پارادوکس ازدواج

1397/09/16

بالشتو زد زیر بغلش لش کرد رو زمین. پاچه شلوارکشو داد بالا تر تا راحت‌تر باشه.
گف بدبختی من میدونی از کجا شروع شد؟
گفتم ها؟
گف ببین من قشنگ میتونم بگم با نصف دخترای تهران خوابیدم. خب؟
گفتم پشمام.
گف ببین نصفم نباشه با چهل و نه درصدشون خوابیدم. یه هارد دارم روش عکسامه. عکسام با دخترایی که خوابیدم. بعد سکس عکس مینداختیم خاطره شه. احدیم ندیدتشون. فقط برای خودم. گفتم خو؟
گف حالا من با کوله باری از خاطره و تجربه، سه سالم اصن با سحر زندگی کردیم ما باهم. خیلی رومانتیک و اروتیکم بود. ولی بگذریم. کجا بودیم؟
گفتم با کوله باری از خاطره.
گف هاع. من با کوله باری از خاطره گفتم میخوام زن بگیرم. ضایس سی سالت شده پسر نه زنی نه بچه‌ای. پس کی میخوای خانواده تشکیل بدی؟
گفتم خو؟
گف جونم برات بگه… رفتم دست گذاشتم رو یه دختر آفتاب مهتاب ندیده. ببین واقعا پسر تو عمرش ندیده بود این دختر. دانشگاهم نرفته بود. تا این حد. گفتم زنم میشه خودم رشدش میدم میره درس میخونه بعد لیسانسشم بچه و…‌
گفتم ریدی که.
گف صب کن حالا. حدس میزنی اختلاف سنیمون چقد بود؟
گفتم ده سال اینا.
گف نه. یازده سال!
گفتم هولی شت.
گف آره خلاصه.
گفتم بعدش چی شد؟
گف هیچی عقد کردیم. دختره داستان میکرد تو داری به من خیانت میکنی تو فلان میکنی. گفتم ببین آخرین سکس من قبل عقدمون میدونی کی بود؟ دقیقا شب عقدمون. با دوس دخترم خوابیدم گفتم دیگه تمومه. من فردا دارم ازدواج میکنم خداحافظ. و دکتر جون تو واقعا دور تمام دوس دخترامو خط کشیدم.
گفتم بازم پشمام. گفتم چی شد خوشبختین حالا؟
گف نه بابا دهن منو سرویس کرده. یه شب تا صب نشستم تمام عکسایی که با دخترا گرفته بودم و نشونش دادم. گریه میکرد. میگف تو داری خیانت میکنی.
گفتم ای بابا.
حالا شما دکتری بگو چه گهی خوردم اصن؟
گفتم چرا پسر خوب تو به قول خودت با اون کوله بار تجربه به هیچ وجه نمیتونی دختری که حتی یه پسرم تو زندگیش ندیده رو تحمل کنه. اونم نمیتونه تحمل‌ کنه. تو سکس خجالت میکشه دائم میگه نکنه من کم بیارم نکنه براش کافی نباشم بره با یکی دیگه. حتما دخترای دیگه خیلی بهتر از من باهاش خوابیدن. همین یه مورد هارد تپ تپش کلی داغونش میکنه. بعد دختری که اصن نه دانشگاه رفته نه سر کار رفته این اصن آدم ندیده تو زندگیش. فقط خونه و مدرسه رفته. چطور میخواد بلد باشه با تو انعطاف به خرج بده. اصن احساستو بفهمه؟ پسرشم همینه‌ها.
گف هاع.
گفتم هاع و کوفت خب خانومت الان احساس خوشبختی نمیکنه و این ایراد بزرگیه.‌
گف منم نمیکنم.
گفتم خودت گند زدی خودتم درستش کن.
گف بابا من هواشو دارم. میدونی چه شبایی تا صب واسش گیتار زدم خوندم چون که عاشق صدامه؟ حالا ولش کن اصن چی بگم بهش؟
گفتم اولا همه چیزو لازم نیست خودت بهش بگی. برید روانشناس بهش بگه. بعدشم یادت نره اون حساس تره نه بخاطر اینکه زنه، بخاطر اینکه کم تجربست به شدت. یه بحث و اختلافی بشه بجای اینکه بگه اوکی بیا مشکلو حل کنیم میگه من بدبختم من از اولم فلان و بیسار بودم.
گف خو چی بگم؟
گفتم بهش بگو‌ “ممنونت میشم ازینکه کوچکترین چیزی که ناراحتت میکنه رو باهام درمیون میذاری تا بتونم همسر بهتری برات باشم”. تو فقط Care کن. بخاطر انتخاب اشتباهت خیلی جاها باید پا رو دلت بذاری تا درست شه. تا تو دستای تو رشد کنه. ضمن اینکه غیرتی بازی کیری در نمیاری بذار چهارتا پسر ببینه یکم بفهمه یه سری الگوهای رفتاری مردانست. بشناسه آدمارو.
گف خب دلشو نبرن؟
گفتم اینقد براش خوب باش که هیچکس نتونه دلشو ببره. ببین من اصن با بزرگوار که بودم یه مدت یه حرفی داشت نمیزد. گفتم چته؟ گف ببین ما الان تو رابطه‌ایم ولی از یه پسره خوشم میاد تو محل کار. اینو میبینم میره تو مخم.
گف تو چی گفتی؟
گفتم برو با پسره یه قهوه بخور گپ بزن باهاش. گف اگه رف چی؟
گفتم ببین من که بهش اینو گفتم میدونستم کفتر جلد خودمه. با پسره ده دقیقه حرف بزنه پسره از چشمش میوفته. چون خودمو میشناختم. چون پارتنرمو میشناختم. میدونستم هیشکی واسش من نمیشه. اگرم میرفت که خب زودتر رفته. چون رفتنی میره. اگه مچ نباشید جدا میشید.
گف فک کنم نصف دیگه دخترای تهرانو تو زدی. گفتم نه اینا کوله‌بار تجربه حاصل از جقه.
گف اونجای آدم چاخان.
گفتم خلاصه دیگه.

نوشته: دختر_شِرمغز


👍 32
👎 5
26032 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

734400
2018-12-07 22:14:39 +0330 +0330

خیلی عالی بود
صرفا با دیالوگ، شخصیت پردازی کردی و من خوشم اومد
دیالوگها هم همه پر بار و کلیدی بودن
دمت گرم بازم بنویس

1 ❤️

734401
2018-12-07 22:15:47 +0330 +0330

یعنی جق با این نسل چه کرد!! این جماعت مغز سوز قراره اینده سازان مملکتمون باشن!! حتی فکرشم وحشتناکه…

6 ❤️

734456
2018-12-08 06:37:25 +0330 +0330

سرت به چی خورده؟

1 ❤️

734479
2018-12-08 08:05:39 +0330 +0330

قشنگ بود و آموزنده
خوشمان آمد.

1 ❤️

734489
2018-12-08 09:21:39 +0330 +0330

جالب بود :)

1 ❤️

734538
2018-12-08 18:32:09 +0330 +0330

واااو شگفتا:/

1 ❤️

734539
2018-12-08 18:40:16 +0330 +0330
NA

نظر شما چیه؟یعنی این الان گفت زنت رو ول کن بره با بقیه پسرا قهوه بخوره ?

0 ❤️

735053
2018-12-11 14:43:27 +0330 +0330

قلمتو دوس دارم

0 ❤️

736596
2018-12-21 08:12:44 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود
مرسی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها