر کیرمو تو حلق و دهنش جا داده بود و فقط دو سه سانتش بیرون مونده بود، اب دهنش و اب اولیه ی کیرم حسابی تو دهنش جمع شده بود. مامان کیرمو از دهنش دراورد و گفت میخوای کیرتو بذاری لای ممه هام؟ گفتم اووووف اره. مامان ابی که تو دهنش جمع شده بود رو تف کرد روی چاک سینه اش و با دست پخشش کرد، من کیرمو لای پستونای مامان فشار دادم و مامان با دوتا دست از بغل ممه هاشو به هم فشار داد و کیرم لای ممه های نرم و گنده ی مامان گم شد، حس فوق العاده ای داشت، لای ممه های مامان تلنبه میزدم، لذتش قابل مقایسه با چیزایی که تا اون موقع تجربه کرده بودم نبود، مامان با حرفای سکسیش لذتمو چند برابر میکرد، مثل میگفت جووون، تلنبه بزن، چشماتو ببند و تصور کن داری مامانی رو می کنی، تصور کن داری تو کوسم تلنبه میزنی، چشامو بستم و مامان رو تصور کردم که به پشت خوابیده و پاهاشو باز کرده، منم کیرمو کردم تو کوسش و دارم تلنبه میزنم، گفتم اووووف مامان کوست چه تنگه، جوووون، مامان گفت آآآآآهههههه اره پسرم، کوس تنگ مامانی رو بکن، محکم تلنبه بزن، مامان کیرتو میخواد، دیگه برام قابل تحمل نبود، گفتم مامان داره میاد، مامان سریع کیرمو تو دهنش گرفت، سر کیرمو بین لباش نگه داشت و با دست، کیرمو مالید، زبونشو هم رو سر کیرم گذاشت، چند لحظه بعد، سر مامانو با دوتا دست گرفتم و با یه ناله ی بلند ابم اومد، مامان همچنان سر کیرمو تو دهنش نگه داشته بود و با دست باقیمونده ی ابمو می دوشید. مامان همه ی ابمو تو دهنش جمع کرد، بعد بلند شد و در حالی که دستشو جلوی دهنش گرفته بود رفت تو حموم و ابمو توی روشویی خالی کرد، بعد دو سه بار دهنشو اب کشید و اومد بیرون، مامان لبخند زد و گفت خوب، چطور بود؟ گفتم عالی بود مامان، بهتر از این نمیشد، مخصوصا حرفایی که میزدی اصلا دیوونه کننده بود. مامان لبخند زد. گفت بدو یه دستمال خیس کن بیار خودمو تمیز کنم. گفتم چشم، زود یه دستمال نم دار اوردم و مامان ممه هاشو تمیز کرد و لباساشو پوشید، گفت حالا بیا بریم کمکم کن کارای خونه رو انجام بدم. گفتم چشم. تو اون سه چهار روز مدام از مامان لب می گرفتم و به کونش و سینه هاش دست می کشیدم، مامان هم اگه کسی دور و بر نبود اجازه میداد که راحت باشم ولی فرصت اینکه مامان ارضام کنه فراهم نشده بود. اون روز بعد از اینکه نهار خوردیم، مامان یه بالشت تو پذیرایی گذاشت و جلوی تلوزیون دراز کشید، فرهاد کمی نشست و بعد رفت تو اتاق. دلم میخواست برم سراغ مامان ولی چون فرهاد خونه بود نمیخواستم ریسک کنم. حدود نیم ساعتی نشستم و با حسرت به اندام مامان تو اون لباسای تنگش نگاه کردم، تو این سه چهار روز ارضا نشده بودم و حسابی حشری بودم. بلند شدم و یه سر رفتم تو اتاق، فرهاد رو تختش خوابیده بود و خر و پف می کرد. به ارومی از اتاق بیرون اومدم و درو بستم. سریع رفتم پیش مامان و کنارش به پهلو دراز کشیدم و دستمو گذاشتم رو پستونش، مامان گفت یواش گفت نکن فرهاد میاد میبینه، گفتم خوابیده. مامان گفت پس حواست باشه. گفتم چشم و به مالیدن پستونای گنده اش ، چند لحظه بعد، مامان یهو به پهلو چرخید و قشنگ کونشو داد عقب. دستمو از رو شلوارک گذاشتم رو کون گنده و پنبه ای مامان و شروع کردم به چنگ زدن و مالیدن، یکی دو دقیقه بعد دستمو از روی کونش برداشتم و از پشت چسبیدم بهش، دستمو گذاشتم رو پستونش و کیرمو به کونش فشار دادم، مامان هم کونشو به عقب فشار میداد. مامان چرخید و دوباره به پشت خوابید و صورتشو چرخوند طرفم. وقتی صورتمو بردم جلو، مامان لباشو از هم باز کرد، لبامو چسبوندم رو لباش و شروع کردم به لب گرفتن. چند لحظه بعد، مامان دستشو گذاشت رو دستم که هنوز رو پستونش بود، اروم دستمو به سمت پایین هدایت کرد، دستم به شکمش رسید و مامان همچنان ادامه داد، هیجان زده شده بودم و با ولع لباشو میخوردم. مامان دستمو رو کوسش گذاشت و فشارش داد. باورم نمیشد، برای اولین بار دستم از رو شلوارک روی کوس داغ مامان بود. با کف دستم شروع کردم به فشار دادن و مالیدن کوسش، یه لحظه یه چیزی به ذهنم رسید، لبامو جدا کردم و گفتم پریودت تموم شده؟ مامان گفت اره دیشب تموم شد، بمالش، مشغول مالیدن کوسش شدم، مامان خیلی یواش در گوشم ناله میکرد و نفس نفس میزد.تو همون حال مامان با دستش که بینمون بود، جلوی شلوار و شورتمو کشید پایین و کیرمو گرفت، مامان کیر شق منو میمالید و منم کوس داغ اونو. چند لحظه بعد، مامان با ناله ولی خیلی یواش گفت دستتو ببر تو، منتظر نموندم که دوباره بگه، انگشتامو رد کردم زیر کش شورت و شلوارکش و بردم جلو تا کوس گوشتی و خیسش تو دستم قرار گرفت. مامان با ناله گفت اخ فرزاد بمال، دارم میمیرم، اووووف، محکم بمال، انگشت وسطمو لای لبای خیس و گوشتی کوسش فشار دادم و شروع کردم به بالا پایین کردن. مامان داشت بدنشو مامان بین ناله هاش گفت فرزاد کیر میخوام، گفتم جوووون. چند لحظه بعد مامان مچ دستمو گرفت و از شورتش کشید بیرون، دستم کاملا خیس بود، مامان بلند شد و راه افتاد سمت اتاقش، هاج و واج مونده بودم که چه اتفاقی افتاد؟ مامان به نصفه ی راه که رسید، چرخید و با اشاره گفت بیا دیگه. بلند شدم و دنبالش رفتم. مامان دم در اتاقش وایساد و من رفتم تو، درو دو سه سانت باز گذاشت، بهم گفت بکن ولی ابتو نریز تو، بعد چرخید و پشتشو کرد بهم، شلوارک و شورتشو تا وسط رونش کشید پایین، بعد خم شد و دستشو گذاشت روی دیوار و از لای در به بیرون نگاه کرد. خواب بودم یا مامان واقعا ازم خواست بکنمش؟ کیرمو دراوردم و زود رفتم پشتش، با یه دست لای کون تپلشو باز کردم و با دست دیگه کیرمو با سوراخ کوسش تنظیم کردم. کوسش انقدر خیس بود که با یه فشار کیرم لیز خورد و تا ته رفت تو. مامان دست دیگه اش که ازاد بود رو گذاشت رو دهنش تا صداش درنیاد. کیرم تو کوس داغ و ابریشمی مامان دفن شده بود، اروم تا سرش کشیدم بیرون، از ذوق و بی تجربگی، یه تلنبه ی محکم زدم که صدای برخورد شکمم با کون مامان تو اتاق پیچید، مامان سریع گفت یواش، گفتم ببخشید، اینبار اروم شروع کردم به جلو عقب کردن کیرم، قلبم داشت از دهنم درمیومد، به ارزوم رسیده بودم و بالاخره داشتم مامانمو می کردم. چشمم به کون برفی و گنده ی مامان بود که مثل ژله میلرزید، دیواره های نرم و خیسش به کیرم چسبیده بود و هربار میکشیدمش عقب، کوسش دوباره کیرمو به داخل میمکید. کونشو گرفته بودم و تلنبه میزدم. توی عمرم همچین حسی رو تجربه نکرده بودم، شهوت بی نهایت، عشق بی نهایت و هیجان بی نهایت. مامان ریتم رو پیدا کرده بود و با هر تلنبه خودشو به عقب فشار میداد، میدونستم دلش میخواد ناله کنه و حرفای سکسی بزنه ولی نمیشد. چند دقیقه بعد، حرکات و انقباضات بدن مامان شدیدتر شده بود، تو یه لحظه بدن مامان کاملا منقبض شد و شدیدا شروع کرد به لرزیدن و رو پنجه های پاهاش بلند شد که باعث شد کیرم از کوسش بیرون بیاد، بدون اینکه صدایی ازش دربیاد، شدیدا میلرزید. از عقب به کوسش نگاه کردم، یه مایع سفید و غلیظ از کوسش راه افتاده بود و به طرف زانوش میرفت. مقداری از اون اب سفید دور کیر من هم جمع شده بود. بالاخره بعد از نزدیک به سی ثانیه، مامان اروم شد و پاشنه هاشو رو زمین گذاشت، منم حسابی نزدیک بودم، دسته ی کیرمو گرفتم، سر کیرمو لای کونش فشار دادم و تند تند توی چاکش بالا پایینش کردم. چند ثانیه بعد، وقتی ابم داشت میومد، سر کیرمو از چاک کونش بیرون کشیدم و ابمو رو لپ کونش خالی کردم. وقتی ابم تموم شد و اخرین قطره رو به کونش مالیدم، مامان صاف ایستاد و به طرفم چرخید، یه لبخند رو صورت قشنگش بود، دستاشو انداخت دور گردنم و کمی ازم لب گرفت، بعد ازم جدا شد و گفت بریم تا فرهاد بیدار نشده، من کیرمو انداختم تو. مامان اول با دست ابمو همه جای کونش مالید، بعد اول شورت طوسی رنگشو و بعد شلوارک سیاهشو بالا کشید، مامان درو کاملا باز کرد و رفت بیرون و منم دنبالش رفتم. مامان دوباره سر جاش تو پذیرایی دراز کشید و گفت عسلم یه چایی واسه من میاری؟ گلوم خشک شد. گفتم چششششم. دوتا چایی اوردم و کنارش نشستم ولی مامان به تلوزیون چشم دوخته بود. نمیتونستم ازش چشم بردارم. کمی بعد مامان با لبخند نگاهم کرد و گفت چیه؟ چرا اینطوری نگام میکنی؟ گفتم همینطوری. گفت نکنه انتظار داری من ازت تشکر کنم؟ گفتم نه من باید تشکر کنم، گفت خوب بکن. اروم گفتم مرسی که اجازه دادی کوستو بکنم و ابمو بریزم رو کونت، مامان خندید، با دست یدونه اروم زد تو سرم و گفت ای بیشعور، گفتم خوب چی بگم؟ گفت باید بگی مامان جون، مرسی که اجازه دادی کوس خوشگل و تنگتو بکنم و ابمو بریزم رو کون سفید و بینظیرت. هردو داشتیم می خندیدیم که فرهاد در اتاق رو باز کرد، کمی از مامان فاصله گرفتم، فرهاد با قیافه ی خوابالود اومد و بدون اینکه چیزی بگه صاف رفت دستشویی. مامان جدی شد و گفت ولی فرزاد، اینبار چون خیلی حشری بودم نتونستم جلوی خودمو بگیرم، ولی از دفعه ی بعد اگه کسی خونه بود هیچ کاری نمیکنیماااااا، گفتم باشه مامان جون. مامان بلند شد و چایی رو خوردیم. اون روز به یکی از بهترین و خاطره انگیزترین روزهای عمرم تبدیل شد.مامان انقدر برام سکسی و جذاب بود که نمی تونستم خودمو کنترل کنم و اگه یه لحظه تو اشپزخونه یا پذیرایی تنها میشدیم، میخواستم به بدن فوق العاده اش دست بزنم. ولی مامان حواسش بود و هربار بهش نزدیک میشدم می گفت شیطونی نکن، بذار به وقتش. سه روز از اولین سکس من و مامان گذشته بود. اونشب شام رو خورده بودیم، بابا داشت تو پذیرایی اخبار نگاه میکرد و فرهاد تو اتاق با کامپیوتر بازی می کرد. مامان تو اشپزخونه ظرفهارو میشست و منم طبیعتا کنارش بودم. خیلی اروم گفتم مامان تا حالا از عقب دادی؟ مامان لبخندی زد و گفت مگه فضولی؟ گفتم اره، جون من بگو دیگه. گفت اره دادم. گفتم اخرین بار کی بود؟ مامان کمی فکر کرد و گفت نمیدونم، حداقل یه سالی میشه. گفتم خودت دوست داشتی؟ گفت اگه درست انجام بشه بدم نمیاد، گفتم چجوری مثلا؟ تو همین حین بابا صدام کرد و گفت براش یه چایی ببرم. چایی رو براش بردم، وقتی برگشتم مامان کارشو تموم کرده بود. دوباره کنارش وایسادم. گفت خوب اول باید حسابی باهام ور بری تا کاملا حشری بشم، بعد چند دقیقه اروم کونمو انگشت کنی تا باز بشه، بعد حسابی چربش کنی و اروم بکنی. خوشم میومد که مامان به جای اینکه توضیحات کلی بده، دستورالعمل سکس با خودش رو میداد، گفتم دیگه دوست داری چیکار کنم؟ مثلا دوست داری کوستو بلیسم؟ گفت مگه بلدی؟ گفتم اره تو فیلمای سوپر زیاد دیدم. گفت بابات که هیچوقت اینکارو نکرده. گفتم من با بابا فرق دارم، من هر کاری بخوای واست میکنم. مامان لبخندی زد و گفت قربونت برم، بعد بغلم کرد، صورت من سمت پذیرایی بود و می تونستم بابا رو ببینم که پشتش به ماست. به ارومی دستمو رو کون نرم و گنده اش کذاشتم. مامان دم گوشم گفت حواست به بابات باشه. گفتم هست. کمی کونشو تو دستم مالیدم و جدا شدیم. حسابی شق کرده بودم. کیرمو از رو شلوار گرفتم و گفتم مامان بدجوری حشریم، مامان گفت منم همینطور، گفتم چیکار کنیم؟ مامان گفت سعی کن نخوابی، شب حوالی ساعت 1 میام بیرون. گفتم باشه. برگشتیم تو پذیرایی و پیش بابا نشستیم. بالاخره اونا رفتن تو اتاقشون منم رفتم تو اتاق خودمون. فرهاد تو تختش بود و داشت با گوشیش بازی می کرد. بالاخره بعد از حدود یه ساعت خوابید. به ساعت نگاه کردم. هنوز 12 بود. هیجان نمیذاشت که خوابم ببره، بعد از اولین سکس، اولین قانون مامان این بود که وقتی کسی خونه اس کاری نکنیم ولی الان هم بابا و هم فرهاد خونه بودن و مامان خودش میخواست که شیطونی کنیم. زمان خیلی کند می گذشت. ساعت بالاخره 1 شد، اتاق ها کنار هم بود و دیدم که مامان از اتاقشون بیرون اومد و بدون اینکه نگاهم کنه رفت سمت اشپزخونه، به فرهاد نگاه کردم، داشت خروپف می کرد. به ارومی از تخت پایین اومدم و رفتم سمت اشپزخونه، اونجا امنترین جا بود چون مستقیم از اتاق ها دید نداشت و اگه کسی از اتاق بیرون میومد اول باید وارد پذیرایی میشد که میتونستیم صداشو بشنویم و خودمونو جمع و جور کنیم. مامان جلوی یخچال وایساده بود و داشت اب میخورد. منو که دید لبخند زد. بهش نزدیک شدم. مامان خیلی اروم گفت فرهاد خوابیده؟ گفتم اره. پوست سفید مامان زیر نور کمی که از پنجره میومد، می درخشید. از روبرو به هم چسبیدیم، قد من کمی بلند تر از مامان بود، با لبخند تو چشمای هم نگاه کردیم. مامان دستاشو به پهلوهای من گذاشت ، منم دستامو رو شونه های مامان گذاشتم و به ارومی اوردم پایین، داشتیم همدیگه رو لمس می کردیم، پهلوهاش رو دست کشیدم و بعد دوباره دستامو بالا اوردم و بردم روی کتف هاش . بدنمون رو بیشتر به هم فشار دادیم، پستونای مامان به سینه ام چسبیده بود. دستامو بردم پایین، گودی کمرش تا برامدگی کونش زیباترین منحنی دنیا رو ساخته بود، که از لمس هر سانتیمترش لذت میبردم. چندبار باسن گردش رو نوازش کردم. صورتمون نزدیک هم بود، گفتم مامان، کاش میشد همیشه همینجوری بمونیم و هیچوقت از هم جدا نشدیم. مامان گفت اره عزیزم، کاش میشد، لبام رو به لب های داغ و لطیف مامان چسبوندم. حالا که با تجربه تر شدم می فهمم که چقدر با لب گرفتن از دیگران تفاوت داره، لبهای مامان که زمان بچگی محبت و ارامش رو برام به همراه داشت، الان التهاب و هوس رو تو قلبم بیدار می کنه. لب پایین مامان رو تو دهنم مکیدم، بعد زبونمون بهم چسبید، یه لحظه زبون مامان تو دهنم بود و میمکیدمش، یه لحظه بعد، زبون من تو دهن مامان بود. اب دهن مامان رو مثل اکسیر جوانی و شراب عشق میمکیدم. لبها و اطراف دهنمون از اب دهن همدیگه خیس شده بود. دلمون میخواست ناله کنیم، ولی نمی تونستیم. مامان چرخید و پشتشو بهم فشار داد، کون نرمش به کیرم چسبیده بود، دستامو رو شکمش گذاشتم و به ارومی بالا اوردم تا اینکه دستام، سینه های گردش رو پوشوند، مامان سرشو از عقب رو شونه ام گذاشت و صورتشو به صورتم چسبوند، دستشو هم بلند کرد و رو طرف دیگه صورتم گذاشت، به ارومی زمزمه کردم آه مامان. گفت جون مامان؟ پسرم بگو چی میخوای. گفتم تورو، گفت مال توام پسرم. هر دو تو تب این عشق ممنوعه داشتیم می سوختیم. سینه های مامان رو تو دستام فشار میدادم. کاش میشد کاملا لخت بشیم، تا پوستم به پوست لطیفم بچسبه، مامان دست راستشو رو دست راستم گذاشت، کمی دستمو به سینه اش فشار داد، بعد به ارومی دستمو به پایین هدایت کرد. دستمو از شکمش، به پایین شکمش برد و بعد بین پاهاش نگهش داشت و فشارش داد. داغی کوس مامان رو حتی از روی شلوارش هم می تونستم حس کنم. مامان با زمزمه گفت فرزاد بمالش، کوسمو بمال. کوس گوشتیش کف دستمو پر کرده بود. با فشار و حرکت دستم شروع به مالیدن کوسش کردم. کیرم بین لپ های کونش جا خوش کرده بود، چند لحظه بعد، دستمو بالاتر اوردم، نوک انگشتامو زیر کش شلوار و بعد شورتش بردم و دستمو فرو کردم توی شورتش،یه دریاچه توی شورتش تشکیل شده بود، موهای کوسش دوباره داشت درمیومد. انگشت وسطمو بین لبای کوسش فشار دادم و با بالا پایین کردنش، چوچوله اش رو میمالیدم. مامان دستشو رو دهنش گذاشت تا ناله نکنه. دستم کاملا خیس شده بود. چند دقیقه کوسشو مالیدم، بعد به ارومی دم گوشش گفتم مامان، میخوام بخورمت، مامان گفت مطمئنی؟ گفتم اره. دستمو از تو شورتش دراوردم، خیس اب بود، دستمو بو کردم، بوی بدی نمیداد، نوک انگشتمو تو دهنم گذاشتم، طعمش هم بد نبود. مامان چرخید، انگشتاشو از بغل انداخت زیر کش شلوار و شورتش و تا زانو پایین کشیدشون. بعد به کابینت تکیه داد و پاهاشو تا جایی که شلوار اجازه میداد باز کرد. جلوی پاش زانو زدم، صورتمو جلو بردم، از دو طرف کون نرمشو گرفتم و زبونمو از پایین تا بالای کوسش کشیدم. مامان لرزید و دستاشو رو سرم گذاشت. با هربار کشیدن زبونم روی کوسش، مقدار زیادی اب رو زبونم جمع میشد که قورتش میدادم و به لیسیدن ادامه میدادم. مامان دهنمو محکم به کوسش فشار میداد. کمی که گذشت، مامان سرمو عقب کشید، خم شد و دم گوشم گفت ، دوتا انگشت بکن تو کوسم، بعد چوچولمو بلیس. بعد دوباره ایستاد، به موهامو چنگ زد، دست راستمو از روی کونش برداشتم و انگشتای وسط و اشاره امو تو کوس داغ و خیسش فرو کردم، مامان دوباره دهنمو به کوسش فشار داد. اینبار روی چوچولش تمرکز کردم و انگشتامو توی کوسش جلو عقب میکردم. مامان میلرزید، کمرشو تکون میداد و گاهی موهامو میکشید، هر لحظه که میگذشت، حرکات و لرزش های مامان شدیدتر میشد. مامان جوری صورتمو به کوسش فشار میداد که به سختی میتونستم نفس بکشم و هر از گاهی باید از لیسیدن دست میکشیدم. وقتی مامان ارضا شد، شروع کرد به لرزیدن و کشیدن موهام. مامان کم مونده بود از سر لذت جیغ بزنه و منم به سختی خودمو کنترل کردم تا از درد جیغ نزنم. بالاخره مامان اروم شد و موهامو ول کرد، شونه هامو گرفت و بلندم کرد، منو سفت تو بغلش گرفت و شروع کرد به لب گرفتن و لیسیدن لبام و صورتم. مامان گفت مرسی پسرم، بدجوری تو کف بودم. مامان شورت و شلوارشو بالا کشید، بعد جاهامونو عوض کردیم، من به کابینت تکیه دادم و مامان جلوی پام زانو زد. کیرمو دراورد و شروع کرد به لیسیدنش. تخمامو میمالید و کیرمو با ولع میخورد. حواسم به اطراف بود که مبادا کسی غافلگیرمون کنه. مامان چند دقیقه برام ساک میزد، وقتی چونه اش خسته میشد، کمی کیرمو با دست میمالید و بعد دوباره به ساک زدن ادامه میداد. بالاخره مامان سر کیرمو تو دهنش نگه داشت و با دست کیرمو مالید تا همه ی ابمو تو دهنش جمع کرد. وقتی کیرم شل شد، از دهنش دراوردش، فکر میکردم مثل دفعه ی قبل تفش کنه بیرون، ولی مامان همه رو قورت داد، بعد گفت بریم بخوابیم. کیرمو انداختم تو، مامان گفت تو برو، من یکم اب بخورم بعد میام. صورتشو بوسیدم و گفتم عاشقتم مامان. مامان گفت منم عاشقتم عزیزم. برگشتم تو اتاقم، فرهاد هنوز داشت خروپف میکرد. تو تختم دراز کشیدم و خیلی زود خوابم برد.
یه مدت گذشت، تو فرصت های کوتاهی که پیش میومد، سکس های سرپایی و سرعتی میکردیم. یه مدت بود که مادر بزرگم مریض شده بود ، چهارتا خاله دارم که هر کدوم چند روز پیشش مونده بودن و نوبت مامان شده بود، مامان وسایلشو جمع کرد و رفت اونجا. حسابی حالم گرفته شده بود. روز دوم بود که مامان زنگ زد و گفت فرزاد وسایلتو جمع کن توهم بیا اینجا. یکی دو دست لباس برداشتم و رفتم اونجا. مامان بزرگ تو تختش بود. بوسیدمش و کمی حال و احوال کردیم. مامان رفت تو اشپزخونه تا ناهار رو اماده کنه. چند دقیقه بعد، منم رفتم پیشش، مامان یه دامن تا زانوی سرمه ای و یه تاپ بنفش استین کوتاه پوشیده بود. جلوی گاز وایساده بود و غذا رو هم میزد. کنارش وایسادم و دستمو گذاشتم رو گودی کمرش و گفتم چطوری خوشگل خانوم؟ بعد به ارومی دستمو بردم روی کونش، مامان گفت حالا که تو اینجایی بهترم. چرخوندمش سمت خودم، دستامو گذاشتم رو کون گرد و قلنبه اش ، مامان هم دستاشو انداخت دور گردنم و شروع کردیم به لب گرفتن. همونطور که کونشو میمالیدم، دامنشو کشیدم بالا، وقتی دستمو بردم زیر دامنش، دیدم شورت نداره و دستم رو کون لختشه، لبامو ازش جدا کردم و گفتم شورت نپوشیدی؟ مامان یه لبخند شیطنت امیز زد و گفت قبل از اومدن تو درش اوردم، یهو کنترلمو از دست دادم و یدونه زدم رو کونش، مامان یه جیغ کوتاه زد، بعد با ترس دستشو گرفت جلوی دهنش، مامان بزرگ از اون اتاق گفت چی شد دخترم؟ مامان گفت هیچی دستم سوخت، مامان بزرگ گفت مواظب باش عزیزم. مامان هم گفت چشم. بعد اروم شروع کردیم به خندیدن. تا وقتی غذا حاضر بشه، مشغول مالیدن و انگولک کردن مامان بودم و حسابی خیسش کرده بودم. نهار رو که خوردیم، مامان کمک کرد تا مامان بزرگ بره دستشویی، بعد مامان بزرگ خوابید. مامان تو پذیرایی یه پتو پهن کرد و دوتا بالشت گذاشت تا دراز بکشیم. در اتاق مامانبزرگ رو بست و تلوزیون رو هم روشن کرد. من روی پتو دراز کشیده بودم. مامان اومد و کنارم دراز کشید، به پهلو چرخیدم سمتش، دستمو بردم زیر تاپش و رسوندم به پستونای درشتش و شروع کردم به لب گرفتن ازش. مامان هم مشغول نوازش سر و صورتم شد. بعد از چند دقیقه لب گرفتن و مالیدن پستوناش، لبامو ازش جدا کردم، سعی کردم تاپشو بالا بکشم ولی مامان گفت بذار درش بیارم. کنار کشیدم و مامان نشست، تاپشو دراورد و سوتینشو باز کرد و گذاشت کنارش، بعد دوباره دراز کشید، خم شدم روش و نوک قهوه ای ممه ی گنده اشو تو دهنم گرفتم و شروع کردم به مکیدن، مامان خیلی یواش ناله میکرد و میگفت بخور عزیزم، ممه هامو بخور، اووووم . در حال خوردن ممه هاش، نگاهش کردم، مامان با یه لبخند مادرانه نگاهم میکرد، مثل زنی که به نوزادش شیر میده. نوک پستوناش کاملا سفت شده بود. بالاخره بعد از چند دقیقه، از ممه های خوشگلش دل کندم. دامن مامان رو بالا کشیدم و کوس سفیدش نمایان شد، مامان رونهای گوشتی شو از هم باز کرد. دستمو گذاشتم رو کوسش، همین اول کار خیس شده بود. کمی با دست مالیدمش، جهتمو عوض کردم و نزدیک سرش زانو زدم، بعد خم شدم روش و زبونمو به کوس خوشگل و خوش طعمش رسوندم. وقتی شروع کردم به لیسیدن کوسش، مامان هم دستشو رسوند به کیرم، اول کمی از روی شلوار مالیدش، بعد کاملا کشیدش بیرون. بعد از کمی خوردن کوسش، شلوار و شورتمو تا مچ پام پایین کشیدم و اینبار روی سرش خم شدم و خودمو با دستام بالا نگه داشتم جوری که کیرم درست جلو صورتش بود، مامان دسته ی کیرمو گرفت و با دهنش تنظیمش کرد. گرفتش تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن. لبای گوشتی مامان دور کیرم حلقه شده بود و بالا پایین میرفت. مامان همینطور زبونشو به سر و اطراف کیرم میمالید. بی نظیر بود. بعد از چند دقیقه کیرمو از دهن مامان بیرون کشیدم و گفتم مامان کونتو نشونم بده، مامان به پهلو پشتشو بهم کرد و پای بالاییش رو جلو گذاشت،دامنشو رو کمرش جمع کردم و به کون سفید و گنده اش دست کشیدم، با دست راست لای کونشو باز کردم. انگشت اشاره ی دست چپمو توی کوسش فرو کردم که باعث شد مامان ناله ضعیفی بکنه. انگشتمو کمی تو کوسش عقب و جلو کردم و وقتی کاملا خیس و لزج شد، بیرون کشیدمش و نوک انگشتمو گذاشتم رو سوراخ تنگ کونش، مامان سرشو به عقب برگردوند و گفت هوس کون کردی اره؟ گفتم اره. گفت یادته که گفتم چیکار کنی؟ گفتم اره. گفت باشه. مامان دوباره سرشو به جلو چرخوند و راحت دراز کشید. کمی با نوک انگشت سوراخ کونشو ماساژ دادم، بعد به ارومی فشار رو بیشتر کردم. بالاخره مقاومت سوراخش شکسته شد و انگشتم وارد کون تنگ و داغ و مامان شد، خیلی مواظب بودم که دردش نیاد، عجله نمیکردم و ذره ذره انگشتمو فرو میکردم تو کونش. وقتی انگشتم تا ته رفت تو، خیلی اروم شروع کردم به تلنبه زدن و عقب جلو کردن انگشتم. کونش واقعا تنگ بود و مطمئن نبودم که میتونم کیرمو تو کونش فرو کنم یا نه. بعد از کمی انگشت کردن، مامان گفت دوتاش کن. انگشتمو بیرون کشیدم. یه تف انداختم رو نوک دوتا انگشتم و مالیدم رو سوراخش، بعد دوتا انگشتمو رو سوراخ کونش گذاشتم. وقتی شروع کردم به فشار دادن، مامان نفسشو حبس کرد و وقتی نوک انگشتام رفت تو، مامان یه آیییییی گفت. کمی نگش داشتم تا جا باز کنه. نزدیک به 5 دقیقه طول کشید تا کونش انقدری جا باز کنه که بتونم دوتا انگشتمو راحت جلو عقب کنم. انگشتامو کشیدم بیرون. مامان گفت اول یکم از جلو بکن. گفتم چشم، چاردست و پا بشین. مامان چهار دست و پا نشست و کونشو داد عقب. منظره ی بی نظیری بود که ادم میتونست ساعت ها تماشاش کنه و از دیدنش خسته نشه. لای کونش باز مونده بود و سوراخ قهوه ای و خیس کونش دل دل میزد. بین پاهاش زانو زدم ، کیرمو با دست گرفتم سرشو لای لبای گوشتی کوسش بالا پایین کردم، بعد به ارومی کیرمو تو کوسش فرو کردم و اروم شروع کردم به تلنبه زدن، نمیتونستم کیرمو تا ته بکوبم چون مادربزرگ تو اون اتاق خواب بود و اگه با صدای سکس دختر و نوه اش بیدار میشد، کمی ناجور میشد. بعد از چند تا تلنبه به مامان گفتم لاشو با دوتا دست باز کن. مامان صورتشو روی بالشت گذاشت و لای کونشو با دوتا دست باز کرد. از بالا یه تف انداختم که صاف روی سوراخ کونش فرود اومد. انگشت شست دست راستمو روی سوراخش گذاشتم و فرو کردم تو، و به تلنبه زدن تو کوسش ادامه دادم. مامان نفس نفس میزد، کوسش حسابی خیس بود و کیرم راحت تو کوسش جلو عقب میرفت. بعد از چند دقیقه، مامان گفت فرزاد یه لحظه بکش بیرون. وقتی کیرمو از کوسش بیرون کشیدم، دیدم داره بلند میشه واسه همین انگشتمو هم از کونش دراوردم. گفتم کجا میری؟ گفت الان میام. مامان رفت تو دستشویی و خیلی زود با یه قوطی کرم برگشت، در قوطی رو باز کرد، با انگشت کمی برداشت و روی سوراخ کونش مالید، بعد قوطی رو داد دستم و گفت به کیرت بزن. وقتی داشتم به کیرم کرم میزدم، مامان به پشت خوابید و پاهاشو کامل از هم باز کرد. رفتم پشتش و گفتم اینجوری بکنم؟ گفت اره مامان جون زانوهام درد میکنه نمیتونم زیاد رو زمین قنبل کنم. بین پاهاش زانو زدم. مامان گفت فقط مامان جون یواش بکن، گفتم چشم، جوری می کنم که اب تو کونت تکون نخوره. مامان خندید. با دوتا دست لای کونشو تا جایی که میشد باز کرد. روش خم شدم، با یه دست کیرمو رو سوراخ کونش گذاشتم و با دست دیگه خودمو بالا نگه داشتم. مامان دوباره نفسشو حبس کرده بود. کرم کار خودشو کرده بود و با کمی فشار سر کیرم رفت تو. مامان با یه آه یواش نفسشو داد بیرون. به ارومی شروع کردم به فشار دادن، کیرم به ارومی لیز میخورد و راهشو تو کون مامان باز میکرد. بالاخره شکمم به کون پنبه ای مامان چسبید و کیرم تا ته تو کونش جا گرفت، مامان سعی میکرد سر و صدا نکنه واسه همین تند تند نفس نفس میزد. جفت دستامو طرفین بدنش ستون کرده بودم. کیرمو تو کونش نگه داشتم. چند لحظه ثابت نگهش داشتم و بعد اروم عقب کشیدمش. رونهام به پشت رونهای گوشتی مامان چسبیده بود. خیلی اروم کیرمو عقب کشیدم و دوباره فشار دادم. کون تنگ مامان از همه جهت به کیرم فشار میاورد. مامان گفت همینه، یواش بکن. وقتی شکمم به کونش میخورد، بیشتر فشار میدادم، کون مامان پهن میشد و کیرم بیشتر فرو میرفت که باعث میشد مامان ناله کنه. بالاخره بعد از دو سه دقیقه جلو عقب کردن اروم، سرعتمو کمی بیشتر کردم. هنوز مثل یه خواب بود، مامان زیرم خوابیده بود و با کمال میل کونشو بهم هدیه میکرد. مامان خودشو رو ارنج دستاش بلند کرد و دهنم کنار گوشش قرار گرفت. با زمزمه گفتم آه مامان قربونت برم، قربون کون تنگت برم. مامان گفت بکن مامان جون، هرچقدر دلت میخواد کونمو بکن، مال خودته، کون مامان مال توئه. اووووف کیرتو میخوام پسرم، تا ته بکنش تو کونم. شونه ی لختشو بوسیدم. چند دقیقه تو اون حالت تلنبه زدم. واقعا عاشق این پوزیشن بودم؛ مامان زیرم بود و کون نرمش حس فوق العاده ای بهم میداد ولی میخواستم کاری کنم که مامان هم نهایت لذت رو ببره. واسه همین کیرمو از کونش بیرون کشیدم و گفتم مامان برگرد به پهلو. مامان به پهلو خوابید و پاهاشو به جلو خم کرد و کونشو داد عقب. سوراخ کونش باز مونده بود و حسابی خیس بود. به ارنج راستم تکیه داده بودم تا کمی بالاتر باشم. با دست چپ دوباره کیرمو به کون مامان هدایت کردم. بعد دستمو بردم جلو و پستون گنده اشو گرفتم، کمی مالیدم و چنگش زدم، بعد با نوک ممه هاش بازی کردم. دم گوشش گفتم میخوای کوستو بمالم؟ گفت ارههههههه. دلم میخواست بیشتر حرفای سکسی بزنه، واسه همین گفتم بگو چیکار کنم. مامان با ناله گفت کوسمو بمال. گفتم من کی ام؟ گفت پسرمی، پسر کیر کلفتمی. کوسمو بمال پسرم، کوسی که ازش به دنیا اومدی رو بمال. دستمو از روی شکمش بردم پایین، مامان پاهاشو باز کرد و دستم روی کوس داغ و خیسش قرار گرفت. مامان از شدت شهوت داشت میلرزید و ناله های یواش میکرد. کف دستمو محکم رو کوسش فشار میدادم و بالا پایینش میکردم. همزمان اروم تو کونش تلنبه میزدم. مامان صورتشو هم به صورتم میمالید، کمی بعد سرشو چرخوند و لبامون به هم چسبید. مامان خیلی زود زبونشو تو دهنم کرد و به زبونم مالیدش، بدنهای خیس از عرقمون به هم چسبیده بود. زبونمون تو دهن همدیگه میچرخید. مامان تو دهنم ناله میکرد. مامان دستشو اورد پشتم و روی کونم گذاشت و منو بیشتر به خودش فشار میداد. هردومون نزدیک بودیم، سرعتمو کمی بیشتر کردم. تو همین حال بودیم که یهو صدای مامان بزرگ رو شنیدیم که مامان رو صدا میکرد. من خشکم زد، مامان اروم گفت واینستا، بکن، تا ابمو نیاوردی و ابتو تو کونم نریختی حق نداری کیرتو بکشی بیرون، ادامه بده. به تلنبه زدن و مالیدن کوسش ادامه دادم. یکی دو دقیقه بعد مامان بزرگ دوباره صداش کرد. مامان دستشو رو دستم گذاشت و محکم به کوسش فشار داد و دوباره شروع کرد به لب گرفتن ازم. چند لحظه بعد مامان شروع کرد به لرزیدن و لب پایینمو گاز گرفت. کونش حسابی تنگ شده بود. بعد از دو سه تا تلنبه، کیرمو تا ته تو کونش فرو کردم و با لرزش شدید، ابمو توی کونش خالی کردم. نزدیک یه دقیقه چسبیده به هم موندیم. وقتی مامان بزرگ برای بار سوم صدا کرد، مامان بلند گفت جانم؟ اومدم . بعد گفت بکش بیرون. کیرمو که شل شده بود از کونش بیرون کشیدم. مامان سریع بلند شد، وقتی دولا شد تا سوتینشو برداره، سوراخ کونشو دیدم که کمی از ابم ازش بیرون زده، مامان دامنشو پایین کشید و مرتب کرد، بعد سوتین و تاپشو پوشید و رفت تو اتاق مامان بزرگ. چند لحظه بعد اومد بیرون و رفت تو اشپزخونه. وقتی با لیوان اب و قرصهای مامان بزرگ از جلوم رد میشد، گفتم مامان بیا. گفت چیه؟ زانوشو نشونم دادم و گفتم نگاه کن. ابم از کونش بیرون زده بود و چون شورت نداشت تا زانوش اومده بود. مامان خندید، با دست تا وسطای رونشو پاکش کرد و رفت تو اتاق. منم لباسامو مرتب کردم و همونجا دراز کشیدم. مامان برگشت و پیشم نشست. گفتم چیزی که نفهمیده؟ گفت نه بابا ولی فرزاد وقتی مامان صدام کرد نمیدونم چرا بیشتر حشری شدم. اون شب تو اشپزخونه هم بدجوری حشری بودم، انگار هرچی ریسکش بیشتر میشه، بیشتر بهم حال میده. گفتم منم همینطوریم. گفت ولی باید خیلی مواظب باشیم. اگه کسی بفهمه بیچاره میشیم. گفتم نمیذاریم کسی بفهمه. من و مامان سه شب پیش مامان بزرگ موندیم و هر روز حداقل یه بار سکس خفن داشتیم.

نوشته: خاقان


👍 88
👎 9
190301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

859204
2022-02-15 01:04:06 +0330 +0330

خاک تو سرت
حداقل کم مینوشتی دستم رو کیرم خشک شد🥲🤣


859235
2022-02-15 02:21:03 +0330 +0330

رمان نوشتی؟

1 ❤️

859238
2022-02-15 02:28:47 +0330 +0330

خسته نباشی خاقان خان! خاقان خان؟!! چه به هم میان! خاقان! خان! چه باحال. خب بگذریم یهویی کودک درونم فعال شد!😁

چون قبلا هم اسمتون رو زیر داستانا دیدم پس قطعا این یه خاطره نیست و یه داستانه! پس قاعدتا بهت فحش نمیدم و نمیگم که ننگ بر تو باد که مادر خودتو کردی!

اولا بگم که پاره شدم تا کامل خوندمش؛ فک کنم ۴۵ دقیقه زمان برد تا تموم شد.
داستان خیلی خیلی خیلی خوب شروع شد. چند خط اول رو که خوندم حس کردم که با یه داستان اجتماعی خفن طرفم. ولی رفته رفته فهمیدم نه بابا، این فقط یه داستان تابوئه اروتیکه که خیلی خوب نوشته شده. جزییات و تصویرسازی ها که به شدت دقیق بود. نگارش هم که ایرادی نداشت و با اینکه طولانی بود من خسته نشدم و دوست داشتم تا تهش رو بخونم.

ولی خب داستان هرچی جلوتر میرفت منطقش کم و کمتر میشد. درسته داستانه و واقعیت نداره ولی خب منطق خیلی مهمه. تا اونجایی که فیلم هارو میدیدی جق میزدی خیلی خوب بود. ولی بعدش دیگه به شدت غیر طبیعی بود. میتونستی سکس رو خیلی منطقی تر و طبیعی تر تو داستان بیاری. مثلا به جای اینکه تو چند جای مختلف سکس کنن، چندین صحنه‌ی اروتیک خلق میکردی. مثلا جوری که نشون بدی هم پسر و هم مادر تحریک شدن. ولی خب قطعا تو همچین روابطی بعد از تحریک و ارضا شدن پشیمونی وجود داره. اگه بعد از یه تحریک حسابی یه سکس واقع گرایانه داشت و ماجراهای بعدش انجام نمیشد خیلی خیلی طبیعی تر و قابل باور تر میشد.

به هر حال فارغ از موضوع و روند غیرمنطقی به عنوان یه داستان که ساخته‌ی ذهن نویسنده بود قابل قبول بود. بیشتر بنویس ولی سعی کن ژانرت رو تغییر بدی یا حداقل تابو هم مینویسی منطقی تر باشه‌. من که لایک رو دادم، موفق باشی❤

10 ❤️

859257
2022-02-15 03:30:19 +0330 +0330

محارم نمیخونم ولی چون خیلی سر داستان زحمت کشیدی و طولانی نوشتیش لایک میدم بهت

5 ❤️

859317
2022-02-15 13:30:58 +0330 +0330
cio

عالی

6 ❤️

859348
2022-02-15 19:38:26 +0330 +0330
GSX

عالی بود. راست و دروغشو کاری ندارم اما قلمت برای داستان سکسی عالیه. کیرت استوار و کوس مامانت پر اب باشه همیشه

6 ❤️

859424
2022-02-16 02:54:44 +0330 +0330

اگه خارکصگی و بیغیرتی تو المپیک رشته داشت تو توش اول بودی کونی دو هزاری

2 ❤️

859467
2022-02-16 07:07:23 +0330 +0330

بهترین داستان شهوانی تا الان😍🤟

2 ❤️

859503
2022-02-16 12:59:32 +0330 +0330

عالی

1 ❤️

859534
2022-02-16 16:36:47 +0330 +0330

کاری به راست و دروغ داستانت ندارم هرچند بیشتر میخورد تا اونجایی که از مامانت یواشکی فیلم میگرفتی راست باشه و بقیش خالی بندی در کل داستان خوبی نوشته بودی

1 ❤️

859537
2022-02-16 17:19:07 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

859580
2022-02-17 00:48:39 +0330 +0330

نمیتونست تو حموم خودارضایی کنه مامانت بچه کونی

0 ❤️

859610
2022-02-17 02:19:31 +0330 +0330

دهنت سرویس گاییده شدن تا تموم شد😂😂😂

1 ❤️

859928
2022-02-18 17:43:03 +0330 +0330

ابن داستان از یه سایت دیگه و یک نویسنده دیگه کپی شده

0 ❤️

860937
2022-02-25 07:10:46 +0330 +0330

من فقط تو فکر دوربین گوشیتم. واقعاً توی دنیا تکه، قدرش رو بدون.
دوربینی که اینچنین هوشمند عمل کنه، و با صاحبش هماهنگ باشه، زمانی که جاساز میشه، کاملاً نامرئی بشه، که حتی یک بار بطور اتفاقی هم، مامانت نتونه اونو ببینه، بعدش هم تمام زوایای اتاق تا ورودی حمام رو بصورت 3D و 360 درجه کامل ساپورت کنه و مامانت هر جای اتاق نشست، روش زوم کنه و تمام جزئیات و همچنین احساسات درونی مامانت رو ثبت کنه و انعکاس بده، والاّ شرکت اپل هم هنوز نتونسته یه همچین گُهی بخوره و روی آخرین مدل گوشیش (PRO13) این تکنولوژی رو نصب کنه… قدر دوربین گوشیت رو بدون، واقعاً با ارزشه…

1 ❤️

861047
2022-02-26 01:57:13 +0330 +0330

طولانی بود ولی خسته کننده نبود قشنگ هم بود
واقع گرایانه ترین و منطقی ترین داستان مادر فرزندی بود که تو شهوانی خوندم خداییشم دمت گرم مشتی هستی و جنگی و دعوایی ولی سکس با محارم خوب نیست از داستان های کسشر شهوانی الگو نگیرید چون بگا میرید در صورت هرگونه اقدامی نادرست

1 ❤️

861097
2022-02-26 09:47:37 +0330 +0330

خیلی عالی بود.دمت گرم.با اینکه طولانی بود ولی ارزش خوندن رو داشت.کار به دروغ یا راستش ندارم مهم اینه که تو با این فانتزیت حال میکنی.

1 ❤️

861299
2022-02-27 13:45:56 +0330 +0330

فضا سازی به شدت عالی و شهوت انگیز بووود…
لطفا قسمت بعدی و هم بنویس

1 ❤️

861371
2022-02-28 00:41:11 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده

0 ❤️

865726
2022-03-27 09:48:28 +0430 +0430

یک داستان تابو و روان
این سبک رو ادامه بده. داستانت رو واقعی تر جلوه بده. خوب و محرک بود. طولانی بودن برای این سبک نقطه قوت هست. برای واقعی تر شدن داستان طولانی کردن آن میتونه کمک کننده باشه.
قطعا بهترین داستان تابو نیست اما
شخصا لذت بردم

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها